یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شیعه علی حقیقت گرا یا شخصیت گرا


شیعه علی حقیقت گرا یا شخصیت گرا

اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند این حق و باطل است كه باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند

در چكاچك شمشیرها و نیزه ها، در میان ولوله و شور جنگ و نبرد، در لابلای نعره ها و فریادهای رزم آوران جنگ جمل، مردی سر به گریبان اندیشه فرو برده بود :((خدایا، حق با كدامین طرف است؟ در یك سو علی،‌داماد پیامبر، سردار بزرگ اسلام،‌كسی كه پیامبر در وصفش می فرمود

«علی مع الحق و الحق مع علی»

با جمعی از یاران صدیق پیامبر است، و در سوی دیگر « ام المؤمنین، عایشه» و دوتن از صحابه بزرگ پیامبر، «طلحه الخیر» مرد خوش سابقه اسلام و زبیر «سیف الاسلام» - دلاور میادین نبرد- صف بسته اند. آیا ی شود هر دو گروه برحق باشند یا هر دو باطل؟!... به راستی كدامیك بر حق است؟»

سرانجام چاره كار در این دید كه جواب را از علی (ع) بازجوید كه «باب مدینه العلم» بود.

«أیمكن أن یجتمع زبیر و طل حه و عایشه علی باطلٍ؟»

آیا ممكن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع كنند؟ و علی (ع) در پاسخ، جوابی داد كه،‌ دانمشند سنی مذهب مصری، دكتر «طه حسین» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هیچ كلامی از بشریت بدین پایه محكم و والا گفته نشده است.

إنك لملبوس علیك. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال

إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله

همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است. به درستی كه حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت.

اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز او بشناس،‌ اهل آن برایت آشكار می گردد.

▪ كلام علی (ع) یعنی :

اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است كه باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.

وتمام. سخن كوتاه، اما بس عظیم و بلند بود. به بلندای حقیقت و تاریخ! این سخن یعنی معیاری برای تشخیص پیروان علی (ع) از غیر!

و به همین دلیل است كه اگر به صدر اسلام بازگردیم، به یك روحیه خاصی برمی خوریم كه آن روحیه تشیع است و تنها آن روحیه ها بودند كه می توانستند وضعیت پیامبررا در مورد علی (ع)، صددر صد بپذیرند و دچار تردید و تزلزل نشوند!

نقطه مقابل آن روحیه و طرز تفكر، یك روحیه و طرز تفكر دیگری بود كه وصیتهای رسول اگرم را با همه ایمان كامل به آن حضرت با نوعی توجیه و تفسیر و تأویل نادیده می گرفتند. در حقیقت این انشعاب اسلامی از اینجا بوجود آمد كه یك دسته كه اكثریت هم بودند، فقط ظاهر را می دیدند و دیدشان عمیق و تیزبین نبود كه باطن وقایع را ببینند. می گفتند كه: عده ای از بزرگان صحابه و سابقه دارهای اسلام كه راهی را می روند نمی توان گفت اشتباه كرده اند. اما دسته دیگر كه در اقلیت هم بودند،‌ عقیده داشتند كه در جایی كه اصول اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال شوند، دیگر احترامی برای آنها قایل نیستیم.

روح تشیع را كسانی بوجود آوردند كه طرفدار اصول بودند، نه طرفدار شخصیتها!

علی بعد از پیامبر، جوانی سی و سه ساله است با یك اقلیتی كمتر از عدد انگشتان. در مقابلش پیرمردهای شصت ساله با اكثریتی انبوه و بسیار. منطق اكثریت این بود كه راه بزرگان و مشایخ این است و بزرگان اشتباه نمی كنند و ما راه آنانرا می رویم.

اما منطق آن اقلیت این بود كه آنچه اشتباه نمی كند حقیقت است ، بزرگان باید خود را با حقیقت تطبیق دهند.

سلمان فارسی ، ابوذر غفاری، مقداد و عمار یاسر مردانی بودند اصولی و اصول شناس،‌دیندار و دین شناس. در حقیقت روح شیعیان صدر اسلام روحی بود كه اصول و حقایق بر آن حكومت می كرد،‌نه اشخاص و شخصیتها! و از همین رو بود كه شیعیان اولیه مردمی منتقد و بت شكن بار آمدند.

از اینجا معلوم می شود، چقدر فراوانند افرادی كه شعارشان تشیع است و اما روحشان روح تشیع نیست. چرا كه افرادی ظاهر نگر و شخصیت گرایند. در حالیكه مسیر تشیع همانند روح آن ،‌تشخیص حقیقت و تعقیب آن است.