شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

بولدوزرهایی که دشمن را قلع و قمع کرد


بولدوزرهایی که دشمن را قلع و قمع کرد

لودر و بولدوزرها با سرعت تمام پاکت های خاک را داخل کانال انداختند در همین لحظه بود که تمام عراقی هایی که داخل کانال و پشت کانال بودند تسلیم شدند یعنی آرپی جی و تیربار به دست, همه آمدند و خودشان را تسلیم این نیروها کردند

لودر و بولدوزرها با سرعت تمام پاکت‌های خاک را داخل کانال انداختند. در همین لحظه بود که تمام عراقی‌هایی که داخل کانال و پشت کانال بودند تسلیم شدند. یعنی آرپی‌جی و تیربار به دست، همه آمدند و خودشان را تسلیم این نیروها کردند.

در جنگ تحمیلی ایران و عراق علاوه بر نقش محوری نیروهای انسانی، واحدهای فنی مهندسی نیز دوشادوش رزمندگان جانانه در برابر نیروهای بعثی جنگیدند. مطلب زیر بیان یکی از این رشادت هاست.

مرحله اول عملیات بیت المقدس بود. خداوند حسین خرازی را رحمت کند. ما با حسین در لشگر امام حسین (ع) عمل می کردیم. شاید نیم ساعتی از عملیات نگذشته بود که حسین آمد و گفت:«چراغ لودرها و بلدوزر را روشن کنید و چراغ روشن حرکت کنید.»

بچه ها گفتند: حسین! ما سیبلیم، دوروبرمون دشمن است، ما را می زنند.

گفت: «این حرف ها را نداریم، همه چراغ روشن حرکت کنند. بگو بروند کنار جاده آسفالت.»

شاید نیم ساعتی طول کشید که من اینها را راضی کردم، چراغ را روشن کنند، چون چراغ خاموش ما شب عملیات حرکت می کردیم.

به هرحال چراغ ها روشن شد. من رفتم روی بولدوزر ایستادم، دیدم که اکثر ماشین ها، تانک ها و تی ان تی های ما هرچه بود چراغ روشن بود. این موضوع خودش یک جو روانی بسیار مثبتی علیه دشمن بود که اثبات کرد در یک منطقه عملیاتی به عرض حدود ده کیلومتر که ما از رودخانه عبور کردیم چند تا لشگر و تیپ بودند.

یک دفعه با هجوم بسیار سخت دشمن مواجه شدیم. شاید ۱۰ کیلومتری به پیش نرفته بودیم که دیدیم چپ و راست آرپی جی و خمپاره بر سرمان می ریزد.

توقف کردیم. گفتم:« حسین!؟ اینجا کسی اصلا عمل نکرده است، من اینجا گیر افتادم.» گفت: کجایی؟

گفتم: فلان جا و مشخصات منطقه را گفتم.

هوا تاریک بود ولی مشخص بود من چقدر حرکت کرده ام.

گفت که آنجا باید زاهدی عمل کند. زاهدی، آن موقع فرمانده گردان امام حسین(ع) بود که رفت فرمانده لشگر شد.

زاهدی را پیدا کرد و گفت:«زاهدی؟ کجایی!» گفت که من نیروهایم را گم کرده ام و نرسیدم عمل کنم.

ما نیز سریع خاکریز دور خودمان زدیم. خاکریز دایره ای شکل به قطر حدود صد متر و تمام دستگاه ها را داخل دایره کردیم.

طبق معمول، شب عملیات نیروها کلاشینکف و آرپی جی هم آورده بودند. با خودمان اینها را پشت خاکریز نگه داشته بودیم. در آن موقع در میان بیابان تنها بودیم و چیزی نمانده بود با دشمن درگیر شویم.

یک ساعت گذشت خبری نشد. هوا داشت روشن می شد. زاهدی رسید. پیاده، خودش بود و بی سیم چی و یکی دو نفر دیگر هم دنبالشان می آورند.

گفتند:«زاهدی نیروهایت کجاست؟ کانالی که جلوی ماست کسی عمل نکرده، من چه جوری بروم برسم به جاده آسفالت؟ گفت:« نمی دانم نیروهای خودمن هم نیامدند. من خودم هم آمدم که بگویم تو را چه جوری از این وضعیت می شود خارج کرد.

ما نیروها را جمع کردیم و گفتیم هیچ راهی نداریم و تنها راهش این است که با لودر و بولدوزر بزنیم به دشمن. گفتیم که کدامیک از شما آماده اید؟ همه رو به هم کردند و گفتند چاره ای نیست.

دو دستگاه لودر و بولدوزر را از دو محور این خاکریز آماده کردیم. گفتیم پاکت پر از خاک را جلوی لودر بگیرید تا آرپی جی و گلوله به راننده نخورد.

بسم الله گفتیم. لودر و بولدوزر با سرعت تمام پاکت های خاک را داخل کانال انداختند. در همین لحظه بود که تمام عراقی هایی که داخل کانال و پشت کانال بودند همه تسلیم شدند. یعنی آرپی جی و تیربار به دست، همه آمدند و خودشان را تسلیم این نیروها کردند.

راوی:محمد موحد خواه