شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
بله, نیروانایی در كار نیست
یكی از كشیشهای فرقه یونیتاریسم۱ كه شنیده بود رفتهام پیش ماهاریشی ماهش۲، پیرو مرادِ بیتلها و داناون و میافارو، آمد دیدنم و پرسید « شیاده؟» اسم این كشیش چارلییه. پیروان فرقه یونیتاریسم به هیچ چیز اعتقاد ندارند. من هم پیرو همین فرقهام.
گفتم:« نه. همین كه چشمم به این مرد افتاد، دلم باز شد. لرزههای این مرد دلچسب و عمیقند. به همه آموزش میدهد آدمی برای رنج كشیدن به دنیا نیامده است، و اگر آدمها دنبال مراقبه ترافرازنده۳ بروند، دیگه رنج نمیكشند؛ اون هم كه مثل آب خوردنه.»
گفت:«سر در نمیآرم؛ داری شوخی میكنی یا جدی میگی؟»
«بهتره شوخی نكنم.»
«حالا چرا این قدر سنگین رنگین حرف میزنی؟»
گفتم: «برای اینكه هم زنم و هم دختر هیجده سالهام گرفتار شدن. هر دوتایی مُشَرّف شدن. روزی چند دفعه میرن توی عالم خلسه. الان دیگه پشتشون به كوهه. دیگه بیدی نیستن كه به این بادها بلرزن. مثل طبل برنجی، كه توی اون چراغ روشن كرده باشن، مرتب نور پس میدن.»
من اول بار در كمبریجِ ماساچوست چشمم به جمال ماهاریشی روشن شد؛ آن هم بعد از آنكه دخترم گرفتار شد، قبل از آنكه زنم گرفتار بشود و درست همان روزی كه میافارو گرفتار میشد. این ماجرا مربوط به ژانویه پارسال است. یك سالی میشد كه دوشیزه میافارو هر جا میرسید به نحوی نشان میداد پیرو مراقبه ترافرازنده شده، ولی كلك میزد. دوشیزه فارو فقط دلش هوای مراقبه ترافرازنده كرده بود، همین و بس. تا كسی مشرف نشود، مراقبهگر واقعی نیست.
و تازه خیال نكنید همین طور هر از گرد راه رسیدهای از عهده برمیآید و میتواند شما را در امر خطیر مراقبه ترافرازنده راهبر شود. این كار فقط از عهده ماهاریشی برمیآید و بس، كه البته در این صورت افتخار بزرگی نصیبتان شده است؛ اگر خود ماهاریشی نبود، شما را دستِ كسی میسپارند كه زیرِ دست ماهاریشی كار كرده باشد. در یكی از اتاقهای هتلِ ماهاریشی بود كه این افتخار بزرگ نصیب دوشیزه فارو شد. زن و دختر من مجبور شده بودند به یكی از شاگردهای ماهاریشی قناعت كنند، آن هم در آپارتمان یك نوازنده جاز و نقاشِ اهل بوستون كه او هم اهل مراقبه است.
تشرّف در خلوت انجام میگیرد، اما چیز پُر رمز و رازی در كار نیست. اول میروید به چند جلسه سخنرانی، كه بامزه و دلگرمكننده است و با زبان خوش به شما تلقین میكنند كه این «چیز» خیلی آسان است و هر كس به دنبال این »چیز« برود رد خورد ندارد كه هم آدم بیخیالی میشود، و هم پاكدامن و كارآمد، البته به شرطی كه كارتان درست باشد. سخنران هیچ وقت توضیح نمیدهد خودِ مراقبه چه گونه چیزی است، برای اینكه هیچ بنیآدمی از عهده توضیح برنمیآید. سخنران میگوید حتماً باید این چیز را تجربه كرد.
و در یكی از همین جلسههای سخنرانی است كه میگویید میخواهید با یكی از معلمها - یعنی یكی از همان وردستهای ماهاریشی - تنهایی بنشینید و گپ بزنید. آنها هم ترتیب كار را میدهند. در همین نشست معلم چند سؤال از شما میكند؛ مثل اینكه نشئهجات یا داروی آرامبخش مصرف میكنید یا نه، مشروب میخورید، پیش روانپزشك میروید یا اینكه همین طور راست راست دیوانه شدهاید. نباید نشئه یا مست باشید؛ باید به هوش باشید، والاّ اجازه نمیدهند مشرّف بشوید. اگر سیر ماخلقاللهتان لق باشد و تحت درمان باشید، بِهتان میگویند بروید و بعد از پایان دوره درمان بیایید.
اگر از نظر معلم اوضاعتان روبهراه باشد و آمادگی داشته باشید، بِهتان میگویند در فلان روز و فلان ساعت به فلان محل بروید و چند چیز كمارزش به رسم هدیه با خودتان ببرید: یك عدد دستمال، مقداری میوه تازه، مقداری گل و هفتاد و پنج دلار وجه ناقابل. به دانشجویان و زنان خانهدار تخفیف هم میدهند، آن هم بیش از پنجاه درصد یعنی چهل دلار.
كه با این حساب تا به امروز من هفتاد دلار در این دین تازه سرمایهگذاری كردهام. ماهاریشی میگوید این چیزی كه آورده دین نیست، تكنیك است. درست؛ اما اگر در كوكتیل پارتیهایی كه من دعوت داشتهام، حضور داشته باشید، حتماً صدایم را شنیدهاید كه بلند بلند و با اخم و تخم، آن هم طوری كه به گوش زن و دخترم برسد میگویم: «من یكی كه تا به حال هفتاد چوقِ زبان بسته بیپدر بالای این دین تازه سُلفیدهام.»
این پولها صرف مسافرتهای استاد و شاگردها، یعنی معلمهای زیردست استاد، میشود كه چندان هم اعیانی زندگی نمیكنند. بهعلاوه تعداد آبرومندی كتاب نیز میخرند كه استفاده از آنها مجانی است. این دین از آن دینهایی نیست كه هر روز در یك نقطه از كالیفرنیای جنوبی راه میاندازند. نه، گروهبان جمعه۴ تازهای ظهور نمیكند.
موقع مشرّف شدن به این چیز تازه، كه به گفته پیروان آن اصلاً دین نیست، غیر از خودتان و معلمتان كس دیگری حضور ندارد. تشرّف در نور شمع و میان بخور و بوی عود صورت میگیرد. چند عكس ماهاریشی و مراد متوفای وی، «حضرتِ قدسی مآب سوامی براهماناندا ساراسواتی، جاگادگورو بهاگون شانكاراچایایِ جیوتیر ماثی»۵ را نیز به در و دیوار زدهاند.
معلمتان به احتمال بسیار زیاد مثل خودتان امریكایی است و كت و شلوار و كراواتِ مرتب پوشیده. یك مانترا، یا به قول خودمان ورد، یادتان میدهد، كه خاص خود شماست. خاصیت این مانترا این است كه موقعِ مراقبه كمكتان میكند نبذ نبذ به عمق درونتان فرو بروید. انتخاب این صداها كه معمولاً چند كلمه سانسكریت است، هنر، و اگر بِهتان برنمیخورد، علمی است كه فقط در اختیار و در تخصص معلم است.
زنم از یكی از همین معلمها پرسیده بود از كجا میفهمد چه صداهایی (مقصود همان مانترا یا ورد است) مناسب چه كسی است، و معلم در جواب زنم گفته بود: «كار خیلی پیچیدهای است؛ به همین سادگیها كه نمیشود توضیح داد. ولی حرفم را باور كنید، این كار علم میخواهد»
در مورد زنم كه این علم حسابی كارساز بوده. به مجرّدی كه مانترای خودش را شنیده بود، به كلّه و با سقوط آزاد همین طور رفته رفته رفته بود تا ژرفای درونش. در آن ژرفای درون هر چه دلتان بخواهد جذبه و خلسه و نشئه موجود است. این حرف را از خودم در نیاوردهام؛ هر كس به آن عمق رسیده همین حرف را میزند و بسیاری از مریدان ماهاریشی كه تا ژرفای درون خود غوص رفتهاند، خُبرهوار از این نشئگی حرف میزنند و ادعا میكنند آدم آن قدر حال میكند كه هیچ نشئهای به گرد آن نمیرسد؛ مراقبه ترافرازنده بیگفتوگو از هر نشئه دیگری در جهان زیباتر و الهامبخشتر است.
و تازه، سر و كارتان به مأموران مبارزه با نشئهجات هم نمیافتد.
این دین تازه (كه - دین - نیست - بلكه - تكنیك است) لذت بیپایانی به پیروان خود نوید میدهد، و مهم آنكه با هیچ یك از نهادهای حاكم بر جهان سر ستیز ندارد؛ نسبت به هیچ نوع گرایشی جبههگیری نمیكند؛ از پیروان خود هیچ گونه فداكاریای نمیطلبد؛ لازم نیست تظاهر به پاكدامنی یا كفِّ نفس كنید. كبریت بیخطر است، بیخطر بیخطر. این چیز تازه، همپای مرگ سیارهای كه در آن زندگی میكنیم، همه لایههای میانی جمعیت جهان را به خود جذب میكند - سیارهای كه به راستی دارد از هوای زهرآلود و آب زهرآلود میمیرد.
تبلیغ برای این مراقبه ترافرازنده چشمگیر و فراگیر است. ژانویه پارسال خواستم به من اجازه بدهند خدمت عالیجناب برسم (این عنوان را كاتولیكها برای پاپ اعظم به كار میبرند و بهنظرم عنوان مناسبی برای ماهاریشی آمد). یكی از دستیاران ایشان به من گفت همین الان به هتل محل اقامت ایشان در كمبریج بروم. برایش یك پاپاسی هم ارزش نداشت من كی هستم؛ البته نه اینكه خیال كنید من كسی هستم. تنها یك چیز مورد علاقه آنها بود، و آن اینكه حضور من تبلیغ خوبی برایشان بود. این پیروان مراقبه ترافرازنده به هر شكلی كه بتوانند مردم را تبلیغ و ارشاد میكنند، برای اینكه از ته دل معتقدند این تكنیك دنیا را نجات میدهد.
لابد میپرسید چطور؟
عالیجناب ماهاریشی كتابی دارد به اسم علم، هستن و هنر زیستن۶، (انتشارات جنبش بینالمللی احیای روح، ۱۹۶۶) لُب كلام ایشان این است كه تا آدمی خوشدل نباشد، صلح ممكن نیست. هدفهای سازمان ملل قابل ستایش است، اما اگر همه سیاستمردان جهان همه منابع و همه فكر و ذكر خود را یك كاسه كرده، مراقبه ترافرازنده را تبلیغ كنند و فرد فرد آدمیان به مراقبه بنشینند، آن وقت است كه چهره جهان یك شبه عوض میشود... تا وقتی سیاستمردان جهان همچنان در بیخبری بمانند و ندانند زندگی فرد فرد آدمیان را میتوان از درون بهبود بخشید و آنان را به سر منزل سعادت رساند، فقط به سطح پرداختهایم و مسئله صلح جهانی همچنان پا در هوا خواهد ماند و آدمی همچنان گرفتار انواعِ جنگهای سرد و گرم خواهد بود.
در هتل ماهاریشی از یكی از مریدان او پرسیدم: «با آدمهایی مثل لیندن جانسون و جرج والاس چه میكنید؟» جمعی از مریدان پشت در اتاق جناب ماهاریشی ایستاده بودند. اكثرشان سفیدپوست و جوان بودند. درِ اتاقِ استاد و مراد را از تو قفل كرده بودند. مخاطب من جوانكی بود دانشجوی دانشگاه بوستون و نوازنده گیتار. گفتم: «لابد انتظار دارید این دو نفر را هم بكشانید به مراقبه؟»
جوانك گفت: "اگر هم خودشان مراقبه نكنند باز هم آدمهای بهتری میشوند، برای اینكه همه آدمهای دوروبرشان به مدد مراقبه ترافرازنده آدمهای بهتری شدهاند."
پس بگو این دین تازه چهره جذاب دیگری هم دارد، و آن اینكه: هر بار كه در درون خودتان غوص میكنید در عمل دارید با مسائل روز كلنجار میروید و مشكلات جهان را حل میكنید.
خانم میانسالی پشت در ایستاده بود و اجازه میخواست مرشد را زیارت كند؛ میخواست از آن جناب بپرسید مراقبههای او درستاند یا نه. به نظر خودش كه درست نبودند. بهنظر من این طور رسید كه وقتی این خانم دارد در درون ذهن خود غوطه میخورد كار بامزهای انجام میدهد، عین اینكه آدم تاتیتاتیكنان با شنای سگی چاردست و پا از این ور رودخانه كویاهویا برود آن ور، آن هم در حالی كه دست و پایش به كف رود میخورد.
از خانم پرسیدم: "اگر مراقبه آدم درست نباشد، خطری هم داره؟ آدم بدحال یا دیوانه نمیشه؟"
خانم گفت: "نه. نه. فقط آدم ممكنه سَرخورده و دلزده بشه." پس چندان هم بد نیست؛ قدیمها آدم را به صلیب میخكوب میكردند یا جلوِ شیر گرسنه میانداختند.
یكی از دستیارهای استاد با یك بغل روزنامه و مجله آمد پیش من و گفت مال شما. همه جور نشریه بود: لوك، لایف، تایم، نیوزویك، نشنال آبزرور، باستون هرالد تراولر، باستون كلاب، نیویورك تایمز؛ و همه آنها مقالههای مفصلی درباره عالیجناب ماهاریشی چاپ كرده بودند. همان هفته سه گزارش بالابلند چاپ شده بود: یكی درباره پیوند قلب، یكی درباره گرفتن پوئبلو، و سومی هم درباره عالیجناب ماهاریشی. غیر از اینها، جناب ماهاریشی در سه برنامه (شو)موفق تلویزیونی هم شركت كرده بود: تودی شو Today show، تونایت شو showwTonight، كه مال جانی كارسون است و تلویزیون آموزشی ملی.
به دستیار عالیجناب ماهاریشی گفتم: «با این تبلیغات، لابد هزاران هزار امریكایی دلشان میخواهد همین كار شما را بكنند. كتابی، جزوهای، چیزی هم دارید به اونها بدین؟»
جناب دستیار گفت: «نه. نداریم، در آینده هم نداریم. این درسِ توی كتاب نیست. مرشد باید طریق تجربه كردن حالتهای ظریف فكر كردن را به شما »نشان« بدهد، و بعد هم كه روی غلتك افتادید باید تجربههایتان را چك كنید.»
گفتم: "یعنی نمیشه همین طور سرِ خود بروم پیش یك مراقبهگر معمولی و بهش بگم، بیا نشونم بده چطور این كار رو میكنی، تا من هم از روی دست تو نگاه كنم؟"
گفت: "سرخورده میشی."
جوانك بوستونی بلبلزبانی كرد كه یك وقتی دختری را میشناخته كه مانترایِ خودش را به دوست پسرش گفته بوده است. كسی نباید مانترای خود را به كسی بروز دهد، از تأثیر میافتد، ولی این دختر این قرار را رعایت نكرده است.
پانوشتها
۱- یونیتاریستها به خدا و مسیح اعتقاد دارند. بسیاری از زواید عیسویت را كنار گذاشتهاند، و مقام خدایی عیسیمسیح و تثلیث را قبول ندارند.
۲- Maharishi Mahesh.
۳- Transcendental Meditation، در ایران به همان دو حرف اول آن یعنی TM (تی ام) مشهور شده است. معادل فارسی آن میشود مراقبه متعالی یا فرارونده. ترافرازنده را آقای دكتر ادیب سلطانی برای Transcendental ساخته است.
۴- Sergeant Friday.
۵- خواستم ضبط انگلیسی نام حضرت قدسیمآب سوامی را بنویسم ولی چون خیلی دال و دراز بود جا نشد. خواهش میكنم به همین فارسی آن اكتفا بفرمایید.
۶-. The Science of Being and Art of Living.
۷- Schenectady
۸- . Gideon Bible، گیدئون نام شخص و اكنون نام یك مؤسسه غیرانتفاعی است كه در اتاق هتلهای كشورهای مسیحی انجیل مجانی میگذارد.
۹- میهمانی چای بوستون در اصل متعلق به جنگهای استقلال امریكا است (اواخر سده هیجدهم)، كه امریكاییها صندوقهای چای انگلیسیها را در بندرگاه بوستون به دریا ریختند.
كورت وونهگات جونیور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست