چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
توهین به مقدسات مذهبی در ادیان و مکاتب دینی مختلف
● سیر تاریخی ارتداد و توهین به مقدسات :
مسئله ارتداد ، و موضوعات پیرامونی آن و مجازات سنگین مرتکبین آن ، مسئله ای نیست که مختص دین و یا آئین و حتی مرام و مکتب خاصی باشد . این موضوع به دلیل آنکه در طول تاریخ ضربات مهلکی به ریشه و تداوم جریانات فکری عقیدتی و دینی وارد کرده است ، به صورت موضوعی درآمده که دائما در کانون توجه و حساسیت مکاتب و ادیان و جریان های اجتماعی و حتی سیاسی قرار گرفته است و سنگین ترین نوع مجازات ها نیز برای مرتکبین آن در نظر گرفته شده است و این امر را تداعی می نماید که ارتکاب آن ، صرفا اثری شخصی و فردی به همراه ندارد بلکه تمام حساسیت ها برای حفظ و سلامت سایر افراد جامعه و یا مومنان به یک دین نسبت به آثار و تبعات مخرب ارتداد می باشد .
هر نظامی با عوامل براندازی خود با شدت عمل برخورد میکند، خواه جامعههای باز و نظامهای آزادیخواه باشند، و خواه جامعه های بسته و نظامهای استبدادی.
هر گاه نظامی روی اصول غیر دینی تاسیس شود، و اکثریت مردم، آن را بپذیرند، هر نوع عملی که سبب فروپاشی نظام و براندازی آن بشود به شدت با آن مقابله میشود و این مسأله ای نیست که بر کسی پنهان باشد.
تفاوتی که هست این که نظامهای غیر الهی بر اساس اصول مادی تنظیم میشوند، و « سکولاریسم» یکی از اصول مهم عقیدتی نظام است، در حالی که در نظام دینی، عقیدهی به خدا اساس نظام سیاسی را تشکیل میدهد. حالا اگر در نظامهای مادی گروهی با ترویج بنیادگرایی، اساس نظام را متزلزل کنند، هرگز آنها را به حال خود رها نمیکنند و با شدّت با آنها برخورد میشود، و سکولاریسم برای آنها به قدری ارزشمند است که کشتن افراد و ویران کردن لانهها و خانهها در مقابل آن چیز مهمی نیست.
مسألهی مرتدّ، نمونهای از این کارهای براندازانه است، هر گاه فردی، در عقیدهی دینی خود، متزلزل گردد، یا آن را نپذیرد، در این مورد مشکلی برای او پیش نمیاید، تنها چیزی که هست، افراد آشنا با این فرد، باید سعی کنند که شبهات و مشکلات او را حل کنند، هر چندبحث و گفتگو به طول انجامد، و اگر هم قانع نشد، تا وقتی که در دادگاه، ارتداد او ثابت نشود، کیفر و پیگردی برای او نیست.
ولی هر گاه او گام از این فراتر نهاده و با افراد و یا در مجامع عمومی از بازگشت خود از دینش و گرایش به آیین دیگر سخن بگوید، به طور مسلّم، نظام در برابر آن ساکت نخواهد بود، زیرا چنین عملی، مایهی ایجاد فتنه و اغتشاش در جامعه میگردد و چه بسا، پیروانی هم پیدا کند، و قهراً کار به درگیری و فتنه میانجامد. آیا صحیح است، در برابر چنین فردی که نتیجهی کارش، درگیریها و فتنهها و چه بسا خونریزیهای بسیار خواهد بود، ساکت نشست؟ مسألهی ارتداد یک مسأله ی مربوط به محیط کتاب و درس واندیشه و فکر تنها نیست، بلکه مرحلهی تظاهر بر عقیدهای است که، امنیت و استقلال جامعه و حفظ جانهاو اموال مردمی به آن بستگی دارد.
اگر بخواهیم به دلیل محدودیت های این مقاله ، بیشتر نگاه خود را از منظر دینی به مسئله ارتداد و توهین به مقدسات متمرکز نمائیم باید متذکر شویم که این مسئله ، حداقل تا جائی که منابع معتبر مطالعاتی در حوزه ادیان در دست است ، مورد توجه و حساسیت همه ادیان الهی بوده است . به طور مثال در دین یهود و مسیحیت، ارتداد جرم شناخته شده و برای آن مجازات اعدام مقرر گردیده بود. در کتاب مقدس که هم مورد قبول مسیحیان است و هم یهودیان، در این باره آمده است:
«اگرمیان شما پیشگو یا تعبیر کنندة خوابی وجود دارد... و میگوید پیامبر خدایان دیگری را بپرستید... آن پیشگو را بکشید... اگر نزدیکترین خویشاوند یا صمیمیترین دوست،شما را به خدایان دیگر دعوت کند پیشنهاد ناپسند او را برملا سازید و بر او رحم نکنید و بکشید وبا دستان خود اورا سنگسار کنید.»
اما دین اسلام به جهت اعلام خاتمیّت پیامبر (ص) و جاوید بودنش بمراتب تحت فشار بیسشتری از این بابت قرار گرفته و در طول حیات خود، بارها با آن مواجه بوده است. به همین دلیل، اسلام از همان ابتدا قوانین و احکامی در رابطه با مرتدان از اسلام وضع کردتا با اعمال آن از نفوذ دشمنان به جمع مسلمین جلوگیری کرده، جامعة اسلامی را از توطئههای ضد الهی آنان مصون دارد. وجود این قوانین و احکام در فقه تمام مذاهب اسلامی، نشان از توجه جدّی اسلام به خطر مذکور دارد.
پیش درآمد مکتب غنی اسلام، گرایش توأم با تفکر و پذیرش آمیخته با استدلال است. از این رو با چنین پیش درآمدی، تزلزل در عقیده و روی گردانی از حقیقت آشکار دین پذیرفتنی نیست؛ به خصوص که این انکار و ارتداد توام با اعلام صریح مواضع و تشویش سایر افکار باشد. بنابراین، سنگینی مجازات مرتد را میتوان با چنین نتیجهگیری توجیه نمود.
در طول حیات اسلام، هر گاه این دین از نظر سیاسی، حضور بیشتری یافته، خاطر بالقوه ارتداد، جدیتر و تلاش دشمنان در این زمینه، بیشتر شده است.
یکی از ترفندهای دشمنان در صدر اسلام این بود که به عوامل خود میگفتند: شما بامدادان تظاهر به اسلام کنید، و شامگاهان، از اسلام بازگردید و با این عمل، شک و تردید را در دل دیگر مسلمانان پدید آورید، قرآن میفرماید:
( و قالت طائفه من اهل الکتاب ءامنوا بالذی انزل علی الذین ءامنوا وجه النهار و اکفروا ءاخره لعلهم یرجعون)
گروهی از اهل کتاب، گفتند: بامدادان به حضور پیامبر برسید و ایمان بیاورید و شامگاهان از اسلام دست بردارید، تا از این طریق، مسلمانان دچار شک و تردید شوند و از آیین حق بازگردند. مرحوم علامة طباطبایی درتفسیر آیه مینویسد:
آنان برای توجیه کار خودشان میگفتند ما فکر میکردیم اسلام، بر حقانیت و درستی خود دلایلی دارد، ولی وقتی مسلمان شدیم، مشاهده کردیم که چنین نیست و شواهدی بر بطلان آن برای ما آشکار گشت و به همین خاطر از اسلام، دست کشیدیم و این توطئهای بود برای ایجادتردید در مؤمنان
در اواخر عمر شریف پیامبر گرامی اسلام (ص) و بعد از وفات ایشان جامعة اسلامی با بحران « از دین برگشتگان» روبرو شد. این مسأله که میرفت تا آتش تشتّت، تفرقه و قوم گرایی را دوباره زنده کند، بزودی فرو نشست اما به هر حال باز هم جامعه اسلامی، هر از گاهی، شاهد این پدیدهها بوده است.
درصدر اسلام، به چند دلیل مسأله ارتداد پیش آمد. از آنجا که این امر در بین قبایل تازه مسلمان رخ داد، دلیل اول ارتداد آنها، «عدم شناخت کافی از اسلام» بود. گروهی از شیوخ قبایل از روی بیم یا طمع، مسلمان شده و پس از فتح مکه با مشاهده قدرت عظیم اسلام، خود را ناچار به تسلیم دیده بودند. بسیاری از آنها شخص پیامبر را ندیده و سخن او را نشنیده بودند. در آن مدت کوتاه هم مجالی نبود تا آنان و مردمشان را با اسلام آشنا کنند؛ در نتیجه با روح شریعت اسلام بیگانه بودند.
دلیل دوم ارتداد، «اهمیت مقام پیامبری در مکتب اسلام» بود. اصل پیامبری در مکتب جدید، نکته قوتی بود که سایر قبایل از آن محروم بودند و طبیعی بود که این نقطة ضعف سایر قبایل با «ادعاهای نبوتی» میتوانست جبران شود. و چنین بود که به مجرد انتشار خبر وفات پیامبر (ص) روح جاهلیت عرب در همه جا علم خودسری برافراشت.
دلیل سوم ارتداد آنان « عدم تمایل به پرداخت زکات» بود. پرداخت زکات که یکی از دستورات این دین جدید بود برای مردمی که تا آن زمان حاضر بودند در فقر زندگی کنند اما دست گدایی به سوی کسی دراز نکنند و از طرف دیگر، حاضر به دادن باج به هیچ قبیلهای نبودند، تکلیف سنگین و شاقی بود که طبیعت بیقید صحرانشین قدرت تحمل آن را نداشت.
قبایل مرتد در صدر اسلام بیشتر از مردم بحرین، یمن، عمان و حضر موت بودند افرادی جاه طلب در پی آرزوی به دست آوردن مقام پیامبری، ادعای نبوت میکردند و قبال فوق الذکر بنا به دلایلی که گفته شد، دور آنان جمع میشدند و سخن آنها را میپذیرفتند. این افراد، عبارت بودند از سود عنسی، مسیلمه، سجّاج وطلیحه که اینان برای مدتی جولان دادند و حکومت تاسیس کردند. اما در نهایت، توسط نیروهای مسلمان از هم پاشیده شدند.
ارتداد درعصر ائمه اطهار(ع) با احکام خاص آن غیر از ارتداد در صدر اسلام است که آیات شریفه ناظر به آنهاست. از این رو در قرآن آیه ای که اجمالاً یا تفصیلاً احکام ارتداد را بیان کند نداریم. ارتدادها در صدر اسلام معمولاً دارای انگیزه سیاسی، مادی یا فرقهی بوده که دسته جمعی صورت میگرفت. همچنان که گرایش به اسلام دسته جمعی بود. مثلاً با مسلمان شدن رئیس قبیله، همه افراد قبیله مسلمان میشدند و با روگردانی او از اسلام، همه برمی گشتند. در عصر ائمه اطهار (ع) بیشتر شاهد ارتداد های فکری و عقیدتی و ایجاد فرقه های انحرافی هستیم و انگیزه های قومی قبیله ای یا سیاسی و حکومتی و براندازانه را شاهد نیستیم.با مروری بر روایات رسیده از ائمه معصومین علیهم السلام نیز در حوزه مسئله ارتداد و توهین به مقدسات شاهد بیشترین روایات از امام علی (ع) ، امام باقرو امام صادق (ع) و امام رضا (ع) هستیم.
در عصر ما نیز، این پدیده شوم به دست پنهان سردمداران استکبار و استعمار دوباره بروز کرده است. آنان با هدف تضعیف مسلمانان و سرگرم کردن انها به این وقایع، مزدوران قلم بدستی اجیر کرده و با حمایت همه جانبه از آنها خود را رودر روی جهان اسلام قرار دادهاند. مسألهی بابیگری و بهاییگری که در قرن سیزدهم از سالهای ۱۲۶۰ آغاز شد، در اثر ارتداد فردی بود که با بیان و ترفندهای خاص خود، گروهی را فریب داد و جنگ ها و خونریزیهایی پدید آورد که هنوز هم جامعهی اسلامی با مشکلات آن، دست به گریبان است. احمد کسروی، جریان حزب توده و سلمان رشدی از جملة مرتدان معاصر هستند.
جایگاه بحث در علوم انسانی و اجتماعی :
از آنجائی که از یک سو مبحث ارتداد ، احکام و شرایط و انواع و علل و... یک مقوله چند بعدی انسانی است و با ابعاد مختلف انسانی گره خورده است و از سوی دیگر موضوع علوم انسانی و اجتماعی مطالعه نظام یافته جوامع و روابط ، هنجارها ، ارزشها و مکانیزم ها و دگرگونی های انسان در حوزه های مختلف زندگی اوست ، این دو مقوله از جهات مختلفی با هم مرتبطند و پیوندهای اساسی میان آن دو وجود دارد.البته در این میان نباید ذکر ۲ نکته را در بررسی و ردیابی مقوله های هر دو طرف نادیده گرفت :
۱) مقوله ارتداد ( به مفهوم صدر اسلامی آن ) و حوزه علوم انسانی بیشتر از همه چیز ، از لحاظ حقوقی و سیاسی بودن این مقوله با هم پیوند می خورند و به عبارت دیگر باید مقوله مذکور را ذیل عناوینی همچون : تضعیف پایه های سیاسی حکومت ، براندازی ، توهین به مقدسات و ... در حوزه های علوم انسانی ردیابی کرد و به مطالعات تطبیقی در این حوزه پرداخت.البته مسئله ای به نام منع پرداخت زکات که جنبه تضعیف اقتصادی برای حکومت اسلامی را دارد به عقیده من بیشتر از اینکه صبغه اقتصادی داشته باشد ، صبغه سیاسی دارد چون غیر از عده ای که به دلیل عارض شدن شبهه فکری ، پرداخت زکات را مختص زمان حیات پیامبر (ص) می دانستند و بدان خاطر از دادن زکات خودداری می کردند ، عده ای نیز به دلیل صالح ندانستن حکومت ابابکر و عده ای نیز به دلیل عادت نکردن به این فریضه اسلامی آن را پرداخت نکردند.در اینحا جهت اشاره به مباحث حقوقی ارتداد در غرب مطالبی ارائه می گردد: به تبع آن در نظام حقوقی «کامن لا» نیز که نیز که بسیار متأثیر از حقوق کلیسایی است و هم اکنون بعضی از کشورهای غربی از جمله انگلستان و آمریکا از این نظام تبعیت نسبی دارند، از دیر باز توهین به مقدسات با عنوان" Blasphemy " جرم شناخته شده است.
بر اساس تعریفی که حقوقدانان غربی از این اصطلاح ارائه نمودهاند. قاعدة مزبور نه تنها توهین به مقدسات را دربرمیگیرد بلکه شامل ارتداد نیز می شود؛ زیرا بر اساس این تعریف هر گونه انکار حقّانیت مسیحیت یاکتب مقدس و یا انکار وجود خداوند، مصداق این جرم به شمار میرود.
حتی به تعبیر برخی از حقوقدانان غربی، مفهوم اولیه این قاعده در کامن لا، بسی گستردهتر از این بوده است؛ زیرا بر اساس معنای اولیة این قاعده، هر گونه اقدامی بر اساس اصول صریحی که در دین مسیحیت از اهمیت عمومی برخوردار بود بسیار حیاتی شمرده می شد، به گونهای که هیچ کس مجاز به انکار آن نبود. به عبارتا دیگر، این واژه در معنای اصلی خود در کامن لا، اعم از ارتداد و توهین به مقدسات بود؛ زیرا در تعریف یاد شده، صرف انکار اصول دین مسیحیت اگر چه همراه با توهین نبوده باشد، موجب تقق جرم بود.
در برخی از کتب حقوقی که در سالهای اخیر نیز انتشار یافته است، همین معنای عام که شامل ارتداد نیز می شود مورد تأکید قرار گرفته است. اما با وجود گستردگی مفهوم قانونی"Blasphemy "، در سالهای اخیر در حقوق انگلستان انتقادات مطرح شده دربارة دین مسیحیت فقط در صورتی که همراه با توهین و بیحرمتی باشد موجب محکومیت است.
در انگلستان این مسأله که صرفاً انکار حقّانیت دین مسیح و یا اعتبا رکتب مقدس از طریق نوشته، چاپ، آموزش ویا بیانات همراه باتوصیه، بر اساس قانون، جرم شناخته شده و برای آن مجازاتهای متعددی پیشبینی گردیده، موجب تحیّر بسیاری شده است.
نظام حقوقی کامن لا نوعی آمیختگی میان ارتداد و توهین به مقدسات به چشم میخورد و اگر چه در حال حاضر فقط توهین به مقدسات جرم شمرده شده است ولی راههای حقوقی برای جرم شناختن ارتداد به استناد این قاعدة به جا مانده از کامن لا، همچنانباز است و عدم استناد به این قاعده در حال حاضر به این دلیل است که اساساً جوامع غربی نسبت به مقدسات دینی احساس تعلق چندانی ندارند؛ از این رو توهین به مقدسات و تبلیغ بر ضد دین مسحیت(آن هم مسیحیت تحریف شده و خرافی) موجب جریحهدار شدن احساسات و اخلاقی عمومی نخواهد شد و هر گاه در این کشورها چنین احساسی به وجود آید، به طور قطع بر اساس قاعده یاد شده با توهین کنندگان به مقدسات و حتی ارتداد (در صورتی که آن را منافی با نظم و اخلاق عمومی جامعة خود تلقی کنند) به عنوان مجرم برخورد خواهند نمود.
ضمناً میتوان گفت که در جرم توهین به مقدسات، حقوق اسلام در مقایسه با نظام کامن لا، از نظر حمایت از سایر ادیان الهی، با مقررات حقوق بشر سازگاری بیشتری دارد
۲) به دلیل انسانی بودن و گره خوردن با مقولات انسانی ارتداد ، نباید انتظار داشت که در علوم انسانی و اجتماعی عینا عناوین و موضوعات ارتداد یافت می شود بلکه گاهی مفاهیم نه به صورت مستقیم ، بلکه غیر مستقیم و تحت مفاهیم خاص علوم انسانی و اجتماعی ، با مقوله ارتداد پیوند می خورند :
نمودار پیوند موضوع ارتداد و رشته های علوم انسانی :
● مفهوم لغوی و اصطلاحی ارتداد در قرآن کریم :
معنای لغوی ارتداد در بسیاری از آیات به چشم میخورد از جمله آیة ( لاتردوا علی ادبار کم فتنقلبوا خاسرین) مائده / ۲۱ یعنی به پشت سر خود بازنگردد (عقب نشینی نکنید) که زیانکار خواهید بود. و نیز آیة (قال ذلک ما کنا نبغ فارتدا علی آثارهما قصصا) کهف / ۶۴ یعنی موسی گفت: این همان است که ما میخواستیم و آنها از همان راه بازگشتند در حالی که پی جویی میکردند. در برخی از آیات قرآن این مفهوم در فعل ثلاثی مجرد «رد» این ریشه یافت میشود مثل ( ان تطیعوا الذین کفروا یردوکم علی اعقابکم) آل عمران / ۱۴۹ یعنی ای سکانی که ایمان آورده اید اگر از کسانی که کافر شدهاند اطاعت کنید شما را به عقب باز میگردانند. البته در این آیه معنی یاد شده به صورت متعددی به کار رفته است. برخی اوقات ارتداد به معنی لغوی شدن (صیروت) به کار رفته است، مثل (فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا) (یوسف / ۹۶) یعنی هنگامی که بشارت دهنده آمد آن (پیراهن) را بر صورت او (یعقوب) افکند ناگهان بینا شد.
در این معنی فعل ارتدّ به معنی صار به کار رفته و ملحق به افعال ناقصه است. «ارتداد» در اصطلاح یعنی « حالت جدید اعتقادی و تحول عقیدتی است که با انکار یکی از اصول سه گانة دین اسلام «توحید، نبودت، معاد) و یا نفی اصلی از اصول ضروری دین که انکار آن به انکار اصول سه گانه منتهی شود به شخص مسلمان رخ میدهد.
مفهوم اصطلاحی ارتداد به صور گوناگونی در قرآن تکرار شده. گاهی از ارتداد به بازگشت از ایمان به کفر تعبیر شده مثل (ان تطیعوا قریقاً من الذین ارتوا الکتاب یردوکم بعد ایمانکم کافرین) آل عمران / ۱۰۰ و نیز (کیف یهدی الله قوما کفروا بعدا ایمانهم ) ( آل عمران / ۸۶ و نیز (آکفرتم بعد ایمانکم) ( آل عمران /۱۰۶)
با توجه به این که در بسیاری از آیات قرآن متعلق ایمان توحید و نبوت و معاد بیان شده چگونگی تعریف اصطلاحی ارتداد توسط این آیات روشن میشود مثل آیة (آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المومنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله) (البقره / ۲۸۵) یعنی پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران وی ایمان دارند. و نیز آیه ( و من یکفر بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر فقد ضل ضلالاً بعیداً) (نساء / ۱۳۶ ) از این دو آیه و آیات مشابه آنها استفاده میشود که متعلق ایمان همان توحید و نبوت و معاد است. کتب و رسل در اصل نبوت میگنجند و ملائکه نیز به لحاظ آن که واسطه در وحی و نزول کتاب بر پیامبران میباشند متعلق ایمان هستند. این مدعا توسط بسیاری احادیث نیز تایید میگردد، مثل سخن پیامبر (ص) که فرمودهاند : « الایمان ان تومن بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر» یعنی ایمان آن است که به خدا و ملائکه وی و کتابها و رسولانش و روز قیامت ایمان بیاوری.
در پارهای از آیات از ارتداد به برگشت از دین به سوی کفر تعبیر شده که همان مفهوم اصطلاحی ارتداد را به صورتی دیگر بیان میکند. از جمله آیه ( یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المومنین اعرة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائم) ( مائده / ۵۴) یعنی ای گروهی که ایمان آوردهاید هر که از شما از دین خود مرتد شود بزودی خدا قومی که (بسیار) دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند به نصرت اسلام در راه خدا جهاد میکنند و در راه دین از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند.
در برخی از آیات قرآن دربارة مفهوم ارتداد به بازگشت به عقب یعنی اتخاذ روش جاهلیت تعبیر شده مثل (ان الذین ارتدوا علی ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدی الشیطان سول لهم) (محمد / ۲۵) یعنی کسانی که بعد از روشن شدن حق بازگشتند و پشت کردند، شیطان اعمال زشت ایشان را در نظرشتان زینت داده... بدیهی است که این تعبیر درباره مفهوم ارتداد با تعابیری که قبلاً بیان شده تفاوتی ندارد؛ چون بازگشت به عقب یعنی بازگشت به جاهلیت و کفر که موید روائی نیز دارد : « من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیة.»
● تفاوت قرآنی و روائی ارتداد
به نظر می رسد « ارتداد در قرآن» با «ارتداد در روایات» متفاوت است. ارتداد در زمان پیامبر که آیات قرآن ناظر به آن است با ارتداد در زمان امام باقر و امام صادق و امام رضا (ع) که روایات ناظر به آن است تفاوت دارد. ارتداد در صدر اسلام، ارتداد و بازگشت از دین بود، شخص مسلمانی پس از گرایش به اسلام، مشترک یا مسیحی یا یهودی میشد، در این دوره ارتداد فکری مطرح نبود، ارتدادها معمولاً با انگیزه سیاسی یا اقتصادی یا قومی همراه بود، مثلاً برخی از اشخاص در برابر وجوب زکات مقاومت کرده و برای آن که زکات نپردازند از اسلام برمیگشتند یا بخاطر خلافی که مرتکب شده بودند باید قصاص میشدند. برای آنکه از حکم قصاص بگریزند از دین خارج میشدند. یا رئیس قوم و قبیلهای به یکی از دو انگیزه فوق یا انگیزه دیگری از اسلام خارج میشد، همه افراد قبیله به تبعیت از او از اسلام روگردان میشدند. خلاصه آنکه ارتداد درصدر اسلام اینگونه بوده است. در هیچیک از آیات ارتداد احکام ارتداد بیان نشده و تنها سخن از وعید عذاب آخرت است. بنابراین احکام ارتداد از روایات استفاده میشود نه از آیات قرآن و سر اینکه احکام ارتداد در قرآن بیان نشده آنست که ارتداد در قرآن غیر از ارتداد در روایات است. ارتداد درصدر اسلام، ارتداد فکری نبوده بلکه ارتداد سیاسی، اقتصادی یا قومی و قبیلهای بوده است.
دو اشکال به مستند قرآنی ارتداد :
الف ) معارض بودن حکم اعدام مرتد با آیه : لا اکراه فی الدین
«به نص قرآن کریم اکراه در دین منفی و منهی است؛ بنابر این، حکم اعدام مرتد معارض است با آیة شریفة لا اکراه فی الدین . این آیات به دور از تخصیص است چرا که اشاره به حکم عقلی دارد... لذا چنین روایاتی از اعتبار ساقط است و علمشان را به اهلشان وامیگذاریم، به این معنی که مفاد این روایات بر ما روشن نیست و میباید با رجوع به حضرات معصومین (ع) رفع ابهام و اجمال کرد و تا آن زمان نمیتوان به مفاد این روایت عمل کرد.»
پاسخ اشکال الف)
از دیدگاه اسلام ارتداد یک مجازات است؛ در مقابل تبلیغ عملی یا نظری بر ضد مبانی دینی و با توجه به فلسفة ارتداد، میتوان گفت جرم بودن ارتداد با آیه«لا اکراه فی الدین» هیچ منافاتی ندارد زیرا معنای آیة لا اکراه این است که اساساً اکراه واجبار شخص برای داشتن یک عقیده و دین، عقلاً امکان ندارد زیرا دین امر قلبی و اعتقادی است وامر قلبی اصولاً از نظر عقلی اجبارپذیر نیست. ولی مجازات ارتداد بدین جهت نیست که شخص را مجبور به داشتن اعتقادی نماید و یا اعتقادی را از شخص مرتد سلب نماید، چرا که اساساً کسی رانمیتوان برای صرف داشتن عقیدهای غیر دینی مرتد دانست. بلکه ارتداد تنها به دلیل ابزار یک اعتقاد قلبی است که برای جامعة دینی مضرّ است واز آنجا که این ابزار عقیده از طریق منطقی صورت نگرفته، با نظم و اخلاق عمومی منافات دارد. مرحوم علامه طباطبایی که یکی از قویترین تفسیرهای جهان اسلام را به رشته تحریر درآوده است، در پاسخ به این اشکال میگوید:
عجیب است که برخی از صاحبنظران و مفسران خواستهاند به سختی با استناد به آیه لا اکراه فی الدین وآیات مشابه آن، آزادی عقیده در اسلام را اثبات کنند! آنچه که در اینجا میتوان گفت این است که توحید پایه و اساس اسلام است و با این وجود، چگونه میتوان گفت این است که توحید پایه و اساس اسلام است و با این وجود چگونه میتوان قائل به آزادی عقیده شد؟ آیا این چیزی جز یک تناقض آشکار است؟! قائل شدن به آزادی عقیده درست حاکمیت قانون وجود دارد(در حالی که هیچیک از قوانین دنیا آزادی نقش قانون را روا نمیدانند). به عبارت دیگر، درست است که عقیده به معنای حصول ادراک تصدیقی که در ذهن انسان به وجود میآید یک عمل اختیاری انسان نیست تا قابل منع یا تجویز و یا قابل آزادی یا بردگی باشد، اما آنچه که قابل منع و یا اباخه می باشد عبارت است از التزام به لوازم و پیامدهای عملی عقیده مانند دعوت و اقناع مردم نسبت به عقیدهای خاص و یا نوشتن وانتشار یک عقیده و فاسد کردن عقاید مردم و امثال آن، که قابل منع و یا تجویز میباشد و آشکار است که در قوانین کشورها اگر چنین عقیدهای با مواد قانون جاری جامعه مخالفت داشته باشد، به ناچار قانون اظهار چنین عقیدهای را ممنوع خواهد کرد. اسلام نیز بر اساس دین غیر توحیدی (توحید، نبوتو معاد) بنا نشده است؛ و این اصل از اصولی است که پیروان ادیان الهی یعنی مسلمانان، یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان(اهل کتاب)بر آن اتفاق نظر دارند و آزادی عقیده دراین محدوده ممکن است؛ ولی آزادی عقیده در غیر این محدوده چیزی جز به معنای نابودی اصل دین نیست. آری نوعی آزادی اظهار عقیده در اسلام پذیرفته شده است و این در صورتی است که اظهار عقیده در روند یک بحث و استدلال انجام شود.
مرحوم علامه طباطبایی سپس در تبین این نوع از آزادی عقیده در اسلام میگوید:
دین اسلام همچنانکه بر معارف الهی خاص خود مبتنی است؛ به انسانها نیز آزادی اندیشه اعطا نموه است با این بیان که بر مسلمانان واجب است در حقایق دینی اندیشه نموده و در معارف اسلامی به صورت جمعی و از طریق ارتباطهای طرفینی اجتهاد کنند و هر گاه برای آنان دربارة حقایق و معارف دینی شبههای رخ داد و یا به نتایجی بر خلاف این معارف دست یافتند، هیچ اشکالی ندارد اما در این صورت لازم است کسی که شبههای دارد و یا نظر مخالفتی، افکار خود را بر قرآن عرضه نماید و اگر از این راه مشکل وی مرتفع نشد، برای حل شبهه واصلاح تفکر خود به سنت پیامبر و یا کسی که جانشین اوست مراجعه کند چرا که خداوند فرموده است: کسانی که تمام دیدگاهها را میشنوند و بهترین آنها را برمیگزینند این دسته از هدایت الهی برخوردار بوده و آنان از خردمندانند.(زمر ۱۸/ ) آزادی عقیده و تفکر به معنایی که بیان نمودیم. غیر از این است که پیش از مراجعه به منابع مذکور، شخصی دیدگاه خود را به صورت عمومی عرضه کند و تفکرات خود را میان مردم اشاعه دهد که این عمل در واقع منجر به اختلاف و فساد جامعة مستحکم خواهد شد.
بنابر این ، با توجه به پاسخ منطقی مرحوم علامه طباطبایی، میتوان گفت که اساساً اشکال یاد شده در ابتدای این گفتار ناشی از درک نادرست محتوای آیاتی مانند آیة«لااکراه» است؛ زیرا اسلام آزادی عقیده و تفکر را بر اساس آیه «لا اکراه فی الدین» پذیرفته است، ولی آزادی در اظهار هر عقیدهای را نه فقط اسلام، بلکه هیچ قانون و نظام حقوقی در دنیا به صورت مطلق نپذیرفته است البته در اسلام اظهار عقیدة مخالف توحید، آزاد است مشروط به اینکه این عقیده در مجرای صحیح و مناسب خود یعنی در مجامع علمی وتخصصی و نزد اهل فن مطرح شود و نه در محافل عمومی و غیر تخصصی که منشأ بروز اختلاف و در نتیجه بر هم زدن نظم عمومی جامعه خواهد شد.
ب ) عدم بیان هرگونه مجازات دنیوی برای مرتد در قرآن :
بر مبنای قرآن کریم، شخص مرتد مستحق هیچ گونه مجازات دنیوی نیست و فقط عقاب اخروی دارد. یکی از نویسندگان در این باره مینویسد:
«قرآن کریم اگر چه تغییر ایمان به کفر را مذموم دنسته اما بنابر منطق متبین خود تنها از عاقبت سوء اخروی آنها خبر داده و هیچ مجازات دنیوی از قبیل اعدام وحبس ابد را تجویز نکرده است... آیة شریفه خبر از مرگ مرتد داده است. ظهور واژه«فیمت» در مرگ طبیعی است نه در اعدام و قتل. اگر فرار بود مرتد کشته شود(اعدام شود) میفرمود:«فمن یرتد منکم عن دینه فیقتل اویصلب» از عبارت «فیمت و هو کافر» به دست میآید که امکان داشته بمیرد در حالی که مؤمن است؛ یعنی اولاً بعد از ارتداد بقای بر کفر لازم است تا مستحق مجازاتهای بعدی آیه قرار گیرد. ثانیاً توبه مرتد در شرایط عادی پذیرفته است به شراط اینکه توفیق توبه پیدا کند.»
پاسخ اشکال ب )
اینکه قرآن«هیچ مجازات دنیوی از قبیل اعدام و حبس ابد را تجویز نکرده است ادعای نادرستی است؛ چرا که قرآن در خصوص مجازات دنیوی «سکوت» کرده است نه اینکه آن را «تجویز» نکرده باشد؛ زیرا در آیات مربوط به ارتداد که مورد استناد این نویستنده نیز قرار گرفته است هیچگونه اداة حصری مانند«انّما» وجود ندارد تا بر این مسأله دلالت نماید که مجازات اخروی مذکور در این آیات انحصاری است و هیچ مجازات اخروی و دنیوی دیگری(از جمله مجازات مقرر بر اساس سنت) جایز نیست. از این رو، آیات قرآن در مورد مجازات دنیوی ارتداد ساکت است نه اینکه حکم معارض با سنت را بیان نموده باشد. با تمام اینها بر فرض که در قرآن حکم مطلق یاعامی هم در این باره صادر شده باشد،این حکم مطلق یا عام قرآن به وسیلة روایات ارتداد که همراه با قراین قطعی هستند مورد تقیید یا تخصیص واقع شده است. بر فرض که این روایات محفوف به قراین قطعی هم نباشند، از دیدگاه بسیاری از اصولیین، حتی با خبر واحدی که همراه با قراین قطعی هم نباشد، میتوان آیات قرآن را مورد تخصیص قرار داد.
● جایگاه بحث ارتداد و توهین به مقدسات در فقه سنتی و معاصر :
با نگاهی گذرا به مباحث فقهی که فقهای متقدم ما درباره مسئله ارتداد و توهین به مقدسات داشته اند و دسته بندی خاصی که نسبت به این موضوع با جمع بندی که از آیات و خصوصا روایات ماثور داشته اند مشخص می گردد که نوع تبویب و تقسیم بندی ابواب فقهی در این خصوص به شکل زیر بوده است :
ردیف /باب فقهی
۱ ) طاهر نبودن مرتد
۲) قضای نماز و روزة مرتد
۳) حج مرتد
۴) مهریه مرتد
۵) نکاح
۶) نفقه فرزند
۷ ) طلاق و عده مرتد
۸ ) اموال مرتد
۹ ) صید و ذبیحة مرتد
۱۰) وقف مرتد
۱۱) وصیت و ارث مرتد
۱۲) شهادت دادن مرتد
۱۳ ) قصاص
۱۴ ) سرقت
۱۵ ) زنا
۱۶ ) قذف
۱۷ ) دیات
۱۸ ) لوث و قسامه مرتد
۱۹) جهاد با مرتدین
۲۰ ) مجری حکم مرتد
۲۱ ) توبه مرتد
۲۲ ) غسل و دفن مرتد
اما پس از بررسی نظرات فقها و علمای متاخر و معاصر تاکید آنان را بر حوزه لغزش اندیشه و ارتداد فکری و عقیدتی می یابیم . اما این برداشت ناشی از تغییر مصادیق ارتداد در گذشته و امروز است که با درک این تغییرات و یافتن حوزه های جدید آن می توان به علت تکیه این دسته از علما و فقها بر ارتداد فکری دست یافت .
در اینجا به ذکر ویژگی های ارتداد های امروزی خواهیم پرداخت :
۱) ارتدادهای امروز با به کار گرفتن ادبیات خاص، عقاید دینی را مورد هتاکی قرار داده و در نتیجه پیروان آنها را تحقیر و بی شخصیت میکنند. آیا معنی آزادی درعقیده این است که فردی به هر علتی باشد، به تودههای عظیم انسانها اهانت کرده، و در سایه ی اصل آزادی عقیده، به ارزشهای دیگران احترام نمیگذارد.
۲) ارتدادهای امروز یک ارتداد ساده نیست که فردی کتابی را خوانده و شبهه و یا شبهههایی برایش رخ داده است، بلکه غالباً قدرتهای بزرگ از این افراد به عنوان وسیلهای برای تفرقهافکنی و ایجاد جبهة روانی داخلی، برای ملتها استفاده نموده و آنها را پیشقراول حملات نظامی و اشغالگرای های متجاوزانه قرار میدهند.
۳) غالباً ارتدادهای امروز در پوشش تبلیغات خارجی قرار گرفته و هرگز اجازه نمیدهند در فضای علمی و فکری محض و به دور از خیال و بهرهبرداری سیاسی مشکلات آنان، حل و فصل شود.
۴) امروزه درغالب نقاط جهان مظلومان و ستمدیدگان با سرنیزهی مستبدان کشته شده و روی زمین با خون پاک مظلومان رنگین است، با وجود این، دولتهایی که از فتوای امام درباره ی سلمان رشدی انتقاد میکردند، یکبار هم دربارهی آن خونریزیها سخنی نگفتند و انتقادی نکردند. این گواه بر آن است که مسأله، مسأله شخص سلمان رشدی نیست، بلکه به خاطر آن است که از آن ارتداد، بهرهی سیاسی ببرند و مسلمانان را به گروههای تقسیم کنند تا در سایه ی ضعف و تفرفهها به آنها حکومت کنند.
عده ای از علما و فقهای معاصر با توجه به اینکه بخش اعظم ارتداد که در زمان صدر اسلام روی می داد در واقع در موقعیتی رخ می داد که عده و عده مسلمین نسبت به کفار کمتر بود و برخی قبایل یهودی تحت نام اسلام سواستفاده هایی انجام می دادند و پیامبر به عنوان حاکم اسلامی کسانی را که مسلمان شده و پس از مدتی کافر می شدند حکم به قتلشان صادر می کرد تا اسلام را ملعبه دست خود قرار ندهند و با این کار خود باعث سست شدن اندیشه های اعتقادی تازه مسلمانان نشوند ، موضوع ارتداد را در شرایط فعلی منتفی می دانند و استدلالشان این است که چون وضعیت کنونی مسلمانان بسیار بهتر شده و شعور عمومی مردم جهان افزایش یافته و سطح فرهنگ و حرمت مقدسات بیشتر شده ، اگر کسی هم در گوشه و کنار حرفی بزند اولا حرف او در دل دیگران تاثیر بدی نخواهد داشت و ثانیا مردم او را مجنون خواهند خواند و ثالثا با توجه به عصر منطق و استدلال ، باید پاسخ او را با منطق داد نه با تیغ و اعدام .
در واقع این عده حکم را می پذیرند ولی موضوعیت آن را در عصر کنونی زیر سوال می برند.
در مقابل دسته مذکور ، عده ای نیز معتقدند ارتداد جزٍ حدود است و اجرای حد در همه زمان ها و بر همه انسانها واجب است . استدلال این دسته نیز آنست که می گویند : پذیرش دین اسلام اجباری نیست ولی شرط پذیرش اسلام ، پذیرش آگاهانه ، یقینی و همراه با تحقیق است و در این شرایط اگر کسی با بینش کامل وارد دین شد و پس از مدتی بخواهد از دین خارج شود ضربه بزرگی به دین وارد می نماید. این گروه با چهار رویکرد عمده به توجیه احکام مرتد خصوصا اعدام وی می پردازند :
ردیف عنوان رویکرد شرح مختصر رویکرد قائلین به این رویکرد
۱ ) سیاسی مجازات برانداز : قتل است . جرم مرتد : جرم براندازی است
پس جرم مرتد : قتل است برخی از حقوقدانان
۲ ) اجتماعی ارتداد مساوی است با تعدی به حقوق اجتماعی
ارتداد به مثابه غده سرطانی است که باید از جامعه برچیده شود منتظری
فضل الله
۳) فردی اجتماعی ارتداد : نوعی انحطاط فردی و شخصی است
مجازات مرتد : حفظ نظام اسلامی خامنه ای
۴ ) فردی اخلاقی ارتداد : نقض قرارداد بنده در برابر خداوند و گام نهادن در جهت خلاف فطرت انسانی زنجانی در کتب فقهی و روائی این مبحث ذیل ابواب مستقل و ذیلی متنوعی آمده است که به برخی از آن اشاره می شود : باب حدود باب میراث باب اکل ذبیحه مرتد باب شرایط مرتد قبل و بعد از ارتداد باب منع زکات در زمان ابی بکر و جنگ او با اهل الرده باب شرایط ثبوت ارتداد باب مرتد استتابه مرتد و ... .
فهرست منابع و ارجاعات :
علی تهرانی مفدم
۱- ترجمة تفسیری توران(عهد عتیق)، انجمن بین المللی کتاب مقدس، ۱۹۹۵ م. سفر تثنیه، باب ۱۳، ص ۱۸۶.
۲سورهی آل عمران، آیهی ۷۲.
۳ تفسیر المیزان، ج۳، ص ۲۵۷.
۴- گیدنز ، انتونی ، جامعه شناسی ص ۴۸
۵ -Common law
۶ -John smith & Brian Hogan. criminal law, Butterworths, ۸th Ed., London, ۱۹۹۶, p. ۷۳۲
۷ -Smith & Hogan, op.cit.
۸ -Apostasy
۹ -peter carey, Media law, sweet & Maxwell, London, ۱۹۹۶, p.۷۸.
۱۰-smith & Hogan, op.cit, p.p. ۷۳۲-۷۳۳
۱۱-A.V. Dicey, Law of the constitution Macmillan, ۹ Ed., London. ۱۹۵۰, p. ۲۴۵
۱۲ لسان العرب ذیل کلمة «ردد».
۱۳ عمید زنجانی، فقه سیاسی اسلام، ۳/۳۱۹ به نقل از تذکرة الفقهاء ۱/۴۵۷ و جواهر ۲۲/۳۴۳.
۱۴مصباح یزدی،اخلاق در قرآن، / ۱۷۷.
۱۵الجامع الصحیح، مسلم بن الحجاج بن مسلم، مصر، مطبعه محمد علی صحیح ۱۳۳۴ ه ۱/۲۴.
۱۶کنز العمال ج ۶/۶۵ و مسند احمد بن حنبل ۴/۹۶ و محاسن برقی / ۱۵۶.
۱۷ - کدیور، محسن. آزادی عقیده و مذهب در اسلام و اسناد حقوق بشر، پیشین، ص ۲۶۰.
۱۸- فلسفة ارتداد در فصل چهارم به تفصیل بررسی خواهد شد.
۱۹ - بقره/ ۲۵۶.
۲۰- علامه طباطبائی، سید محمد حسین. المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسةالبنشر الاسلامی، قم(بیتا)، ج ۲، ص ۳۴۲.
۲۱ - همان، ج ۴، ص ۱۱۷.
۲۲- همان، ص ۱۳۱-۱۳۰.
۲۳- کدیور، محسن، منبع پیشین، ص ۲۵۷.
۲۴ - بقره/ ۲۱۷ و آل عمران/ ۹-۸۵
۲۵ - از جمله فقهایی که این دیدگاه را پذیرفتهاند عبارتند از: نجفی، شیخ محمد حسن، منبع پیشین، ج ۱۷، ص ۲۵ و ج ۳۳، ص ۲۵۴ زین الدین جبعی عاملی(شهید ثانی).
۲۶ -سروش ، حائری ، جناتی ، ولائی .
۲۷ - شیخ محمد بن الحسن الحر العاملی، وسایل الشیعه ج ۱۸(تهران انتشارات مکتبه الاسلامیه، چاپ پنجم ۱۴۰۱ ه( ص ۵۴۷.
۲۸ - همان، ص ۵۴۴ و شیخ کلینی، الکافی ج ۷، ص ۲۵۷.
۲۹ - همان.
۳۰- همان
۳۱- محدث نوی مستدرک الوسایل ج ۱۸ص ۱۶۴
۳۲ - شیخ طوسی، خلاف، کتاب المرتند، ۳، ص ۱۴۵
۳۳ - الهندی، کنزالعمال ج ۱، ص ۹۰
۳۴- حر عاملی، پیشین، ص ۵۵۶
۳۵ - حر عاملی، پیشن، ص ۵۵۶
۳۶- شیخ طوسی، مبسوط ج ۷،ص ۲۸۳-۲۸۱.
۳۷ - حر عاملی، پیشین ص ۵۵۳.
۳۸ - همان ص ۵۴۵
۳۹ - پیشین: مستدرک الوسایل محدث نوری، وسایل الشیعه شیخ حز عاملی
۴۰ - محدث نوری، پسیشین ص ۱۶۳.
۴۱ - محدث نوری، پسیشین ص ۱۶۳.
۴۲- فقه القرآن ج ۶ ص ۶۴
۴۳-. مستدرک الوسایل ج۱۸ ص ۱۶۵
۴۴- صراط مستقیم ، ج ۳ف ص ۱۱.
۴۵- الکافی ج ۷ ص ۲۵۹
۴۶- مستدرک الوسایل ج۱۸ ص ۱۶۷.
۴۷مستدرک الوسایل ج ۱۸ ص ۱۶۳
۴۸دعائم الاسلام ، جلد۲ ص ۳۶۳
۴۹الکافی، ج۷، ص ۱۵۳
۵۰کافی ، جلد ۷ ، ۱۵۳
۵۱ من لا یحضره الفقیه ج ۴ ص ۳۳۲.
۵۲من لایحضره الفقیه ج ۴ ص ۱۰۴
۵۳زین الدین عاملی، پیشین، ج۹، ص ۳۴۱. و نیز سید روح الله خمینی، پیشین، ج۲، ص ۴۹۵، محقق حلی، شرایع الاسلام، نجف، مطبعة الآداب ، ۱۳۸۹ ق، چاپ اول ، ج۴، ص ۱۸۳.
۵۴زین الدین عاملی، پیشین، ج۹، ص ۳۴۲-۳۴۳. و نیز ، موسوعة جمال عبدالناصر، ج۴، ص ۲۵۹ – ۲۶۰.
۵۵محمد حسن نجفی ، پیشین، ج ۴۱ ، ص ۶۱۱ -۶۱۲ زینالدین عاملی، پیشین، ج۹، ص ۳۴۴.
۵۶.انصاری ، مرتضی ، کتاب الطهاره، پیشین، ج۲، ص۳۳. «و کیف کان فلا اشکال فی ان عدم التدین بالشریعه کلا أو بعضا مخرج عن الدین و الاسلام ثم ان عدم التدین قد یرجع ألی عدم الانقیاد اله بان یعلم مجبی النبی صلی الله علیه و آله و به یعلم صدقه فی ذلک الا انه لایتدین بذلک عصیانا یحیث لو او جب الله علیه ذلک من غیر واسطه لابی عنه و امتنع نظیر کفر ابلیس لغنه الله و قد یرجع إلی انکار صدق النبی صلی الله علیه و آله کمن انکر شیئا من الدین مع علمه ان النبی صلی الله علیه و آله جاء به و لااشکال فی کفر هلین القمین.»
۵۷مقارنه و تطبیق در حقو جزای عمومی اسلام، دکتر علیرضا فیض /۴۱۷ به نقل از جواهر ۴۱/۶۰۲.
۵۸ موسوی گلپایگانی، سید محمدرضا. نتائج الافکار، پیشین، ص ۱۷۹.
۵۹ابن حمزه طوسی ابوجعفر ، منبع پیشین ، ص۴۲۵.
۶۰ طوسی. شیخ ابوجعفر ، تهذیب الاحکام ، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم ، ۱۳۶۵، ش، ج۱۰، ص ۱۴۱، کلینی ، یعقوب ، اصول کافی ، دارالکتب الاسلامیه، تهران ۱۳۶۵ ش، ج۷، ص۲۵۸:«علی بن ابراهیم ، عن محمد بن عیسی، عن عبدالرحمن الابزاری الکناسی، عن الحارث بن المغیره قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: أرایت لو أن رحلا أتی صلی الله علیه و أله فقال: و الله ماأدری أنبی أنت أم لا، کان یقبل منه؟ قال : لاإ ولکن کان یقتله أنه لو قبل ذلک منه ما أسلم منافق أبدا» همان ، ج۲، ص ۴۰۰: »و فی وصیه المفضل قال سمعت أبا عبدالله ۷ یقول : من شک أو ظن فاقام علی أخدهما أحیط الله عمله، إن حجه الله هی الحجه الواضحه».
شایان ذکر است که در دو روایت اخیر فقط به حیطه اعمال تصریح شده و در مورد کفر ناشی از شک یا ظن در اصول دین اشاره ای نشده است.
۶۱ نجفری ، شیخ محمد حسن، منبع پیشین، چ۴۱،ص ۶۰۰.
۶۲ حلی(علامه ). حسن بن یوقف: حریرالاسلام الشرعیه علی مذهب الامامیه ، پیشین، ج۱، ص ۸۳؛ کاشف الغطاء، شیخ جعفر، منبع پیشین، ج ۲، صص ۴۱۸-۴۱۷.
۶۳ابن زهره، ابوالمکارم. غنیةالنزوع الی علمی الاصول و الفروع، موسسه الامام الصادق علیه السلام قم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق. ص ۶۲۳.« و یقتل من سبّالنبی (ص) غیره من الانبیاء او احد الائمه علیهم السلام و لیس علی من سمعه فسبق الی قته من غیر استیذان صاحب الامر سبیل. کل ذلک بدلیل اجماع الطائفة».
۶۴ - جبعی عاملی(شهید ثانی)، زین الدین . مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام، ج ۱، انتشارات بصیرتی، قم، ص ۱۵۸: «لو سبّ قتل الساب و کذا القول فی سبّ باقی الانبیاء...»
۶۵- جبعی عاملی، زین الدین(شهید ثانی) الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، دارالهادی للمطبوعات، قم ۱۴۰۳ ق. ج ۹، دارالهادی للمطبوعات، قم، ۱۴۰۳ ق.، ص ۱۹۴:«وفی الحاق الانبیاء بذلک وجه قوی لأنّ تعظیمهم وکمالهم قد علم من دین الاسلام ضرورة فسبّهم ارتداد».
۶۶- حلبی، تقی الدین ابوالصلاح، منبع پیشین، ص ۴۱۶.
۶۷ - ابن زهره، ابوالمکارم. غنیةالنزوع الی علمی الاصول و الفروع، موسسه الامام الصادق علیه السلام قم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق. ص ۶۲۳.« و یقتل من سبّالنبی (ص) غیره من الانبیاء او احد الائمه علیهم السلام و لیس علی من سمعه فسبق الی قته من غیر استیذان صاحب الامر سبیل. کل ذلک بدلیل اجماع الطائفة».
۶۸ - نجفی، محمد حسن. جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج ۴۱، دراحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ هفتم، ۱۹۸۱ م.، صص ۴۳۶-۴۳۷.
۶۹- ر.ک. شیخ حرّعاملی. تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، ج ۱۸(۲۰ جلدی)، ص ۴ق۴۶۰ ؛ نوری میرزا حسین مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاءالتراث، چاپ اول، قم، ج ۱۸، ص ۱۷۲:«صحیفة الرضا باسناده عن آبائه علیم السلام قال: رسول الله(ص) من سبّ نبیّاً قتل...».
۷۰- کرکی، (محقق ثانی)، علی بنالحسین، وسائل الکرکی، مکتبة آیت الله المرعشی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ ق. ج ۲، ص ۲۵۹:«و أما ألفاظ الردة و العیاذ بالله فمنها الاستهانة فی الدین و الاستهزاء بالشرع، و نحو ذلک».
۷۱ اصفهانی (فاضل هندی)، بهاء الدین محمد بن الحسن. کشف اللثام و الابهام عن کتاب قواعد الاحکام، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۱۶ ق.، ج۲، ص ۴۳۵: « و لا ارتداد بانکار الضروری أو اعتقاد ضروری الانتفاء إذا جهل الحال».
۷۲ محمد حسن نجفی ، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیورت دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱ م، چاپ هفتم، ج۴۱، ص ۶۰۰، و نیز زین الدین عاملی (شهید ثانی) ، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۴۰۳ ق، چاپ دوم، ج۴، ص ۳۳۳-۳۳۴. محمد الزهری الغمراوی، السراج الوهاج، بیروت، دارالمعرفة ، ۱۳۳۸ق ، ص ۵۱۹.
۷۳- متوفای ۴۱۳ ق.
۷۴ - شیخ مفید، محمد المقنعة،مؤسسة النشر الاسلامی، قم، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ ق.ص ۸۱۰.
۷۵ - متوفای ۴۴۸ ق.
۷۶ - دیلمی(سلار)، ابوحمزة بن عبدالعزیر. المراسم العلویة فی الاحکام النبویة، معاونت فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت، قم، ۱۴۱۴ ق. ص ۲۶۴-۲۶۳.
۷۷ - شیخ طوسی، ابوجعفر محمد. النهایة، پیشین، ص ۳۰۱-۳۰۰.
۷۸ - علامة حلی. منتهی المطلب، پیشین، ج ۲، ص ۹۹۵-۹۹۴
۷۹ - ر.ک:علامه حلی. ارشاد الاذهان،مؤسسةالنشر الاسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۱۰ ق. ج ۱، ص ۳۵۳؛ مختلف الشیعة، مؤسسه النشرالاسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۱۲ ق.، ج ۲،ص ۲۳۹ و ج ۴، ص ۴۶۳.
۸۰ - جبعی العاملی، زین الدین(شهید ثانی). مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام، پیشن، ج ۳، ص ۱۰۸-۱۰۷.
۸۱ - خویی، سید ابوالقاسم، مبانی تکلمةالمنهاج، دارالهادی، قم، ۱۴۹۷ ق. ج ۱، ص ۲۲۴.
۸۲ - محقق نراقی، احمد. عوائد الایام، مکتبة بصیرتی، قم، چاپ سوم، ۴۰۸، ص ۱۹۶.
۸۳ - حلّی(علامه)، حسن بن یوسف، منتهی المطلب، نشر احمد، تبریز، ۱۳۳۳، ج ۲، ص ۹۹۱:«مسألة: من سب الامام و جب قتله عندنا خاصة و کذا ساب النبی صلی الله علی و آله کافر بذلک مرتد فیجب قتله».
۸۴- طباطبائی، سید علی. ؟؟ المسائل فی بیان لاحکام بالدلائل، مؤسسة آل البیت، قم، ۱۴۰۴ ق.، ج ۲، ص ۴۸۲:«ثم اطلاق النص و الفتوی یقتضی عدم الفرق فی القاذف بین الرجل و المرأة و المسلم والکافر و بعدم الفرق بین الاخیرین».
۸۵ - موسوی گلپایگانی، سید محمد رضا الدر المنضود فی احکام المحدود، تقریر علی کریمی جهرمی، دارالقرآن الکریم، قم، چاپ اول، ۱۴۱۲ ق.، ج ۲، ص ۲۶۶.
۸۶- کاشف الغطاء، شیخ جعفر. منبع پیشین، ج ۲، ص ۴۳۸:«و فی حکم المرتد الساب و هاتک الحرمة والناصب فی احد الوجهین و منکر الضروری.»
۸۷- اردبیلی(مقدس)، احمد. منبع پیشین، ج ۱۳، ص ۱۷۰
۸۸ - نجفی، شیخ محمد حسن،منبع پیشین، ج ۴۱، ص ۴۳۴
۸۹ حلی، (محقق)، شیخ جعفر. شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، انتشارات استقلال، تهران، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق.، ج۴، ص ۹۶۱: « المرتد هو: الذی یکفر بعد الاسلام.»؛ ابن قدامة المقدسی، عبدالرحمن، المغنی، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، ۱۰۴۵ ق.ج۱۰، ص ۷۴.
۹۰ حلّی (علامه)، حسن ابو یوسف. قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام، مؤسسة النشر الاسلامی، قم چاپ اول، ۱۴۱۳ ق.،ج ۳، ص ۵۷۳.
۹۱حلّی (علامه) حسن بن یوسف. قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام، مؤسسة النشر الاسلامی،قم چاپ اول، ۱۴۱۳ق.، ج۳، ص ۵۷۳.
۹۲ خمینی، (امام رض) ، سید روح الله، کتاب الطهارة، مؤسسه اسماعیلیان، قم، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص ۳۱۵- ۳۱۴.
۹۳ - موسوی گلپایگانی، سید محمد رضا الدر المنضود فی احکام محدود، پیشین، ج ۲، صفحه ۲۷۳.
۹۴ حلبی، تقی الدین ابوالصلاح. الکافی فی الفقه، تحقق رضا استادی، ص ۳۱۱: « الردة اظهار شعار الکفر بعد الایمان بما یکون معه منکر نبوة النبی صلی الله علیه و آله او بشیء من معلوم دینه کالصلاة و الزکاة و الزنا و شرب الخمر».
۹۵ طوسی ، شیخ ابو جعفر، المبسوط فی فقه الامامیة، انتشارات کتابخانه مرتضویه، ۱۳۵۱ ۶۵۲۵۹; . ش.، ج ۷، ص ۲۸۲.
۹۶کنز العرفانف فاضل مقداد ۱/۳۹۰ و ۳۹۱ .
۹۷ همان مأخذ به نقل از صحیح بخاری ۲/۲۹۹ و ۳/۵۱ و سیرة ابن هشام ۲/۳۲۴ .
۹۸ - خمینی(امام رض)، سید روح الله. کتاب الطهارة، پیشین، ج ۳، صص ۳۳۰-۳۲۹.
۹۹ موسوعة جمال عبدالناصر، پیشین، ص ۲۵۷. و نیز، صالح عبدالسمیع الابی الازهری،جواهری الا کلیل، بیروت، دارالمعرفة ، ۱۴۰۷ ق، ج۲، ص ۲۷۸.
۱۰۰ موسوعة جمال عبدالناصر، ج۴، ص ۲۵۷. و نیز ، عبدالرحمن الجزیریف پیشین، یروت، دارالفکر، ج۵، ص ۴۲۳ و نیز علاء الدین الکاسانی، پیشین، ج۷ف ص ۱۳۴ – ۱۳۵. و نیز الشیخ نظام، پیشین ، ج۲، ص ۲۵۳ – ۲۵۴.
۱۰۱ محمد بن ادریس الشافعی الام، بیروت دارالمعرفة، ج۱، ص ۲۵۷. و نیز، عبدالرحمن الجزیری، پیشین، ص ۴۲۷. و نیز، موسوعة جمال عبدالناصر، پیشینف ص ۲۵۸. و نیز، محمد الزهری الغمراوی، پیشین، ص ۵۲۰ و ۵۲۱.
۱۰۲ موسوعة جمال عبدالناصر، پیشین، ص ۲۵۰ - ۲۵۹ . و نیز، منصور بن ادریس البهوتی، شرح منتهی الارادات (دقائق اولی النهی فی شرح المنتهی)، بیروت دار الفکر، ج۳، ص ۳۸۸ – ۳۹۳. و نیز ، ابومحمد عبدالله بن احمد بن قدامة ، المغنی ، بیروت، دارالفکر ، ۱۴۰۴ ق، چاپ اول، ج۱۰، ص ۷۴، ۷۶ و ۱۰۵ . و نیز، ابراهیم بن محمد بن سالم منویان، پیشین، ج۲، ص ۴۰۵ – ۴۰۶.
۱۰۳ - القرطبی، ابوعمر یوسف بن عبدالله. الکافی. ج ۱، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۷ ق.، ص ۵۸۵«من شتم الله تبارک وتعالی اوشتم رسوله (ص) او شتم نبیاً من انبیاءاله صلوات الله علیهم قتل...»
۱۰۴ - الخطیب الشربینی، محمد. مغنی المحتاج، ج ۴، دارالفکر، بیروت، ص ۲۵۸.
۱۰۵ - الکاشانی، علاء الدین.، بدائه الصنائع، ج ۷، دارالکتاب العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۹۸۲ م. ص ۱۱۳؛این حزم اندلسی. المحلّی، ج ۱۱، دارالفکر، بیروت، ص ۱۵۵ و ۴۱۵.
۱۰۶ یحیی بن الحسین الهادی الاحکام فی الحلال و الحرام، ج۲، ص ۲۸۲.
۱۰۷ محمد حسن نجفی، پیشین، زین الدینعاملی، پیشین، علامه حلی، یوسف بن علی، تبصرة المتعلمین، ترجمه ابوالحسن شعرانی ف تهران، کتابفروشی اسلامیه، ج۲، ص ۷۴۷. و نیز سید روح الله خمینی، تحریر الوسیله، انتشارات قدس محمدی، ج۲، ص ۴۹۶ . عبدالرحمن الجزیری، الفقه علی المذاهب الاربعة، بیروت ، دارالفکر ، ۱۳۶۰، ج۵، ص ۴۲۳.
۱۰۸ در برخی از موارد، مجرم مستحق تعزیر است و در موارد مهم دیگر – مانند دشنام به پیامبر – در صورت تحقق شرایط، مستحق اعدام چنانکه توضیح آن خواهد آمد.
۱۰۹ همان، ص ۱۷۰؛ بخنوردی، سید حسن موسوی. القواعد الفهیة، ج۵، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ ق. ص ۲۵۵.
۱۱۰ -.النووی، محیی الدین بن شرف. المجموع فی شرح المهذب، دارالفکر، بیروت(بیتا)، ج ۱۹، ص ۲۲۸: «وقد انعقد الاجماع علی قتل المرتد.» عبدالرحمان بن قدامه المقدسی. المغنی، پیین،ج ۱۰، ص ۷۴؛ شهاب الدین ابن حجر العسقلانی. سبل السلام،شرکة مکتبة و مطبعة البابی، مصر، چاپ چهارم، ۱۳۷۹ ق. ج ۳، ص ۲۶۴.
۱۱۱ - الطوسی، الشیخ ابوجعفر، الخلاف، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۹۷ ق. ج ۶، ص ۳۵۴-۳۵۳.
۱۱۲ زین الدین عاملی، پیشین، ج۲، ص ۴۰۵ – ۴۰۶.
۱۱۳ الجامع الصحیح، مسلم بن الحجاج بن مسلم، مصر، مطبعه محمد علی صحیح ۱۳۳۴ ه ۱/۲۴.
۱۱۴ - شیخ طوسی، خلاف، کتاب المرتند، ۳، ص ۱۴۵
۱۱۵ - الهندی، کنزالعمال ج ۱، ص ۹۰
۱۱۶ . شیخ کلینی، منبع پیشین، ج۲، ص۲۴۴.
۱۱۷. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین ، (بی نا)، (بی تا)، ج۲، ص۱۶۷-۱۶۶.
۱۱۹.ابن قتیبه الدینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم. الامامه و السیاسه، انتشارات الشریف الرضی، چاپ اول، قم، ۱۳۷۱ ش، ج۱، ص ۳۵-۳۴.
۱۲۰ . ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریبللحدیث و الاثر، موسسه اسماعیلیان، قم، چا÷ چهارم، ۱۳۶۴ش، ج۴، ص۱۸۷؛ «و الصنف الثانی من أهل الرده لم یرتدوا عن الایمان و لکن أنکروا فرض الزکاه، و زعموا أن الخطاب فی قوله تعالی :«خذمن أموالهم صدقه» خاص بزمن النبی علیه الصلاه و السلام. و لذلک اشتبه علی عمر قتالهم ، لاقرار هم بالتوحید و الصلاه. و ثبت أبوبکر علی قتالهم لمنع الزکاه فتابعه الصحابه علی ذلک.»
۱۲۱. حلی، (علامه)، حسن بن یوسف ، تذکره الفقهاء، پیشین، ج۹، ص۴۳۴:«و أما الرده: فهی الخروج عن المله بالکفر، فمانع الزکاه لیس بمرتد، و یجب قتاله حتی یدفع الزکاه، فإن دفعها، و إالاقتل. و لومنعها مستحلا للمنع، کان مرتدا. وکذا کل من اعتقد عدم وجوب ما علم من الدین ثبوته بالضروره. و قال بعض العامه: إن مانع الزکاه مرتد و إن کان مسلما. و لیس بمعتمد.»
۱۲۲. حلی (علامه)، حسن بن یوسف، منتهی المطلب، پیشین ، ج۲، ص۹۹۱.
۱۲۳ . اردبیلی (مقدس)، احمد، منبع پیشین، ج۷، ص۵۲۶:«قوله: (ومانع الزکاه الخ) دلیل جواز قتل مانع الزکاه مستحلاک انه منکر للضروره فیقتل، إذا لم یظهر له شبهه ، و ینبغی قبول توبته کالخوارج، فتأمل: و لایتقل غیر المستحل ، بل یسعی فی الاخذ عنه هما امکن و لو بالحرب و المقاتله ، ولکن یکون المقصود الاخذ و الدفع، لا قتله، و لو قتل حینئذ یکون هدرا، هذا ظار کلامهم ، فتأمل».
۱۲۴ . توبه /۱۰۳:«خذ من أموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها و صل علیهم إن صلاتک سکن لهم و الله سمیع علیم.»
۱۲۵ . ابن أبی الحدید شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم ، دار احیاء الکتب العربیه، (بی تا)، ج ۱۳، ص۱۸۶.
۱۲۶. مفید، محمد بن نعمان، الامالی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ص۲۸۹:« ... قال ۹. إذا رأیت قومک قد عدلوا عن الهدی ألی الضلال فخاصمهم... و کانک بقوم قد تأولوا القرآن و الخذوا بالشبهات و استحلوا الخمر بالنبیذ و السحت بالهدیه و الربا بالبیع، فقلت: فماهم إذا فعلو ذلک: أهم اهل فتنه أو اهل رده؟ فقال: هم اهل فتنه ، یعمهون فیها إلی ان یدرکهم العدل، فقلت: یا رسول الله العدل منا ام من غیرنا؟ فقال: بل منا، بنا یفتح الله و بنا یختم الله، و بنا الف الله بین القلوب بع الشرک، و بنا یولف القلوب بعد الفتنه، فقلت: الحمدلله علی ما وهب لنا من فضله.»
۱۲۷. عاملی، محمد بن الحسن الحر، تفصیل و سائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، (۲۰ جلدی) دار الحیاء التراث العربی، بیروت، (ّی تا)، ج۱۱، ص۶۳:«محمد بن الحسین الرضی فی نهج البلاغه عن أمیرالمومنین علیه السلام قال: لاتقتلوا الخوارج بعدی فلیس من طلب الحق فأخطاء کمن طلب الباطل فأدرکه یعنی معاویه وأصحابه.»
۱۲۸. بیهقی، احمد بن الحسین، السنن الکبری، دارالفکر، بیروت، (بی تا)، ج۸، ص۱۸۸.
۱۲۹. حلی ، (علامه)، حسن بن یوسف، تذکره الفقهاء، پیشین، ج۹، ص ۴۰۷-۴۰۶:«بثبت وصف البغی بشرائط ثلاثه:... الثالث:أن یکونوا علی المباینه بتأویل سائغ عندهم بأن تقع لهم شبهه تقتضی الخروج علی الإمام.»
۱۳۰ .حلی، (علامه)، حسن بن یوسف، تذکره الفقهاء ، پیشین، ج۹، ص ۴۱۱-۴۱۰.
۱۳۱ . کرکی (محقق ثانی)، علی بن الحسین، جامع المقصد فی شرح القواع، پیشین، ج۳، ص۳۷۶، :«لإن البغاء عندنا کفار مرتدون».
۱۳۲ الکافی، ج۷، ص ۱۵۳
۱۳۳ - من لا یحضره الفقیه ج ۴ ص ۳۳۲.
۱۳۴ من لایحضره الفقیه ج ۴ ص ۱۰۴
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست