دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
امپراتوری و امپریالیسم در عصر جهانی سازی

حمله نظامی آمریکا و به دنبال آن انگلیس به عراق به خوبی روشن ساخت که ایالات متحده درصدد تأسیس یک امپراتوری استعماری در گستره جهانی است و در این راه، انگلستان تنها یار و یاور او محسوب میشود. جان بلامی فاستر، از نویسندگان نشریه مانتلی ریویو، کوشیده است با نگاه به کتاب «امپراتوری» اثر «هارت» و «نگری» و کتاب «سوسیالیسم و بربریسم» دو دیدگاه مخالف در باب وضعیت جهانی را بررسی میکند. کتاب اول مدافع سیاستهای آمریکا در عرصه جهانی و کتاب دوم مخالف این سیاستهاست. نویسنده روشن میسازد که دیدگاههای کتاب نخست تنها توجیهگر مداخلات نظامی آمریکا خواهد بود و نویسنده کتاب دوم، نگاه واقعیتری به مسائل جهان دارد.
از دیدگاه استفان مشاروس، ایالات متحده محور وحشت است، این کشور است که از تروریستها حمایت میکند و خود به تروریسم دولتی دست مییازد.
مشاروس استدلال میکند که جهانیسازی به سبک آمریکایی، اگر چه درصدد تأسیس یک دولت جهانی است اما نهایتا به یک بربریسم جهانی میانجامد.
مایکل هارت و آنتونیونگری در کتاب جدیدی تحت عنوان «امپراتوری» نهضت روبه رشد ضد جهانیسازی را به تصویر میکشند. این کتاب که در سال ۲۰۰۰ توسط انتشارات دانشگاه هاروارد منتشر شد، از طرف روزنامه نیویورک تایمز، مجله تایمز و مجله لاندن آبزرور مورد تقدیر فراوان قرار گرفت. نظریه اصلی این کتاب این بود که بازار دنیا، تحت تأثیر انقلاب اطلاعات، در حال جهانیشدن است، بیآن که دولت-ملتها را یارای مواجهه با آن باشد. حاکمیت دولت-ملتها روبه زوال است و در عوض یک حاکمیت جهانی یا «امپراتوری» تازه در شرف ظهور، جایگزین آن میشود.
در اینجا مجال آن نیست تا به تمامی ابعاد بحث بپردازیم بنابراین تنها به تفسیر یک موضوع، یعنی امپریالیسم ناپدید فرض شده [در این نظریه] خواهیم پرداخت. «امپراتوری» در تحلیل هارت و نگری، به سلطه امپریالیستی «پیرامون»، توسط «مرکز» اطلاق نمیشود، بلکه امپراتوری یک موجودیت جهانشمول است که هیچ قلمرو و مرز محدودی را فراتر از خود، نمیشناسد. اینها مدعیاند «امپریالیسم، در اوج دوره شکوفایی خود، در واقع عبارت بود از بسط حاکمیت دولت ملتهای اروپایی یا استعمارگرایی بر این معنی، هم اکنون رخت بربسته است، اما هارت و نگری خبر از مرگ استعمارگرایی نوین هم میدهند؛ آنها تأکید میکنند که بازار جهانی تمام اشکال امپریالیسم را، تا آنجا که نیروی همگون سازش را محدود کنند، نابود میکند. بنابراین امپراتوری هم «پسااستعماری است و هم پساامپریالیستی». آنها میگویند: «امپریالیسم، همچون یک ماشین خطبندی جهانی، جریانات سرمایه را جهتدهی، کدگذاری و به حوزهای خاص محدود میکند، یعنی جریانات خاصی را مسدود و سایرین را سهولت میبخشد.» در مقابل، بازار جهانی فضایی هموار را طلب میکند که در آن از جریانات کدگذاری شده و محلی شده خبری نباشد
امپریالیسم مرگ سرمایهای بود که نمیگذاشت چیره شود پس تحقیق کامل بازار جهانی بالضروره پایان امپریالیسم است».
هارت و نگری بر این اعتقادند که امروزه مفاهیمی چون «مرکز» و «پیرامون» تقریبا کاربردی ندارند. «تمرکززدایی از تولید و ادغام بازار جهانی، تقسیمات و جریانات بینالمللی کار و سرمایه را چنان شکسته و تکثیر کرده است که دیگر مرزبندی مناطق جغرافیایی بزرگ دنیا تحت عناوین مرکز و پیرامون یا شمال و جنوب ناممکن است.»؛ «هیچ تفاوت ماهوی» بین ایالات متحده و برزیل، بریتانیا و هند وجود ندارد، «جز تفاوت آنها در رتبه».
در باور نویسندگان کتاب «امپراتوری» مفهوم امپریالیسم ایالات متحده، قدرت مرکزی دنیای امروز هم دیگر وجود ندارد. آنها مینویسند: «نه ایالات متحده محور یک پروژه امپریالیستی است و نه عملا هیچ دولت ملتی میتواند چنین باشد؛ دوره امپریالیسم سپری شده است. دیگر هیچ دولتی به سیاق دول مدرن اروپایی، لیدر دنیا نخواهد بود.» «جنگ ویتنام را میتوان دم واپسین گرایش امپریالیستی و بنابراین گذار به یک رژیم جدید جهانی را با جنگ [فارس] نشان میدهند که طی آن ایالات متحده، «یگانه قدرتی بود که از پس عدالت بینالمللی برمیآمد، آن هم نه به پیروی از انگیزههای ملی خود، بل به نام یک حق جهانی از دیدگاه آنها، آمریکا، نه برای منافع امپریالیستی، بلکه برای منافع امپریال (عالی) وارد عمل میشوند. به این معنی، جنگ خلیج [فارس]، چنانچه جورچ بوش [پدر] داعیه داشت، عملا تولد یک نظم نوین جهانی را اعلام کرد.»
امپراتوری، نامی که آنها بر این نظم نوین جهانی نهادهاند، محصول منازعهای است میان اقتدار و مشروطهخواهی در سطح جهان، آن هم در عصری که یک جفرسونیسم جدید جهان ی- یعنی بسط قالب آمریکایی مشروطه به عرصه جهانی امکان یافته است. هارت و نگری مبارزات محلی علیه امپراتوری را برنمیتابند، زیرا معتقدند اکنون مبارزه تنها بر سر قالبی است که جهانی شدن به خود خواهد گرفت.
استدلال آنها کوشش «توده مردم علیه امپراتوری» را تأیید کرده، یعنی مبارزه تودم مردم برای تبدیل شدن به یک فاعل سیاسی خودمختار. لیکن آنها استدلال میآورند که همین مقصود نیز، تنها در ظرف «شرایط بود شناختی فراهم شده توسط امپراتوری تحقق مییابد.»
تا بدین جا بحث ما در باب دیدگاههای متداول [در آمریکای] امروز بود؛ اما من اکنون مایلم به سمت دیدگاههایی قطعا غیرمتداول در آمریکا روی آورم.
برخلاف دیدگاههای هارت و نگری، استفان مشاروس در کتاب «سوسیالیسم و بربریسم» دیدگاهی متفاوت را به تصویر کشیده است.
مشاروس میگوید: این دعوی رایج که روند جهانی سرمایهداری، چنانچه قالب درستی بگیرد، بالقوه نوید یک یونیورسالیسم جدید را به ما میدهد، نادرست است و استدلال میکند که نظام تحت سیطره سرمایهداری، درست برعکس این قضیه را تضمین میکند: «نظام به طر علاجناپذیر، غیرعادلانه سرمایه، به رغم جهانی شدن تحمیل شدهاش، از حیث ساختاری با یونیورسالیتی (یا عاملگرایی) نارسازگار است در دنیای اجتماعی فاقد برابری واقعی، ابدا یونیورسالیتی وجود ندارد.»
برای مشاروس، هر آنچه سرمایهداری از «آزادسازی افقی» بدست میآورد، با یک «نظم عمودی» خنثی میشود. چنین تضاد برجستهای به این معنی است که نظام سرمایه، شبکهای جنگلوار از تناقضات است که عبارتند از: (۱) تولید و کنترل آن؛ (۲) تولید و مصرف؛ (۳) رقابت و انحصار؛(۴) توسعه و توسعه نیافتگی (مرکز/ پیرامون)؛ (۵) گسترش اقتصادی جهان و رقابت اینترکاپیتالیستی؛ (۶) انباشت و بحران؛ (۷) تولید و تخریب؛ (۸) سلطه کار و وابستگی به کار؛ (۹) اشتغال و بیکاری؛ (۱۰) افزایش تولید به هر قیمت و تخریب محیط زیست.
مطابق تحلیل مشاروس، اکنون دوره سلطه تاریخی سرمایهداری به سر آمده و سرمایهداری در همه جای دنیا بسط یافته است، اما این تنها جزایر سرمایهاند که در بخش اعظم جهان، شکل گرفتهاند. دیگر هیچ مایه امیدی، در کل، برای جهان توسعه نیافته وجود ندارد تا خود را از حیث اقتصادی به کشورهای پیشرفته سرمایهداری رساند و حتی امیدی برای پیشرفت اقتصادی و اجتماعی پایدار در قسمت اعظم پیرامون وجود ندارد.
در دل استدلال مشاروس این پیشنهاد نهفته است که: ما هم اکنون «در مرگبارترین مرحله امپریالیسم» بسر میبریم. او میگوید: «امپریالیسم را میتوان به سه مرحله تاریخی دستهبندی کرد: (۱) استعمارگرایی مدرن اولیه، (۲) مرحله کلاسیک امپریالیسم (۳) امپریالیسم سلطهطلب جهانی که ایالات متحده در رأس آن است. مرحله سوم سرمایهداری پس از جنگ دوم جهانی تثبیت شد، ولی «رسما» با آغاز بحران ساختاری سرمایه در دهه ۱۹۷۰ اعلام میشود».
مشاروس به رغم بسیاری از تحلیلگران بر این عقیده است که هژمونی ایالات متحده، در دهه ۱۹۷۰ پایان نیافت؛ هر چند وضعیت نسبی اقتصاد ایالات متحده در این دهه، نسبت به دهه ۱۹۵۰ و در مقایسه با سایر دول پیشتاز سرمایهداری، دچار افت شده بود. او می گوید: دهه ۱۹۷۰، آغازگر تلاشی است بس جدی از سوی دولت ایالات متحده تا برتری اقتصادی، سیاسی و نظامی خود را در دنیا تثبیت کند و یک حکومت جایگزین جهانی را در دنیا بنیان گذارد.
مشاروس تأکید میکند که نظام سرمایه، در مرحله کنونی بسط جهانی خود، به طرزی اجتنابناپذیر، با یک ضعف ساختاری و تناقض بنیادین مواجه است. ضعف ساختاری سرمایه، ناتوانی از تأسیس دولتی تحت عنوان، دولت نظام سرمایه است. پس همین جاست که «ایالات متحده سخت بر آن شده تا، به معنای دقیق کلمه، نقش این دولت نظام سرمایه را ایفا کرده و با استفاده از هر وسیله، تمام قدرتهای رقیب را زیر چتر خویش گیرد.»
هر چند، ایالات متحده [در آن برهه] توانست وضعیت اقتصاد خود را نسبت به سایر دول پیشتاز سرمایهداری ترمیم دهد، ام [اکنون] به خودی خود قادر است تا برتری اقتصادی کافی را برای هدایت نظم جهانی که در هر حال نظمی است کنترل ناپذیر- بدست آورد. بنابراین ایالات متحده میکوشد تا برتری جهانی خویش را با توسل به توان عظیم نظامی، تثبیت کند.
مشاورس مینویسد: «موضوع مخاطرهآمیز، کنترل بخش خاصی از این سیاره-قطع نظر از این که چقدر بزرگ باشد-نیست، بلکه مسأله این است که یک ابرقدرت نظامی و اقتصادی سلطهطلب بخواهد با توسل به اقتدار طلبانهترین و خطرناکترین شیوههای نظامی تمام سیاره را در اختیار خود گیرد. این همان عقلانیت نمایی نظام سرمایهداری جهانی است؛ عقلانیتی که میکوشد عنان مخالفان سازشناپذیرش را به دست گیرد. اما این عقلانیت در آن واحد نهایت بیعقلانیتی در تاریخ است؛ بیعقلانیتی از نوع دریافت نازیها از سلطه جهانی.»
این دعوی که چون امروزه، حکومت مستقیم بر قلمروهای خارجی چندان مشهود نیست و این از اهمیت امپریالیسم و در رأس آن ایالات متحده، فرو میکاهد، به کلی از درک مسائلی که فراروی ماست، عاجز است.(۱) چنانچه مشاروس اشاره کرد، استعمار اروپایی، در عمل تنها بخش ناچیزی از قلمرو پیرامون را اشغال کرد. اگر چه به نظر میرسد که شیوههای امپریالیسم تغییر یافته، اما دامنه جهانی امپریالیسم، حتی وسعت بیشتری یافته است. به طور معمول، ایالات متحده سرزمینهای خارجی را در قالب پایگاههای نظامی اشغال میکند، پایگاههایی که در ۶۹ کشور دنیا تأسیس کرده است و تعدادشان روبه فزونی است. گذشته از این، افزایش توان تخریبی تسیلحات نظامی امروز تا حدودی قالبهای تحمیل فرامین امپریالیستی را که بناست کشوری از آنها پیروی کند، تغییر داده. یعنی چندان نیازی به پیاده نظام و اشغال مستقیم نیست [هر چند از این راه نیز کاملا منصرف نشدهاند.](۲)
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، امپریالیسم، لاجرم باید لباس تازهای بر تن کند. توجیه کهنه جنگ سرد، دیگر برای مداخله عملی نیست. مشاروس یادآور شده که مسأله صدام توجیهی جدید را برای مداخله فراهم کرد و در روند این مداخله، ایالات متحده، جنگ سالاری خود را در لباس «یک اتفاق جهانی به جانبداری از حق جهانی» نمایش داد؛ اتفاقی که در آن خود، هم نقش قاضی را بر عهده داشت و هم نقش جلاد را.
رویدادهای نگرانکنندهای که استفاده مشاروس بدانها اشاره کرده، عمدتا عبارتند از: آمار قابل ملاحظه تلفات غیرنظامی در عراق طی جنگ آمریکا علیه این کشور و مرگ بیش از نیم میلیون کودک در اثر تحریمهای اعمال شده [پس از جنگ ۱۹۹۱ و پیش از جنگ اخیر]؛ یورش نظامی به کشورهای بالکان و اشغال آنها؛ گسترش ناتو به شرق؛ سیاست جدید ایالات متحده مبنی بر استفاده از ناتو به عنوان یک نیروی نظامی تهاجمی که بتواند جایگزین سازمان ملل شود؛ تلاشهای ایالات متحده برای هر چه بیشتر پیش گرفتن از سازمان ملل و تضعیف آن؛ بمبگذاری در سفارت چین در بلگراد و گسترش پیماننامه امنیتی ایالات متحده-ژاپن که هدفش چین باشد. مشاروس استدلال میکند که جهانی شدن تحقق یک دولت جهانی را ضرورت بخشیده است، لیکن خصلت ذاتی فرآیند متابولیک اجتماعی سرمایه، که تکثر سرمایهها را طلب میکند، این امر را ناممکن میسازد. بنایراین «مهلکترین مرحله امپریالیسم» بالقوه بسط دامنه تخریب و بربریسمی است که، چنین شرایطی بناست ایجاد کنند.
امروزه دیدگاههای جهانی شدن/ امپریالیسم. اولی دیدگاهی هر چه بیشتر متداول که بر ظهور یک حاکمیت جهانی (تحت عنوان «امپراتوری») تأکید دارد و دومی دیدگاهی، به طور قطع نامتداول که «به مهلکترین مرحله امپریالیسم» اشاره دارد. به دنبال حوادث ۱۱ سپتامبر و آغاز جنگ جهانی علیه تروریسم در افغانستان، چطور نمود پیدا میکنند؟
شاید بتوان استدلال کرد که تحلیل «امپراتوری» از یک حیث صحت مییابد و آن این است که [در جریان ۱۱ سپتامبر] این نه یک دولت ملت [افغانستان] که تروریستهای بینالمللی خارج از امپراتوری بودند که نظام در شرف ظهور حاکمیت جهانی را تهدید کردند. از این منظر میتوان پنداشت که ایالات متحده کار یک «پلیس جهانی» را در افغانستان انجام میدهد؛ «پلیسی که نه برای انگیزههای ملی خودش، بلکه به نام یک حق جهانی وارد عمل میشود.» یکی آن گونه که هارت و نگری اقدامات ایالات متحده را در خلیج [فارس] توصیف کردند. این مسأله کم و بیش همان شیوه واشنگتن در توصیف و تأیید اقداماتش است.
اما چنانچه پیداست، مشاروس، تفسیری یکسره متفاوت از این را به دست میدهد: در این تفسیر، امپریالیسم (ایالات متحده) محور وحشت است. از این دیدگاه، تروریستهایی که به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون حمله کردند، نه حاکمیت و تمدن جهانی را و نه دمکراسی و آزادی مورد ادعای ایالات متحده را، که آگاهانه نمادهای قدرت نظامی و مالی ایالات متحده و بدین سان قدرت جهانی آمریکا را هدف قرار داده بودند. با هر تعبیری این اقدامات تروریستی توجیهپذیر باشند، [باید گفت] آنها به تاریخ دامنهدارتر امپریالیسم ایالات متحده و تلاش این کشور برای استقرار هژمونی جهانی مربوط میشوند. خاصه تاریخ مداخلات آمریکا در خاورمیانه؛ افزون بر این، واکنش ایالات متحده [به این حملات] نه در ظرف یک فرآیند [سیطره] جهانی جای میگیرد و نه در قالب یک اقدام پلیسی محض. ارتش آمریکا در افغانستان [و اینک در عراق] به دنبال نابودی تروریستهای است که زمانی، خود در ایجاد آنها نقش داشته است. آمریکا، هرگز به اصول مشروطه خویش در عرصه بینالمللی پایبند نبوده و مدتهاست از گروههای تروریستی، هر زمان که به کار اجرای طرحهای امپریالیستی او بیایند، حمایت میکند؛ حتی خودش دست به تروریسم دولتی میزند و افراد غیرنظامی را به قتل میرساند. واشنگتن إعلام کرده است که نبرد تازهاش علیه تروریسم مستلزم دخالت ارتش آمریکا در کشورهای بسیار دیگری نیز باشد. کشورهایی چون عراق، سوریه، سودان، لیبی، اندونزی، مالزی، فیلیپین و .
مشاروس تأکید میکند که چون حکومت جهانی تحت لوای سرمایهداری ناممکن است، لیکن در واقعیت جهانی شده امروز، ضرورت دارد؛ این نظام هر چه بیشتر بر حکومت شدیدا جابرانه یک کشور سلطهطلب امپریالیست بر تمام دنیا، تکیه میکند.
آلفرد نورث وایتهد، از برجستهترین اندیشمندان سده پیش، زمانی گفته بود: «من همواره این ایده را در سر پروراندهام که نژاد بشری ممکن است به مرتبهای خاص ترقی کند اما بعد افول کرده و دیگر خودش را باز نیابد. بسیاری از اشکال دیگر حیات، چنین عمل کردهاند. تکامل میتواند افول کند، همچنان که میتواند ترقی کند».
البته این بدان معنا نیست که آن افول جبرانناپذیر، حتمی الوقوع است بلکه به این مفهوم است که مسیری که اوضاع و احوال نیم قرن گذشته در پیش گرفته است، این امکان را در بردارد.
حوادث ده سال گذشته اعتبار کلی این تحلیل را تصدیق کرده است. ایالات متحده با هرگونه معیار عینی که در نظر بگیریم، مخربترین کشور روی زمین است. آمریکا پس از جنگ دوم جهانی، بیش از هر کشور دیگری، دست به کشتار و ترور مردم دنیا زده است. قدرت تخریب آمریکا، ظاهراً بیپایان است زیرا به هر سلاح ممکنی مجهز است. منافع امپریال آمریکا، که ناظر به هژمونی جهانی است، عملا حد و مرزی ندارد.
ما چگونه باید به این تحولات بنگریم، جز این که آنها را نشانه گسترش امپریالیسم، بربریسم و تروریسم در شرایط کنونی بدانیم. در این شرایط چه امیدی برای بشریت باقی میماند؟
جان بلامی فاستر
مترجم:محمود سلیمی
پانوشت:
۱-شرایط کنونی جهان به شکلی است که قدرتهای بزرگ – و در رأس آنها آمریکا-مجددا به سوی حکومت مستقیم بر قلمروهای خارجی روی آوردهاند و نمونه واضح آن اشغال عراق و تصمیم برای تأسیس یک حکومت آمریکایی در آن سرزمین است.
۲- مورد افغانستان و مسأله عراق از جمله این موارد است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست