چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
آشنایی در شهر نیست
دید و بازدیدهای دوستانه و فامیلی میان مردان در ایران سبک خاص خودش را داشت، عده ای تنها در محیط های کاری، بازار و مغازه یک دیگر را ملاقات می کردند، گروهی در مساجد، قهوه خانه ها، غذاخوری ها و مراکز خاص آن زمان مثل کلوپ های شبانه مختلف دور هم جمع می شدند، معدودی هم بیشتر به شکل جمع های مردانه که کاملا از زنان منفک، و چای و احیاناً میوه از پشت پرده برای پذیرایی توسط خانم آماده می شد. خانه ها در همسایگی هم بود و مخصوصاً بعدازظهر در سکوهای سرمحله یا قهوه خانه ها جمع می شدند، خانم ها دم در خانه مشغول سبزی پاک کردن، تخمه شکستن و چای خوردن بودند و با هم صحبت می کردند و بچه ها در کنارشان مشغول سیم چرخ و لیله و هفت سنگ و... تا غروب، بعد مردها برای نماز جماعت عازم مساجد بودند و زنان برای تهیه شام به خانه برمی گشتند. اغلب مشکلات و اختلافات فی مابین در مسجد و با مدیریت روحانی یا ریش سفید محل حل می شد و بیش تر خواستگاریها، ازدواجها و آشتی کنان در این محیط ها پا می گرفت. امروز ما حاضریم ساعتها وقت صرف کنیم و هزاران تومان بپردازیم تا در نزد مشاور یا روانپزشکی فقط و فقط درد دل و مشکلات مان را عنوان کنیم ولی شجاعت یا اعتماد آن را نداریم که همین حرف های روزمره را در نزد دوست و برادر خود طرح کنیم و راهنمایی بگیریم.
حتما شنیده اید که در آمریکا و کشورهای اروپایی جوانان دانشجو در قبال گرفتن پول حاضرند ساعاتی را به درددل سالمندان گوش کنند. رفت و آمدهای گذشته با مقداری تغییر در شکل ادامه دارد ولی کیفیت این دیدارها کاملا عوض شده. در گذشته اختلافات، دشمنی ها، سوءتفاهمات و... بسیار شفاف در برخوردها رد و بدل می شد و تسویه حساب رو دررو به پایان می رسید. اگر چه آداب معاشرت بیش تر رعایت می شود، و به قول معروف مدنی شده ایم، ولی روابط پیچیده تر شده. منکر این نیستیم که روند جدید محاسن خاص خود را دارد و مخالفت با استفاده از امکانات حاصل از پیشرفت تکنولوژی در سهولت ارتباطات کار نادرستی است ولی تغییرات فرهنگی حاصل از بسیاری از عوامل مثل رسانه های متنوع خارجی، کارکرد ضعیف رسانه های فرهنگی داخلی و... کیفیت معاشرتها را متأثر کرده یعنی به جای اینکه تکنولوژی را در خدمت راحت سازی و بهبود روابط انسانی قراردهیم خودمان بازیچه عصر صنعت شده ایم. و روزبه روز این واقعه دامنه های وسیع تری از زندگی روزمره مان را به خود جذب می کند. شاید یادمان رفته که اصولا هدف مان از هر قسمت زندگی چیست؟ به شکل رباتی مناسک را یک به یک به جا می آوریم و همه مان مانده ایم که چرا لذتی در کار نیست؟ چرا این همه از هم دوریم بیایید از عیدمان شروع کنیم که در عین سادگی حال و هوای خودش را داشت و دید و بازدیدها از خانه پدربزرگ و مادربزرگها شروع و به کوچک ترها ختم می شد، (هنوز که هنوز است طعم عیدی گرفتن از آنها دلمان را لبریز شادی می کند) و روزها طول می کشید.
بعدها جوان ترهای متجدد فامیل که احساس فرنگی بودن کردند عیدها به مسافرت رفتند و از این آمد و شدها سرباز زدند تا آمدیم به خودمان بجنبیم در چند سال اخیر میانسالان و پیرانمان هم انگاری تازه به خود آمده اند که آقا ما چرا عقب مانده ایم؟ و حوصله پذیرایی نداریم و... ساک را به دست گرفته و دو روز مانده به سال نو از خانه و کاشانه فراری شده اند و توانگار آشنایی را در شهر پیدا نمی کنی که عید را به او تبریک بگویی. روزها مانده به پایان سال در تکاپوی بهار چه ها که نمی کنیم و خریدها و نظافت هفته های پایانی را از ما می گیرد و در آخر... چرا این گونه شده ایم؟ هردوت می گوید: ایرانیان به کشورهای اطراف خود احترام زیادتری نسبت به دیگران می گذارند. آنان زمانی که در کوچه ها به یکدیگر می رسند هم دیگر را می بوسند.
ویلزسی جی پزشک انگلیسی (۱۸۶۶-۱۸۸۱) می گوید: ایرانیان مستمند با کمک فامیل متمول زندگی می کنند، نیکی کردن و انسان محوری از نامورترین خصلت های ملت ایران است.
اما امروزه در طی سال حاضر نیستیم در خانه مان را برروی دوست، آشنا و حتی فامیل به راحتی باز کنیم. بسیاری از ما به جایی رسیده ایم که حتی پذیرای فرزند یا حتی والدین مان نیستیم و ترجیح می دهیم اگر مجبور شدیم در رستورانی غذایی به طرف بدهیم و با لبخندی پر از انرژی مثبت! از خویش یا دوستمان فرار کنیم که خدای نکرده اتاق پذیرایی مان نکند لک بردارد و یا کریستالمان لب پرشود و یا چشممان بزنند. اصلا آقا کی وقت داره؟ خانم خسته می شه، اعصاب ندارم می آن حرف ببرن و... دهها از این قبیل حرفها و هر کداممان در تنهایی و بی کسی دست و پا می زنیم و ناراضی ولی کداممان جرأت می کنیم این حصارها را بشکنیم؟ اگر از لحاظ مالی کمبودی حس می کنیم در چیدمان و دکوراسیون خانه و به خصوص اتاق پذیرایی مان اغراق می کنیم و به زحمت می افتیم. راضی نیستیم کسی بیاید و زحماتمان را هدر بدهد و اگر با ارثی و بادی ثروتی هم می زنیم باز این هم دلیلی است برای نیامدن مهمان که می آیند متوقع می شوند، فامیل ها هم طبقه ما نیستند، جایی درز می شود و...
اگر مطمئن باشیم طرف مقابل امکان یا وقت آمدن به خانه امان را ندارد با قسم و آیه و خواهش و تمنا او را به داخل دعوت می کنیم و آن قدر این عدم صداقت ماهرانه انجام می شود که حتی متخصص و روانشناس هم نمی تواند بفهمد بالاخره این دعوت واقعی است یا تعارف و بارها اتفاق افتاده که نویسنده از طرف مقابل سؤال می کند که دعوتت جدی است و وقت ملاقات داری یا بعداً بیایم تا با هم باشیم.
اگر مهمان می آید خسته می شویم. اگر مهمانی می رویم بازهم خسته ایم.به جای ایجاد نشاط و درددل کردن و آرامش گرفتن تنش بالا می رود و کلی حرف و سخن با خودمان حمل می کنیم و بعد تجزیه و تحلیل ها که دیدی چی گفت؟ و چی شد و چطور شد. بخش جالب کار این است که جامعه مدعی ریزبینی خانمهاست ولی دربین مردان این تحلیل ها با رنگ و شکل دیگر رد و بدل می شود و به شوخی و جدی تمام وجود زندگی طرف از جمله خودش را به مسخره می گیریم تا شاید اندکی حس حقارت خودمان را آرام کنیم. این روال در شهرهای بزرگ کاملا جاافتاده و کم کم به شهرهای کوچک تر و حتی روستاها سرایت کرده. بدون شک از لحاظ روانی انسان بیشتر از پارک و طبیعت و امثال این تفریحات به معاشرت انسانی نیاز دارد. فرزند ما بیش از شهربازی محتاج دوست و مخصوصا فامیل است هیچ کلاس و اسباب بازی این نیاز را برطرف نمی کند به بچه های کوچه و خانواده های سنتی نگاه کنید و تفاوت شان را با بچه های شهری و مهدکودکی مقایسه کنید. ما به کجا می رویم؟
به جمع های مردانه اگر توفیقی دست داد و شاهد بودید، دقت کنید: یا صحبت از گرانی و اقتصاد است و انتقاد از سازمانها و مسئولان مربوطه که خودمان در اداره خانه ای با سه چهار سر عائله وامانده ایم و یا بحث های بی نتیجه، یقه کشی و داد و بیداد و پایان میهمانی، اغلب با خشم و رنجش از یکدیگر، خداحافظی و با خودمان عهد می کنیم که این ترددها را محدود کنیم. تازه این در بهترین حالت است. بیشتر مواقع تلویزیون روشن است و همه به بهانه سریال یا خبرچشم ها را به آن می دوزیم و زمانی به خود می آییم که وقت تمام شده و مهمانی به آخر رسیده. در خانه هایمان هم این بیگانگی از هم با وجود ماهواره و تلویزیون و اعتیاد به آنها روز به روز دامنه بیش تر می گردد و وقت بیشتری را از ما می بلعد.
همه اینها یک طرف اصلا دقت کرده اید چقدر زودرنج شده ایم برادرانی که گاه تا دوران پیری در یک مغازه یا کارگاه کار می کردند و در یک خانه با اهل و عیال زندگی می کردند، یا پسرانی که تا پایان عمر والدین در کنارشان بودند امروز حتی تحمل خود را ندارند. ما حتی اگر از خود هم بیگانه شده ایم در بعضی از خانواده ها فرزند قبل از ازدواج به خانه ای مستقل نقل مکان می کند، چرا که حوصله غرغر پدر و مادر امل و قدیمی خود را ندارد. ما به کجا رسیده ایم؟ برادرانی که سالهاست از حال هم بی خبرند درجامعه ما کم نیستند. فامیل ها سال به سال شاید در عزایی و اگر وقتی بود و دعوتی درعروسی همدیگر را ملاقات می کنند و از هم ولایتی های خودم بگویم که آنجا هم سعی می کنند خود را به ندیدن بزنند و از کنارت چنان رد شوند که انگار نه انگار. همه این ها از سر بغض نه، که از سر عادتی است که گریبان مان را گرفته. یادم می آید سالها پیش میانسال عزیزی درمقابل بدگویی همسرش نسبت به خانواده خود گفته بود: این خواهر و برادران را مادری نیست که دوباره برایم بزاید، این ها تنها کسان منند. راستی متوجه شده اید این روزها ما حتی با خودمان هم قهریم و سرآشتی نداریم؟
عقیله سلطانپور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست