شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت


گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت

مروری بر مضمون ماه مبارک در شعر سه شاعر بزرگ

ماه مبارک رمضان از موسم هایی است که تاثیر بسزایی در ابعاد مختلف فرهنگ ایران زمین به جا گذاشته است.یکی از این تاثیرات بر ادبیات و شعر فارسی بوده است. آنچه در پی می آید مروری بر این موضوع در اشعار سه شاعر بزرگ پارسی گو یعنی سعدی ، مولوی و حافظ است .

حافظ شیرازی

کلمات روزه و رمضان در شش غزل حافظ آمده است و این واژگان با موسیقی کلام، پیچیدگی و تناقض ظاهری شعر لسان غیب، جذبه ای برای خواننده پدید می آورد .

حافظ در غزل معروف خود با مطلع «نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد» می گوید:

ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی

مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد

ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید

از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت

که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

حافظ در غزلی با مطلع «زان می عشق کز او پخته شود هر خامی» می گوید :

زان می عشق کز او پخته شود هر خامی

گر چه ماه رمضان است بیاور جامی

روزها رفت که دست من مسکین نگرفت

زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی

روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل

صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی

یا در غزلی دیگر با مطلع «عید است و آخر گل و یاران در انتظار» می گوید :

عید است و آخر گل و یاران در انتظار

ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار

دل برگرفته بودم از ایام گل ولی

کاری بکرد همت پاکان روزه دار

در همین غزل نیز می گوید :

گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست

از می کنند روزه گشا طالبان یار

در بیت آخر همین غزل می گوید :

حافظ چو رفت روزه و گل نیز می رود

ناچار باده نوش که از دست رفت کار

لسان غیب در غزل دیگری با مطلع«بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد» می گوید :

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد

هلال عید به دور قدح اشارت کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد

که خاک میکده عشق را زیارت کرد

این شاعر در غزلی با مطلع «روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست» می گوید :

روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست

می زخمخانه به جوش آمد و می باید خواست

در غزلی با مطلع «بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش» نیز می گوید :

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

سعدی

در آثار سعدی ، توجه به روزه و شرایط آن دیده می شود. در یک مورد شاعر، توجه کامل به خدا را مطرح کرده و روزه و عبادتی را که ریا و سمعه ای در آن طرح شود، مطرود می داند .

و در موردی دیگر تهمت و غیبت را از مبطلات روزه دانسته، می گوید :

نه مسواک در روزه گفتی خطاست

بنی آدم مرده خوردن رواست

دهن گو ز ناگفتنی ها نخست

بشوی، آنکه از خور دنیا بهشت

و در قصیده ای از تودیع ماه رمضان، بار بر دل دارد و می گوید :

برگ تحویل می کند رمضان

بار تودیع بر دل اخوان

یار نادیده سیر زود برفت

دیر ننشست نازنین مهمان

در شعر غنایی نیز سعدی از مضمون روزه و ماه نو بی بهره نبوده و هلال ابروی دوست را هلال عید خود یافته است :

هر که را خاطر به روی دوست رغبت می کند

بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست

دیگران را عید اگر فرداست ما را از این دهست

روزه داران ماه نو ببینند و ما ابروی دوست

مولوی

از جمله مهم ترین ویژگی های شعر مولوی این است که در استفاده از مضامین شرعی و احکام عبادی حرمت آنها را داشته است.

در اشعار مولوی آمده که در ماه مبارک رمضان مهمان خدا هستیم، درهای دوزخ بسته و درهای بهشت به رویمان باز خواهد شد :

دلا در روزه مهمان خدایی

طعام آسمانی را سرایی

درین مه چون در دوزخ ببندی

هزاران در ز جنت برگشایی

این شاعر با حلول ماه رمضان را آغاز معراج آدمی، بریدن از نان و رسیدن به ملکوت می داند :

ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما

بر بند سر سفره بگشای ره بالا

گر تو به زیان کردی آخر چه زیان کردی

کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا

از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم

کز قاف صیام ای جان، عصفور شود عنقا

صفرای صیام ار چه، سودای سفر افزاید

تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی

رو جان و جهان را جو، ای جان و جهان من

اینها همه رفت ای جان بنگر سوی محتاجان

بی برگ شدیم آخر چون گل ز دی و بهمن

در غزلی دیگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسیدن به لشکر ایمان، ماه حیات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دریده شدن پرده های ظلمت و پیوستن به ملائکه و مقربین می خواند :

آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید

دست بدار از طعام مایده جان رسید

جان ز قطعیت برست، دست طبیعت ببست

قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید

مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید

روزه چون قربان ماست زندگی جان ماست

تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید

در غزلی با ردیف «صیام » به تاثیر روزه در دل و جان می پردازد که آن از زبان خود مولانا خوش تر است :

می بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام

گر تو خواهی تا عجب گردی، عجایب دان صیام

گر تو را سودای معراجست بر چرخ حیات

دانک اسب تازی تو هست در میدان صیام

هیچ طاعت در حبان آن روشنی ندهد تو را

چونک بهر دیده دل کوری ابدان صیام

چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور

خاص شد بهر کمال معنی انسان صیام

چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود

پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام

میلاد محمدی