دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
سنت های تاریخ نگاری در آسیا
تاریخنگاری و حتی تفکر تاریخی، در همه نقاط آسیا برابر نبوده است. مشهورترین نمونه از جامعهای که به نظر میرسد فاقد هر گونه علاقهای به تاریخ بود، حداقل به گمان اروپاییان، کشور هند قبل از آغاز فتوحات در میانه قرون وسطی بود. یکی از تاریخنگاران جدید هند نیز مینوید:
نوشتههای تاریخی، یکی از کمترین پیشرفتها در حوزه تمدن هند باستان بود. این نوشتهها، کمترین اطلاعات را در مورد تاریخ سیاسی هند به دست میدهد. تعداد اندکی از متون سانسکریت از هندو در قرون وسطی همچنین دستآوردهایی از شاهان مستقل و یا تاریخ سلسلههای محلی ثبت کردهاند. گاهشمارهای منظم حوادث سیاسی به ویژه جنگها، فتوحات، روی کار آمدن سلسلهها و امثال آن به طور واقعی با گاهشمارهای مسلمانان آغاز شد.
دو سنت کاملاً مستقل حاکم بر تاریخنگاری آسیا در دوران قبل از مدرن عبارتند از: سنت تاریخنگاری اسلامی و سنت تاریخنگاری چینی. در این فصل به این دو پرداخته میشود. سنت چینی در میان این دو قدمت بیشتری دارد. تاریخنگاری اسلامی اگرچه دارای ریشههای قدیمیتر است، آغاز آن به ابتدای ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی برمیگردد. در حالی که تاریخنگاری چینی یک تاریخ مستمر حداقل از زمان کنفوسیوس برای خود دارد (۵۵۱ ـ ۴۷۹ ق.م.) همانطوری که خواهیم دید، این دو سنت از هر جهت، تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند؛ اما تا جایی که به ابتدای کارشان مربوط است، دارای اشتراکاتی هستند. کنفوسیوس در فکر حفظ خاطرات و میراث زمانی بود که تا حدودی به گذشته نزدیک مربوط میشد؛ زمانی که جامعه چین در دورهای به سر میبرد که کنفوسیوس آن را شکل ایدهآل آن به حساب میآورد. قصد اصلی ثبت این جزییات، تسهیل کار برای بازسازی آن جامعه آیدهآل بود. آغاز تاریخنگاری اسلامی نیز با آنچه در آن زمان جامعه ایدهآل به نظر میرسید، مرتبط بود؛ یعنی جامعه اسلامی در عصر پیامبر و جانشینان بلافصل او. این همچنین همان عصر طلایی بود که تعدادی از مسلمانان احساس میکردند که برای آنها فرض است تا در احیای آن اهتمام ورزند.
به هر حال مشکل است که بخواهیم این دورهها را به عنوان دوران طلایی هستی قبول کنیم. این تصور به استنباطهای گذشتهگرایی برمیگردد که به نظر میرسد انسان همواره به آن تمایل داشته است. اگر این مسأله برانگیختن به نگارش تاریخ را سبب شد، باید از آن سپاسگزار باشیم.
درست است که حضرت محمد(ص) آخرین و بزرگترین پیامبر فرستاده شده از جانب خداوند برای هدایت نوع بشر به راه راست است و زندگی او الگویی بود که مسلمانان باید در پیروی از آن تلاش نمایند، جامعه مسلمانان برای حفظ دانستنیهای ضروری در مورد جزییات [زندگی پیامبر] چه کار میکردند؟ این مسأله دارای اهمیت واضحی بود؛ البته اکثر مسلمانان بر این باور بودهاند که قرآن ابلاغ شده از جانب پیامبر، عین سخنان خداوند است که خود خداوند آن را جاودان کرده است. اما اطلاعات تاریخی خصوصاً در قرآن بسیار اندک است؛ در حالی که اسلام مانند دیگر همبستگانش (یهودیت، مسیحیت)، حقیقتاً یک مذهب تاریخی است و در حوادثی ریشه دارد که به نظر میرسد به طور واقعی در زمان و مکان اتفاق افتاده باشد. ماده اصلی قرآن، تاریخی نیست و در مقایسه با تورات و انجیل (عهد عتیق و عهد جدید) حاوی مواد تاریخی کمتری است. در واقع تعدادی از مراجع تاریخیاش، با اتکا به منابع بعدی شناخته میشوند.
اولین تاریخ روایی منسجم، در قرن نهم میلادی نوشته شد. تواریخی که در مورد زندگی پیامبر نوشته میشد عمدتاً بر حدیث، یعنی گفتن داستانهایی در مورد پیامبر(ص) در یک رویداد خاص و مانند این، تکیه داشتند. این داستانها (که اغلب سنت خوانده میشود)، به نظر میرسد در ابتدا به صورت شفاهی در دهانها در جریان بوده و برخی مخالفتها در برابر نوشته شدن آنها وجود داشته است. اگر چه این مسأله مورد بحث است که برخی مطالب در حقیقت زودتر از آنچه تصور میشد نوشته شده بود. شرایط ذاتی بالقوه برای جعل انبوه حدیث برای وقف دادن دیدگاههای خاص وجود داشته است که میبایستی پشتیبانی میشد یا برای برخورد قدرتمندانه با برخی مسائل جدید و شاید سؤالات شرعی که رخ مینمود و برای حل برخی مسائل که به نظر میرسید قرآن، راهنمای صریحی در مورد آن ارائه نداده است. مسلمانان از این خطر آگاه بودند و به توسعه و رشد علم حدیث (علم نقد حدیث) پرداختند. علم نقد حدیث، حول محور اسناد و سلسله روات صالح قرار داشت: الف از ب شنیده است؛ ب از ج و ج از د و د هم از پیامبر شنیده که فرموده است... . انواع سؤالاتی که مطرح بود، عبارتند از: آیا ج و ب با هم همعصر بودهاند؟ آیا آنها در جای نزدیک به هم زندگی میکردهاند؟ از آنچه در مورد آنها میدانستند، مشخص میشد که اینها احتمالاً گواهانی قابل اعتمادند و به همین ترتیب. با این روش تعداد زیادی از احادیث، به عنوان احادیث جعلی رد گردید. به هر حال، این روش به هیچ وجه قابل اعتماد نبود. آشکارا تعدادی از جاعلان حدیث که در پی کسب موفقیت بودند، برای تضمین اسناد خود تحقیقات بسیار دقیقی انجام میدادند تا از بررسی و تفحص سربلند بیرون آیند. زندگینامههای مشاهیر ایران و عرب از طبقه نساخان و صفاحان با اطلاعات بسیار ارزشمند خود به تجهیز تاریخنگاران پرداختند که شکلگیریشان را مرهون نیاز به موثق ساختن جزییات زندگی ناقلان حدیث هستند.
