جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

بله, نیروانایی در كار نیست


بله, نیروانایی در كار نیست

این پول ها صرف مسافرت های استاد و شاگردها, یعنی معلم های زیردست استاد, می شود كه چندان هم اعیانی زندگی نمی كنند به علاوه تعداد آبرومندی كتاب نیز می خرند كه استفاده از آن ها مجانی است این دین از آن دین هایی نیست كه هر روز در یك نقطه از كالیفرنیای جنوبی راه می اندازند نه, گروهبان جمعه تازه ای ظهور نمی كند

یكی از كشیش‏های فرقه یونیتاریسم۱ كه شنیده بود رفته‏ام پیش ماهاریشی ماهش۲، پیرو مرادِ بیتل‏ها و داناون و میافارو، آمد دیدنم و پرسید « شیاده؟» اسم این كشیش چارلی‏یه. پیروان فرقه یونیتاریسم به هیچ چیز اعتقاد ندارند. من هم پیرو همین فرقه‏ام.

گفتم:« نه. همین كه چشمم به این مرد افتاد، دلم باز شد. لرزه‏های این مرد دلچسب و عمیقند. به همه آموزش می‏دهد آدمی برای رنج كشیدن به دنیا نیامده است، و اگر آدم‏ها دنبال مراقبه ترافرازنده۳ بروند، دیگه رنج نمی‏كشند؛ اون هم كه مثل آب خوردنه.»

گفت:«سر در نمی‏آرم؛ داری شوخی می‏كنی یا جدی می‏گی؟»

«بهتره شوخی نكنم.»

«حالا چرا این قدر سنگین رنگین حرف می‏زنی؟»

گفتم: «برای اینكه هم زنم و هم دختر هیجده ساله‏ام گرفتار شدن. هر دوتایی مُشَرّف شدن. روزی چند دفعه می‏رن توی عالم خلسه. الان دیگه پشتشون به كوهه. دیگه بیدی نیستن كه به این بادها بلرزن. مثل طبل برنجی، كه توی اون چراغ روشن كرده باشن، مرتب نور پس می‏دن.»

من اول بار در كمبریجِ ماساچوست چشمم به جمال ماهاریشی روشن شد؛ آن هم بعد از آنكه دخترم گرفتار شد، قبل از آنكه زنم گرفتار بشود و درست همان روزی كه میافارو گرفتار می‏شد. این ماجرا مربوط به ژانویه پارسال است. یك سالی می‏شد كه دوشیزه میافارو هر جا می‏رسید به نحوی نشان می‏داد پیرو مراقبه ترافرازنده شده، ولی كلك می‏زد. دوشیزه فارو فقط دلش هوای مراقبه ترافرازنده كرده بود، همین و بس. تا كسی مشرف نشود، مراقبه‏گر واقعی نیست.

و تازه خیال نكنید همین طور هر از گرد راه رسیده‏ای از عهده برمی‏آید و می‏تواند شما را در امر خطیر مراقبه ترافرازنده راهبر شود. این كار فقط از عهده ماهاریشی برمی‏آید و بس، كه البته در این صورت افتخار بزرگی نصیبتان شده است؛ اگر خود ماهاریشی نبود، شما را دستِ كسی می‏سپارند كه زیرِ دست ماهاریشی كار كرده باشد. در یكی از اتاق‏های هتلِ ماهاریشی بود كه این افتخار بزرگ نصیب دوشیزه فارو شد. زن و دختر من مجبور شده بودند به یكی از شاگردهای ماهاریشی قناعت كنند، آن هم در آپارتمان یك نوازنده جاز و نقاشِ اهل بوستون كه او هم اهل مراقبه است.

تشرّف در خلوت انجام می‏گیرد، اما چیز پُر رمز و رازی در كار نیست. اول می‏روید به چند جلسه سخنرانی، كه بامزه و دلگرم‏كننده است و با زبان خوش به شما تلقین می‏كنند كه این «چیز» خیلی آسان است و هر كس به دنبال این »چیز« برود رد خورد ندارد كه هم آدم بی‏خیالی می‏شود، و هم پاكدامن و كارآمد، البته به شرطی كه كارتان درست باشد. سخنران هیچ وقت توضیح نمی‏دهد خودِ مراقبه چه گونه چیزی است، برای اینكه هیچ بنی‏آدمی از عهده توضیح برنمی‏آید. سخنران می‏گوید حتماً باید این چیز را تجربه كرد.

و در یكی از همین جلسه‏های سخنرانی است كه می‏گویید می‏خواهید با یكی از معلم‏ها - یعنی یكی از همان وردست‏های ماهاریشی - تنهایی بنشینید و گپ بزنید. آنها هم ترتیب كار را می‏دهند. در همین نشست معلم چند سؤال از شما می‏كند؛ مثل اینكه نشئه‏جات یا داروی آرام‏بخش مصرف می‏كنید یا نه، مشروب می‏خورید، پیش روان‏پزشك می‏روید یا اینكه همین طور راست راست دیوانه شده‏اید. نباید نشئه یا مست باشید؛ باید به هوش باشید، والاّ اجازه نمی‏دهند مشرّف بشوید. اگر سیر ماخلق‏الله‏تان لق باشد و تحت درمان باشید، بِهتان می‏گویند بروید و بعد از پایان دوره درمان بیایید.

اگر از نظر معلم اوضاعتان روبه‏راه باشد و آمادگی داشته باشید، بِهتان می‏گویند در فلان روز و فلان ساعت به فلان محل بروید و چند چیز كم‏ارزش به رسم هدیه با خودتان ببرید: یك عدد دستمال، مقداری میوه تازه، مقداری گل و هفتاد و پنج دلار وجه ناقابل. به دانش‏جویان و زنان خانه‏دار تخفیف هم می‏دهند، آن هم بیش از پنجاه درصد یعنی چهل دلار.

كه با این حساب تا به امروز من هفتاد دلار در این دین تازه سرمایه‏گذاری كرده‏ام. ماهاریشی می‏گوید این چیزی كه آورده دین نیست، تكنیك است. درست؛ اما اگر در كوكتیل پارتی‏هایی كه من دعوت داشته‏ام، حضور داشته باشید، حتماً صدایم را شنیده‏اید كه بلند بلند و با اخم و تخم، آن هم طوری كه به گوش زن و دخترم برسد می‏گویم: «من یكی كه تا به حال هفتاد چوقِ زبان بسته بی‏پدر بالای این دین تازه سُلفیده‏ام.»

این پول‏ها صرف مسافرت‏های استاد و شاگردها، یعنی معلم‏های زیردست استاد، می‏شود كه چندان هم اعیانی زندگی نمی‏كنند. به‏علاوه تعداد آبرومندی كتاب نیز می‏خرند كه استفاده از آن‏ها مجانی است. این دین از آن دین‏هایی نیست كه هر روز در یك نقطه از كالیفرنیای جنوبی راه می‏اندازند. نه، گروهبان جمعه۴ تازه‏ای ظهور نمی‏كند.

موقع مشرّف شدن به این چیز تازه، كه به گفته پیروان آن اصلاً دین نیست، غیر از خودتان و معلمتان كس دیگری حضور ندارد. تشرّف در نور شمع و میان بخور و بوی عود صورت می‏گیرد. چند عكس ماهاریشی و مراد متوفای وی، «حضرتِ قدسی مآب سوامی براهماناندا ساراسواتی، جاگادگورو بهاگون شانكاراچایایِ جیوتیر ماثی»۵ را نیز به در و دیوار زده‏اند.

معلمتان به احتمال بسیار زیاد مثل خودتان امریكایی است و كت و شلوار و كراواتِ مرتب پوشیده. یك مانترا، یا به قول خودمان ورد، یادتان می‏دهد، كه خاص خود شماست. خاصیت این مانترا این است كه موقعِ مراقبه كمكتان می‏كند نبذ نبذ به عمق درونتان فرو بروید. انتخاب این صداها كه معمولاً چند كلمه سانسكریت است، هنر، و اگر بِهتان برنمی‏خورد، علمی است كه فقط در اختیار و در تخصص معلم است.

زنم از یكی از همین معلم‏ها پرسیده بود از كجا می‏فهمد چه صداهایی (مقصود همان مانترا یا ورد است) مناسب چه كسی است، و معلم در جواب زنم گفته بود: «كار خیلی پیچیده‏ای است؛ به همین سادگی‏ها كه نمی‏شود توضیح داد. ولی حرفم را باور كنید، این كار علم می‏خواهد»

در مورد زنم كه این علم حسابی كارساز بوده. به مجرّدی كه مانترای خودش را شنیده بود، به كلّه و با سقوط آزاد همین طور رفته رفته رفته بود تا ژرفای درونش. در آن ژرفای درون هر چه دلتان بخواهد جذبه و خلسه و نشئه موجود است. این حرف را از خودم در نیاورده‏ام؛ هر كس به آن عمق رسیده همین حرف را می‏زند و بسیاری از مریدان ماهاریشی كه تا ژرفای درون خود غوص رفته‏اند، خُبره‏وار از این نشئگی حرف می‏زنند و ادعا می‏كنند آدم آن قدر حال می‏كند كه هیچ نشئه‏ای به گرد آن نمی‏رسد؛ مراقبه ترافرازنده بی‏گفت‏وگو از هر نشئه دیگری در جهان زیباتر و الهام‏بخش‏تر است.

و تازه، سر و كارتان به مأموران مبارزه با نشئه‏جات هم نمی‏افتد.

این دین تازه (كه - دین - نیست - بلكه - تكنیك – است) لذت بی‏پایانی به پیروان خود نوید می‏دهد، و مهم آنكه با هیچ یك از نهادهای حاكم بر جهان سر ستیز ندارد؛ نسبت به هیچ نوع گرایشی جبهه‏گیری نمی‏كند؛ از پیروان خود هیچ گونه فداكاری‏ای نمی‏طلبد؛ لازم نیست تظاهر به پاكدامنی یا كفِّ نفس كنید. كبریت بی‏خطر است، بی‏خطر بی‏خطر. این چیز تازه، همپای مرگ سیاره‏ای كه در آن زندگی می‏كنیم، همه لایه‏های میانی جمعیت جهان را به خود جذب می‏كند - سیاره‏ای كه به راستی دارد از هوای زهرآلود و آب زهرآلود می‏میرد.

تبلیغ برای این مراقبه ترافرازنده چشمگیر و فراگیر است. ژانویه پارسال خواستم به من اجازه بدهند خدمت عالی‏جناب برسم (این عنوان را كاتولیك‏ها برای پاپ اعظم به كار می‏برند و به‏نظرم عنوان مناسبی برای ماهاریشی آمد). یكی از دستیاران ایشان به من گفت همین الان به هتل محل اقامت ایشان در كمبریج بروم. برایش یك پاپاسی هم ارزش نداشت من كی هستم؛ البته نه اینكه خیال كنید من كسی هستم. تنها یك چیز مورد علاقه آنها بود، و آن اینكه حضور من تبلیغ خوبی برایشان بود. این پیروان مراقبه ترافرازنده به هر شكلی كه بتوانند مردم را تبلیغ و ارشاد می‏كنند، برای اینكه از ته دل معتقدند این تكنیك دنیا را نجات می‏دهد.

لابد می‏پرسید چطور؟

عالی‏جناب ماهاریشی كتابی دارد به اسم علم، هستن و هنر زیستن۶، (انتشارات جنبش بین‏المللی احیای روح، ۱۹۶۶) لُب كلام ایشان این است كه تا آدمی خوش‏دل نباشد، صلح ممكن نیست. هدف‏های سازمان ملل قابل ستایش است، اما اگر همه سیاست‏مردان جهان همه منابع و همه فكر و ذكر خود را یك كاسه كرده، مراقبه ترافرازنده را تبلیغ كنند و فرد فرد آدمیان به مراقبه بنشینند، آن وقت است كه چهره جهان یك شبه عوض می‏شود... تا وقتی سیاست‏مردان جهان همچنان در بی‏خبری بمانند و ندانند زندگی فرد فرد آدمیان را می‏توان از درون بهبود بخشید و آنان را به سر منزل سعادت رساند، فقط به سطح پرداخته‏ایم و مسئله صلح جهانی همچنان پا در هوا خواهد ماند و آدمی همچنان گرفتار انواعِ جنگ‏های سرد و گرم خواهد بود.

در هتل ماهاریشی از یكی از مریدان او پرسیدم: «با آدم‏هایی مثل لیندن جانسون و جرج والاس چه می‏كنید؟» جمعی از مریدان پشت در اتاق جناب ماهاریشی ایستاده بودند. اكثرشان سفیدپوست و جوان بودند. درِ اتاقِ استاد و مراد را از تو قفل كرده بودند. مخاطب من جوانكی بود دانشجوی دانشگاه بوستون و نوازنده گیتار. گفتم: «لابد انتظار دارید این دو نفر را هم بكشانید به مراقبه؟»

جوانك گفت: "اگر هم خودشان مراقبه نكنند باز هم آدم‏های بهتری می‏شوند، برای اینكه همه آدم‏های دوروبرشان به مدد مراقبه ترافرازنده آدم‏های بهتری شده‏اند."

پس بگو این دین تازه چهره جذاب دیگری هم دارد، و آن اینكه: هر بار كه در درون خودتان غوص می‏كنید در عمل دارید با مسائل روز كلنجار می‏روید و مشكلات جهان را حل می‏كنید.

خانم میانسالی پشت در ایستاده بود و اجازه می‏خواست مرشد را زیارت كند؛ می‏خواست از آن جناب بپرسید مراقبه‏های او درست‏اند یا نه. به نظر خودش كه درست نبودند. به‏نظر من این طور رسید كه وقتی این خانم دارد در درون ذهن خود غوطه می‏خورد كار بامزه‏ای انجام می‏دهد، عین اینكه آدم تاتی‏تاتی‏كنان با شنای سگی چاردست و پا از این ور رودخانه كویاهویا برود آن ور، آن هم در حالی كه دست و پایش به كف رود می‏خورد.

از خانم پرسیدم: "اگر مراقبه آدم درست نباشد، خطری هم داره؟ آدم بدحال یا دیوانه نمی‏شه؟"

خانم گفت: "نه. نه. فقط آدم ممكنه سَرخورده و دلزده بشه." پس چندان هم بد نیست؛ قدیم‏ها آدم را به صلیب میخكوب می‏كردند یا جلوِ شیر گرسنه می‏انداختند.

یكی از دستیارهای استاد با یك بغل روزنامه و مجله آمد پیش من و گفت مال شما. همه جور نشریه بود: لوك، لایف، تایم، نیوزویك، نشنال آبزرور، باستون هرالد تراولر، باستون كلاب، نیویورك تایمز؛ و همه آنها مقاله‏های مفصلی درباره عالی‏جناب ماهاریشی چاپ كرده بودند. همان هفته سه گزارش بالابلند چاپ شده بود: یكی درباره پیوند قلب، یكی درباره گرفتن پوئبلو، و سومی هم درباره عالی‏جناب ماهاریشی. غیر از اینها، جناب ماهاریشی در سه برنامه (شو)موفق تلویزیونی هم شركت كرده بود: تودی شو Today show، تونایت شو showwTonight، كه مال جانی كارسون است و تلویزیون آموزشی ملی.

به دستیار عالی‏جناب ماهاریشی گفتم: «با این تبلیغات، لابد هزاران هزار امریكایی دلشان می‏خواهد همین كار شما را بكنند. كتابی، جزوه‏ای، چیزی هم دارید به اون‏ها بدین؟»

جناب دستیار گفت: «نه. نداریم، در آینده هم نداریم. این درسِ توی كتاب نیست. مرشد باید طریق تجربه كردن حالت‏های ظریف فكر كردن را به شما »نشان« بدهد، و بعد هم كه روی غلتك افتادید باید تجربه‏هایتان را چك كنید.»

گفتم: "یعنی نمی‏شه همین طور سرِ خود بروم پیش یك مراقبه‏گر معمولی و بهش بگم، بیا نشونم بده چطور این كار رو می‏كنی، تا من هم از روی دست تو نگاه كنم؟"

گفت: "سرخورده می‏شی."

جوانك بوستونی بلبل‏زبانی كرد كه یك وقتی دختری را می‏شناخته كه مانترایِ خودش را به دوست پسرش گفته بوده است. كسی نباید مانترای خود را به كسی بروز دهد، از تأثیر می‏افتد، ولی این دختر این قرار را رعایت نكرده است.

پانوشت‏ها

۱- یونیتاریست‏ها به خدا و مسیح اعتقاد دارند. بسیاری از زواید عیسویت را كنار گذاشته‏اند، و مقام خدایی عیسی‏مسیح و تثلیث را قبول ندارند.

۲- Maharishi Mahesh.

۳- Transcendental Meditation، در ایران به همان دو حرف اول آن یعنی TM (تی ام) مشهور شده است. معادل فارسی آن می‏شود مراقبه متعالی یا فرارونده. ترافرازنده را آقای دكتر ادیب سلطانی برای Transcendental ساخته است.

۴- Sergeant Friday.

۵- خواستم ضبط انگلیسی نام حضرت قدسی‏مآب سوامی را بنویسم ولی چون خیلی دال و دراز بود جا نشد. خواهش می‏كنم به همین فارسی آن اكتفا بفرمایید.

۶-. The Science of Being and Art of Living.

۷- Schenectady

۸- . Gideon Bible، گیدئون نام شخص و اكنون نام یك مؤسسه غیرانتفاعی است كه در اتاق هتل‏های كشورهای مسیحی انجیل مجانی می‏گذارد.

۹- میهمانی چای بوستون در اصل متعلق به جنگ‏های استقلال امریكا است (اواخر سده هیجدهم)، كه امریكایی‏ها صندوق‏های چای انگلیسی‏ها را در بندرگاه بوستون به دریا ریختند.

كورت وونه‏گات جونیور


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.