دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
شعری مستند به دیده ها و شنیده ها
«وقتی که دیدمش، چه بگویم؟!... بدن نداشت
کوچکترین نشانهای از خویشتن نداشت
گوشم حکایت تن بی سر شنیده بود...
... دیدم به چشم خود بدنی را که تن نداشت!
آن خاک پاک سرخ معطر، به جز پلاک،
-آن هم پلاک سوختهای- در کفن نداشت
او ماه بود و یک تنه تابید تا محاق
او شعله بود و چارهای از سوختن نداشت
□□□
دیشب به خوابم آمد... بیخاک و بیپلاک
گلزخمهای واشده بر پیرهن نداشت
پیشانی مرا با لبخند بوسه زد:
-...«دیدی که جان هم ارزش اندوختن نداشت!»- ...»
خب باز شاهد دفتر شعری هستیم درباره جنگ هشت ساله عراق علیه ایران؛ [که شاعرش متولد ۱۳۶۱ است یعنی دو سال پس از شروع جنگ متولد شده و هنگام اتمام جنگ ، حداکثر شش ساله بوده بنابراین تجربه جنگ را نداشته و تنها متکی به گفتهها، شنیدهها، مدارک و شواهد- چه به شکل خاطرات ثبت شده روی کاغذ و چه به شکل خاطرات ثبت شده به شکل فیلم یا عکس- میتواند درباره جنگی بیندیشد که نام «دفاع مقدس» را بر خود دارد یعنی از دریچه چشم دیگران باید به این واقعیت بنگرد و این امکان را ندارد که نگاهی خاص خود داشته باشد.] در این که محمد جواد شاهمرادی غزلسرای بااستعدادیست هیچ حرفی نیست، در این که او میتواند طوری غزل بگوید که ابیاتش دارای «ضربه پایانی» باشند و «مضمون» را به شکل امروزیناش بپرورد هم حرفی نیست، اما باید بر سر این موضوع که تصویری که از جنگ به دست میدهد تصویری واقعی است یا بازتاب «شعر جنگ زمان جنگ» است با همان نشانهها و گفتمان غالب و روادید ورود به ذهن مخاطب، باید بحثی جدی را پیریزی کرد.
«دریادلان بیدل خورشید باور!
ای خون تان نذر درختان تناور!
ای روشن آیینان با ایمان تاریخ!
آیینههای عشق! سرداران بیسر!
ای ضرب پوتین شما بر گرده شب
چون رعد، در اردوی شیطان، وحشتآور
از پرچم خورشید، در چشمانتان موج
از شهپر جبریل، بر شهبالتان پر
لبهایتان بیتالغزل، دستانتان ابر
چشمانتان باران شالیزار دیگر
باران صدا کردم شما را؟... رود بودید
رودی که از ابعاد دریاها فراتر...
... ما مرده زندان خواهشهای خویشیم
زنده شمایید ای رهایان دلاور!
جان کندهاند این چشمها با نبض هر پلک
این ماهیان سرخ در گریه شناور»
این شعر که با عنوان کناری «برای شهیدان خدایی» مشخص شده در نیمی از خود وامدار آثاری است که شاعران مسنتر جنگ، با همین وزن و قافیه و همین چارچوب تخیل و ساز وکار صور خیال و ترکیبسازی، عرضه کردند. در فاصله سالهای ۵۹ تا ۶۱ و نیمه دوم کار هم که به تصاویر تغزلیتر میانجامد وامدار آن آثاری است که از ۱۳۶۱ و توسط نسل جوان شعر جنگ و به خاطر مقایسه تواناییشان با نسل مسنتر [در عرصه شعر کلاسیک] دقیقاً در همین وزن و با همین قوافی گفته شد و بعدها، این نگرش به حوزه زبان، تخیل و شاعرانگی، به شیوهای بدل شد که در «دفتر شعر جوان» طی دو دهه به تکثیر رسید و هرچه شاعران اورژینال این شیوه به استقلال، بیشتر اندیشندند شاعران نسل جدید آن، به تکرار، مبتلا ماندند،.گرچه همه شعرهای «غبار روبی پوتینها» ، کاملاً در چارچوب آن شیوه «تکثیرشده جمعگویانه»ی مورد اشاره نیست اما روشن است که شاعر، پرورش یافته همان نگاه است و برعکس برخی از همنسلان خود که به «استقلال کامل» رسیدند در دل «غزل هشتاد»، همچنان در همان فضا تنفس میکند و گرچه مستقلتر از برخی دیگر از همنسلانش که رونوشت آن آثار را در دفتر دارند، به نظر میرسد اما...
در این که محمدجواد شاهمرادی شاعر با استعدادیست که میتواند آیندهای درخشان در غزل داشته باشد حرفی نیست اما دو عامل ، منتقد را دچار تردید میکند اول این مسیری که او در «نشان ندادن» در پیش گرفته مثلاً در همان غزلی که عنوان کناریاش این است: «برای جانبازان شیمیایی» و در کل غزل، فقط یک بیت وجود دارد که میخواهد صحنهای را که عطف میشود به این عنوان به ما نشان دهد: «با خندههایی تلخ، مثل شیمیایی، تلخ/ با سرفههایی مثل شب تا صبح، طولانی» و باقی کار [حالا شاید بشود تا حدی بیت بعدی را هم بخشی از این ارجاع دانست] هیچ ارتباطی با آن عنوان ندارد و میتواند در غزلی هم که حاوی کلان روایتی نسبت به شهادت است چه درباره واقعه کربلا باشد و چه درباره جنگ هشت ساله- بیاید. در واقع شاعر، سعی بر پنهان کردن «عینیات» دارد. چرا؟ چون بیش از آن که وقت گذاشته باشد برای دیدن همان چیزهایی که الان هم قابل دیدناند- مثل زندگی جانبازان شیمیایی- خواسته تخیل کند و با مضمونسازیهای ذهنی، کار را جمع کند.
دو- شاعر قادر نیست ارائهدهنده شیوهای فراتر از شیوه «دفتر شعر جوان» [در اواخر دهه شصت و کل دهه هفتاد] باشد و حداکثر سعیای که به خرج میدهد، وسعت بخشی به برخی از امکانات زبانی یا تصویری این شیوه است که تازه، بهترین نمودش را میتوانیم در غزلهای زندهیاد امین پور رصد کنیم.
و حاصل کار: خوب است [برای این که بدانیم شاعران این نسل چطور میروند سراغ جنگ] خوب نیست [برای این که چیز زیادی، نه میشنویم نه می بینیم نه کشف میکنیم]و خب، خدا خودش به این شاعرهای جوان کمک کند!
«... این بار پروانه شدی... با باد رفتی
در باد خواندی آیههای از برت را
آن روز، فکرش را نمیکردیم دیگر...
دیگر... نمی بینیم حتی پیکرت را
... دیگر نمی آیی که حتی پس بگیری
انگشترت را... نامه شهریورت را...»
مانی مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست