شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
نگاه مردم باستان به ایده پیشرفت

آدمی در کنار دغدغههای روزمره و تامین نیازهای اولیه حیات، در اندیشه تغییر و بهبود کمی و کیفی نوع زندگی خود است. اما آیا این تمایل درونی انسان، همواره جامه عمل به خود پوشانده است.
آیا زندگی انسان در همه ادوار تاریخ رو به جلو و به سوی بهبودی بوده است؟ این مساله مورد نظر برخی فیلسوفان بوده است و عدهای بدان پاسخ مثبت و برخی بدان پاسخ منفی دادند. جنگ و خرابیهای ناشی از بلایای طبیعی از مهمترین ادله گروه دوم محسوب میشود. در اینجا نویسنده دیدگاههای فیلسوفان باستان را در باب این مساله مورد بررسی قرار میدهد.
● اندیشههای پیش از روشنگری
اینکه آیا هیچ یک از فلاسفه قدیم، آموزهای درباره پیشرفت ارائه دادند یا خیر، از مباحث مورد مناقشه دانشگاهی است (Bury ۱۹۳۲,۱۱; Nesbit ,۱۹۹۴ xi). اما واضح است که چهرههای [برجسته] عهد باستان که بیشترین تاثیر را بر متفکران متاخرتر داشتند، به پیشرفت؛ به معنای تام و تمامی که امروز مدنظر ماست [= بهبودی دائمی زندگی انسان در طول تاریخ]، باور نداشتند.
افلاطون و ارسطو به دیدگاه ادواری امور انسانی باور دارند. آنها میپذیرند که تحولات خاصی خود به خود اتفاق میافتند، اما همچنین ویرانی و رکود را نیز اجتنابناپذیر میدانند. افلاطون در کتاب قوانین مدعی میشود که آغازگاه جوامع بشری خانواده است، سپس این جوامع اشکال میانی را سپری میکنند و نهایتا به مرحله دولتشهر میرسند (۶۸۲d- ۶۸۰a). ارسطو نیز در کتاب سیاست، این پیشرفت اشکال جوامع را معرفی میکند (۱۲۵۳a۴- ۱۲۵۲a۲۴) نه تنهاانسان در واقع یک حیوان سیاسی است (Politics, ۱۲۵۳a۲)، بلکه این نیز حقیقتی است که وجه مشخصه و برتری انسان صرفا درون دولتشهری با نظام حاکمیت و قوانین خوب، میسر میشود. اما متاسفانه هیچ تمایلی برای تحقق یا حفظ چنین نظام حاکمیت دیده نمیشود. مثلا، با وجود اینکه ارسطو با احتیاط میپذیرد که قوانین را میتوان و میباید، اصلاح کرد (۱۴ -۱۲۶۹a۱۲)، در کتاب پنجم سیاست نشان میدهد که همه اشکال نظامهای مشروطه و قانونمدار، چه خوب چه بد، بیثباتند.
رویدادهای طبیعی با مقیاس بزرگ نیز نقش مهمی در تصویری که افلاطون و ارسطو از امور انسانی ارائه میدهند، بازی میکنند. افلاطون در رساله مرد سیاسی داستان سنتی یونانی درباره عصر طلایی و عقبگرد پس از آن را؛ داستانی که هسیود آن را در آثار و ایام ثبت کرده، نقل میکند. هسیود ۵ دوره را برای حیات انسانها بر میشمرد: دوره طلایی (خطوط ۱۲۰ـ ۱۰۹)، دوره نقرهای (۱۳۹ـ ۱۲۱)، دوره برونزی (۱۵۵ـ۱۴۰)، دوره خدایان ( ۱۶۹b- ۱۵۶)، دوره آهنی(۲۰۱ ـ ۱۷۰) دوره طلایی بهترین دوره است، و دوره کنونی؛ یعنی دوره آهنین، بدترین دوره. هنگامی که زمین به سمت نخست حرکت میکند، خدایان بر امور انسان نظارت میکنند (در یونان باستان هنوز نگرش والای توحیدی ادیان ابراهیمی ظهور نکرده بود و کثرت خدایان از خصایص اصلی ادیان مرسوم در یونان باستان بود). خدایان، همانگونه که یک چوپان از گلهاش مراقبت میکند، به نیازهای انسانها توجه دارند.
از آنجا که انسانها تحت مراقبت کامل خدایان هستند، نیازی به اختیار و حکومت بر خود ندارند (۲۷۱ - a ۲۷۲ Statesman e). افلاطون اظهار میکند که دوره طلایی، عصر نسل طلایی، طی چنین دورهای اتفاق افتاد. هنگامی که زمین تغییر دوره میدهد، دوره بینظمی فرامی رسد، که مطابق است با پایان دوره طلایی. نهایتا، وقتی زمین در جهت دوم حرکت کند، مردم به حال خود رها میشوند که این دورههای دیگری را که هسیود آنها را توصیف کرده، تبیین میکند. افلاطون در کتاب قوانین به این اسطوره پیچیده بازنمیگردد، ولی این دیدگاه را تایید میکند که «نسل انسان مکررا به وسیله سیل و طاعون و بسیاری علل دیگر، نابود شده، به نحوی که تنها بخش اندکی جان سالم بدر بردند» (a ۶۷۷ , Laws ). ارسطو نیز احتمال سیل ادواری را میپذیرد (۳۵۲a۲۹ ۳۲ ,Meteorology) و اظهار میکند که اسطورهها ممکن است باقی مانده حکمت تمدنهای ویران شده باشند (Metaphysics , ۱۳- ۱۰۷۴b۹).
بعد از افلاطون و ارسطو، تاثیرگذارترین فیلسوف باستانی، قدیس آگوستینوس (۴۳۰ C.E- ۳۵۴) است. آگوستینوس در کتاب شهر خدا در برابر کافران یک نگرش اساسا جدید مسیحی درباره تاریخ انسان ارائه میدهد. بهشت برای بعضی انسانها؛ برگزیدگان خداوند، مقدر است. تقدیر باقی انسانها لعن و نفرین است. آنها که نجات یافتند متعلق به «شهر خدا»یند و آنها که مورد لعن هستند، شهروندان «شهر انسان» (۱.XV, ۴۲۶) هستند. آگوستینوس تبیینهای ادواری از امور انسانی را رد و تبیین خطی را تایید میکند. او بویژه آموزه بازگشت جاودانه را رد میکند، آموزهای که میگوید رویدادها بعینه با تمام جزئیات، بارها و بارها تکرار میشوند. او تاکید میکند که تولد، مرگ و رستاخیز مسیح وقایع منحصر به فردی هستند (۱۴. XII , ۴۲۶).
روایت آگوستینوس از رستاخیز، از این حیث که روایتی خطی است، شبیه به آموزههای پیشرفت است. اما تاکید او بر شهر خدا در تقابل با دیدگاه جهانی و جامع نظریههای پیشرفت است. نظریهپردازان ایده پیشرفت دلمشغول انسانیت به مثابه یک کل بودند و نه دلمشغول بخشی از این کل و تمرکز آنها بر زمین است و نه بر بهشت.
منبع:
Stanford Encyclopedia of philosophy
ماگارت مک لانگ / مترجم: حسین شقاقی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست