چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

آنچه رشد نمی‌کند، می‌میرد


آنچه رشد نمی‌کند، می‌میرد

روی سنگ قبر یک کشیش انگلیسی در کلیسای وست‌مینیستر، نوشته‌ای هست که شهرت جهانی دارد: «جوان و آزاد که بودم، تصورات‌‌ام هیچ محدودیتی نداشتند و در خیال خودم می‌خواستم دنیا را تغییر …

روی سنگ قبر یک کشیش انگلیسی در کلیسای وست‌مینیستر، نوشته‌ای هست که شهرت جهانی دارد: «جوان و آزاد که بودم، تصورات‌‌ام هیچ محدودیتی نداشتند و در خیال خودم می‌خواستم دنیا را تغییر بدهم....

پیرتر و عاقل‌تر که شدم، فهمیدم که دنیا تغییر نمی‌کند. بنابراین توقع‌ام را کم کردم و به تغییر کشورم قناعت کردم. ولی کشورم هم عوض نشد. به میانسالی که رسیدم، خواستم که فقط خانواده‌ام را عوض کنم و نشد! آنها هم نمی‌خواستند عوض شوند. اینک که در بستر مرگ آرمیده‌ام، دیر دریافته‌ام که اگر فقط خودم را عوض می‌کردم، خانواده‌ام هم عوض می‌شد و با پشت‌گرمی آنها می‌توانستم کشورم را هم عوض کنم و چه کسی می‌داند، شاید می‌توانستم دنیا را هم عوض کنم!»

یکی از اهداف اصلی ما در زندگی این است که رشد کنیم و بهترین انسانی شویم که توان آن را داریم و به دیگران نیز کمک کنیم که این چنین شوند. برای رسیدن به خود شکوفایی در زندگی نیاز به تغییر در خود و آموختن مطالب و کارهای جدید در طول زندگی است. بسیاری از ما تصور می‌کنیم که فقط در دوره معینی از زندگی است که می‌توانیم به آموزش و فراگیری بپردازیم. ما به غلط، هوش انسان‌ها را، نسبت به سال‌هایی که در مدرسه و دانشگاه گذرانده‌اند ارزیابی می‌کنیم. بهتر است آموختن، تغییر دادن خود و تعلیم و تربیت را پایان‌ناپذیر بدانیم و واقعی‌ترین سنجش هوش را بر پایه ادامه دادن این مرحله تا پایان عمر بدانیم. اگر بخواهیم برای آموختن ارزش خاصی قایل شویم، لازم است یکی از قوانین اساسی طبیعت را بدانیم: «آنچه که رشد نمی‌کند، می‌میرد!» یکی از خصوصیات نجات‌بخش ما،‌قدرت دیدن، تجربه اندوختن و پذیرفتن پدیده‌های تازه است.

ترس از فردا سد راه استفاده از امکانات است و ایستادگی در برابر پدیده‌های جدید و پافشاری بر سکون، ترمزی برای رسیدن به خودشکوفایی است. برای هر یک از ما، در مقاطع خاصی از زندگی فرصتی پیش آمده است که اصول و فرضیات خود را دوباره نظم دهیم. این امر به این معنا نیست که لزوما قدیمی‌ها را رها کنیم، بلکه بیشتر برای چیزهای جدیدی است که اضافه می‌کنیم. زندگی، هنگامی که در زمان حال زندگی می‌کنیم، کامل است. بیشتر ما یا در آینده‌ای دور زندگی می‌کنیم و یا خودمان را زیر بار تأسف خودن بر گذشته خرد می‌سازیم. بیشتر بدبختی ما از تمایل به زندگی در گذشته و یا آینده که هر دو خیالی بیش نیست،‌ سرچشمه می‌گیرد. انسان سالم، به فرصتی که برای کسب تجربه جدید پیش می‌آید، خوشامد می‌گوید.

در حقیقت انسان سالم، از اینکه همیشه تغییر کند، احساس آرامش می‌نماید. هنگامی که توجه نداریم و یا خود را به قضا و یکنواختی می‌سپاریم، راکد شدن را آغاز می‌کنیم. پذیرفتن چیزهای تازه و ترک عادات و ارزش‌های قدیمی، همیشه کار آسانی نیست. بیشتر اوقات برای ما آسان‌تر است که امکان تغییر و خلاقیت بیشتر در زندگی خود را انکار کنیم. بسیاری از ما هرگز نمی‌خواهیم تغییر کنیم و دلایلی را هم بیان می‌کنیم که به نظر توجیه و بهانه‌ای بیش نیست. تغییر همیشه امکان دارد، مگر اینکه کار مغزمان تعطیل شده باشد. بسیاری از ما برای خودمان ارزش قایل نیستیم و می‌پنداریم اگر جای شخص دیگری بودیم، زندگی بهتری داشتیم. ما صرف کردن وقت خود را برای خودشناسی بی‌فایده می‌دانیم و حتی آن را خودخواهی به حساب می‌آوریم اما باید بدانیم شناخت خود و سعی در پذیرش چیزهای جدید باعث پیشرفت و خوشبختی ما و رسیدن به خودشکوفایی خواهد شد. همه ما باید بپذیریم که هر روز، آغاز جدید زندگی کوچکی است. بیشتر ما برای رسیدن به این لحظه تلاش فراوان کرده‌ایم برای رسیدن به همین روز فرصت‌هایی برای رشد، موقعیتی برای آموختن چیزهای تازه،‌ چیزهایی که شاید در زندگی تنها یک بار پیش آید. این فقط انتخاب ماست که برای یادگیری، تغییر، خودسازی و خودشکوفایی موقعیت را مغتنم بشماریم، یا نه.

لاله فاضل

منبع: Psychology for all