پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

انقلابی بی همتا


انقلابی بی همتا

نظریه پردازان و جامعه شناسان در تحلیل انقلاب ها از نظریات و تئوری های مختلفی برای تفسیر علل وقوع انقلاب بهره می گیرند. هر یک از آنها به فراخور مکتب و مشرب فکری خود نظریه ای را …

نظریه پردازان و جامعه شناسان در تحلیل انقلاب ها از نظریات و تئوری های مختلفی برای تفسیر علل وقوع انقلاب بهره می گیرند. هر یک از آنها به فراخور مکتب و مشرب فکری خود نظریه ای را در خصوص وقوع انقلابات در اقصی نقاط جهان مطرح و برخی از پژوهشگران با استفاده از نظریات مطروحه انقلاب های مختلف را مورد بررسی و واکاوی قرار می دهند. آنان در صددند تا علت وقوع انقلاب را بر اساس یک یا چند نظریه تحلیل و تفسیر نمایند.

انقلاب اسلامی ایران، به عنوان آخرین انقلاب قرن که تأثیر شگرف در دنیای پیرامون خود بر جای نهاده و موجب حرکت ها، خیزش ها و نهضت های متعددی در اقصی نقاط جهان گردیده است،مورد توجه خاص پژوهشگران حوزهٔ انقلاب قرار گرفته است. در بسیاری از موارد محققین سعی نموده اند انقلاب اسلامی ایران را بر اساس نظریات مشهور انقلاب تبیین و تفسیر نمایند. یکی از تئوری هایی که در راستای تحلیل انقلاب ایران مورد استفاده قرار گرفته است نظریه "جیمز دیویس"

می باشد. در این مقال با اشاره ای کوتاه به نظریه دیویس این تئوری را در مورد تحلیل انقلاب ایران به کار خواهیم بست.‏

جیمز دیویس پس از اشاره به دو تئوری مختلف از آلکسی دوتوکویل و کارل مارکس نظریه خود را ارائه می کند. توضیح اینکه دوتوکویل معتقد است بهبودی شرایط در وقوع انقلاب ها نقش موثری ایفا می کند در حالی که مارکس نقش تنزل شرایط اقتصادی را در وقوع انقلاب موثر می داند. بر همین اساس دیویس این پرسش را مطرح می کند که آیا انقلاب ها زمانی که رشد اقتصادی اجتماعی بالا باشد اتفاق می‌افتند یا زمانی که وضعیت اقتصادی در سطح نازلی قرار داشته باشد؟

بر اساس پرسش بالا دیویس نظریه خود را این گونه بیان می دارد که احتمال وقوع انقلاب ها زمانی است که مدتی طولانی از توسعه عینی اقتصادی و اجتماعی، توسط یک دورهٔ کوتاه مدت عقب‌گرد سریع دنبال شود. توسعه طولانی باعث افزایش انتظارات می‌گردد و رکود کوتاه مدت سبب ایجاد فاصله غیر قابل تحمل بین انتظارات و دریافت ها و در نتیجه وقوع انقلاب می‌گردد.

جیمز دیویس انقلابهای آمریکا و فرانسه و روسیه و مصر را با نظریه خود تطبیق می‌دهد. اما در مورد انقلاب ایران نیز برخی معتقدند که می توان از نظریه مذکور بهره گرفت. کسانی که با تطبیق انقلاب اسلامی ایران با نظریه دیویس موافق‌اند، معتقدند روند نوسازی در ایران که از سالها قبل از انقلاب آغاز شده بود نقطه شروع افزایش انتظارات در ایران است که بعدها با افزایش بهای نفت بر میزان برخورداری‌های عمومی از این روند افزوده می‌شود. اما در سالهای آخر به ناگاه به دلایلی‌ مانند زمستان معتدل در اروپا و در نتیجه کاهش بهای نفت، رکود گریبان جامعه را می‌گیرد، فاصله غیر قابل تحمل رخ داده انقلاب می‌شود.

این تفسیر ضمن اینکه کاملا با شرایط و زمینه های وقوع انقلاب اسلامی تطابق ندارد، آشکارا ماهیت مذهبی انقلاب ایران را نادیده گرفته و نقش بسیار مهم ایدئولوژی و رهبری منحصر به فرد امام خمینی (ره) را نادیده می انگارد بنابراین نظریه دیویس نمی تواند تبیین گر انقلاب اسلامی ایران باشد. ضمن اینکه سرکوبی سیاسی شدید در زمان رضا شاه و محمد رضا شاه با نظریه دیویس مغایر است. همچنین با مطالعه رشد تولید ناخالص ملی در می‌یابیم که فاصله و شکاف ایجاد شده قوی نبود و نمی‌تواند غیر قابل تحمل خوانده شود.‏

ساناز علیمحمدی