مسأله تاریخنگاری و قابل اعتماد بودن اهل حدیث، هنوز یکی از موضوعات روزمره مجادلات دانشمندان مطالعات اسلامی است.
در حال حاضر در میان علمای غرب، یوزف شاخت (مخصوصاً شاخت ۱۹۵۰) بر این باور است که هیچ یک از احادیث شرعی پیش از سال ۱۰۰ قمری قدمت ندارد (نیمه اول قرن هشتم میلادی). این معنا، دلالت دارد که همه داستانهای منتسب به پیامبر احتمالاً جعلی است. اما باید گفت که حجم زیادی از علامتهای سؤال متوجه روش تاریخگذاری شاخت است.
البته هیچ یک از اینها به نسل اول تاریخنگاران اسلامی مربوط نیستند. برای آنها روشهای نقد حدیث که جامعه علما آن را گسترش دادند، برای نشان دادن احادیث جعلی کافی بود. به موجب آن، مجموعههایی از حدیث تشکیل شد (که بخاری و مسلم دو تا از برگزیدهترین آنها را جمعآوری کردند) که پس از منابع قابل اعتماد و معتبر به حساب میآمد. بعد از جمعآوری و مطالعه حدیث، قدم بعدی سیره بود که تا حدود زیادی بر پایه سنن استوار بود. نمونههایی از این دست باقی مانده است که سیره ابن اسحاق مشهورترین آنها به شمار میآید که ابن هشام در قرن نهم میلادی آن را بازنویسی کرده است.
همچنین در قرن نهم و دهم میلادی، اولین تاریخ مستمر از فتوحات مسلمانان و توسعههای آتی جامعه مسلمانان را ملاحظه میکنیم که هر دو آنها تا حدود زیادی تحت تأثیر نگارش حدیثگرایی بودهاند. این را شاید بتوان در دوران پیامبر(ص) و چهار خلیفه جانشینش که میتوان آن را عصر طلایی به حساب آورد، نشان داد. این اثر را در منابع اولیه عربی نمیتوان دید که از زمان جانشینان آنها یعنی بنیامیه بر جای مانده است: خلفایی که به جهت انجام دادن امور خلاف خصوصاً تلاش برای تبدیل خلافت مسلمین به شکلی از سلطنت دنیوی سرزنش میشدند. به ناچار آنچه این منابع به ما گفتهاند، چیزی بیش از ارائه اخلاقیات و رفتار خلفای اموی نبوده است؛ اما نوشتههای تاریخی بیش از هر زمان، نسبتاً بعد از سال ۷۵۰ میلادی باقی مانده است؛ یعنی زمانی که خلافت اموی منقرض شد و خلفای جدید عباسی آنها را لعن کردند و خلفای اموی تا آن جا که امکان داشت، قتل عام گشتند. طبری برجستهترین شخصیت در میان تاریخنگاران این دوره است؛ شخصیتی ایرانی که مثل سایر دانشمندان ایران در این زمان اثرش را به زبان عربی نگاشت. اثرش، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ پیامبران و شاهان) مهمترین منبع تاریخی سه قرن اول هجری به حساب میآید. این کتاب، یک تاریخ گستردهای است که با خلقت جهان آغاز میشود و با یک نثر عربی درست، در سیزده جلد به چاپ رسید (۷۷۸۷ صفحه متن عربی). ترجمه جدید انگلیسیاش به ۳۸ جلد رسیده است.
ارزش ویژه تاریخ طبری به آنچه او حفظ کرده است، برمیگردد. بیشتر حوادث و رویدادهای تاریخ اسلام در دوران نخستین، از بین رفته اما طبری چکیده بسیاری از آنها را بازسازی کرده است. او وقایع را به تفصیل و به طور کامل، به سلسلهای از روات صالح به روش علم حدیث نقل کرده است. طبری تفسیری بر قرآن نگاشت و قبل از تاریخش و حتی پیشتر (به جهت مفسر قرآن) مورد احترام بود. او به طور کامل با روش صحیح نقد حدیث آشنایی داشت. وی برای رد دروغها و دیگر اشکالات تلاش نکرد و همچنین نظرها و قضاوتهای شخصی خود را در هیچ گستره مهمی دخالت نداد. با وجود این، بسیار خوشبینانه است که گفته شود: آنچه طبری برای ما نوشته، دقیقاً همان چیزی است که در آن منابع کهن و اولیه نوشته شده است. تعداد زیادی از منابع اخیر به ما میگوید که آن منابع اولیه، حاوی مطالبی بوده که طبری هرگز آنها را ننوشته است. گفته شده: «در واقع، اثرش مقطعی گسترده از اجماع تاریخی اسلام ارائه داد؛ همانگونه که در طول سه قرن نخستین اسلامی ثبت و گسترش یافت.»
تاریخ طبریای که امروزه در دست داریم، خیلی خلاصهتر از نسخه اصلی است؛ با وجود این، کتابی بسیار حجیم است. تاریخ طبری به اثری مهم اما بسیار خلاصهتر منتهی شده است. این کتاب اولین اثر تاریخی به فارسی جدید به شمار میآید. آثار فارسی بعد از فتح اعراب دوباره ظهور نمودهاند. نوشتههایی که تا حدودی از رسمالخط عربی اقتباس کرده و در آن تعداد زیادی ار لغات عربی به کار رفته بود، آن اثر همان است که به ترجمه تاریخ طبری نوشته بلعمی معروف شده است. نویسنده، وزیر حاکم سامانی ماوراءالنهر (تقریباً ازبکستان کنونی) بوده که در سال ۹۶۳ میلادی مأمور تهیه یک نسخه فارسی از تاریخ طبری شد. این اثر شاید به جهت عنوان نامناسبش یعنی ترجمه، به اعتباری بسیار کمتر از استحقاق خود رسید. این اثر، نهتنها ترجمهای خلاصه شده نیست، در واقع یک اثر تاریخی مستقل به شمار میرود، گر چه تا اندازه زیادی بر پایه اثر طبری استوار است. اما یک روش معمول بوده که تاریخ نگاران مسلمان، عمدتاً تا حد امکان به رونویسی و یا خلاصه کردن آثار اسلاف مشهور خود تمایل داشتهاند، پیش از آنکه قصد داشته باشند به تکمیل آن آثار با توجه به دانستهها و تحقیقات خود بپردازند. بلعمی سلسله راویان و همچنین اقوال مختلف در مورد یک حادثه را با برگزیدن تنها یکی از آنها، حذف نمود و هم چنین برخی از اطلاعات خودش خصوصاً در مورد حوادث ایران را بر آن افزود؛ حال آنکه وی در تداوم مسیر تحول و تکامل سنت تاریخنگاری اسلامی، اثری برجسته و مهم آفرید.
بدین ترتیب، تاریخ از یک محیط حدیثی ظهور نمود و جای خود را به یک فرهنگ گسترده جهانی یعنی ادب داد (اغلب و نه به طور تمام و کمال، به صورت ادبیات ترجمه شده است). برای مثال، یعقوبی (م ۸۹۷ م) اولین فرد از جهان عرب است که به تاریخ جهان اهتمام ورزید. این اثر را در چارچوب حدیث نمیتوان داخل نمود که در آن آوردن سلسله روات ضرورت دارد؛ زیرا در این مورد برای تاریخ، بیرون از سنت یهودی ـ اسلامی، چیزی وجود ندارد. مسعودی برجستهترین تاریخنگار قرن دهم است؛ نویسندهای پرکار که دو اثر از او باقی مانده که مروجالذهب (مرغزار طلا)، معروفترین آنها است. گرچه مسعودی در سطح کلان در توجه نمودن به تاریخ مکتوب، تاریخ عرب پیش از اسلام، تاریخ سایر ملل قدیم (ایرانیان، یونانیان و هندیان) و تاریخ پیامبر و خلفای بعد از او، از الگوی یعقوبی پیروی میکرد، علایق او به تاریخ دور از شکل مرسوم بود. یکی از دانشمندان او را به طور قطع، دارای ذهنی اصیل و مستقل توصیف کرده که بدون گذراندن تمرینات سخت و طولانی دانشگاهی حاصل آمده است. با این فرض، او ادعاهایی در مورد تاریخ به عنوان یک رشته علمی مطرح کرده که حتی سرجفری التن آن را اغراقآمیز میخواند: «برتری تاریخ بر سایر رشتهها آشکار است. همه علما بلندی و رفعت جایگاهش را پذیرفتهاند؛ کسی نمیتواند در این رشته استاد شود و یا بر محتویات آن یقین حاصل کند و یا به درک و انتقال آن نایل آید، مگر اینکه تمام زندگی خود را وقف دانش و فهمیدن آن کند، فواید آن را بچشد و ارزش و عیار آن را درک کند و لذت عطیات آن را ببیند.»
آثار مسعودی ترکیبی غیرمعمول از تاریخ و تاریخ طبیعی به شمار میآید و مملو از اطلاعات پیچیده در پهنهای از موضوعاتی است که او بدان علاقهمند بوده است. برای مثال، آنهایی که تصور میکنند که استانبول نام ترکی قسطنطنیه است؛ امکان دارد به اشارات مسعودی در سال ۹۴۷ میلادی توجه داشته باشند؛ یعنی قرنها قبل از آنکه عثمانیها آن را شنیده باشند. او به ما میگوید که یونانیها (بیزانسیهای قرن نهم) آن را شهر (بولین در رسمالخط عربی که حرف پ را نداشتهاند و در رسمالخط یونانی پولین) میخواندند و زمانی تمایل داشتند به سبب بزرگیاش، آن را پایتخت امپراتوری بنامند، بدان استان بولین میگفتند. بیزانسیها آن شهر را قسطنطنیه نمیگفتند؛ این نامی است که صرفاً اعراب بدان نهادهاند.
بعد از گذشت زمان، تاریخ در سرزمین اسلامی به چند دسته تقسیم گردید: تاریخ محلی، تاریخ یک شهر یا یک منطقه که تعدادشان خصوصاً در ایران رو به فزونی نهاد. با زوال قدرت خلیفه در بغداد و ظهور سلسلههای مستقل در قسمتهای مختلف جهان اسلام، تواریخی از حکومتهای مستقل، بیشتر به عنوان وظیفه، از جانب حاکم وقت به تاریخنگاران تکلیف میگردید و یا به امید اخذ حمایت آنها، نوشته میشد. علاوه بر این، زندگینامههای مدحآمیز از حاکمان رایج گشت. صلاحالدین (م ۱۱۹۳ م) و بیبرس (م ۱۲۷۷ م) آخرین حاکمان مصر و سوریه، موضوع چندین مورد از این زندگینامهها قرار گرفتند. این الگوی کهنه ادامه یافت و از آن پیروی شد. ابن اثیر (۱۱۶۰ ـ ۱۲۳۳ م) یکی از برجستهترین نماینده این دسته، با کار عظیم خودش الکامل (دوازده جلد به متن عربی) بود. او به نگارش تاریخ از همه دورهها، از ابتدای خلقت تا اندکی قبل از مرگش، اقدام نمود. همچنین یک تاریخ سلسلهای در مورد آل زنگی حاکم موصل نوشت که نوادگانش سرزمینهای موروثی را در مصر و سوریه به نفع صلاحالدین غاصب (فاتح) از دست دادند (کسی که ابن اثیر حامی آخرین فرد خاندان منقرض شده زنگی موصل به شمار میرفت و پیوسته دشمنش بود).
تا زمان سلجوقیان (قرون ۱۱ و ۱۲ م) اکثریت آثار تاریخی در خاورمیانه اسلامی، به زبان عربی بوده است. این مسأله در مورد تاریخ ایران هم مصداق داشت، اگرچه تاریخنگاران برجستهای قبلاً از کار بلعمی در نگارش تاریخ به زبان فارسی پیروی نمودند. بیهقی یکی از بارزترین اینها بود که تاریخ مسعودی را نگاشت. مسعود غزنوی (م ۱۰۴۱ م) حاکم اکثر نواحی شرق ایران، افغانستان و شمال هند بود که بخش زیادی از امپراتوریاش به دست سلجوقیان افتاد. اکثر اثر بیهقی از بین رفته، اما آنچه باقی مانده، به فارسی روان و زیبا نوشته شده و به طرز خارقالعاده، شفاف و جزیی، امور دربار غزنوی را گزارش داده است.
با ورود مغولان به جهان اسلام در سال ۱۲۱۹ میلادی، تغییرات زیادی حاصل شد و تاریخنگاری هم بینصیب نماند و از این تهاجم و الحاق اکثر خاورمیانه به امپراتوری تأثیر پذیرفت که در نهایت بدون گسست از کره تا مجارستان گسترش یافت. این تهاجم از چندین جهت در ایران فاجعهآمیز بود. ولی این دوره معمولاً به عنوان بهترین عصر تاریخنگاری ایرانی به حساب میآید و اکثر این آثار به زبان فارسی بود و زبان عربی ـ که در میان فاتحان جدید غیرمسلمان طرفداران اندکی داشت ـ به جز در نوشتههای مربوط به قوانین شرع و الهیات، به مکان دوم نزول نمود. گستره علایق تاریخنگاران ایرانی عصر مغول بسیار وسیعتر از تکامل و توسعه تاریخنویسی دوران گذشته بود که هر فرد میتوانست انتظار داشته باشد: نتیجه اینکه برخی از این تاریخنگاران، عموماً بین مهمترین منابع قابل دسترسی برای تاریخ امپراتوری مغول بودند نه فقط صرفاً منابع ایرانی یا فرق اسلامی.
شاید بتوان دو تن از این تاریخنگاران را برای اشاره برگزید: عطا ملک جوینی و رشیدالدین فضلالله. این دو، دیوان سالاران ایرانی بودند که برای حاکمان جدید مغولی در مقامات بالا خدمت میکردند. جوینی (۱۲۸۳ ـ ۱۲۲۶ م) حاکم بغداد بود و تاریخی از چنگیزخان و فتوحاتش و گسترش بعدی مغولان نوشت. او برای جستوجوی اطلاعات، به مغولستان سفر نمود. وی اخبار زیادی از کل گستره جهان مغول، به روش بسیار دقیق و استادانه و به فارسی مکلف و مصنوع به ما میگوید. رشیدالدین (۱۳۱۸ ـ ۱۲۴۷ م) بسیار برجستهتر بود. غازان، حاکم مغولی تازه مسلمان شده (م ۱۳۰۴ م)، او را مأمور نگارش تاریخی برای مغولان نمود، یعنی جامع التواریخ که تقریباً به طور کامل باقی مانده و منبعی بسیار مهم و منحصر به فرد برای تاریخ عصر مغول است. رشیدالدین بعدها کارش را ادامه داد و تاریخ مفصلی از همه مردمانی نوشت که با مغولان برخورد داشتند ـ شامل هندیان، چینیان، ترکان، یهودیان و حتی فرانکها و مردمان اروپا که دوری و گمنامی آنها در قرون وسطی معمولاً با بیتوجهی کلی نویسندگان مسلمان پاسخ داده میشد. رشیدالدین فضلالله در برخی از داوریها، اولین تاریخنگار تاریخ جهان نامیده شده است.
فتوحات مغول، دورهای از استیلای فرهنگ ایرانی را گشود، گرچه وقایعنگاریهای بسیار مهمی به زبان عربی همچنان در مصر و شام نوشته میشد که از الحاق به امپراتوری مغول در امان ماندند. به این مسأله باید توجه شود که آخرین تاریخچه بزرگ مسلمانان در قرون میانه در اواخر قرن هجدهم، در مصر تولید شد؛ یعنی «تاریخ جبرتی» در یورش ناپلئون. اما در سایر نقاط، حتی برای مدت طولانی بر امپراتور عثمانی، زبان فارسی زبان حاکم بود. و در شمال هند، که حکومت مسلمانان در قرن سیزدهم در آنجا تأسیس شد، آثار تاریخی به زبان فارسی نوشته میشد و از روشهای ایرانی پیروی میکردند. در واقع تاریخ سلطنت دهلی قبل از مغولان، یکی از معدود عرصههای تاریخنگاری است که شاید بتوان گفت: وقایعنامهنویسی سده میانه تا امروز در آنجا زنده مانده است.
مطالبی در مورد ابن خلدون از شمال افریقا باید گفته شود. شاید او تنها تاریخنگار اسلامی (و جامعهشناس) باشد که از هر تاریخنگار غربی میتوان انتظار داشت نام او را شنیده باشد. انصافاً او بیشک برجستهترین متفکر بدیع تاریخی است که در جهان اسلام در سده میانه ظهور نمود. شهرتش چندان از جهت تاریخ جهان او العبر نیست، بلکه به جهت مقدمهای است که بر آن نوشت. در اینجا او به تفسیر عوامل تغییر در جوامع بشری، بررسی تأثیر عوامل محیطی، شکل حکومت، نیروی جوامع قبیلهای با عنوان عصبیت، مذهب، آثار مخرب تمدن و پیشرفت، نتایج زوال و غیره پرداخت. ابنخلدون بر دوران خودش تأثیر اندکی گذاشت، گرچه خودش زندگی پرماجرایی داشت (برای مثال، او تیمور فاتح را در دمشق ملاقات نمود و گزارش گفتوگو با او را بر جای گذاشت)، عقاید او در میان متفکران عثمانی در قرن هفده، بسیار مورد بحث واقع شد، بدون این که هیچ ثمره خاصی در سرزمین اسلامی داشته باشد.
همانطور که گفته شده است، سنت چین، ادبیات تاریخی را بهطور عجیب و خاص با همه ارزشها، شایستگیها، کاستیها و محدودیتهایش، ایجاد نمود؛ اما به جهت حجم تولیداتش و گستردگی آثار مضبوطش، منحصر به فرد است. تاریخ مستمر تاریخنگاری چین، حداقل به زمان کنفوسیوسی برمیگردد و در شکل سنتی خود تا عصر امپراتور چین یعنی تا آغاز قرن بیستم باقی ماند و تأثیر اندکی از دانشجویان غربی رشته تاریخنگاری پذیرفت. این مسأله، بیشک تا حدودی به جهت مشکلات کلی بود که در به دست آوردن آن وجود داشت. چینی زبان آسانی نیست و برای هیچکس یادگیری آن صرفاً به جهت درک نمونهای از طبیعت و ماهیت سنت تاریخنگاریشان معقول نیست و آثار زیادی از آنها به زبانهای اروپایی ترجمه نشده است؛ حتی بیشتر آنچه ترجمه شدهاند، برای کسی که قبلاً اطلاعات نسبتاً چشمگیری در مورد فرهنگ و تاریخ چین ندارد، کمتر قابل استفاده است. به هر حال، تاریخنویسی چین احتمالاً دارای حدود فرهنگی با یک گستره وسیع در مقایسه با دو سنت بزرگ تاریخنگاری جهان یعنی سنت غربی و اسلامی است و به نظر میرسد که از آن دو تأثیر نپذیرفته و خودش نیز بر آن دو در هیچ حیطه مهمی تأثیر نگذاشته است و تأثیراتش عمدتاً به شرق آسیا یعنی سنن تاریخنگاری کره، ژاپن و ویتنام بود محدود میشود؛ کشورهای یاد شده مانند موارد بسیار دیگر فرهنگی، تا حد زیادی پیرو تمدن چین بودند.
موضوعات دینی زیادی در مورد تاریخنگاری چین وجود ندارد. داستانهایی که گفته میشود، به پیامبران، امور ماورایی و سحر و معجزات مربوط نیست. به هر حال، تاریخنگاری در ارتباط تنگاتنگ با کنفوسیوسیم بود. این ایدئولوژی، که جای مذهب را میان اهل قلم و دیوان سالار گرفت ـ کسانی که هم به نگارش و هم به خواندن تاریخ میپرداختند. به دلیل توجه کنفوسیوسیم به مناسک سنتی و تواتر خاندانی، به ناچار علایق بسیار عمیقی به گذشته و سنت به وجود آورد. این حاکی از آن است که تاریخ برای یک فرد کنفوسیوسی، در برخی مواقع جای متون مقدسی را میگیرد که در سایر فرهنگها محوریت داشته است. ریشههای تاریخنگاری چین حتی به قبل از کنفوسیوس برمیگردد. پرستش نیاکان به عنوان یک عمل معقول، دارای سابقه زیادی بود و حداقل سبب میشد تا نسبنامهها به طور خاص در میان خاندان سلطنتی حفظ شود. گونهگونی و تنوع حکومتها که چین را قبل از اتحاد آنها توسط اولین امپراتوری در سال ۲۲۱ قبل از میلاد تکهتکه کرده بود، در وقایعنامهها ثبت شده است.
یکی از این وقایعنامهها در مورد حکومت «لو» معروف به سالنامه بهار و پاییز است که به طور سنتی آغاز استمرار سنت تاریخنگاری چین را نشان میدهد. این اثر چندان حجیم نیست. به جهت اهمیت خود حکومت (حکومت لو) یا اطلاعات موجود در وقایعنامهها، سبب بروز این عقیده شد که خود کنفوسیوس این کتاب را تجدید نظر کرده است.
بنابراین، مدلی ارائه داد که همیشه مورد توجه بود. این اثر سالهای ۴۸۱ ـ ۷۲۲ قبل از میلاد را در برمیگیرد و اساساً نگارش نسبتاً بیروح و خشک وقایع و حوادث مهم خصوصاً مناسک و شعائر بسیار بااهمیت است. آنچه واقعاً اهمیت داشت، کاری بود که کنفوسیوس در فرآیند ویرایش انجام داده بود که گمان میرفت برای او فرستاده شده باشد. با استفاده از لغات و اصطلاحات دقیق، باب نمود، معیار اصلی و حقیقی نیکی و گناه گردید. هیچکس حتی در چین، نتوانست این را ثابت کند. یک عقیده باستانی وجود دارد که آنچه کنفوسیوس در حقیقت در سالنامه به عنوان یک نوع رساله و یا کتاب به کار برده، از نوع تفسیرهای شفاهی وی بوده نه به صورت متون دستنوشته خودش. میراث این عقیده در مورد فعالیتهای کنفوسیوس به عنوان یک تاریخنگار این تصور بود که تقسیم و تعیین خیر و شر، به یکی از وظایف و تکالیف تاریخنگاران تبدیل شد، حتی اگر برخی از تاریخنگاران در این عمل تردید داشتند.
در اینکه کار کردن کاملاً به روش کنفوسیوس در سالنامه بهار و پاییز عملی دشوار است، تردیدی نیست و همین امر باعث شد تا تعدادی تفاسیر بر آن نوشته شود. این تفاسیر بعد از چندین قرن از زمان کنفوسیوس در عصر «هان» ظهور نمودند (۲۲۰ ـ ۲۰۶ ق.م.) و تا حدودی با آنچه امروز تاسو ـ چوان (سنت تسو) شهرت یافته، متفاوت است. تاسوچوان بسیار کاملتر از سالنامههاست و تا اندازهای دوره بیشتری را در بر میگیرد. این سنت بسیار کمتر از سایر تفاسیر، اخلاقی است و قسمت عمدة آن از روایات شفاهی و روایات متواتر به شیوههای بسیار پرشور تشکیل شده و اولین شاهکار بزرگ نثر ادبی چینی به حساب میآید. گرچه این مسأله کاملاً روشن نشده است و آن را به عنوان یک اثر ساده تاریخی به شمار میآورند، در بهترین حالت میتوان آن را بر پایه داستانهای افسانهای و یا نیمهافسانهای شخصیتهای بزرگ گذشته دانست.
بزرگترین پیشرفت تاریخنگاری، با کار سوما چیین (۸۵ ـ ۱۴۵ ق.م) و پدرش سوماتان، آغاز شد که کار پدرش را ادامه داد و کامل نمود. این دو به طور متوالی، عنوان موروثی نویسنده یا تاریخنگار بزرگ در چین یکپارچه عصر هان را به خود اختصاص دادند. طرح آنها ترکیب نمودن اطلاعات (مواد) موجود و سنن تاریخ چین از زمان آغازین تا عصر خودشان در یک اثر واحد بود. برای انجام دادن این کار، الگوی اساسی همراه با جرح و تعدیل، تنظیم نمودند که از روی آن، تاریخ رسمی چین تا انتهای امپراتوری در سال ۱۹۱۱ میلادی نوشته شد. این کار یک عمل سرهم بندی و چسب و قیچی گونه بود. مواد خام از منابع یکجا جمع میگردید و بدون تغییر نوشته میشد، مگر در مواردی چون خلاصهسازی و دیدگاههای شخصی تاریخنگاران که به طور کاملاً مشخص و جداگانه حفظ میگردید. البته قضاوتهای تاریخنگاران در برگزیدن قطعات مناسب، خودش را نشان میداد. لذا این بسیار سادهانگارانه است که گفته شود چنین کتابی ممکن است منبع اولیه به حساب آید، گرچه ممکن است آن کتابها در مقایسه با کاری که کاملاً با گفتههای تاریخنگاران نوشته شده، نزدیکتر به منابع اولیه باشد. در اینجا شاید یک شباهت جزیی با رهیافت طبری بتوان یافت. برای زمانهای بسیار دورتر، برخی از مواد استفاده شده، شاید از نظر صحت و درستی محل تردید باشد؛ گرچه برای تاریخ معاصر، آرشیوهای رسمی حکومت با همه مزایا و مشکلاتی که دلالتهای آن دارد، میتواند راهگشا باشد.
سوماس از جهت دیگر، در سازماندهیاش از مواد خام، الگویی را طبق موضوعات ایجاد نمود. نوشتههای تاریخنگاران (شیه ـ چی) به پنج دسته اصلی تقسیم میشود: اولین آنها «سالنامههای پایه» است (پن ـ چی) که به منزله حوادث اصلی حیات و سلطنت امپراتوریها به حساب میآیند. بعد از آن «جداول» است که اعطای القاب اشرافی در عصر هان و وقایع نامههایی از سلسلههای مستقل مختلفی را شامل میگردد که قبل از عصر هان بوده است. «تک نگاریها» به دنبال آن دو میآید: اینها با جنبههایی از حکومت مثل تقویم، مناسک و شعائر و موسیقی سر و کار دارند. «خاندانهای موروثی» بخش بعدی است که تاریخ جداگانه حکومتهای قبل از هان را شرح میدهد. این بخش، دستهای است که جانشینان سوماس ضرورتی برای نگارش تاریخ چین متحد نیافتند. «زندگینامهها طولانیترین بخش است (سنن جمعآوری شده ادبی) که یک مقوله کلی محسوب میشود. گرچه تعداد زیادی از زندگینامههای اشراف را در بر میگیرد، شامل برخی اطلاعاتی است که در دیگر جاها یافت نمیشود، مانند روابط با دول خارجی. زندگینامهها به طور فزایندهای سهم بیشتری از سایر تواریخ رسمی بعدی یافتند. اما این زندگینامهها، شبیه مفهوم جدید غربیشان نیستند. موضوعاتشان به جهت منحصر به فرد بودنشان انتخاب نمیشدند، بلکه به عنوان نماینده اعضای یک گروه و یا طبقه انتخاب میگردیدند که کارکرد شایسته و مناسب در حکومت چین داشتند.
همه اینها ممکن است برداشتی از نوعی یکنواختی قالبی بدهد و در واقع در برخی از تواریخ بعدی، اینها دقیقاً همان چیزی بودند که به دست آمدند. اما به عنوان یک مطلب خواندنی برای مثال، ترجمه رایموند داوسون از قسمتهای زیادی از مطالب مربوط به اولین امپراتوری را به طور بسیار شفاف نشان داده است. این به هیچوجه موردی بسیار دور از آنچه کار سوماچاین بدان مربوط میشد، نبوده است. این مسأله به طرز عجیبی مطلبی شفاف و جالب خلق نمود. پان کو (۳۲ ـ ۹۲ م) واسطه ارتقای تاریخنگاری رسمی چین به مرحله بعد بود. او نگارش تاریخش را به عنوان یک کار شخصی آغاز نمود، گرچه بعدها مقام و حمایت رسمی دریافت کرد. این نکته شایان ذکر است که علیرغم سلطه تواریخ رسمی، نوشتن آثار شخصی تاریخی در سراسر گذشته چین ادامه یافت. پان کو در کارش با تاریخی از سلسله پیشین «هان» سر و کار داشت. از این جنبه تنها با یک سلسله سر و کار داشت. او از الگویی که سوما چاین ایجاد کرده بود، فاصله گرفت و بعدها نمونه پان کو، پیروی میگردید. تاریخنگاران چینی به ناچار متمایل شدند بعد از آن، تاریخ کشورشان را در چارچوب سلسلهای نگاه کنند (روشی که دانشمندان غربی به طرز گستردهای پیروی کردند).
بعد از هان، سلسله مهم بعدی که بر سراسر چین حکومت نمود، سلسله تانگ بود (۹۰۷ ـ ۶۱۸ م). در این زمان حکومت، اداره (دفتر) تاریخ را تأسیس نمود که وظیفه گرد آوردن و مهیا کردن اطلاعات برای تاریخ تانگ را بر عهده داشت. در دوران فترت (به طور مشخص در پایان هر حکومت)، این نقش بر عهده وقایعنامهها نهاده میشد که به گزارشهای تمام و کمال (shih-lu) معروف بود. این گزارشها، به عنوان منبع اطلاعات و برای استفاده مقامات در جستوجوی سوابق و پیشینه، تهیه میشد. چین قدیمی متقاعد شده بود که هیچ چیزی را نباید برای اولین بار انجام داد. سرانجام الگویی به وجود آمد که بر اساس آن، سلسله جدید جلوس خود را با نگارش تاریخ رسمی پیشینیان خود مشخص میکرد که جمعآوری شده از گزارشهای تمام و کمال بود. تواریخ رسمی برای چندین قرن، عبارت بودند از آنچه امروز باقی مانده است و گزارشها تمام و کمال، نابود شدند. اما برای دو سلسله آخر یعنی مینگ (۱۳۶۸ ـ ۱۶۴۴ م) و چینگ (۱۶۴۴ ـ ۱۹۱۱ م) هنوز اسنادی موجود است. بنابراین، امکان مشاهده چگونگی برخورد اداره تاریخ با گزارشهای تمام و کمال در استفاده از آنها به عنوان پایه و اساس نگارش تاریخ رسمی وجود دارد.
چنین روشی تاریخنگاری رسمی، به جهت استمرار (توالی حوادث) و ثبت جزییات گذشته منحصر به فرد بود. ولی طبیعتاً علایق شخصی یا رشد تحقیقات و نوشتههای تاریخی به عنوان یک نظام نبود. در حقیقت بسیاری از متفکران چینی از این الگوی رسمی ناخشنود بودند. برخی در مورد معایبش و آنچه میتوانست جانشین و یا مکمل آن باشد نوشتند. برخی دیگر به انجام دادن کارهایی درباره آن مبادرت نمودند. برجستهترین نمونههای قابل ذکر از حوادث بعدی در دوران سلسله سونگ (۹۶۰ ـ ۱۲۷۹ م) رخ داد. سوماکانگ اثرش آینهای جامع برای یاری حکومت را در سال ۱۰۸۵ میلادی تکمیل نمود. این اثر تمامی دوره زمانی از انتهای اثر «سالنامه بهار و پاییز» تا جلوس سلسله سونگ، یعنی سالهای ۴۰۳ قبل از میلاد تا ۹۵۹ میلادی را زیر پوشش قرار داد. نویسنده یکی از رجال سیاسی بود؛ بنابراین، به سختی میتوان گفت که اثرش به طور کامل از بیرون از سنت بورکراسی رسمی سرچشمه میگیرد. در واقع او رسماً برای آن کتاب حمایت میشد. اما شکل و سازماندهی کار غیر معمول نبود، بلکه گستره زمانی و وجود یک هوش هدایتگر پشت آن غیرمعمول بود؛ مسألهای که مدتها تاریخنگاران رسمی سلسلهای از آن غافل بودند. سوماکانگ به هیچوجه از سپردن دیدگاههایش به زیر چاپ ناراضی نبود، در حالی که در گنجاندن جزییات حوادث رخ داده، اصرار داشت، گرچه آنها از نظر معنوی، ممکن بود پیشرفت کمتری داشته باشند. تاریخنگار بعدی «چوهسی»، خلاصهای از کار سوماکانگ را نوشت که عناصر بسیاری از «ستایش و سرزنش» را شامل میشد که با اخلاق کنفوسیوس از اخلاق سیاسی بسیار مطابق بود. متأسفانه به جای منبع اصلی، به طور گسترده به عنوان یک منبع معتبر خوانده شد و از آن استقبال کردند.
دانشمندی که تصور میشد بیشتر از همه در بریدن تصور سنت تاریخنویسی مؤثر بود، در زمان حکومت چینگ میزیست. چانگ هسوچنگ (۱۷۲۸ ـ ۱۸۰۱ م) این مطلب را که تاریخنگاری چینی، به ثبت جزییات بسیار علاقهمند است مورد مناقشه قرار داد و گفت: این مسأله باعث ایجاد این مشکل میشود که به جای جنگل، درختان مشاهده شوند. او خواست دیدگاهی بسیار اجمالیتر و کلیتر از ماهیت و هدف تاریخ اتخاذ کند. او را به «جامباتیستا ویکو» تشبیه کردهاند و همچنین شاید او را بشود با لرد اکتن به عنوان یک متفکر تاریخی ژرفاندیش مقایسه کرد ـ شخصی که با تمام حسن نیتی که داشت، در عرصه عمل به عقایدش با شکست مواجه شد. چانگ بر روزگار خود تأثیر اندکی گذاشت و به سرعت فراموش شد. او موفق گردید یکی از کتابهایش را به چاپ برساند، اما آن کتاب در میان ۲۱۳۶ اثر تاریخی که در کتابخانه امپراتوری در سال ۱۷۸۲ موجود بود، یافت نشد. عقاید او در دوران اخیر نسبتاً احیا شده و متفکران چین در سنت عالمانه او به عنوان نشانه تفکر مدرن تحقیق نمودند.
آنچه بیشتر در این اثر میآید مربوط به غنای عظیم و گسترده تاریخنگاری غرب مربوط میگردد؛ یعنی تاریخنگاری مدرن که در معنای واقعی آن، جلوهای از موفقیت غرب است. حتی در بخش چهارم که تاریخنگاریهای مدرن چین، ژاپن، هند و افریقا مورد بحث واقع میشوند ـ مناطقی که سهم بسیار زیادی از هدایت متخصصان نگارش تاریخی دارند، از بومیان مناطقی هستند که بدان تعلق دارند نه اروپاییان و امریکاییان ـ آنها کمابیش با توجه به شاخصهای تاریخنگاری غربی کار میکنند که از زمان روشنگری متحول شد. البته تفاوتهایی هم وجود دارد: برای مثال روی کرد علمای مسلمان جدید در بهکارگیری متون دینی به عنوان منابع تاریخی از یک دورنما، با هم کار غیرمسلمانشان متفاوت است و برخی تاریخنگاران چینی، شاید معتقد بودند که خودشان را ملزم کنند تا با اسلاف دانشمند خود، با اندکی تفاوت سازگار شوند. آنها که برخی اوقات، آن را مفید میدیدند و برخی اوقات بیحاصل. این مشخصه تعدادی از نوشتههای تاریخی غربی جدید بود. اما نباید فراموش کرد که تاریخنگاری غرب، مشغله ذهنی اصلی ماست. دو سنت دیرین جهانهای اسلام و چین، دو نوع تاریخنگاری است که نقش مهمی ـ در مورد چین نقش مرکزی ـ در تحول فکری این دو تمدن عظیم ایجاد نمود و شایسته توجه و احترام ماست.
● نتیجه
دو سنت حاکم بر تاریخنگاری آسیا ـ یعنی سنت تاریخنگاری اسلامی و سنت تاریخنگاری چینی ـ محصول گذشتهگرایی است. تاریخ در ابتدا برای هر دوی این سنتها، وسیلهای برای بازسازی گذشته طلایی و تلاش برای احیای آن دوران بوده است.
در تاریخنگاری اسلامی، برای حفظ الگوی زندگی پیامبر (سنت)، سیرهنویسی آغاز شد. در ابتدا تاریخنگاری اسلامی، متأثر از حدیث بود و روش بیان و نقد روایات تاریخی، به روش ارائه و نقد حدیث شباهت داشت که نمونه اعلای آن روش نقل قولی طبری است.
گذشتهگرایی و پرستش نیاکان، سبب شد تا چینیان حتی قبل از کنفوسیوس، به تاریخ گرایش یابند. تاریخنگاری در چین، شکل سنتی خود را تا آغاز قرن بیستم حفظ نمود. به علت مشکلات خاص زبان چینی و ترجمه نشدن متون چینی به سایر زبانهای رایج جهان، تاریخنگاری چین از دو سنت تاریخنگاری اسلامی و غربی تأثیر نپذیرفت و در هیچ حیطه مهمی بر آنها تأثیر نگذاشت و تأثیراتش تنها به تاریخنگاری شرق آسیا یعنی تاریخنگاری کره، ژاپن و ویتنام محدود بود. (مترجم)
دیوید مورگان
ترجمه: رضا شجری
منبع: نامه تاریخپژوهان، شماره ۲۲
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست