چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
همه چیز اطلاعات است
اطلاعات مفهوم عجیبی است، خصوصا در بستر جمله معروفی چون «همهچیز اطلاعات است». لوسیانو فلوریدی یکی از مهمترین متفکران زمان حاضر است که کمر همت به کاوش در پتانسیلهای فلسفی اطلاعات و دنیای اطلاعات بسته است. مهمتر آنکه هدف و روش او نوید «انقلاب محاسباتی در فلسفه» بیشتری دارد چه او خواهان جایگاه مهندسیتری برای فلسفه است: حرکت از تدقیق و تحلیل به سوی طراحی و مدلسازی. نوشته حاضر ترجمه بخشهایی از مقدمهای است که او بر کتاب «فلسفه محاسبات و اطلاعات» نگاشته است. ظهور فلسفه اطلاعات در قالب فلسفه هوشمصنوعی
آرون سلومان در سال ۱۹۸۷ در کتاب خود به نام «انقلاب محاسباتی در فلسفه» پیشبینی کرد که در عرض چند سال آینده، اگر همچنان فیلسوفانی باشند که با پارهای از مهمترین پیشرفتهای هوشمصنوعی ناآشنا ماندهاند، حق است که آنان را به کمکاری در حرفهشان متهم کنیم. آموختن دروس فلسفه ذهن، معرفتشناسی، زیباییشناسی، فلسفه علم، فلسفه زبان، اخلاق، متافیزیک و دیگر حوزههای اصلی فلسفه، بدون بحث درباره وجوه متناظر آنها در هوشمصنوعی، همانقدر نشان از بیمسوولیتی است که دانشجویی بتواند بدون دانستن تئوری کوانتم، در فیزیک مدرک لیسانس بگیرد.
محققان دیگری نیز چون سایمون (۱۹۶۲)، پِیگِلز (۱۹۸۸)، بورکهولدِر (۱۹۹۲) و مککارتی (۱۹۶۲ و ۱۹۹۵) نیز به درستی درک کرده بودند که «علوم اطلاعات و محاسبات» و «تکنولوژیهای اطلاعات و ارتباطات دیجیتالی» در علم، فلسفه و در تمامی شئون زندگی روزانه انسانها، تحولاتی کلان بهوجود خواهند آورد.
اما آنان مشکلات بیرحمانهای را که مقبولیت یافتن یک پارادایم جدید (فلسفه اطلاعات) با آن مواجه است، دستکم گرفته بودند: با اینکه تورینگ انتشار مقالات اصلی خود را در دهه ۱۹۳۰ آغاز کرد و در ۵۰ سال بعد از آن، سایبرنتیک، تئوری اطلاعات، هوشمصنوعی، تئوری سیستمها و علوم کامپیوتری توجهات فراوان ولی پراکنده جامعه فلسفی را به خود جلب کردند، خصوصا در قالب فلسفه هوشمصنوعی، اما همچنان تا دهه ۱۹۸۰، فلسفه هوشمصنوعی نتوانست برنامه تحقیقاتی جاافتاده، خلاق و دامنهداری را علَم کند، چه رسد به تغییرات بنیادینی که اهمیت و عمق آن را محققانی چون سلومان در دهه ۷۰ پیشبینی کرده بودند. تا اواسط دهه ۸۰، فلسفه اطلاعات همچنان در مراحل ابتدایی خود به سر میبرد و جامعه علمی و فلسفی آمادگی پذیرش آن را نیافته بود؛ بسترهای فرهنگی و اجتماعی نیز به همان میزان نامهیا بودند. بجاست پارهای از عوامل بازدارنده را قدری روشنتر کنیم:
همانند دیگر مجوعههای فکری، فلسفه اطلاعات با سه حوزه سروکار دارد: موضوع، روش و نظریه. یک مجموعه فکری درصورتی نابالغ است که در بیش از یکی از این حوزهها به صورت همزمان نوآوری کند و لذا خود را تماما از مسیر تکامل مجموعههای فکری دیگر جدا سازد. چنین انفصالی دقیقا برای فلسفه اطلاعات در بدو پیدایشاش به عنوان فلسفه هوشمصنوعی رخ داد.
به علاوه، خصلت گریزناپذیر بینارشتهای بودن فلسفه اطلاعات، به رسمیت شناخته شدن آن را با تاخیر بیشتری مواجه ساخت. حتی اکنون نیز بسیاری از فلاسفه به این بسنده کردهاند که بگویند فلسفه اطلاعات فلسفه نیست و غالب موضوعات آن تنها برای محققانی مفید است که در زمینههایی چون رسانههای جمعی، مطالعات فرهنگی، علوم کامپیوتر و یا جامعهشناسی کار میکنند. به این دلیل فلسفه اطلاعات به فلاسفهای احتیاج داشت که به بحث درباره مسائل فرهنگی و علمی، فراتر از مرزهای معمول فلسفه، عادت کرده باشند؛ و البته چنین فیلسوفانی به سختی یافت میشوند. جریان اصلی فلسفه ناگزیر از محافظهکاری است، زیرا اصولا استانداردها و ارزشهای فلسفه نسبت به علم از دقت و رسوخ کمتری برخوردارند و لذا به سختی میتوان آنها را مورد تردید قرار داد. بنابراین متفکرانی چون چِرچ، شانون، انگِلبارت، سیمون، تورینگ، فون نیومن یا وِینِر طبیعتا در حاشیه مجموعه اصلی قرار گرفتند. جالب اینجاست که علم از چرخش محاسباتی تاثیر بسیار گستردهتری پذیرفت تا از فلسفه. این امر روشن میسازد که چرا دانشمندانی با گرایشهای فلسفی، جزء اولین کسانی بودند که ظهور این پارادایم جدید را تشخیص دادند.
اما کامپیوتر خود را به صورت تکنولوژیای نشان داده که فرهنگ را نیز تعریف میکند و به نماد هزاره جدید بدل شده است. امروزه توسعهیافتهترین جوامع فراصنعتی به معنای دقیق کلمه با اطلاعات زندهاند. لذاست که فلسفه اطلاعات بالاخره در اواخر دهه ۸۰ به عنوان یک رشته مستقل در تحقیقات فلسفی جایگاه خود را تثبیت کرد. مفاهیم یا فرآیندهایی چون کنترلاتمیک، پیچیدگی، محاسبات، شبکههای توزیعشده، سیستمهای پویا، پیادهسازی، اطلاعات، بازخورد، بازنمایی نمادین، پدیدههایی مانند ارتباط انسان و کامپیوتر، ارتباطات در بسترهای کامپیوتری، جرم کامپیوتری، اجتماعات الکترونیکی یا هنر دیجیتالی؛ منظومههایی چون هوشمصنوعی یا تئوری اطلاعات، سوالات مربوط به ماهیت کاربران هوشمند، تعریف هویت شخصی در محیطهای غیرجسمانی و چیستی واقعیات مجازی؛ مدلهایی نظیر آنهایی که توسط ماشین تورینگ طراحی شدهاند، شبکههای عصبی مصنوعی و سیستمهای حیات مصنوعی و... اینها تنها مثالهای اندکی از شمار موضوعاتی است که درک تازگی، پراستفادهبودن، جذابیت و شأن آکادمیک آنان رو به رشد است. مفاهیم، روشها، تکنیکها و تئوریهای اطلاعاتی و محاسباتی، مثالهای قدرتمندی از «ابزارهای هرمنوتیکی»اند که از طریق آنان جهان تفسیر و معنا میگردد. آنان زبانی را ایجاد کردهاند که اکنون در تمام رشتههای آکادمیک، و از جمله فلسفه، مصطلح گشته است.
● جامعه اطلاعاتی و ظهور فلسفه اطلاعات
برای شکوفایی و رشد و حتی برای زنده ماندن، ذهن پیوسته معنایی را (هر معنایی که به چنگش آید) بر دادههای خام به دست آمده از محیط بار میکند، تا آن را برای خود درکپذیر سازد. لذا حیات (خصوصا حیات فکری) نتیجه واکنش موفق به وحشت ناشی از خلاء معناست: «خود» یا «نفس» (Self) از سوی اغتشاشات بیمعنایی (با دید غیراگزیستانسیالیستی بخوانید «هنوزـنهـبامعنا») در معرض خطر غرق شدن در دیگریِ بیگانهکننده است، همانی که «نفس»، آن را به عنوان نیستی درک میکند. این ترس کهن از نابودی، نفس را وامیدارد تا هر فضای تهی از معنا را با هرگونه معنایی که میتواند، آرایش دهد؛ آرایشی هر چه موفقتر و هر چه خلاقانهتر. از نظر تاریخی، تکامل این فرآیند معطوف به نوعی «چارچوببندی» از واقعیت بوده است. این چارچوببندی را میتوان به صورت برآیند چهار نیروی مفهومی ترسیم کرد:
الف) تبدیل اندیشه به واقعیت: هرگونه واکنش به هستی، خود به یک واقعیت خارجی تبدیل میگردد که هر «خود» یا نفس فردی باز به روایتی مناسب از آن واقعیت احتیاج دارد. اندیشه، خود به بخشی از واقعیت تبدیل میگردد که باز به معنا احتیاج دارد.
ب) حدزدایی از فرهنگ: در این فرآیند، «خود» روایات مفهومیای را که طراحی کرده است، با دیگران به اشتراک میگذارد و خود را به بیرون از خویش گسترش میدهد. بدین ترتیب جهان تجارب بامعنا، از ساختاری شخصی، سوژهای و انسانمرکز، بدل به واقعیتی بینالاذهانی و عینی میگردد. اجتماعی از گویندگان، منابع معنایی پربهایی را ـ که برای معقول ساختن جهان لازماند ـ برای زبان تکامل میبخشند و انتقال میدهند. بدین ترتیب، روایتها به نحو فزایندهای دوستانه میشوند، چراکه با «خود»های غیرمبارزهطلب به اشتراک گذارده میشوند. اعضای این اجتماع، به عنوان تولیدکنندهها و مصرفکنندههای روایتی مشترک، گروهی را شکل میدهند که فضاهای معنایی خاص خویش را آفریده، آن را برای سکونت انتخاب کرده است. این پدیده جهانیگشتن در واقع، محو شدن حدود کهن و ایجاد محدودیتهای تازه است؛ و لذا حدزدایی از فرهنگ است.
ج) جسمیتزدایی از طبیعت: جهان فیزیکی، کفش، کارد، «من»های شخصی («خود»هایی که از لحاظ اجتماعی قابل تمییزاند، با جنسیت، شغل، گواهینامه رانندگی، وضعیت نظاموظیفه و غیره) در حال گذر از فرآیند مَجازسازی و ایجاد فاصلهاند. حتی به دراماتیکترین تجارب و یا عمیقترین احساسات نیز میتوان شکلی اطلاعاتی داد. هنر، کالا، تفریحات، اخبار و دیگر خودها در پشت صفحه نمایش کامپیوتری قرار میگیرند و در فضایی تجربه میشوند که فیزیکی نیست، بلکه پنجرهای دیجیتالی است. در این چارچوب دیجیتالی، اشیا را میتوان با مجموعهای از سمبلها جایگزین کرد: دوستی ممکن است تنها صورتکی نمایش داده شده روی صفحه کامپیوتر باشد. الان و اکنون تغییر و گسترش یافتهاند. هر خودِ فردی میتواند در بیشترین مکانی که تاکنون ممکن بوده، سکنی گزیند، به طوری که تمام آن مکانها را همزمان درک کند، و لذا در میان زندگیهای مختلفی در رفتو آمد باشد. گذشته، حال و آینده به صورت بازههای متغیر و گسسته زمانِ حاضر، بازسازی شدهاند. تکرارهای نامتمایز حوادث اکنون، آنها را به آینده گسترش میدهد؛ حوادث آینده در زمان اکنون پیشبینی و پیشاپیش تجربه میشوند؛ درحالیکه حوادث گذشته، ثبت و به کمک اجراهای دوباره اکنون، بازتجربه میشوند. دنیای غیرانسانی اشیای غیرقابل تقلید و حوادث تکرارناپذیر، چارچوبهایی دیجیتالی به خود میگیرند و انسانیت از درون این پنجرهها بدانان مینگرد.
د) جسمیتبخشیبه مجاز: ارزشها، ایدهها، مُد، احساسات و «من» را میتوان به صورت «اشیاء معنایی» یا «موجودیتهای اطلاعاتی» بازسازی کرد. چنیـن اشیا یا موجودیتهایی پیوسته و بیسروصدا، خصوصیات وجودیای را به دست میآورند که با اشیای عادیای چون لباس، اتومبیل و ساختمانها قابل قیاس است.
با جسمیتزدایی از طبیعت و جسمیت دادن به مفاهیم، عالم فیزیکی و عالم فرهنگی در یک خط «مجازی» به یکدیگر میرسند. تحت این نیروها، جامعه اطلاعاتی را میتوان به عنوان متاخرترین مرحله کنونی از فرآیند معنایی وسیعتری تلقی کرد که دنیای ذهنی را پیوسته جزء محیطی قرار میدهد که مردمان بیشتر و بیشتری مایل به زندگی در آن هستند. جامعه اطلاعاتی تاریخ و فرهنگ، و درنتیجه زمان، را به عنوان نتیجه فعالیتهای انسانی به جلو آورده، و طبیعت را به عنوان غیرانسانی و فیزیکی، به پسزمینه میراند.
اما نقش فلسفه اطلاعات در این میان چیست؟ در گذشته فلاسفه مجبور بودند بار تمام زنجیره تولید دانش را بر دوش کشند، از دادههای خام گرفته تا تئوریهای علمی. فلسفه در طول تاریخ خود، وجود گروههای جدیدی از مسائل تجربی و منطقی - ریاضی را تشخیص داده است، ولی تحقیق درباره آنان را به نظامهای دیگر واگذار کرده است. اما سپس و دوباره سراغ این نظامها و یافتههایشان رفته است؛ اینبار برای کنترل، تبیین، تعیین حدود، تحلیل روشها، ابزارها و بینشهای آنها. فلسفه خود متشکل از بررسیهای مفهومی است که چیستی خود آن ضرورتا نه تجربی است و نه منطقیـ ریاضی. فلسفه نه آسپیرین مفهومی است و نه ابرعلم و یا آرایشی برای زبان. فلسفه آخرین مرحله تفکری است که در آن معنابخشی به هستی، پیگیری میشود و پیوسته نیز ادامه دارد. تحقیقات خلاقانه و نقادانه فلسفه، مسائل مفهومی را تشخیص، فرمولبندی، ارزیابی، ایضاح، تفسیر و توضیح میدهد، مسائلی که ذاتا مستعد پاسخهای گوناگون و حتی ناسازگار است، مسائلی که اصالتا و بنا بر تعریف قابل بحث و مخالفتهای صادقانهاند. این تحقیقات غالبا با امور تجربی و منطقیـ ریاضی در هم میپیچند و لذا از نظر علمی محدود میگردند، ولی فلسفه خود هیچیک از آنها نیست. فلسفه محیطهای اطلاعاتی و مدلهای توصیفی را ارزیابی میکند و به همین خاطر فضایی از پرسشها را تشکیل میدهد که به طور کلی میتوان آن را «هنجار» نامید. این فضا، فضایی باز است: هر کسی میتواند بدون توجه به نقطه شروع خود، در آن قدم بگذارد و در این فضا همیشه طرح مخالفتهای اصیل و معقول ممکن است. همچنین این فضا یک فضای پویاست، زیرا هنگامیکه محیط فرهنگی تغییر مییابد، فلسفه نیز متعاقبا تکامل پیدا میکند.
فضای هنجار فلسفه، فضای طراحی است، که تواناییهای عقلانی و تجربی، محدودیتها، نیازها و استانداردهای ارزیابی، همگی در ایجاد و ارزیابی اطلاعات و دانش نقش اساسی دارند. لذا فلسفه تنها در صورتی میتواند رشد یابد که پیوسته خود را بازـ مهندسی کند. فلسفهای که به جای زمانمند بودن، بیزمان و مدعی اعتبار کلی در تمام موضعهای فکری در گذشته و آینده است، فلسفه راکدی است که قادر به همکاری، همپا آمدن و تعامل با تکاملهای فرهنگی، که تاملات فلسفی خود به تحققشان کمک کرده است، نخواهد بود و لذا بر رشد ناتوان است.
فلسفه چون دانش را به خارج از خود واگذار میکند، نیروی پیشبرنده آن نیز بیرونی است. مثالهایی از این نیروهای خارجی در گذشته، الاهیات مسیحی و اسلامی، کشف تمدنهای دیگر، انقلاب علمی، بحران بنیادین در ریاضیات و ظهور منطق ریاضی است. امروزه، نیروی جاذبه نوآوری برای فلسفه، جهان پیچیده اطلاعات و پدیده ارتباطات و علوم و تکنولوژیهای متناظر آنان، به همراه محیط، زندگی اجتماعی و امور وجودی و فرهنگیای است که این پدیدهها به همراه خود آوردهاند. بدین دلیل است که فلسفه اطلاعات میتواند خود را به عنوان یک پارادایم جدید معرفی کند.
● تعریف فلسفه اطلاعات
یک حوزه جدید از تحقیقات فلسفی به شرطی مستقل خواهد بود که:
- قادر باشد تفسیر مناسب، صریح، واضح و دقیقی از «این چیست؟» کلاسیک به دست دهد، و لذا بتواند خود را به صورت نوعی از «فلسفه...» ارائه کند.
- جاذبهاش باید به حد کافی دامنهدار باشد، به طوری که بتواند در برابر نیروهای گریز از مرکزی که سعی دارند این حوزه جدید را به یکی از حوزههای پیشاپیش استوار گشته، تقلیل دهند، مقاومت کند.
ـ این حوزه جدید به اندازهای غنی باشد که بتوان آن را در قالب زیرحوزههای واضحی سازمان داد و بدین ترتیب بتوان در آن تخصص یافت.
سوالاتی چون «ماهیت وجود چیست؟»، «ماهیت دانش چیست؟»، «ماهیت درست و نادرست چیست؟»، «ماهیت معنا چیست؟» مثالهای خوبی از «سوالات حوزهای»اند. آنان شروط بالا را برآورده و بقای نظام وابسته به خود را تضمین میکنند. سوالات دیگری مانند «ماهیت ذهن چیست؟»، «ماهیت زیبایی و ذوق چیست؟»، یا «ماهیت یک استنتاج معتبر چیست؟» موضوع بازتفسیرهای بنیادینی بودهاند که به تحولات ژرفی در تعریف فلسفه ذهن، زیباییشناسی و منطق منجر گشتهاند. اما سوالاتی شبیه به «ماهیت پیچیدگی چیست؟»، «ماهیت حیات چیست؟»، «ماهیت نشانهها چیست؟» و یا «ماهیت سیستمهای کنترلی چیست؟» سوالات بینارشتهای هستند. نظامهای متناظر این سوالات - تئوری پیچیدگی، فلسفه حیات، معناشناسی و سایبرنتیک - در برآورده کردن یک یا چند شرط از شروط بالا ناموفق بودهاند، و لذا مجبور گشتهاند تا برای تثبیت خود به عنوان حوزهای آکادمیک و مستقل کوششی دوچندان نمایند. حال سوال این است که فلسفه اطلاعات نیز شروط بالا را برآورده میکند یا خیر. پیش از برداشتن اولین قدم به سمت پاسخی مثبت، باید تفاوت فلسفههای پدیدارشناسانه و متانظریهپردازانه را روشن گردانیم.
فلسفه، سوال «این چیست» را اساسا به دو نحو به کار میبرد: پدیدارشناسانه (در اینجا به معنای عام آن به کار رفته است، تا به تحقیقاتی مفهومی بر گرد دستهای از پدیدهها اشاره کند، و نباید آن را با معنای هوسرلی یا هایدگری پدیدارشناسی اشتباه کرد) و متانظریهپردازی. فلسفه زبان و معرفتشناسی دو مثال از «پدیدارشناسی»اند. موضوع آنها معنا و دانش است و نه نظریههای زبانشناختی یا علوم شناختی. فلسفه فیزیک و فلسفه جامعهشناسی اما مثالهای آشکاری از «متانظریهپردازی» هستند. آنان درباره مسائلی تحقیق میکنند که از سیستمهای سازمانیافته دانشی برخاستهاند که خود پدیدههای طبیعی و یا انسانی را بررسی میکند. پارهای دیگر از شاخههای فلسفی نسبت به هر دو قطب تمایل نشان میدهند، و غالبا علایق پدیدارشناسانه و متانظریهپردازی را در یکدیگر ادغام میکنند. برای مثال میتوان فلسفه ریاضیات و فلسفه منطق را ذکر کرد. همانند فلسفه اطلاعات، موضوعات آنان کهن است، اما در دوران بسیار متاخری از تاریخ فکر، حوزههای مستقلی از تحقیقات را شکل دادهاند. این فلسفهها، از یک سو نوع خاصی از پدیدههای درجه اول را مطالعه میکنند، و از سوی دیگر آن پدیدهها را از طریق نظریات علمیای که دربارهشان وجود دارد، بررسی مینمایند. فلسفه اطلاعات، به پدیدارشناسی گرایش دارد. دغدغه اصلی آن پدیدههای مرتبه اولی است که در جهان اطلاعات، محاسبات و جامعه اطلاعات وجود دارند. اما فلسفه اطلاعات مسائل خود را از نقطهای آغاز میکند که روشها و تئوریهای علوم محاسباتی و اطلاعاتی را در اختیار او گذاردهاند، و لذا به رویکرد متانظریهپردازی نیز متمایل است، ولی تا آنجا که، منتقد بودن خود را در مورد منابعشان حفظ کند.
لوسیانو فلوریدی
ترجمه: احسان لواسانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست