پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
غم بی وفائی یار
سینمای ایران مثل همان بت عیار معروف است که هر سال به شکلی برمیآید و دل میبرد و نهان میشود تا سالی دیگر. پارسال، دور دور سینمای معناگرا بود و جشنوارهٔ فجر بیشترین و بهترین سیمرغهایش را نثار فیلمها و فیلمسازانی کرد ما تماشاگران را از ورای روزمرگی به ماورای زندگی مادی میبردند تا رازهای سربهمهر هستی را حالیمان کنند و پرده اسرار پنهان جهان معنا بردارند... و امسال، فیلمها در چم و خم اتفاقهای روزمره واماندهاند و جزء شرح پریشانی خانوادهها و قصهٔ بیسر و سامانی زنها و شوهرها و داستان همیشگی عشق و ناکامی حرف و حدیث تازهای برای گفتن ندارند و از آن معناگرائی و معنویتنمائی و خلسهٔ روحانی به سیاق موعود آثار برگزیدهٔ جشنواره گذشته کمتر نشانی میبینیم و بیشتر تماشاگر ملودرامهای خانوادگی و نمایش قهر و آشتی و خیانت و حسادت و عشق و ناکامی و غیره هستیم و همپای قهرمانان این فیلمها که هر یک به نوعی اسیر وسوسههای غریزهاند، رعشههای بدوی را تجربه میکنیم. شادیهای ناپایدار و خانوادههای فروپاشیده و سرنوشت رقتبار زنانیکه از جور رقیب و بیوفائی یار و درد جدائی ز دو دیده خون فشانند، دستمایهٔ برخی فیلمهای شاخص جشنوارهٔ امسال هستند و مثالیترین نمونهاش چهارشنبه سوری (اصغر فرهادی) با نقشآفرینی سنجیدۀ بازیگران و روایت پرکشش فیلمنامه و پارهای ظرایف ساختاری، عارف و عامی را مجذوب خود میکند و داستان مکرر مرد دو زنه را چنان زیرکانه باز میگوید که انگار قلمرو ناشناختهای در دنیای درام کشف کرده و بدین ترتیب قضیهٔ مرد هوسران خیانتپیشه و زن مغموم ستمدیده طوری در هالهٔ رمز و راز و حس و حال تراژیک توصیف میشود که برخی صاحبنظران کشتهمردهٔ فلسفه بدشان نمیآید پیام فیلم را با ترازوی نگرهٔ عدم قطعیت هایزنبرگ بسنجند و نتیجه بگیرند: آدم نباید به دو تا چشمش هم اعتماد کنه! خب، وقتی به همین سادگی سوءظن و بدبینی پشتوانهٔ فلسفی داشته باشد، طبیعیترین و بدیهیترین رفتار زنها و شوهرها هم رنگ تراژدی میگیرد و در نهایت از درون فمینیسم احساساتی و تراژدی ایرونی چهارشنبه سوری بیرون میزند. البته اصغر فرهادی فیلمساز خوشذوق و باقریحهای است و قابلیتهایش را پیش از این دیدهایم، اما چهارشنبه سوریاش چیزی فراتر از یک ملودرام شسته رفته و باب پسند زنهای مردستیز نیست.
میتوان کشمکش و ناسازگاری زنها و شوهرها و حدیث دیرآشنای بیوفائی یار را جور دیگری هم دید. کاری که علیرضا داودنژاد در فیلم هوو میکند و با شوخ و شنگی و طنز و هزل، روایتی خندهناک (هم قافیهٔ سوزناک) دربارهٔ بوالهوسی مرد و دلسوختگی زن توصیف میکند و زیاد قضیه را جدی نمیگیرد و بیشتر پیرو نگرهٔ عدم جدیت! است تا عدم قطعیت. در چشمانداز مناسبات اخلاقی و منش کاسبکارانهٔ تازه به دوران رسیدههای فیلم هوو، هر فاجعه را میشود با ثروت و سرمایه رفع و رجوع کرد. پس هیچ حادثهای جدی نیست و خنده بر هر درد بیدرمان دواست. حالوهوای کمدی و عدم جدیت علیرضا داودنژاد در بزرگنمائی جنبههای فاجعهآمیز هوو باعث شد صاحبنظران و گوهرشناسان هنر فیلم را چندان جدی نگیرند، در حالیکه هوو جدیترین نگاه را به غیرجدیترین دستمایهٔ ملودرامهای عامپسند سینمای ایران طی سالیان دور و نزدیک دارد.
بین عدم قطعیت چهارشنبه سوری و عدم جدیت هوو، به آهستگی (مازیار میری) وجه دیگری از ناهنجاری در روابط زناشوئی را مدنظر قرار میدهد و برخلاف رسم رایج ملودرامهای خانوادگی که معمولاً مردها را در مظان اتهام خیانت میبینیم و زنها قربانیان ترحمبرانگیز ماجرا هستند، اینبار داستان براساس احتمال خیانت یک زن به شوهرش شکل میگیرد و در کش و قوس حوادث، فیلم بر جهل و کوتهبینی دیگران در دامن زدن به بحران خانواده تأکید میورزد و فیلمساز میکوشد بدون بزرگنمائی لحظههای احساسی و پرهیز از تلنگر زدن به تهیگاههای عاطفی، ما تماشاگران را بهجای پیشداوری جانبدارانه دربارهٔ موقعیت شخصیتهای ماجرا، روی مرز باریک معصومیت و گناه به تأمل وادارد و حقیقت را پشت پردهٔ تردید بنشاند تا قضاوت آسان جلوه نکند.
به آهستگی بنا بر ساختار روائی معماگونهاش، لحن ساده و سرراستی ندارد و در نگاه اول نارسا بهنظر میرسد و برخی پرسشها را بیپاسخ و گرههای داستانی را ناگشوده باقی میگذارد. البته شنیدهام صحنههائی از فیلم حذف شده است. با این همه حاصلکار حق مطلب را میرساند و زاویهٔ نگه مازیار میری و نویسندهٔ فیلمنامهاش پرویز شهبازی به یک مسئلهٔ حساس خانوادگی و اجتماعی تهییجکننده و شعاری نیست و بیانیه صادر نمیکند.
شرح ماجراهای مرد خیانتپیشه و زن دلسوخته و جور رقیب و دیگر متفرعات آن به همین سه نمونه ختم نمیشود. فیلمهای جشنوارهٔ امسال با هر بهانهای از ورای موضوع اصلی، گریزی هم به دوایر ملتهب عشق و ناکامی میزنند تا پیام خود را در زرورق احساساتگرائی بپیچند و دلپسندتر و خوشایندتر، بابپسند مخاطب خاص و عام بیارایند و احیاناً رونق بازار گیشه را نیز تضمین کنند. مثلاً پروندهٔ هاوانا (علیرضا رئیسیان) قرار است فیلمی افشاگرانه دربارهٔ مفاسد اقتصادی و زدوبندها و دسیسهچینیهای پشت پردهٔ سیاست باشد اما جذابترین لحظههایش در توصیف رابطهٔ عاشقانهٔ قهرمان جسور و افشاگر داستان با زنی اغواگر و خوشبرورو اتفاق میافتد و البته پای همسر دلسوختهٔ قهرمان افشاگر و دیگران هم وسط کشیده میشود. زاگرس (محمدعلی نجفی) هم برای نمایش شکوه و عظمت پروژهٔ ملی سد کارون از حماسهٔ سازندگی به ملودرام خانوادگی پناه میبرد و ظاهراً میخواهد توی پرانتز مختصری هم به رنج و سرمستی قهرمانانش بپردازد و اشارهٔ کوچکی به فراز و نشیب زندگی شخصیشان کند اما همین اشارهٔ کوچک، سد به آن بزرگی را تحتالشعاع قرار میدهد و آخر کار نمیدانیم بالاخره باید به پروژهٔ ملی سدکارون ببالیم یا غصهٔ زندگی فروپاشیدهٔ قهرمانان قصه را بخوریم!
تجربیترین و غیرمتعارفترین فیلم جشنواره، یعنی شبانه (امید بنکدار، کیوان علیمحمدی) با ساختار پیچیده و تکنیک مرعوبکنندهاش، ما را به تجربهٔ دنیای هذیانآلود زنی فرا میخواند که از مرد دلخواهش بیوفائی و بعدعدهی دیده و حالا در برزخ بود و نبود و توهم و واقعیت دست و پا میزند و این تنها نکتهای است که از خط و ربط داستان فیلم فهمیدم. هر چند تجربهای مثل شبانه نیازمند داستان نیست و همینقدر که سازندگانش توانستهاند حس مالیخولیائی لحظهها را با نور و تدوین و دیگر میزانسنهای تصویر روی پردهٔ سینما مجسم کنند، همتشان دست مریزاد دارد و فقط در عجبم چگونه حدیث مکرر بیوفائی یار به این هزارتوی دشوار راه پیدا کرده است.
با اینکه انگ و برچسب خیانتپیشگی و بدعهدی و ناسازگاری در بیشتر فیلمها، صریح و آشکار بر پیشانی جنس مذکر زده میشود و کانون گرم خانوادهها با تلون مزاج مردان نااهل هویپرور، به سردی میگراید و گهگاه فاجعه میسازد اما برخی فیلمها نیز در حاشیه یا متن داستان حرف و حدیثی دربارهٔ خیانت و بیوفائی زنها به میان میآورند از جمله در پایان غمبار فیلم ستاره میشود (فریدون جیرانی) دختر جوان شیفتهٔ شهرت، بر میثاق عاشقانهٔ خود با نامزدش پشتپا میزند و اغوا میشود تا آزاد و رها دنبال آرزوی دیرینهاش ـ بازیگری ـ برود و روزی همچون ستارهای تابناک بر پردهٔ سینماها بدرخشد.
فصل نهائی فیلم یک شب (نیکی کریمی)، شرح سرگذشت مردی است که همسر خیانتکار خود را به قتل میرساند و با جنازهاش در شهر شبزدهٔ ما پرسه میزند. فیلمهائی چون تقاطع (ابوالحسن داودی)، کافه ستاره (سامان مقدم)، باغ فردوس، ساعت پنج بعدازظهر (سیامک شایقی) در حاشیهٔ داستان اشارهای هم به دغدغهٔ خیانت و پیمانشکنی زنها دارند. خلاصه دنیای عاشقیت و مهر و وفا و حال و هوای خانوادهها به روایت آثار جشنوارهٔ بیست و چهارم بدجوری قمر در عقرب است. کار بهجائی کشیده که حتی خانوادهٔ قهرمان آرمانگرای حاتمیکیا را در فیلم به نام پدر، نابهسامان میبینیم. حالا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندهٔ خویش ...
باری، امسال بخت یارم نبود تا همهٔ فیلمهای جشنواره را ببینم. از نمونههائی که دیدم، دریافتم؛ مردم دیگر غم نان ندارند! شکر خدا، اوضاعشان روبهراه است، خوب میخورند، شیک میپوشند و همه دستشان به دهانشان میرسد. اصلاً یکی از موفقیتهای درخشان سینمای ایران طی چندسال اخیر و بالاخص امسال، نمایش نونوار مردم است. دیگر آدمهای پاپتی بیغولهنشین گداگشنه که زمانی دل هر تماشاگری را به درد میآوردند، نیستند. چه بهتر! تنها غم و غصهٔ مردم همان بیوفائی یار است و امیدواریم تا جشنوارهٔ بعد این غم و غصه هم برطرف شود و دیگر روی پردهٔ سینما هیچ درد و رنجی را نبینیم.
تهماسب صلحجو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست