شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
از شهید قدوسی تا حلقه حقانی
فرزند شهید قدوسی روحیات خاص خود را دارد و به عنوان مثال راضی به عکس گرفتن از خود نمیشود و میگوید که در این زمینه به پدرمان رفتهایم و میانهای با عکس گرفتن نداریم. محمد حسین قدوسی اگرچه درس خوانده حوزه است اما به اصرار پدر پیش از حوزه به دانشگاه رفته است.
▪ ابوی جنابعالی روحیه بسیار منظم و غیر منعطفی در اداره مدرسه حقانی داشتند و از این جهت بسیار شبیه به آقای بهشتی بودهاند. آیا در خانه و در محافل خصوصی هم نوع رفتارهای ایشان به همانگونه منظم، برنامهمند و خشک بود؟
ـ انضباط و جدیت، یکی از جلوههای شخصیتی ایشان بود و شاید در نگاه اول این خصوصیت ایشان به چشم میآمد و حتی برای برخی افراد هم ناراحتکننده بود. اما ایشان در کنار این جدیت، از مهربانی و دلسوزی خاصی هم برخوردار بودند و کسی که در طولانیمدت با ایشان رابطه داشت، این دو خصوصیت را به صورت پارادوکسیکالی در شخصیت ایشان میدید. پدر در مسائل تربیتی، اصلا برخورد خشک و رفتارهای صرفا مبتنیبر منطق نداشتند. گاه برای آنکه مطلبی را به ما بگویند یک ماه زمینهسازی میکردند و اگر در نظم و انضباط سختگیری میکردند در مسائل تربیتی اما بسیار باز برخورد میکردند. به عنوان مثال اگر افراد نزدیک ایشان مسائل شرعی را رعایت نمیکردند، ایشان حتی به اشاره هم تذکر نمیدادند و درباره تقصیر شرعی دیگران، با گذشت برخورد میکردند، هرچند خودشان بسیار مقید بودند.
▪ اگر ترک واجب یا مستحبی از اعضای خانواده میدیدند، چه برخوردی میکردند؟
ـ به ندرت میشد که مستقیم تذکر دهند و حتی در مواردی، سالها یک مسالهای رخ میداد و ایشان بهرغم مخالفت و نگاه انتقادی، حتی به اشارهای هم مخالفت خود را نشان نمیداد.
▪ شما و خواهر و برادرها کجا تحصیل کردید و نوع نگاه ابوی به تحصیل شما چگونه بود؟
ـ ایشان در حین اعتقاد به طلبگی معتقد بود که یک طلبه موفق باید سه رکن اساسی داشته باشد. اول آنکه تقوا داشته باشد اهل دنیا نباشد و روحانی شدن را برای امور دنیایی نخواهد. دوم آنکه معتقد بود که روحانی باید مسلط به علوم دینی باشد. به عنوان رکن سوم هم ایشان معتقد بود که یک طلبه باید به علوم روز و علوم سرنوشتساز در دنیای امروز آگاه باشد. برای همین هم در مدرسه حقانی، زبان انگلیسی و فلسفه غرب و جامعهشناسی و رواشناسی و اقتصاد و... تدریس میشد.
ما هم وقتی صحبت از طلبگی میکردیم ایشان به ما میگفت که اگر میخواهی موفق باشی اول به دانشگاه برو و بعد تحصیلات حوزوی را ادامه بده. من به دانشگاه صنعتی شریف رفتم و مهندسی مکانیک میخواندم. چند بار که به دلایلی میخواستم از دانشگاه بیرون بیایم ایشان مخالفت کردند و تاکید داشتند که درس حوزوی را بعد از دانشگاه آغاز کن. آقای بهشتی هم در این زمینه کاملا با پدر ما همنظر بود و همین توصیه را داشت.
▪ چرا پدر شما به رغم دریافت مقام اجتهاد، در مدرسه دروسی مانند «گلستان سعدی» را تدریس میکردند؟
ـ میدانید که تدریس «گلستان» مشکل است و ایشان درسهایی را که معلم نداشت، خودش درس میداد.
▪ ایده تدریس دروس غیرمتعارف و خاص در مدرسه، ایده پدر بود یا آقای بهشتی؟
ـ دقیقا نمیدانم. ولی هر دو در این ایده که روحانی بدون آشنایی با علوم روز امکان خدمت ندارد، اتفاقنظر داشتند. البته مرحوم آقای بهشتی چون رابطه بیشتری با خارج از کشور ودانشگاه داشتند، در علوم روز آشنایی بیشتری داشتند و پدر ما در این زمینه از آشناییهای آقای بهشتی استفاده میکردند.
▪ آیا خود پدر هم از علوم جدید آگاهی مناسبی داشتند؟
ـ بله، مطالعه داشتند و حتی رابطه خوبی با برخی روشنفکران دانشگاهی داشتند که در آن زمان نه معمول بود و نه مقبول. مثلا پدر ما از مباحثات خود با جلالآلاحمد برای ما نقل میکرد. از طریق آقای بهشتی هم با برخی چهرههای دیگر دانشگاهی و روشنفکری در ارتباط بودند.
▪ ارتباط ایشان با نیروهای ملی و نهضت آزادی چگونه بود؟
ـ رابطههایی بود اگرچه رفتوآمدها زیاد نبود. اما پدر ما از دو نفر افراد قدیمی نهضت بسیار تعریف میکردند که اول مرحوم دکتر سحابی بود و بعد هم آقای بازرگان. خیلی از تدین آنها تعریف میکردند و البته از برخی نیروهای خارج از کشور نهضت و تدین آنها هم تعریف میکردند. به مرحوم سحابی، علامه طباطبایی هم که پدربزرگ ما بود علاقه بسیاری داشت. بعد از فوت علامه طباطبایی هم که من دفترچه تلفن ایشان را دیدم، تعداد بسیار کمی اسم و تلفن در آن بود که یکی از آنها هم نام دکتر سحابی بود.
▪ دیدگاه ایشان درخصوص بینش دینی نیروهایی مثل بازرگان و سحابی یا شریعتی چگونه بود؟
ـ در آن زمان دو دیدگاه درباره روشنفکری دینی وجود داشت. یک دیدگاه خصوصا درمقابل مرحوم شریعتی موضع داشت و یک دیدگاه دیگر به دنبال همگرایی بود و بهرغم برخی اختلافنظرها، معتقد بود که این افراد چهرههای صادق و لایقی هستند که در جهت همگرایی با آنها باید حداکثر تلاش را کرد. آنها را رقیب نمیدید بلکه همراه میدید. اما در مقابل عدهای از واگرایی حمایت میکردند و از برخورد دفعی دفاع میکردند و حتی برخی از آنها، شریعتی را مرتد میدانستند. این دو تفکر، هر دو در مدرسه حقانی وجود داشت. پدر ما و مرحوم بهشتی طرفدار همگرایی بودند و به روشنفکری دینی به مثابه یک رقیب یا دشمن نگاه نمیکردند.
▪ آقای بهشتی به صراحت و شفافیت در برابر دیدگاه آقای مصباح در مدرسه، سخنرانی کردند. آیا آقای قدوسی هم همین صراحت را داشتند؟ چون کمتر در جلسات عمومی مانند آقای بهشتی صحبت میکردند.
ـ پدر ما و آقای بهشتی در یک جبهه بودند و مخالف برخورد حذفی شریعتی بودند.
▪ آیا داخل خانه کتابهای شریعتی خوانده میشد؟
ـ بله، حتی برادر ما که شهید شد با شدت بیشتری طرفدار شریعتی بود و با پدر ما و مرحوم علامه طباطبایی که پدربزرگ مادری ما بود، بحثهای زیادی درباره شریعتی میکرد و حتی این بحثها گاهی ساعتها طول میکشید. کسی به برادر ما نمیگفت که چرا این کتابها را میخوانی. بحث میشد و اگر مخالفتی هم با بخشی از صحبتهای شریعتی داشتند، در بحث مطرح میکردند.
▪ آیا مباحثهها به مجادله هم میکشید؟
ـ به هیچ وجه. مرحوم علامه طباطبایی بهرغم آنکه نسبت به پدر انتقاد بیشتری از شریعتی داشتند، اما بسیار اخلاقیتر برخورد میکردند. شاید حتی برادر ما که طرفدار شریعتی بود، برخورد تندی هم میکرد اما آنها با سعهصدر و بزرگواری تحمل میکردند و من یک بار ندیدم که کلمه تندی بگویند یا صدای ایشان بالا برود.
▪ آیا شاهد مباحثههای پدر با آقای مصباح بر سر شریعتی بودید؟
ـ بله، در برخی از این جلسات بحث که در خانه ما برگزار میشد، شاهد بحث آنها بودم. بسیار تلاش شد تا به وحدت رویه برسند اما گفتوگوهای آنها به نتیجه نرسید و آنها طرفدار اقداماتی بودند که اکثریت مدرسه موافق نبود و بنابراین، مدرسه را ترک کردند و رفتند.
▪ برخورد طرفین در آن جلسات را به یاد دارید؟
ـ به یاد دارم که آقای بهشتی با سعهصدر برخورد میکردند و هیچگاه از مدار آرامش خارج نمیشدند.
▪ آقای مصباح چهطور؟
ـ آنچه که من به یاد دارم همان بود.
▪ آیا علاوه بر موضوع شریعتی در اداره مدرسه هم اختلافنظری داشتند؟
ـ اگر اختلافی هم بود در این موضوع خاص، یعنی شریعتی به درجه حادی رسیده و متمرکز شده بود. اما آنها علاوه بر شریعتی نسبت به روحانیونی که با شریعتی ضدیت نمیکردند هم انتقاد داشتند و مثلا چون مرحوم آیتالله مشکینی در مقایسه با پدر ما و آقای بهشتی حتی نگاه مثبتتری نسبت به شریعتی داشت، این آقایان با ایشان هم اختلاف جدی داشتند و این اختلاف تبدیل به یک مساله شده بود.
▪ نوع نگاه ابوی شما نسبت به مبارزه مسلحانه و مجاهدین چگونه بود؟
ـ پدر ما از بنیانگذاران اولیه سازمان بهخصوص مرحوم حنیفنژاد به نیکی یاد میکرد و در جهات اخلاقی و روحی به آنها علاقمند بود و حتی در درسهای اخلاق خود از آنها یاد میکرد و میگفت که آنها با اخلاص از دنیای خود گذشتند و نه از مبارزه غافل ماندند و نه تقوای خود را از دست دادند. پدر ما علاقه وافری به مرحوم حنیفنژاد داشت و به همین دلیل، برای ما در خانواده، حنیفنژاد تبدیل به یک «اسوه» شده بود. این حالت تا آستانه پیروزی انقلاب وجود داشت. تا اینکه در آستانه انقلاب، آقای هاشمی از اختلافات مجاهدین با روحانیون و نیروهای مذهبی در زندان تعریف کرد و موضع پدر ما نسبت به آنها کمی تغییر کرد.
▪ بعد از انقلاب، پدر شما به دعوت امام دادستانی کل کشور را پذیرفت و از مدیریت مدرسه حقانی فاصله گرفت. چگونه پدر شما توانست مدرسه حقانی را پس از ۱۲ سال مدیریت رها کند و آن بنا را نیمهکاره به دیگران بسپارد. آیا به راحتی این اتفاق افتاد؟
ـ فضای آن موقع متفاوت بود. همه میخواستند کمک کنند و از طرف دیگر تصور عمومی از مدیریت ایشان، تقاضاها را برای حضور ایشان در سطوح مدیریتی بالا میبرد و واقعا مدیریت ایشان در آن شرایط به هم ریخته و بینظم، بدلی نمیتوانست داشته باشد. علاوه بر این آقای قدوسی شاگردان تربیت شدهای داشت که میتوانست از آنها استفاده کند و این امکان هم در آن زمان نظیری نداشت.
▪ آیا آقای قدوسی در مدرسه حقانی این ایده را داشتند که به زودی انقلاب میشود و ما برای مدیریتها در یک حکومت اسلامی باید کادرسازی کنیم؟
ـ حداقل از سال ۵۰ به بعد ایشان براین مساله تصریح داشتند و میگفتند که جامعه ما در آینده دچار درگیریهایی خواهد شد و تاکید داشتند که از حیث روحانیت اداره کننده جامعه ما در ضعف و کمبود هستیم و بنابراین دنبال تاثیرگذاشتن بر آینده حوزهها بودند. با این حال ایشان نمیگفت که کادرهای مدرسه حقانی در آینده حتما مدیران حکومتی میشوند. ایده ایشان، اصلاح حوزه بود.
▪ آیا پدر شما به هر حال چنین ایدهای را داشتند که در یک حکومت اسلامی، روحانیت تربیت شده، در مصدر امور اداری و اجرایی بنشینند؟
ـ این ایده پیش از انقلاب چندان مطرح نبود. بین این حالت که روحانیت فقط در حوزه باشد و کاری با امور اجتماع نداشته باشد و این حالت که روحانیت در مصدر همه امور حکومتی بنشیند، یک راه سومی هم متصور است و آن اینکه روحانیت برای جامعه الگو و راهنما باشد و با این حال مستقیما اداره جامعه را در دست نداشته باشد.
▪ بعد از انقلاب چهطور؟ آیا ایشان مثلا مخالف رئیسجمهور شدن یک روحانی بودند؟
ـ اصلا وقتی ریاست جمهوری آقای بهشتی مطرح شد و مطابق روایت پدر ما، آقای بهشتی هم راغب بود به کاندیداتوری برای ریاست جمهوری، پدر ما مخالف سرسخت بود. با اینکه به آقای بهشتی بسیار علاقمند بود و رابطهشان بسیار خاص بود، به صراحت به آقای بهشتی گفته بود که کاندیدای ریاست جمهوری نشود و یادم هست که پدرم میگفت: آقای بهشتی خیلی یکه خوردند از این نظر مخالف من.
▪ نوع نگاه آقای قدوسی به مجاهدین و برخورد با آنها بعد از انقلاب چگونه بود؟
ـ در برابر برخی افراد که طرفدار برخورد تند با مجاهدین بودند، ایشان با برخورد تند چندان موافق نبود. ایشان به گذاشتن یک سری چارچوبهای قانونی معتقد بود و مثلا نمیپذیرفت که بچههای مجاهدین برای خودشان ساختمان مصادره کنند و در آنجا ساکن باشند. اما معتقد نبود که کاری کنیم تا کار به یک برخورد تند بکشد.
▪ پدر شما در مدرسه حقانی خیلی طرفدار نظم بود. با بینظمی بعد از انقلاب در دادگاهها و محاکم قضایی و بازداشتگاهها چگونه کنار میآمد؟
ـ رفتار ایشان نظمدهنده بود و تا جایی که میشد نگاه انسانی و عطوفت خود را لحاظ میکرد. خیلی موارد پیش میآمد که اموال خانوادههای طاغوتی مصادره میشد یا مشکلی برای آنها پیش میآمد و آنها مراجعه میکردند به دادستانیهای انقلاب، ایشان خیلی مقید بودند که با تندروی با آنها برخورد نشود. برای همین هم در همان زمان به دلیل مخالفت ایشان با مصادرهها و اعدامها، طیف وسیعی در مخالفت با ایشان تشکیل شد و کار به اعتصاب در زندان اوین کشید. جالب است که روزنامهها شروع به افشاگری علیه دادستان کل انقلاب کردند و حتی روزنامه جمهوری اسلامی که به نوعی به آقای بهشتی منتسب بود هم در صفحه اول نوشت: «اسناد سوءاستفاده دادستان کل انقلاب»
▪ این اسناد چه بود؟
ـ تا جایی که یادم میآید از این قرار بود: مثلا برگرداندن یک مصادره، کمک به هزینههای روزمره یک خانواده طاغوتی و مانند آن. اینها شده بود اسناد سوءاستفاده پدر ما.
▪ واکنش آقای قدوسی چگونه بود؟
ـ بیخیال بودند. منتها به یک جایی که رسید ایشان چند بار خدمت امام رفت که استعفا بدهد اما امام قبول نکردند. ایشان یکسری تقیدات دینی داشتند که میگفتند اینها دیگر قابل اجرا و کنترل نیست. نمیخواست زیردست ایشان یک نفر یک سیلی نابحق بخورد. یکی از شاگردان ایشان در یکی از شهرها در یک بازجویی برخورد تندی انجام داده بود که به گوش ایشان رسید و ایشان هم عذر او را خواستند.
یکی از نکاتی هم که امروز درباره آقای قدوسی مطرح میشود به همین موضوع بازمیگردد. برخی از شاگردان آقای قدوسی با عنوان محفل حقانی عمل میکنند و برخی رفتارهای آنها در سالهای گذشته شبهاتی را به وجود آورده و این شبهات وقتی دامن آقای قدوسی را میگیرد که برخی میگویند ورود بسیاری از این شاگردان به دستگاههای قضایی و امنیتی از طریق آقای قدوسی صورت گرفته است.
به نکته مهمی اشاره کردید و خوب است که من در همینجا توضیح کاملی درباره این شبهه بدهم چون این سوال را خیلیها از من میپرسند. امروز سوالاتی درباره مدرسه حقانی برای نسل جدید مطرح شده و برخی جوانها میگویند که این همه زحمت آقای قدوسی برای چه بوده است. در میان شاگردان آقای قدوسی چند حلقه متفاوت وجود دارد. یک حلقه وارد کارهای اجرایی شدند ولی حلقه دیگری هم وجود دارند که در قم هستند و چندان صحبتی از آنها نمیشود و جلوه روحی و اخلاقی شهید قدوسی هم بیشتر در این حلقه متبلور است. این حلقه اخلاقی بعد از شهیدقدوسی به حلقه عرفانی آقای طباطبایی و آقای پهلواانی (سعادتپرور) پیوستند و تا زمان فوت آقای پهلوانی با ایشان همراه بودند.
▪ در این حلقه به چه کسانی میتوانید اشاره کنید؟
ـ مثلاً به آقای طباطبایی (مدیر مدرسه شهیدین) و آقای ایوبی و آقای مویدی و مجاهدی میتوانم اشاره کنم.
▪ کسانی که با آقای قدوسی وارد کارهای اجرایی شدند چطور؟
ـ آنها طبیعتاً شاید از ایشان در مصدر کار تعالیمی گرفته باشند اما از آن زمان ۲۷ سال میگذرد و در این مدت آنها چه درست و چه غلط طبق نظرات خودشان عمل کردهاند و نباید کارنامه آنها را با کارنامه آقای قدوسی پیوند زد. این تعالیم شهیدقدوسی نیست که در این ۲۷ سال به آن عمل شده باشد. آنها به نسخههایی که میخواستهاند عمل کردهاند و این را نمیتوان به پای شهیدقدوسی نوشت.
▪ افرادی که به حلقه طلاب حقانی معروف هستند، «دفتر فرهنگی شهید قدوسی» را هم دارند. آیا شما تاکنون اعتراضی به استفاده آنها از نام شهیدقدوسی نداشتهاید؟
ـ بالاخره مسئولیت کارهای آنها با خودشان است و خودشان هم نمیگویند که در مسیر شهیدقدوسی حرکت میکنند. برای تشکیل این دفتر هم از ما اجازهای نگرفتهاند و لازم هم نبوده که مجوز بگیرند. نام شهیدقدوسی در انحصار ما نیست. اما قضاوت درباره تطابق با عملکرد شهیدقدوسی برعهده دیگران است و کسی نمیتواند بگوید اقداماتی اگر در این ۳۰ سال انجام شده برمبنای نظر شهید قدوسی بوده است.
▪ البته گویا مادر شما هم یک بار نامهای اعتراضی درباره سوءاستفاده از نام شهیدقدوسی منتشر کردند. این نامه خطاب به چه کسی بود؟
ـ خطاب به آقای هاشمیشاهرودی بود. در آن نامه اشاره شده بود که شهیدقدوسی و شهید بهشتی نظرات خاصی داشتهاند و از علو خاصی برخوردار بودهاند که امروز نمیتوان از آن استفاده کرد و مثلاً وضعیت قوه قضائیه یا دولت را چه خوب و چه بد، به نام ایشان پیوند زد و نمیتوان گفت که آنچه امروز انجام میشود چه خوب و چه بد همان چیزی است که آقای قدوسی یا بهشتی میخواستهاند. هر کسی آقای قدوسی را بشناسد میداند که ایشان طرفدار تزکیهای بودند که با این وضعیت فعلی ما به هیچوجه سازگار نیست. بنابراین وقتی نام آنها را بر یک اداره یا مجتمع قضایی بگذاریم شاید این معنا متبادر شود که امروز در مسیر آنها قدم گذاشته میشود و آنها برای رسیدن به چنین وضعیتی که ما داریم، شهید شدهاند.
مادر ما در یک نامهای به ریاست قوه قضائیه، آقای شاهرودی، از ایشان تشکر کردند که برای اولین بار نقائص کار قوه قضائیه را ایشان پذیرفته و میگویند که یک ویرانهای را تحویل گرفتهاند. چون این انتقاد آقای شاهرودی از قوه قضائیه بیسابقه بود و قبلاً همه تعریف میکردند. مادر ما در این نامه ضمن تشکر، خواسته بودند که عکس و تصویر و نام شهیدقدوسی و بهشتی را بردارند چون هر کسی که با آنها آشنایی داشته باشد و ذرهای از حالات آنها را بداند، آگاه است که آنها طالب وضعیت بسیار بالاتری بودند و اگر در آن زمان خطایی بسیار کمتر از آنچه امروز رخ میدهد، رخ میداد، برخوردهای تند میکردند. بنابراین خواسته بودند که این مرز و خط را بین شهدای ما و وضعیت موجود بکشند.
▪ واکنشها به این نامه چه بود؟
ـ اعتراض. اعتراض خیلی شدیدی کردند و گفتند که شما آب به آسیاب دشمن ریختهاید و این مصلحت نیست.
▪ جواب شما چه بود؟
ـ گفتیم که ما مصلحتسنجی را از پدران و بزرگانمان نیاموختهایم و برعکس آموختهایم که ارزشها را فدای مصلحتها نکنیم و پای ارزشهایمان بایستیم حتی اگر حکومت از بین برود. بالاخره مادر ما دنبال استفاده سیاسی با این کار نبود و مشخص بود که این نامه فقط به خاطر دلسوزی و حفظ برخی ارزشها انجام میشود.
احمدینژاد دفتر مان را گرفت
▪ بنیاد فرهنگی شهید قدوسی را با چه هدف و چه زمانی تاسیس کردید؟
ـ بنیاد فرهنگی از سال ۷۲ تاسیس شد و ۷۴ ثبت رسمی شد.
▪ هیات امنای آن چه افرادی بودند؟
ـ نظارت نهایی با آیتالله طباطبایی بوده است و البته آیتالله العظمی بهجت هم طبق اساسنامه یک نظارت عالیه داشتهاند. مطابق وصیتنامه پدر ما، آقای طباطبایی و بهجت وصی ایشان به حساب میآمدهاند.
▪ اهداف این بنیاد چه بوده است؟
ـ شهید قدوسی مسیری را آغاز کرد که جای توجه بیشتر داشت و باید روی آن برنامهریزی میشد. افرادی که به ایشان منتسب بودند باید این کار را میکردند که نکردند. بنابراین در سال ۷۲ بود که این بنیاد تشکیل شد. «مدرسه مبانی استنباط»در قم که کار تحقیقاتی و نظریهپردازی و کار آموزشی انجام میدهد با هدایت این بنیاد تشکیل شده است.
▪ علاوه بر این گویا «باشگاه اندیشه» هم در ذیل همین بنیاد به فعالیت مشغول است.
ـ بله، الگوی باشگاه اندیشه هم به کاری برمیگردد که علامه طباطبایی در «اصول فلسفه و روش رئالیسم» انجام دادند. ایشان یک کار حلقهای روی نظریات جدید و تطبیق آنها روی نظریات اسلامی و استنتاج نظریات جدید انجام دادند. در سال ۷۶ این کار در قالب یک پایانه فکری در تهران انجام شد و باشگاه اندیشه شکل گرفت. در این پایانه مباحث اجتماعی و تضارب اندیشه به صورت سالم انجام میشد و محل حضور اندیشههای مختلف بود تا در اثر آن، موجی از نظریات نو حاصل شود.
معتقد بودیم که مطابق مکتب امام صادق حتی اگر فردی ملحد هم بود باید بتواند در این باشگاه حضور پیدا کند فقط به آن شرط که صرفا به دنبال عرضه اندیشهاش باشد و کار سیاسی نکند. اما زمانی که آقای احمدینژاد شهردار شدند در سال ۱۳۸۳، دفتر ما را که شهرداری به ما داده بود، بازپس گرفتند. البته مساله ما با شهرداری نبود و مخالفان ما طیف وسیعی بودند که به شهرداری فشار میآوردند تا آن دفتر را از ما بگیرد. بعد هم آقای خاتمی پولی دادند که دفتر جدیدی تهیه شد.
رضا خجستهرحیمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست