چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
فی حقیقه العشق
الف) تعطیلات!
خوشمان بیاید یا خوشمان نیاید، دوست داشته باشیم بشنویم یا دوست نداشته باشیم، باور بکنیم یا نکنیم، حقیقت این است که عشق( دستکم در شکل کنونی آن) دال بر رابطه ای سراسر مذکر است. رابطه ای نامتقارن و نامتوازن میان یک زن و یک مرد. به گمانم مشخص است که از کدام عشق سخن میگویم، همین عشقی که همهمان در اطلاق واژه « عشق » گاه همراه با پسوند و پیشوندهایی بر آن همدل هستیم، همین عشق معمولی که در «خیالپردازیهای خوشباشانه» ما (معشوقهها) از کودکی تا کهنسالی به عنوان غیرمعمولترین حادثه در زندگی در کانون توجه قرار دارد. «معشوقه بودن» از رنگها و لباسها و اسباب بازی های دوران کودکی تا رویاهای صورتی دوران نوجوانی و دغدغه های دوران جوانی، همه چیز ما را تحت الشعاع قرار داده است. به همه چیزمان حد زده است: نحوه پوششمان، رفتارمان، گفتمارمان اسم هایی که روی ما میگذارند(دختری می شناختم که نامش کرشمه بود) و حتی چیزهایی که به آن فکر میکنیم و یا خیال میکنیم ارزش فکر کردن دارند.
و اما عشق خواه تحت تاثیر توطئهای مذکر سازمان یافته باشد و خواه اینطور نباشد، در زندگی زنان محوریت دارد. این رابطه آنچیزی است که با آمدنش منطق معطل میماند و بهقولی «عقل به تعطیلات میرود» . آیا جز این است که محوریت عشق در زندگی زنان تعطیلاتی دائمی را برای عقل آنها به ارمغان آورده است
گرچه تصویر هیجان برانگیز از عشق هنوز جذابیت خود را برای مخاطبان داستان ها و فیلم ها حفظ کرده اما در عالم واقع مخالفت های بسیاری را برانگیخته است. نسل نو زنان، عمدتاً شامل زنان تحصیلکرده و ناراضی از شرایط، از «معشوقی خسته اند» و نسل نو مردان هم با اعلام «مرگ مجنون» رسماً بیان میکنند که دیگر مثل سابق دل و دماغ قهرمان بازی و خود را به آب و آتشزدن ندارند. هر دو طرف به دنبال معقولیت و رابطه ای کم هزینه تر، پر دوامتر و البته با حفظ استقلال فردی بیشتر هستند
ب) خسته از معشوقی!
نمایش عشق دو بازیگر دارد: عاشق و معشوق، بطور سنتی، نقش اول متعلق به مرد و نقش دوم متعلق به زن است. عاشق مدام در حال تلاش و جستجو است. تب میکند، مریض میشود، میدود، زمین میخورد، برمیخیزد و با زمین و زمان میجنگد، اگر هزاربار رانده شود، چه باک دست از طلب ندارد
اما معشوق چه؟ معشوق در برج عاجی نشسته است که تلاش و تکاپو در شان او نیست. او همچون طاووسی است که فقط کافی است گاه و بیگاه تاج خود را بازکند و عاشق را دیوانه تر کند و مجددا سرش را بلا بگیرد و اعتنایی به عاشق نداشته باشد. جای معشوق جای امن است درحالیکه عاشق در میانه میدان به جانفشانی مشغول است. نهایت فعلی که برخی معشوقها ممکن است از خود نشان دهند احتمالاً تحقیر و طعن و بدزبانی و راندن عاشق است.
اما حق این است که با زنان همیشه تعارف شده است، گاهی به نظرم می رسد در جوامعی همچون جامعه ما انگار زن ها در رودربایستی مقابل این همه تعابیر زیبا گیر کرده اند. آنان را برصدر اندرونی ها نشانده اند و به مثابه موجودی که ذاتاً بدون انجام هیچ فعلی نیروی محرکه مردان واقع می شوند از آنها تجلیل شده است عاشق فعال و معشوق منفعل است و آیا انفعال چیزی جز مردگی است؟ حتی سنگدلی و بیوفایی و بدزبانی منسوب به معشوق (اگر در واقع چنین چیزی وجود داشته باشد) آیا چیزی جز پاسخ به پررویی و توقع بیجا و عاشقپیشگی آزاردهنده برخی مردان است؟ عاشقان کشتگان معشوقند(به مجاز) معشوقان کشتگان عاشقان هستند(به حقیقت). معشوقههایی که نقشی در حد یک « جرقه » در زندگی عاشق دارند و دیگر هیچ
ج) مرگ مجنون!
چیاند این نرم تنان که سخت پوستان را به تسلیم وا می دارند؟ این چه هماوردی است که در مواجهه با او شمشیر تو از کتف ستبرت می افتد و پاهای استوارت به لرزه در میآید و این همه در مقابل نرمی و تازگی که در برابر توست رخ می دهد آن همه یال و کوپال و غرش و فریاد همه رنگ می بازد آن هم در پرتو وجود آن قد سرو و چشم شهلا و نرگس جادو و خم ابرو و لب لعل و خال سیاه و چاه زنخدان
من هم این افسانه ها را شنیده ام اما بر فرض حقیقت داشتن آنها میتوان اینطور تحلیل کرد که با بیرون آمدن زنان از خانهها ( خلاف میل بسیاری) زن دیگر آنچنان « مهجور » نیست که چنین « مشتاقی هایی » برانگیزد، ضمن اینکه عقل نیز رشد یافته است و راحتتر میتواند نفس وحشی را مهار کند، مردان ولو از ترس جریمه های حقیقی و حقوقی محتاط تر شده اند.
اینها همه ارمغان های(به قرائت برخی بلایای) مدرنیته هستند و همین باعث شده است که در جهان واقع مردان نیز عشق را متعلق به گذشته و دوستی یا همان عشق تلطیف شده را مناسب اقتضائات زمان حال بدانند. «عشق بیشتر سنتی و دوستی بیشتر مدرن است». در مقام مقایسه عشق و دوستی همچون فلسفه های آلمانی و فلسفه های انگلیسی است. عشق فرار از عقل است
این مثال آشنا را در نظر بگیرید: زوجی که هنگام جوانی یا نوجوانی آتش عشقی میانشان افروخته شده است. عاشق و معشوق جز همدیگر و خواستن هم و رسیدن به هم و غرق شدن در هم و هیچ نمیخواهند، به پند ناصحان دلسوز نه گوش میکنند و نه اهمیت میدهند. آنها در حال تجربه ای زیبا و شور آفرین هستند. در مقابل زوجی که در دوران پختگی و مستظهر به عقل ازدواج میکنند چیزهای بسیاری را میسنجند و تجربه چیزی سردتر و میانمایه را از سر میگذراند. این تجربه سرد گرچه شاید در ابتدای امر چیز چندان شور آفرین و دلچسبی نباشد اما همچون پرهیز از خوردن غذاهای چرب و شیرین، برای داشتن یک زندگی معقول و سالم مفید به فایده تر است دیدن و خواندن تجربیات رمانتیک و عشق های پر سوز و گداز اگرچه شاید برای انسان مدرن هم جذاب باشد اما در واقع او از تراکم محبت همچون ثروت و قدرت) در یکجا احتراز میکند و سعی میکند با توزیع و تعدیل عواطف بر معقولیت زندگیاش بیفزاید
د) عشق سالم :
عشق ویرانگر! کوتاه اشاره کنم که بسیاری فیلسوفان بر آنند که عشق و دوستی دوگونه به کلی متفاوت هستند. به آن نشان که مردان با دیگر مردان دوست اند و نه با زنان. در واقع بسیار فلاسفه جنبههای جنسی عشق را برهم زننده رابطه دوستی می دانند. چرا که دوستی با درستکاری و نه با جبر و فشار(چنانکه عشق گاهی اینگونه است) گرهخورده است. برخی دیگر هم بر آنند که عشق و دوستی با یکدیگر سازگارند و حتی دوستی با عشق جنسی هم همخوان است، به شرط آنکه دائر بر یک رابطه صادقانه و متوازن باشد.
اما در یک نگاه بسیار کلی میتوان عشق را در نظریات فمینیستی به دو گونه « عشق سالم » و « عشق ناسالم یا ویرانگر » تقسیم کرد. به نظر همه فمینیست ها (اعم از رادیکال و محافظهکار) آنچه از گذشته تاکنون تحت عنوان عشق می شناختیم در واقع مصداق عشق ناسالم است که ویرانگر، مخرب و نامتقارن است و منجر به تحقیر و وابستگی یکجانبه و مخرب زن به مرد میشود. و این ها همه در حالی است که این سرکوب در هاله ای از تقدس و زیبایی پوشیده شده است . در مقابل «عشق سالم» بنابه نظریات فمینیست ها- عشقی است که در آینده و تحت شرایط برابر روی خواهد داد. زمانی که زنان و مردان رابطههایی مبتنی بر دوستی و مشارکت با یکدیگر داشته باشند و نه ارتباطاتی بر مبنای اجبار، زور و سلطه. به باور برخی فمینیست های رادیکالتر آن زمان زمانی خواهد بود که کارکردهای مربوط به تفاوت های بیولوژیکی نیز از میان زنان و مردان رخت بربندد زمانیکه به یک شخصیت انسانی فارغ از ملاحظات جنسیتی برسیم. فمینیست ها امیدوار هستند با تصحیح و بازتعریف نگاه فرهنگی به روابط میان زنان و مردان و زدودن کلیشه های فرهنگی و جنسیتی امکان دوستی های پایداری بین آنها بدون به میان کشیده شدن مسائل جنسی میسر شود.
توضیحات
بند ب برداشتی از مقاله «خسته از معشوقی» نوشته خانم محبوبه پاک نیا، در مدرسه.سال دوم.شماره ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵. ص۶۴-۶۵
بند ج برداشتی از مقاله «مرگ مجنون» نوشته آقای مرتضی مردیها. همان.ص۳۴-۳۸
بند د برداشتی از «درباره آینده عشق: روسو و فمینیست های رادیکال» نوشته الیزابت رپاپورت ترجمه آقای آرش نراقی. همان. ص ۱۵-۲۱ و گفتگو با لیندا آلکوف در شماره ۳ نشریه مدرسه در مهر ۱۳۸۵
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست