سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

مردم کم تحمل شده اند


مردم کم تحمل شده اند

گفت وگو با تقی آزاد ارمکی درباره اخلاق و بی اخلاقی در جامعه ایرانی

ما شاهد این هستیم که مردم تهرانی در زمانی که فراغت از کار به دلیل تعطیلی سه روزه و چهار روزه می‌یابند به سوی فضاهایی که در آن شرایط خودمانی حاکم است حرکت می‌کنند. جاده‌های منتهی به شهرهای حاشیه‌یی یا مناطق دیگر در این دوران مملو از ماشین و آدم است. همه یا بیشتر مردم قصد فرار از تهران را دارند

بداخلاقی و خشونت متاثر از فضای اقتصادی است اما بیشتر متاثر از بلاتکلیفی اجتماعی و فرهنگی است. جامعه ایرانی به لحاظ اجتماعی و فرهنگی راهی به‌جز ظهور بداخلاقی و بدسلیقگی و خشونت را نمی‌پسندد. شاید بتوان مدعی شد که بداخلاقی و خشونت جامعه ایرانی بر اساس عقلانیت است تا فقدان آن

مهراوه فردوسی / خیابان فارغ از ویژگی‌های متعدد ذاتی خود یکی از معابری است که افراد یک جامعه را برای رسیدن به مقاصد و مکان‌های مورد نظر به خود می‌کشاند. خیابان محل عبور است. محل تلاقی قشر‌های مختلف و متنوع است. اما تاثیر و کیفیت این عبور تا مدت‌ها در ذهن می‌ماند. حالا در نظر بگیرید جامعه‌یی را گروهی از مردم آن تحت تاثیر عواملی بسیار توی همین خیابان به جای برخورد صمیمانه و محترمانه و به جای گفت‌وگو، به هم می‌پرند. همه ما شاهد صحنه‌هایی از این دست هستیم: راننده تاکسی‌هایی که گوشه‌یی از خیابان برای بر زدن مسافران دست به یقه شده‌اند. کمی آن‌طرف‌تر چند ماشین

شاخ به شاخ هم شده‌اند و هیچ کدام‌شان راه را برای آن دیگری باز نمی‌کند. شاید اگر دقت کنیم فریاد‌های دو مسافر را برای نشستن روی صندلی جلوی تاکسی و اعتراض زن میانسال به توی صف زدن مرد جوان را هم بشنویم. اینها گوشه‌یی از تصاویری است که چهره شهر را بی‌اخلاق‌تر و خشن‌تر از آنچه هست نشان می‌دهد. چهره‌یی که دیگر مدت‌هاست زیر آوار خاک و گوگرد و سیمان عبوس و ناملایم جلوه می‌کند. دیگر اگر دم غروب دلتنگی یا مثلا نیمه‌شبی بخواهی از بی‌کسی خانه، دل بزنی به خیابان تا دلت باز شود آنقدر همهمه می‌شنوی که عطای خیابانگردی را به لقایش می‌بخشی. حالا قدم زدن توی خیابان آرامت نمی‌کند. در همین مورد با دکتر تقی آزاد‌ ارمکی، استاد دانشگاه تهران و جامعه‌شناس صحبت کردیم تا بدانیم جامعه ایرانی چقدر بی‌اخلاق و نابسامان است و اگر هست دلیل این بی‌اخلاقی را بدانیم.

آقای دکتر می‌خواهم مصاحبه را با وصف موقعیت‌هایی شروع کنم که همه ما بارها آن را تجربه کرده‌ایم. کارمندی بر سر ارباب رجوع فریاد می‌زند، ارباب رجوع از کوره در می‌رود، خریداری بر سر قیمت‌ها با فروشنده درگیر می‌شود، راننده تاکسی با فریاد کرایه بیشتر طلب می‌کند و مسافر پول را سمت او پرتاب می‌کند و بی‌شمار از این‌گونه صحنه‌ها. صحنه‌هایی که گواه روشنی از گسترش پرخاشگری و نابردباری در جامعه است. می‌خواهم به عنوان سوال اول بپرسم از نظر شما جامعه سالم چه جامعه‌یی است و شما چقدر جامعه ایرانی را اخلاقی و بهنجار می‌دانید؟

تاکید بر صفاتی چون ناسالمی، غیراخلاقی و نابهنجار بودن جامعه ایرانی نمی‌گویم که نشان از سوگیری خاصی است هر چند که سوگیری است بلکه نشان از این دارد که جامعه ایرانی دچار مشکلات عمده‌یی در سطح فردی، اجتماعی و مناسباتی است. این جهت‌گیری اگر بدون کنکاش طرح و با شواهدی هم همراه شود می‌تواند راهی در نادیده گرفتن جهت‌های درست و مناسب در جامعه هم باشد. اگر اصل بر این باشد که جامعه ایرانی جامعه‌یی نابهنجار است دیگر امر بهنجار دیده نخواهد شد. دیگر کسی و گروهی دیده نخواهند شد که کاری مناسب و اخلاقی انجام می‌دهند. تازه اگر هم از این نوع جهت‌ها در جامعه دیده شوند آنقدر کمرنگ جلوه خواهند داده شد که گویی که نیستند و نقشی ندارند. به همین دلیل است که باید کمی در این زمینه تامل و با دقت بیشتری بحث را شروع کنیم. اگر بحث را با دقت بیشتری شروع کنیم آن‌وقت توان ادامه بحث و گفت‌وگو را خواهیم داشت و در نهایت هم یافته‌یی و تاملی برایمان حاصل خواهند شد. در پایان همان را نخواهیم گفت که در آغاز گفتیم یا مدعی‌مان بود. دوباره تاکید می‌کنم باید در این زمینه کمی دقت کرد. افزون بر اینکه هر نوع قضاوتی که درباره جامعه و فرهنگ داشته باشیم بر رفتار و اعمال آتی‌مان اثر خواهند گذاشت. مشکل دیگری هم وجود دارد که کمتر به آن توجه شده است. این مشکل ساحت تاریخی یافته است و بسیاری از مدعیان فهم تاریخ و جامعه و فرهنگ ایرانی بر آن تاکید کرده‌اند. این مشکل را آنها تحت عنوان «بی‌اخلاقی تاریخی ایرانی» یا «جهت‌گیری نابهنجار تاریخی ایرانی» نامیده‌اند. من این بحث را به‌طور تفصیلی در کتاب بنیان‌های فکری نظریه جامعه ایرانی به چالش گرفته‌ام و لازم نمی‌دانم دوباره مطالب اشاره شده را بازگو کنم. اما می‌توانم بگویم که بهتر است کمی در این زمینه تامل کنیم. تاملی که من از آن یاد می‌کنم تاملی مفهومی است. به جای اینکه بگوییم که جامعه ایرانی بی‌اخلاق شده است و وضعیت نابهنجار دارد بهتراست بگوییم که به نظر می‌رسد که جامعه ایرانی در مسیر بداخلاقی قرار گرفته است و این احتمال هم هست که در آینده‌یی نه‌چندان دور دچار بی‌اخلاقی و نابهنجاری شود. اگر این‌گونه قضاوت شود درباره ایران آن‌وقت است که تامل‌برانگیز می‌شود. جامعه ایرانی که بداخلاق شده است می‌تواند در مسیر بی‌اخلاقی قرار گرفته و دچار بحران اخلاق و در نتیجه دیگر بحران‌های اجتماعی شود. آن‌وقت است که دیگر برای جامعه نمی‌توان کاری کرد و تغییر بنیادی‌ای که قطعا رادیکال و فراگیر خواهد بود، صورت خواهد گرفت. البته در اینکه جامعه ایرانی در مسیر بداخلاقی آنقدر پیش خواهد رفت تا به وضعیت بی‌اخلاقی و بحران اخلاق برسد جای بحث است. زیرا شرایط متعددی در کنترل وضعیت بداخلاقی جامعه وجود داشته و وجود دارند و به‌طور خاص یکی از این حوزه‌ها و نیروها همین حوزه مطبوعات و روشنگری ایرانی است. این نیروها و فضاها اجازه گسترش فضای بداخلاقی جامعه را نخواهند داد که نتیجه آن بی‌اخلاقی شود.

از طرف دیگر همان‌طور که شما اشاره کردید ما به‌طور روزمره شاهد حوادث و وقایعی هستیم که نشان از بی‌اخلاقی است. در هر گوشه و کنار جامعه ایرانی ما شاهد حادثه‌یی هستیم که در گذشته با آنها روبه‌رو نبودیم. درگیری و اختلاف و اعتراض و تجاوز به حقوق دیگران را شاهد هستیم. ما شاهد دعواهای مکرر مسافران با رانندگان تاکسی بر سر قیمت جابه‌جایی مسافران، اعتراض مردم در نحوه تهیه نان، اعتراض ارباب رجوع در ادارات دولتی و... هستیم. این حوادث و وقایع که خیلی هم دیده می‌شوند و به‌طور فردی و گاه هم گروهی ظهور می‌کنند چندین صفت و ویژگی دارند که توجه به آنها مهم است و ما را در داوری درباره جامعه ایرانی کمک می‌کنند. اول اینکه اکثر این وقایع فردی و در نهایت دو نفری است. دوم اینکه بیشتر در فضاهای جاری زندگی دیده می‌شوند. البته ما شاهد حوادث بسیاری هم در حوزه خصوصی و خلوت جامعه اعم از خانه و گوشه و پس‌کوچه‌های شهر هم هستیم ولی بیشتر این وقایع در مسیر عمل و کار و تلاش صورت می‌گیرد. سوم اینکه بیشتر این حوادث در شهر تهران دیده می‌شوند. البته در شهرهای دیگر هم ما شاهد این امور هستیم ولی بیشترین آنها در تهران و شهرهای بزرگ هستند و چهارم اینکه این حوادث با ورود و مداخله‌گری عده‌یی به پایان می‌رسد و این خصوصیات نشان از این دارند مردم تهران کم‌تحمل و جنجالی اند. در این زمینه باید کاری کرد. پرخاشگری که در تهران جاری شده است اگر ادامه یابد، می‌تواند به تخریب بنیان‌های اجتماعی و فرهنگی جامعه بینجامد که من از آن از تبدیل بداخلاقی به بی‌اخلاقی یاد کردم. اما اینکه شرایط نشان از وارد شدن به مرحله‌یی تحت عنوان «جامعه ناسالم» یا «شرایط نابهنجار» نیست. زیرا همین مردمی که خود حادثه‌ساز هستند در جهت کاهش مشکلات تلاش می‌کنند. همین مردمی که دریک جای شهر منشا حادثه‌یی هستند در جای دیگر مظلوم و متهم‌اند. این دوگانه شدن افراد و موقعیت‌ها که صفت دیگری از مشکلات در ایران است حکایت از قابل مدیریت شدن آنها نیز دارد و در عین حال نشان از این دارد که با سر و سامان دادن به امور اجتماعی و فرهنگی در ایران شرایط گذر کردن از این وضعیت فراهم می‌شود.

پایین آمدن آستانه تحمل و صبر مردم، جدا از آنکه خشونت را ظاهرا به ابزاری برای رفع بحران‌ها تبدیل می‌کند، تبعات بسیار سنگینی را هم به جامعه تحمیل خواهد کرد، تبعاتی که هم آرامش روانی و هم فضای تولید کار و اندیشه در جامعه را با اختلال جدی مواجه می‌کند. اینکه به اعتقاد بسیاری از جامعه‌شناسان جامعه ایرانی دچار بی‌اخلاقی مفرط شده است فارغ از دلایل آن چه ضربه‌یی به پیکره فرهنگ این مرز و بوم وارد می‌کند؟

در یک نگاه کلی می‌توان اظهار کرد که مردم کم تحمل شده‌اند. شواهد کم تحملی مردم هم در همه جا جاری است. اما مردم ایران بی‌اخلاق نشده‌اند. تحمل آنها در زندگی اجتماعی‌شان کم شده است. همین مردم که در شرایط سخت تصمیم‌های بزرگ گرفته‌اند در زندگی روزمره دچار مشکل شده‌اند. شرایط سخت بسیاری را مردم پشت سر گذاشته و توانسته‌اند به مرحله بعدی بروند. در شرایط جنگ و انقلاب، تهاجم و فقر و تنگدستی قرار داشته و با تحمل و صبر و تلاش توانسته‌اند گام انتقال به دوره بعدی را بردارند. اما شرایط امروز ایران به‌گونه‌یی دیگر شده است. شرایطی نیست که به لحاظ معنایی و مفهومی نام داشته باشد. گفتم جامعه دچار بداخلاقی است تا بی‌اخلاقی. می‌گویم جامعه دچار وضعیت بدکارکردی است تا بی‌کارکردی. می‌گویم جامعه ایران در معرض گسترش خشونت است تا وارد شدن به دوره بعد از خشونت که فروپاشی است. آنچه این وضعیت را فراهم ساخته فقدان تحمل و صبر و بردباری است. کمی صبر و بردباری ریشه در کمی روابط و کاهش پیوستگی‌های فرهنگی و اجتماعی است. مردم ایران کمتر فرصت مراجعه به هم را پیدا می‌کنند. این کمی فرصت دیدار و ارتباط در شرایط کار، تلاش و حرکت است. اما وقتی که مردم فرصت فراغت از کار پیدا می‌کنند به سوی پیوستگی و ارتباط بین گروهی و فردی هجوم می‌برند. ما شاهد این هستیم که مردم تهرانی در زمانی که فراغت از کار به دلیل تعطیلی سه روزه و چهار روزه می‌یابند به سوی فضاهایی که در آن شرایط خودمانی حاکم است حرکت می‌کنند. جاده‌های منتهی به شهرهای حاشیه‌یی یا مناطق دیگر در این دوران مملو از ماشین و آدم است. همه یا بیشتر مردم قصد فرار از تهران را دارند. گویی که درشهر تهران قرار است که وبایی یا بیماری ناعلاجی بیاید و مرگ و نابودی افراد را در پی دارد. آن‌طور عمل می‌کنند که گویی تهران در روزهای آتی دچار حادثه‌یی بزرگ خواهد شد و آمدن‌شان به تهران هم همین‌طور است وحشت از حضور در تهران با شوق به حضور در تهران در طول چند روز قابل دیدنی است. چرا این‌طور است؟ علت اصلی آن در کاهش ارتباطات انسانی در تهران و شهرهای دیگر است. کاهش ارتباطات بین فردی، عاطفی و خودمانی زمینه کاهش پیوستگی و در نهایت تنهایی و در معرض حادثه قرار گرفتن را فراهم کرده است.

شرایط ایجاد شده را در بالا تحت عنوان «شرایط بداخلاقی» تا «شرایط بی‌اخلاقی» نامیدم. شرایط بی‌اخلاقی شاید بدتر از شرایط بی‌اخلاقی باشد زیرا افراد و گروه‌های که در معرض بی‌اخلاقی هستند دچار مشکل شده و منشا ادامه بی‌اخلاقی شده و جامعه را دچار مشکل خواهند کرد. افرادی که زمان به زمان دچار مشکل می‌شوند مشکل‌دار بودن و مشکل‌دار شدن را امری طبیعی قلمداد کرده و از کارایی افتاده و در نهایت ضعف جامعه و فرهنگ حادث می‌شود. مثال این وضعیت جامعه مانند کسی است که چندین بیماری دارد و به دلیل عدم معالجه آنها با این بیماری‌ها زیست کرده و دچار ضعف‌های مفرط می‌شود ولی نمی‌میرد. مرگ وقتی به سراغ او خواهد آمد که بیماری مهلک داشته باشد نه چند بیماری غیر مهلک. وجود چندین بیماری غیر مهلک درست است که به مرگ فرد نمی‌انجامد ولی او را از سلامت هم دور می‌کند. این زخمی است که از دریچه بیماری بر بیمار زده می‌شود. بیمار بیمار می‌ماند و کمتر به فکر سلامتی می‌افتد در حالی که بیماری هولناک او را به درمان، دارو و معالجه می‌کشاند که البته یکی از امکان‌ها بهبود است. اما فردی که بیماری‌های متعدد غیرمهلک دارد نمی‌میرد و زنده ضعیف می‌ماند...

دکتر آزاد به عقیده بسیاری اخلا‌ق امری اجتماعی و تعامل‌گرایانه است. در حالی که فیلسوفان و معلمان اخلا‌ق از ماهیت اخلا‌ق سخن می‌گویند. آنها بحث اخلا‌ق را از منظر اتکا به مفاهیمی چون جامعه سالم جست‌وجو می‌کنند زیرا اخلا‌ق در سایه شناسایی و معرفی عناصر و ابعاد جامعه‌یی سالم ممکن می‌شود. اما اگر بخواهیم با نگاهی جامعه‌شناسانه جامعه ایرانی را بکاویم مهم‌ترین دلیلی که جامعه ایرانی را در بسیاری از حوزه‌ها بی‌اخلاق جلوه می‌دهد، چیست؟

جامعه ایرانی دچار بداخلاقی است تا بی‌اخلاقی. این موقعیت ریشه در ساز و کارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی در ایران در گذر زمان دارد. از میان عوامل و شرایط بسیار در این بحث به چندین مورد اشاره می‌شود: بی‌کانون شدن حوزه فرهنگ در کنار حضور نیروهای فکری در حوزه سیاست و فقدان سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی مدافع افراد و گروه‌های اجتماعی از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. با فرض اینکه هر حوزه‌یی در جامعه با محوریت نیرو و مفهوم و سیاست امکان عمل به هنجار را ممکن می‌کند، حوزه فرهنگ نیز در صورتی می‌تواند راهی در ارتقای فرهنگ و اخلاق و ادب باشد که نیروهای فرهنگی و فکری کم اعتنا به حوزه قدرت و سیاست و منفعت به‌طور متمرکز و هماهنگ در حوزه فرهنگ عمل کرده و مناقشه‌ها و چالش‌های اساسی این حوزه از قبیل بداخلاقی، بی‌اعتنایی به علم و دانش و بی‌سامانی ارزشی را سر و سامان دهند. در حالی که شرایط جامعه ایرانی به‌گونه‌یی است که نیروهای اجتماعی و فکری حوزه فرهنگ بیش از اینکه در این حوزه فعال باشند در حوزه سیاسی و اقتصادی درگیر و فعال هستند که منشا و زمینه بی‌کانونی شدن فرهنگ به لحاظ نیرو و در نهایت فقدان مفاهیم و مباحث اصلی شده است. کمتر توان و حوصله و شرایط طرح مباحث اصلی حوزه فرهنگ به واسطه کنشگران این حوزه فراهم شده است. در مقابل اصحاب سیاست و رسانه و قدرت هستند که به طرح موضوعات فرهنگی اقدام کرده و سعی می‌کنند با سیاسی کردن حوزه فرهنگ و علم و دانش به جهت دهی این حوزه اقدام کنند. این نوع مداخله‌گری و فضاسازی خود منشا نابسامانی بیشتر حوزه فرهنگ و در نتیجه بی‌کانونی شدن حوزه فرهنگ شده که یکی از نتایج آن بداخلاقی در کل جامعه است. دراین شرایط است که کمتر تلاشی فرهنگی و اخلاقی در انتظام اخلاقی در جامعه صورت می‌گیرد. آنچه بیشتر انجام می‌شود تلاش سیاسی در انتظام بخشی به حوزه فرهنگ است که زمینه تشدید فضای بداخلاقی شده و می‌شود.

بسیاری معتقدند خشونت و بی‌اخلاقی در جامعه به دلیل خلأ مهارت‌های گفتمان و گفت‌وگو میان مردم است. از نظر شما این مهارت چرا در بین مردم ما به وجود نیامده است؟

در ادامه آنچه در بحث بالا آمد یکی از نتایج بی‌کانون شدن حوزه فرهنگ کاهش یا عدم سر و سامان دادن به مهارت‌های عمده فنی، اجتماعی و انسانی در حوزه فرهنگ است وقتی نیروی مرکزی حوزه فرهنگ مشغول کاری دیگر است این فضا دچار نابسامانی شده و کارهای جاری و الزامی آن هم ادامه نمی‌یابد و نوآوری هم امکان‌پذیر نیست. یکی از این مهارت‌ها، مهارت در گفت‌وگو و تعامل بین کنشگران این حوزه است. کنشگران این حوزه چون دغدغه سیاسی معطوف به قدرت پیدا می‌کنند کمتر تلاشی می‌کنند تا فضای گفتمانی شکل بگیرد. شکل‌گیری فضای گفتمانی راهی در فعال‌سازی نیروهای اجتماعی دیگری است که مشارکت کافی در این حوزه ندارند ولی برای ادامه کار حوزه فرهنگی لازم هستند. بی‌حوصلگی یا بی‌کاری یا بی‌تعهدی نیروی اصلی حوزه فرهنگ زمینه‌ساز عدم ظهور فضای گفتمانی و اثرگذاری ارتباطات بین فردی و گروهی در ارتقابخشی به فرهنگ و در نهایت اخلاقی کردن جامعه است. اعتقادم بر این است که در این فضا کمتر شرایط بروز گفتمان‌های فکری و فرهنگی ایجاد شده و در نتیجه مهارت‌های گفتمانی ظهور نمی‌کنند تا نقش‌آفرین باشند.

آیا شما مسائل اقتصادی را در ایجاد خشونت و پرخاشگری مهم می‌دانید؟ یعنی آیا فشارهای اقتصادی و نبود شاخص‌های اولیه رفاه عمومی در میان عموم مردم از عوامل به وجودآورنده این رفتارهای خشونت‌آمیز و بی‌اخلاقی نقش دارد؟

کسی در این شرایط نمی‌تواند بگوید و نمی‌گوید که مشکلات اقتصادی در ظهور مشکلات اجتماعی در جامعه ایرانی نقش ندارد. اما همه مشکلات هم به شرایط اقتصادی برنمی‌گردد زیرا در شرایطی که اقتصاد این‌گونه نبود و کمبود و تورم و گرانی نداشتیم هم بداخلاقی و خشونت جاری بود. بداخلاقی و خشونت متاثر از فضای اقتصادی است اما بیشتر متاثر از بلاتکلیفی اجتماعی و فرهنگی است. جامعه ایرانی به لحاظ اجتماعی و فرهنگی راهی به‌جز ظهور بداخلاقی و بدسلیقگی و خشونت را نمی‌پسندد. شاید بتوان مدعی شد که بداخلاقی و خشونت جامعه ایرانی بر اساس عقلانیت است تا فقدان آن وقتی که پرخاشگری در خانه و مدرسه و محیط کار امکانی در دستیابی به اهداف و منافع است چرا باید افراد براساس عقلانیت عمل کنند؟ این جابه‌جایی خود نشان از حاکم شدن روش‌های جدیدی در دستیابی به اهداف است. این است که بداخلاقی تا اخلاقی شدن حاکم شده است. این است که افراد و گروه‌های اجتماعی به جای رعایت قانون و الزام‌های حقوقی بی‌قانونی را اصل می‌دانند و به نتایج مورد نظرشان هم می‌رسند وقتی افراد متخصص دارای توان کافی امکان دستیابی به کار را نمی‌یابند و افراد بی‌تخصص و توان مناسب به کار گمارده می‌شوند باید انتظار خشونت و بداخلاقی در جامعه را داشته باشیم. در این شرایط است که هر دو فرد و گروه (موفق و ناموفق) به خشونت و بداخلاقی پناه می‌برند. فرد برنده با بداخلاقی و خشونت از خود دفاع می‌کند و فرد بازنده با خشونت به طرح دعاوی‌اش می‌پردازد...

در صورتی که مسائل اقتصادی را تنها دلیل ایجاد بی‌اخلاقی و خشونت در جامعه نمی‌دانید سوال دیگری پیش می‌آید. اینکه پس ریشه اصلی این بحران اخلاقی در جامعه شاید به خود افراد برگردد. چرا که در گذشته نیز افراد در رفاه زندگی نمی‌کردند و مشکلات مالی گریبانگیر آنها بوده است ما شاهد این همه خشونت و بی‌اخلاقی نبودیم. می‌خواهم بگویم خشونت را شاید بتوان ساده‌ترین و در عین حال سخت‌ترین راه برای رفع یک مشکل دانست؛ ساده از آن جهت که خشونت یک راه‌حل دم‌دستی برای رفع تنش است که انتخابش خیلی هنر و دقت نمی‌خواهد و سخت از آن جهت که انتخاب خشونت، پیامدهای سوئی برای انتخاب‌کننده‌اش به همراه می‌آورد. نظر شما نسبت به این گزاره‌ها چیست؟

اصلا این‌طور نیست. خشونت یک راه‌حل فردی نیست. خشونت و بداخلاقی راهی است که جامعه و فرهنگ و نظام سیاسی در مقابل افراد برای گذر از شرایط فراهم کرده است. خشونت و بداخلاقی دراین شرایط نابهنجار عقلانی جلوه می‌کند و کسی هم در جهت نکوهش و کاهش آن اقدام نمی‌کند. ما شاهد ظهور انواع خشونت در ایران دهه اخیر بوده‌ایم که کمتر راه‌حلی برای کاهش آن طرح شده است. بیشتر گفته شده است که افراد مشکل دارد اهل خشونت هستند یا اینکه اساس خشونت در کاهش سطح امنیت اجتماعی است که نخستین ادعا موجب شده است تا فرد متهم شود و دومین ادعا موجب شده است تا فضای جامعه بیشتر امنیتی شود. من با هر دو نظر مخالفم. نه افراد خشونت‌طلب افراد جانی و خراب و مشکل‌دار هستند و نه اینکه مشکل در کاهش سطح امنیت جامعه است. اتفاقا وقتی جامعه از حد عادی‌اش امنیتی‌تر می‌شود خشونت امکان ظهور می‌یابد وقتی که افراد بیشتر از حد معین مورد توجه قرار می‌گیرند آنها عاملیت نابسامانی می‌شوند. اگر در جامعه سعی شود تا از بار افراد کاسته شود و در عین فضا کمتر امنیتی شود آن‌وقت شرایط فرهنگی و اخلاقی امکان ظهور خواهد یافت و افراد با استفاده از مهارت گفتمان و گفت‌وگو به سر و سامان امور اخلاقی اقدام خواهند کرد.