دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

درآمدی بر صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران


درآمدی بر صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران

بررسی صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران واقعیت های فراوانی را در جوانب مختلف سیاسی, فرهنگی, اعتقادی, اقتصادی و اخلاقی طرفین قرارداد فراروی ما قرار می دهد, علاوه بر آن که می تواند محقق تاریخی را در تحلیل مسائل مهمی همچون علل پیروزی مسلمانان و پیشرفت اسلام و نیز جغرافیای پیشرفت یاری رساند

بررسی قراردادهای خارجی میان دولت ها و ملت ها به ویژه اگر در آستانه بروز تحولی عظیم در سرنوشت آن ها باشد, می تواند بسیاری از حقایق پنهان تاریخی را روشن سازد.

در این راستا بررسی صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران واقعیت های فراوانی را در جوانب مختلف سیاسی, فرهنگی, اعتقادی, اقتصادی و اخلاقی طرفین قرارداد فراروی ما قرار می دهد, علاوه بر آن که می تواند محقق تاریخی را در تحلیل مسائل مهمی همچون علل پیروزی مسلمانان و پیشرفت اسلام و نیز جغرافیای پیشرفت یاری رساند.

مقاله حاضر با مورد توجه قراردادن اهداف فوق, به جمعآوری متون صلح نامه ها پرداخته و مناطق و شهرهایی را بررسی می کند که از میان چهار ناحیه بزرگ ایران آن زمان یعنی کور عراق, کور فارس و اهواز, کور جبل و کور خراسان, با انعقاد صلح نامه گشوده شده است.

● مقدمه

اسناد مکتوب یکی از مهم ترین منابع برای شناخت تاریخ یک ملت است. اهمیت این اسناد وقتی هویدا می شود که تحلیل گران تاریخی معمولا در هنگام برخورد با گفته های مورخان, جهت گیریها و حب و بغض های آن ها را از نظر دور نداشته و در مرحله اول با شک و تردید به سخنان آنان می نگرند. اما اسناد مکتوب از آن جا که حاوی اطلاعات مستقیم و بدون جهت گیری است می تواند پایه کار محققان قرار گیرد.(۱)در این میان, هم چنان که اسناد امور اداری, حقوقی, حسابداری و مکاتبات شخصی, محقق تاریخ را در شناخت بهتر اوضاع اجتماعی یاری می رساند, اسناد عهدنامه ها و قراردادهای با دیگر ممالک نیز می تواند تا حد زیادی او را از روابط خارجی یک کشور آگاه سازد. اما متإسفانه نکته ای که محقق تاریخ اسلام را رنج فراوان می دهد آن است که از قرون اولیه اسلام چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی, هیچ نوع سند مکتوبی مستقیما به دست ما نرسیده است (امری که بررسی علل آن موضوع یک تحقیق تاریخی مستقل را تشکیل می دهد). نامه ها و عهدنامه های پیامبر اکرم(ص),(۲) عهدنامه ها و صلح نامه های مسلمانان با مردمان دیگر کشورها و... همگی مبتنی بر نقل مورخان است و نه تنها ما بلکه مورخان قرون اولیه اسلام که کتب آن ها هم اکنون موجود است, در کم تر موردی ادعای رویت آن اسناد را نموده اند.

بنابراین طبیعی است که محقق با این اسناد, همانند دیگر گفته های مورخان برخورد نموده و احتمالاتی همچون جهت گیری مورخ, تحریف, جعل و احیانا فراموشی قسمتی از سند را از نظر دور ندارد; به عنوان مثال, دقت در عبارات عهدنامه پیامبر اکرم(ص) با یهودیان و گروه های مختلف قبایل مدینه در آغاز ورود به آن شهر(۳) و مقایسه آن ها با دیگر عبارات آن حضرت(ص) و نیز توجه به فصاحت و بلاغت آن بزرگوار, حداقل محقق را در نقل به لفظ بودن این عهدنامه دچار تردید می سازد و خوشبینانه ترین نظر را در نقل به معنا بودن آن می داند.

اما از طرف دیگر, آن چه محقق را در استفاده از این اسناد کم تر دچار تردید می سازد آن است که محتوای این اسناد به گونه ای نیست که مورد بهره برداری سیاسی, اجتماعی و مذهبی گروه های مختلف قرار گیرد و در بیشتر موارد با روح اسلام و قوانین اسلامی هماهنگی کامل دارد, و از همین جا است که تفکیک بین محتوای این اسناد و حوادث منتهی به تنظیم آن ها, به خصوص در بخش صلح نامه که مورد بحث ماست, ضروری می نماید, زیرا در این حوادث امکان جهت گیریهای راویان در ابعاد مختلف وجود دارد(۴) و با این دید خوشبینانه در محتوای این صلح نامه ها است که مقاله حاضر به سراغ صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در هنگام فتح ایران رفته و به بررسی اجمالی آن ها می پردازد.

۱) تبیین موضوع

موضوع مقاله ((در آمدی برصلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران)) است که در آن, کلمه ((صلح نامه)) مبین این نکته است که گشایش نهایی شهر به واسطه عقد قرار داد صلح بوده است (نه این که از آغاز رویارویی با مسلمانان, ایرانیان سرزمین خود را با عقد قرار داد صلح تسلیم مسلمانان کرده باشند) چنان که در موارد فراوانی این صلح نامه ها پس از محاصره ها و جنگ های فراوان و ناتوانی ایرانیان منعقد شده است.

هم چنین این کلمه سرزمین هایی را مشخص می سازد که ساکنان آن از میان سه امر پیشنهادی مسلمانان, تنها پرداخت جزیه را پذیرفته اند.

توضیح آن که مسلمانان در هنگام رویارویی با ایرانیان از آن جا که آن ها را مجوس و ملحق به اهل کتاب می دانستند,(۵) سه پیشنهاد قبول اسلام, پرداخت جزیه و بالاخره آماده شدن برای جنگ را می دادند.

در مورد سرزمین هایی همانند قادسیه, نهاوند و جلولا و... که از راه جنگ گشوده می شدند, صلح نامه ای وجود نداشت. هم چنین سرزمین هایی مانند قزوین که قبول اسلام می نمودند,(۶) مسلمانان با آن ها همچون برادران خود برخورد کرده و نیازی به انعقاد صلح نامه نمی دیدند و صلح نامه تنها با مردمی منعقد می شد که از سویی جنگ را رها کرده و از سوی دیگر حاضر به پذیرش اسلام نبودند.

این صلح نامه ها در متون تاریخی به دو گونه آورده شده اند:

گونه اول, متن کامل صلح نامه با ذکر شاهدان است که طبعا بهتر می تواند مورد استفاده محققان قرار گیرد, گر چه برخورد با آن به عنوان یک سند اصیل جای تإمل دارد.

گونه دوم, نقل محتوای صلح نامه است و در حقیقت به بیان مقدار جزیه و دیگر اموال که طرفین برپرداخت آن توافق کرده اند, اختصاص دارد.

طبعا این گونه صلح نامه ها در نظر محقق نسبت به صلح نامه های گونه اول از درجه اعتبار کم تری برخوردارند.

استفاده از کلمه ((مسلمانان)) به جای عبارت حکومت اسلامی از آن جهت است که در حقیقت این مسلمانان و فرماندهان مختلف آن ها در نواحی مختلف بودند که طبق قوانین اسلامی و سیره پیامبر اکرم(ص) و احیانا اجازه عام از حکومت, به عقد قرارداد مبادرت می نمودند و حکومت مرکزی یا به علت جانیفتادن سیستم اداری آن و یا به علت عدم توسعه ارتباطات در آن هنگام, کم تر در جزئیات این قرار دادها دخالت می نمود.

نکته جالب آن که حتی در بعضی از موارد همانند صلح جندیشاپور, فرماندهان مسلمان و حتی خلیفه مسلمانان یعنی عمر, امان دادن یک غلام با نام مکنف به سپاهیان دشمن را تإیید می نمایند.(۷)

کلمه ((ایرانیان)) نیز گویای این نکته است که به علت فروپاشی حکومت مرکزی در آستانه حمله مسلمانان و عدم تسلط آن بر نواحی مختلف, این فرمانداران شهرها و استان های مختلف بودند که خود به طور مستقل و طبق صلاحدید خود و بزرگان شهرها, با مسلمانان به عقد قرارداد می پرداختند.

یعقوبی محدوده حکومتی ساسانیان را در زمان حمله مسلمانان, شامل چهار ناحیه اصلی خراسان, جبل (جبال), فارس و اهواز و عراق (بین النهرین) می داند و هر کدام از این نواحی را تحت حکومت اسپهبدی (سپهسالار) جداگانه ذکر می کند. وی شهرهای مختلفی را از قرار زیر برای این نواحی بیان می نماید:

۱) ناحیه (کور) خراسان شامل شهرهای نیشابور, هرات, مرو, مرورود, فاریاب, طالقان, بلخ, بخارا, بادغیس, غرجستان, طوس, سرخس, جرجان و باورد(ابیورد). استاندار این ناحیه را اسپهبد خراسان می نامیدند.

۲) ناحیه جبل شامل شهرهای طبرستان, ری, قزوین, زنجان, قم, اصفهان, همدان, نهاوند, دینور, حلوان, ماسبذان, مهرجانقذق, شهر زور, صامغان و آذربایجان. به استاندار این ناحیه اسپهبد آذربایجان و کرمان می گفتند.

۳) ناحیه فارس و اهواز شامل شهرهای اصطخر, شیراز, رجان, نوبندجان, گور (فیروزآباد), کازرون, فسا, دارابجرد, اردشیر خره و شاپور از منطقه فارس و جندی شاپور, شوش, نهرتیری, مناذر, شوشتر, ایذه و رامهرمز از منطقه اهواز که به عامل هر دو ناحیه, اسپهبد فارس می گفتند.

۴) ناحیه عراق شامل ۴۸ منطقه کوچک تر (طسوج) می گشت که اسامی بعضی از آن ها چنین است: بادوریا, انبار, بهرسیر, زاب (اعلی, اسفل و اوسط), میسان, کوثی, بابل, جلولا, نهروان (اعلی, اوسط و اسفل) و مدائن. به عامل این ناحیه, اسپهبد مغرب می گفتند.(۸)

در این مقاله, همین تقسیم بندی یعقوبی محور قرار گرفته است. گر چه در بعضی از نوشته های معاصران و به ویژه خاور شناسان, مناطقی چون ارمنستان, سیستان, خوارزم, سغد و مکران نیز جزء قلمرو ساسانیان محسوب شده است.(۹) اما این نوشته ها تصریح براین نکته ندارند که ساسانیان همه این نقاط را در زمان حمله مسلمانان در اختیار داشته اند. چنان که این احتمال نیز وجود دارد که این مناطق نه به عنوان توابع بلکه به عنوان دست نشانده ها و یا حتی هم پیمانان ساسانیان مطرح باشند.

هم چنین به وسیله سخن ((لسترنج)) که از قول جغرافی دانان عرب, ایالت قهستان و سیستان را از توابع خراسان می داند, نمی توان به یعقوبی ایراد گرفت, زیرا نوشته لسترنج ناظر به بعد از فتوحات و تقسیم بندیهای زمان عباسیان است.(۱۰)

۲) فواید تحقیق

جمعآوری صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در یک جا و دقت در تک تک آن ها و نیز بررسی مجموعه آن ها می تواند فواید زیر را به طور مستقیم یا غیر مستقیم برای محقق تاریخ اسلام در برداشته باشد:

۱) به دست آوردن نام مناطقی که با عقد صلح نامه گشوده شد و مقایسه آن ها با مجموع محدوده جغرافیای ایران, این نتیجه را به دست می دهد که اولا اکثر قریب به اتفاق نواحی ایران در آغاز حمله, در مقابل مسلمانان ایستادگی کردند و ثانیا بعد از عدم توان مقابله با مسلمانان, اسلام را نپذیرفتند, بلکه به جای اسلام آوردن حاضر به پرداخت جزیه شدند و در سال های بعد بود که به علل مختلف به تدریج رو به اسلام آوردند.

۲) مفاد عهدنامه ها به خصوص عهدنامه های نخستین, سادگی و بی تکلفی مسلمانان را در برخورد با ایرانیان نشان می دهد که آن را می توان تا حد زیادی ناشی از تإثیر سیره پیامبراکرم(ص) دانست. هم چنین مستثنا شدن راهبان, زمین گیران و اقشار کم در آمد ایرانیان از پرداخت جزیه که در بعضی از صلح نامه ها به آن تصریح شده است,(۱۱) نشان از عطوفت قوانین اسلام در برخورد با دشمنان دارد.

۳) با بررسی متون صلح نامه ها و مقدار پرداخت جزیه و باج می توان تا حدود زیادی از وسعت, ثروت, محصولات و امکانات مناطق مختلف ایران در آن زمان آگاه شد.

۴) بررسی طرفین عاقد صلح نامه می تواند تا حدودی ما را از نظام اداری و سیاسی و جنگی مسلمانان و ایرانیان در آن زمان آگاه سازد.

۵) بررسی پیش زمینه های صلح نامه ها که به تنظیم صلح نامه منجر می گشت, می تواند ما را از بسیاری از مسائل اجتماعی, همچون روحیه مردم در مقابل مسلمانان و علل تسلیم شدن ایرانیان, آگاه نماید.

۶) بررسی مجموع صلح نامه ها به طور مشخص, محدوده زمانی فتح نقاط مختلف ایران را مشخص می سازد. از این بررسی این نتیجه به دست میآید که بیشتر مناطق ایران از زمان حکومت ابوبکر یا عمر تا پایان دوران حکومت عثمان فتح شده و تنها مناطق اندکی برای فتح در دوره های بعد باقی مانده است.

۷) بررسی سیر زمانی صلح نامه ها و نیز پیش زمینه های آن ها این نکته را روشن می سازد که با فاصله گرفتن مسلمانان از زمان پیامبراکرم(ص), اهداف جنگ ها و نحوه برخورد مسلمانان و فرماندهان آنان از تعالیم اصیل اسلام نیز فاصله می گیرد, به گونه ای که در دوره های متإخر و در زمان امویان (۹۸ ق) یزید بن مهلب فرمانده سپاه مسلمانان با خداوند عهد می بندد که اگر بر اهل جرجان پیروز شد به قدری خون ریزی کند که خون آسیاب را به گردش در آورده, گندم را آرد نماید و از آن آرد نان تهیه کند.(۱۲) در حالی که این نوع برخورد به هیچ وجه در دوران اولیه فتوحات, به ویژه در زمان عمر, مشاهده نمی شود.

۸) بررسی صلح نامه ها می تواند این نتیجه فقهی را نیز در برداشته باشد که سرزمین های فتح شده با صلح, از سرزمین هایی که با جنگ فتح شده (مفتوح العنوه) تفکیک شود و طبق مبانی مذاهب مختلف فقهی, احکام هر یک مشخص گردد.(۱۳)

در طول تاریخ اسلام نیز بعضی از فقها از این تفکیک در حکم فقهی استفاده نموده اند; به عنوان مثال, هنگامی که عبدالله طاهر به تصور مفتوح العنوه بودن نیشابور قصد تعیین خراج برای آن شهر داشت, یکی از بزرگان نیشابور به نام احمد بن حاج بکر با استدلال, ثابت نمود که نیشابور باصلح گشوده شده است و عبدالله را به مصالحه بر مقدار معین و نه وضع خراج, مجبور نمود.(۱۴)

۹) از بررسی اسناد کامل صلح نامه ها در می یابیم که این اسناد غالبا به صورت یک طرفه, از جانب فرمانده مسلمانان تنظیم شده و به صورت نامه برای فرمانده سپاه مقابل, ارسال شده است, نه این که طرفین با هم آن سند را تنظیم نمایند. به همین جهت گواهان این اسناد همگی از طرف مسلمانان می باشند.

۱۰) به دست آوردن سال و احیانا ماه و روز فتح و انعقاد صلح, یکی دیگر از مواردی است که می توان از بعضی اسناد به دست آورد.

۱۱) برفرض صحت اسناد و اطمینان به نقل الفاظ آن, می توان از این اسناد برای تحقیق در ادبیات دوره مورد نظر نیز استفاده نمود.

۱۲) موارد دارای اهمیت برای طرفین و به ویژه برای مسلمانان, از دیگر مطالبی است که می توان از این اسناد به دست آورد; به عنوان مثال در بسیاری از اسناد, از پذیرایی مردم نقاط فتح شده از لشکریان مسلمان و دیگر مسلمانان به مدت یک شبانه روز و نشان دادن راه به آن ها سخن به میان آمده است.

نکته جالب توجه آن که در این موارد مسلمانان نخواسته اند همانند دیگر قدرتمندان پیروز عمل نموده و با زور همه اموال نقاط تسلیم شده را تصاحب نمایند, بلکه سعی کرده اند از چارچوب قرارداد فراتر نرفته و خواسته مورد نظر را به طور کامل در متن قرار داد بگنجانند.

۱۳) از برخی اسناد, احترام گذاشتن به آیین و مراسم دینی مردم نقاط فتح شده نیز استفاده می شود و مثلا مسلمانان متعهد می شوند که آتشکده های مردم را ویران ننمایند.(۱۵) یا از امنیت دادن به مردم, حتی بر حفظ ملل و شرایع آن ها سخن به میان میآید.(۱۶) در برخی از اسناد هم از آزادی مردم در مراسم معمولی خود, همچون رقص و پایکوبی در اعیاد, صحبت شده است.(۱۷)

دقت در این گونه موارد می تواند حساسیت های مردم نقاط فتح شده را نسبت به رعایت آیین های مذهبی و عادی خود, روشن سازد.

۱۴) در میان تمامی اسناد تنها در یک سند, تاریخ دقیق صلح نامه, حتی روز آن از هفته و نقش مهر فرمانده سپاه مسلمانان بیان شده است.(۱۸)

این مطلب این احتمال را تإیید می کند که در بسیاری از موارد, مورخین وحتی اساتید روایی آن ها خود متن سند را ندیده اند و تنها به ذکر محتوای آن پرداخته و در واقع نقل به معنا کرده اند.

۳) منابع تحقیق

به طور کلی منابع تحقیق را می توان در سه دسته از قرار زیر طبقه بندی کرد:

۱) کتب تاریخ عمومی;

۲) کتب فتوح ;

۳) کتب تاریخ محلی.

در میان کتاب های تاریخ عمومی, می توان مسائل کلی صلح نامه ها همانند حوادث منجر به صلح نامه و مقدار مال المصالحه را در کتب مقدم بر طبری (متوفای ۳۱۰ق) همچون تاریخ خلیفه بن خیاط (متوفای ۲۴۰ق) و تاریخ یعقوبی (متوفای ۲۸۴ق) به دست آورد. اما در این میان, کتاب طبری از ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است که در این تحقیق کارآیی بسیار دارد.

اولین ویژگی آن است که طبری سلسله اسناد روایات تاریخی خود را ذکر می نماید, و این امکان را برای ناقد فراهم میآورد که با بحث و بررسی سند, قراینی را برای صحت یا سقم محتوای آن فراهم نماید. در این ویژگی تاریخ خلیفه بن خیاط از میان کتب تاریخ عمومی با طبری مشارکت دارد.

دومین ویژگی آن است که طبری در مواردی که به روایات مختلف دسترسی داشته همه را آورده است که این ویژگی را با این گستردگی در کمتر کتاب تاریخی می توان یافت و از آن جا که در موارد فراوانی این روایات با هم اختلاف دارند, این مجموعه روایات به محقق این امکان را می دهد که با توجه به قراین مختلف خارجی و داخلی, روایت صحیح تر را انتخاب نماید .

البته اختلاف روایات در محل بحث ما, بیشتر مربوط به حوادث منجر به تنظیم صلح نامه, سال تنظیم و فرمانده سپاه مسلمانان می باشد و در مورد مواد صلح نامه یا مقدار مال المصالحه اختلاف کمتری به چشم می خورد.(الف)

بالاخره سومین و مهم ترین ویژگی کتاب طبری آن است که چنان چه از طریق سلسله اسناد خود به متن صلح نامه دسترسی پیدا کرده, آن را به طور کامل (از ((بسم الله)) تا ذکر شاهدان) نقل می کند.(ب)

البته چنان که اشاره شد, نمی توان با این متون همانند اسناد مکتوب برخورد نمود اما با کمک قراین فراوان می توان صحت آن ها را تإیید کرد.

همین ویژگی ها نگارنده را وادار کرد تا در اصل تحقیق و نیز ترتیب بندی آن, کتاب طبری را مبنای خود قرار دهد و صلح نامه ها را بر اساس تاریخی که طبری آورده است ذکر نماید.

در بخش دوم یعنی کتب فتوح, دو کتاب فتوح البلدان نوشته احمد بن یحیی بلاذری(متوفای ۲۷۹ق) و الفتوح نوشته ابومحمد احمد بن اعثم کوفی(متوفای ۳۱۴ق) تنها کتب فتوحی است که می توان در بخش ایران از آن ها به عنوان منابع دست اول استفاده نمود. از میان این دو کتاب, فتوح البلدان از اهمیت بیشتری برخوردار است, زیرا اولا, به طور قطع قبل از تاریخ طبری نوشته شده است و ثانیا, روایات تاریخی خود را با ذکر سلسله سند میآورد. این دو ویژگی به محقق این امکان را می دهد که در نقد و بررسی روایات طبری از این کتاب به خصوص در بررسی صحت و سقم روایات طبری از سیف بن عمر, بهره فراوان گیرد. اما ابن اعثم گر چه در آغاز, راویان روایات خود را افرادی همانند مداینی, واقدی, زهری, ابومخنف و ابن کلبی می داند, هنگام ذکر روایات تاریخی, هیچ اشاره ای به سلسله سند نمی نماید که همین مطلب باعث کاسته شدن از ارزش کتاب می گردد.

برخی معتقدند کتاب الفتوح بیشتر به روایات شیعی متکی است و همین مطلب را باعث تضعیف او از سوی اهل سنت می دانند(۱۹) که در صورت صحت چنین سخنی, می توان از دیدگاه دیگری به مقایسه روایات آن با روایات کتاب تاریخ طبری پرداخت.

متإسفانه نقیصه ای که در این دو کتاب فتوح وجود دارد آن است که برخلاف تاریخ طبری, در هیچ موردی متن کامل صلح نامه آورده نشده است.

در این میان, کتاب دیگری با عنوان غزوات ابن حبیش نوشته عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله بن یوسف بن حبیش (۵۰۴-۵۸۴ق) وجود دارد که موضوع آن فتوحات زمان خلفای سه گانه می باشد و بخش عظیمی از آن اختصاص به ایران دارد. این کتاب در موارد فراوان به ذکر سلسله اسناد پرداخته و متون صلح نامه را نیز میآورد, اما با مقایسه روایات آن در بخش ایران با روایات طبری در می یابیم که در کمتر موردی از روایات طبری فراتر رفته است; گر چه به نظر محقق کتاب, روایات آن در بخش شام گسترده تر از روایات طبری است.(۲۰)

بنابراین در این بخش نمی توان به این کتاب به عنوان منبع دست اول نگریست.

در بخش سوم یعنی کتب تاریخ محلی این نکته را متذکر می شویم که در بخش ایران, به هیچ کتاب تاریخی محلی که قبل از کتاب های بلاذری و ابن عثم و طبری نگاشته شده و در دسترس باشد, برخورد نمی کنیم. بنابراین, این احتمال به یقین نزدیک می شود که منابع اصلی کتب تاریخ محلی موجود, همین کتاب و به ویژه کتاب تاریخ طبری بوده است. این مطلب را می توان علاوه بر تصریح نویسندگان این کتب در موارد فراوان, با مقایسه محتوای صلح نامه ها نیز اثبات نمود. به این بیان که کتبی همچون تاریخ بیهق(۲۱), تاریخ نیشابور(۲۲), فارسنامه ابن بلخی,(۲۳) ذکر اخبار اصفهان,(۲۴) تاریخ بخارا,(۲۵) فضائل بلخ,(۲۶) تاریخ جرجان, (۲۷) تاریخ طبرستان (۲۸)و ... معمولا محتوای همین سه کتاب را در خود جای داده اند, به جز کتاب تاریخ سیستان(۲۹) که محتوای صلح نامه را چیزی غیر از کتب سه گانه ذکر نموده است.

۴) محتوا و متون صلح نامه ها

به طور اجمالی خط سیر فتوحات مسلمانان در ایران براساس صلح نامه ها چنین است که آغاز آن پس از طی منطقه دست نشانده حیره و توابع آن, از کور عراق در مناطقی همچون مدائن, انبار و بهرسیر شروع شده و سپس وارد بخش اهواز از ناحیه فارس می شود و پس از طی مناطقی همچون اهواز, ایذه, شوش و جندیشاپور وارد کورجبل شده و مناطقی همچون همدان, دستبی, ماهین(ماه کوفه و بصره), اصفهان, ری, دماوند و قومس را در برمی گیرد و سپس به سمت جرجان و طبرستان پیش می رود و به صورت ناقص در این مناطق ادامه می یابد.

پس از آن وارد آذربایجان از همین ناحیه می گردد و از آن جا راهی شمال غرب شده و در مناطقی هم چون ارمنستان و تفلیس به پیش می رود و سپس تغییر مسیر داده و درجنوب شرقی ایران و در منطقه سیستان ادامه می یابد و پس از آن به سمت شمال شرقی رفته و در کور خراسان و در مناطقی همچون نیشابور, نسا, طوس, سرخس, مرو, مروالرود و بلخ به پیش می رود.(۳۰)

از این رو, مباحث مقاله را در چهار قسمت به ترتیب زیر پی می گیریم:

▪ کور عراق

▪ کور فارس و اهواز

▪ کور جبل

▪ کور خراسان

قسمت اول: کور عراق

۱) با نقیا(۳۱) و باروسما(۳۲)

طبری اولین برخورد مسلمانان درعراق را در سال دوازده قمری بین سپاه خالد بن ولید و بین ابن صلوبا(رئیس روستاهایی از سواد به نام های بانقیا, باروسما و إلیس(۳۳)) می داند و صلح نامه ای را که بین آن دو منعقد شده, چنین میآورد:

بسم الله الرحمن الرحیم

من خالد بن الولید لابن صلوبا(۳۴) السوادی و منزله بشاطی الفرات; انک آمن بامان الله اذحقن دمه[ دمک] باعطإ الجزیه و قد اعطیت عن نفسک و عن اهل خرجک و جزیرتک و من کان فی قریتک بانقیا و باروسما الف درهم فقبلتها منک و رضی من معی من المسلمین بها منک و لک ذمه الله و ذمه محمد (ص)و ذمه المسلمین علی ذلک و شهد هشام بن الولید;(۳۵)

به نام خداوند بخشنده مهربان

از خالدبن ولید به ابن صلوبای سوادی که در ساحل فرات ساکن است; تو در امان خدا هستی زیرا خون خود را با پرداخت جزیه حفظ نمودی و از طرف خود و خاندان و اهل جزیره ات و نیز ساکنان دو روستایت بانقیا و باروسما هزار درهم پرداختی و من آن را از تو قبول نمودم و مسلمانانی که با من هستند نیز بر آن رضایت دادند و به همین جهت حمایت خدا, محمد(ص) و مسلمانان از آن توست. هشام بن ولید بر این نوشته گواه است.

اما بلاذری بین إلیس و بانقیا تفاوت می گذارد و درباره إلیس می گوید:

خالد با اهل الیس براین تعهد صلح منعقد کرد که آن ها جاسوس مسلمانان علیه ایرانیان باشند و راهنمایی و یاری مسلمانان را بر عهده گیرند.(۳۶)

و در باره بانقیا می گوید:

خالد, جریر بن عبدالله بجلی را به سوی مردم بانقیا فرستاد, و بصهری بن صلوبا نزد او آمد و از جنگ عذرخواهی کرد, و خواستار صلح شد و با جریر بر هزار درهم و یک طیلسان صلح نمود و نیز گفته شده است که ابن صلوبا با شخص خالد این صلح نامه را منعقد کرد.(۳۷)

آن گاه چنین نقل می کند که خالد هزار درهم و طیلسان را همراه با مال حیره به نزد ابوبکر فرستاد و ابوبکر طیلسان را به حسین بن علی(ع) بخشید.(۳۸) بلاذری سال این واقعه را ذکر نمی کند اما آن را در زمان ابوبکر می داند که به احتمال زیاد همان سال دوازدهم قمری است.

هم چنین بلاذری این واقعه را بعد از صلح حیره ذکر می کند که با روایت دیگر طبری موافق است.(۳۹)

ابن اعثم, صلح بانقیا را بین جریر بن عبدالله و دادویه بن فرخان دانسته است و مقدار مال المصالحه را صد هزار درهم ذکر می کند.(۴۰)

طبری در جای دیگر, متن عهدنامه را به گونه دیگری ذکر می کند و طرف قرارداد خالد را صلوبابن نسطونا می داند. متن آن عهدنامه چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

هذا کتاب من خالد بن الولید لصلوبابن نسطونا وقومه انی عاهدتکم علی الجزیه و المنعه علی کل ذی ید بانقیا و بسما(۴۱) جمیعا علی عشرهآلاف دینار سوی الخرزه القوی علی قدر قوته و المقل علی قدر اقلاله فی کل سنه و انک قد نقبت علی قومک و ان قومک قد رضوا بک و قد قبلت و من معی من المسلمین و رضیت و رضی قومک فلک الذمه و المنعه فان منعناکم فلنا الجزیه و الافلا. شهد هشام بن الولید و القعقاع بن عمرو و جریربن عبدالله الحمیری و حنظله بن الربیع و کتب سنه اثنتی عشره فی صفر;(۴۲)

به نام خداوند بخشنده مهربان

این معاهده ای است بین خالد بن ولید و صلوبا بن نسطونا و قومش. من (خالد) با شما بر پرداخت جزیه (از طرف شما) و حمایت (از طرف ما) قرار داد می بندم که هر کس در بانقیا و بسما[ باروسما] زندگی می کند, باید جزیه بپردازد, و مجموع آن به جز جواهرات کسری, چهار هزار دینار می باشد که ثروتمند و کم ثروت هر کدام به اندازه توانایی خود باید در هر سال بپردازند. و تو (صلوبا) رئیس قوم خود هستی و قوم تو از ریاست تو خشنودند. این معاهده را من و مسلمانان همراهم پذیرفته اند و تو و قومت نیز آن را قبول کردید. پس تو در امانی و ما از تو حمایت می کنیم و اگر دشمنان را از شما دفع کردیم, جزیه بر شما واجب است و الا نه. براین معاهده هشام بن ولید, قعقاع بن عمرو, جریر بن عبدالله حمیری و حنظله بن ربیع گواه می باشند و این معاهده در صفر سال دوازدهم نوشته شد.

در باره این عهده نامه تذکر چند نکته ضروری است:

۱. طبری در آغاز این روایت, جریان این صلح نامه را بعد از صلح حیره ذکر می نماید, در حالی که تاریخ این صلح نامه صفر سال دوازدهم قمری است و تاریخ صلح حیره را خود, ربیع الاول این سال می داند.(۴۳)

۲. بعضی از محققان معاصر معتقدند قعقاع بن عمرو که در بسیاری از روایات فتوح ایران که از قول سیف نقل شده حضور دارد و امضای او در زیر بسیاری از صلح نامه ها مشاهده می شود, شخصیتی ساختگی از سوی سیف است و وجود واقعی ندارد.(۴۴)

نعمت الله صفری فروشانی

پی نوشت ها:

۱. ژان سواژه, مدخل تاریخ شرق اسلامی (تحلیلی کتابشناختی), ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق) (چاپ اول: تهران, مرکز نشر دانشگاهی, ۱۳۶۶) ص ۱۹.

۲. برای اطلاع بیشتر ر.ک: محمد حمیدالله, نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام, ترجمه سیدمحمد حسینی (تهران, سروش, ۱۳۷۴) و علی احمدی, مکاتیب الرسول (قم, مکتبه المصطفوی).

۳. برای اطلاع از متن و منابع این عهدنامه ر.ک: علی احمدی, همان, ج ۱, ص ۲۴۱-۲۶۳.

۴. به عنوان مثال محقق معاصر علامه سیدمرتضی عسکری در بسیاری از حوادث منتهی به فتح نقاط مختلف ایران که منجر به تنظیم اسناد صلح نامه ها گشته, تشکیک کرده است و امکان دستکاری سیف بن عمر در آن ها را به منظور تقویت موقعیت قبیله بنی تمیم و یا جهت گیریهای سیاسی تقویت نموده است. برای اطلاع بیش تر ر.ک: سیدمرتضی عسکری, یکصد و پنجاه صحابی ساختگی, ترجمه عطإ محمد سردارنیا(چاپ اول: تهران, مجمع علمی اسلامی, ۱۳۶۱).

۵. قاضی ابو یوسف, کتاب الخراج (بیروت, دارالمعرفه), ص ۱۲۹.

۶. بلاذری, فتوح البلدان, تحقیق رضوان محمد رضوان (بیروت, دارالکتب العلمیه, ۱۳۹۸ق)ص ۳۱۷.

۷. طبری, تاریخ الامم و الملوک (بیروت, موسسه الاعلمی)ج ۳, ص ۱۸۸.

۸. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی, تاریخ الیعقوبی(دارصادر, بیروت) ج ۱, ص ۱۷۶-۱۷۷.

۹. آرتور کریستین سن, ایران در زمان ساسانیان, ترجمه رشید یاسمی (چاپ نهم: تهران, دنیای کتاب, ۱۳۷۴) ص۲۰۲.

۱۰. لسترنج , جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی, ترجمه محمود عرفان (چاپ چهارم: تهران, شرکت انتشارات علمی و فرهنگی, ۱۳۷۳) ص ۳۷۷.

۱۱. ر.ک: طبری, همان, ج ۳, ص ۲۳۵.

۱۲. همان, ج ۵, ص ۳۰۰.

۱۳. برای اطلاع از نظریات فقهی در این زمینه ر.ک: محمدحسن نجفی, جواهر الکلام (چاپ نهم: تهران, دارالکتب الاسلامیه, ۱۳۶۸) ج ۲۲, ص ;۹۹ یاقوت, معجم البلدان (بیروت, داراحیإ التراث العربی) ج ۱ و ۲, ص ۴۵-۴۷ و ابوالحسن علی بن محمد ماوردی, کتاب الاحکام السلطانیه (بیروت, دارالفکر) ص ۱۴۷ .

۱۴. ابوعبدالله حاکم نیشابوری, تاریخ نیشابور, ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری, تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی(تهران, دفتر نشر اگه, ۱۳۷۵) ص ۲۰۶ ـ ۲۰۷.

۱۵. بلاذری, همان, ص ۳۲۱.

۱۶ ـ طبری, همان, ج ۳, ص ۲۳۵.

۱۷. بلاذری, همان, ص ۳۲۱.

۱۸. طبری, همان, ج ۳, ص ۳۵۶, صلح نامه احنف بن قیس با مرزبان مرورود.

۱۹. دایره المعارف تشیع(چاپ اول: تهران, نشر شهید محبی, ۱۳۷۲) ج ۱, مقاله ابن اعثم کوفی.

۲۰. ابن حبیش, غزوات ابن حبیش, تحقیقل سهیل زکار(چاپ اول: بیروت, دارالفکر, ۱۴۱۲ق) ج ۱, ص ۱۱, مقدمه محقق.

۲۱. علی بن زید بیهقی, تاریخ بیهق, تصحیح و تعلیقات احمد بهمینار(تهران, کتابفروشی فروغی) ص ۲۵.

۲۲. حاکم نیشابوری, تاریخ نیشابور, ص ۲۰۵.

۲۳. فارسنامه ابن بلخی(تإلیف قبل از ۵۱۰ق), توضیح و تحشیه منصور رستگارفسایی (چاپ اول: بنیاد فارسی شناسی, ۱۳۷۴) ص ۲۷۴ به بعد.

۲۴. ابو نعیم اصفهانی, ذکر اخبار اصفهان, ترجمه نورالله کسائی (چاپ اول: تهران, انتشارات سروش, ۱۳۷۷) ص ۱۳۹.

۲۵. ابوبکرمحمد بن جعفر نرشخی, تاریخ بخارا, ترجمه ابونصر محمد بن نصرقبادی, تلخیص محمد بن زفربن عمر, تصحیح و تحشیه مدرس رضوی(چاپ دوم: تهران, قومس, ۱۳۶۳) ص ۵۳.

۲۶. واعظ بلخی, فضائل بلخ, ترجمه عبدالله بن محمدبن محمد بن حسین حسینی بلخی, تصحیح و تحشیه عبدالحی حبیبی(تهران, بنیاد فرهنگ ایران, ۱۳۵۰)ص ۳۲.

۲۷. ابوالقاسم حمزه بن یوسف بن ابراهیم سهمی, تاریخ جرجان (چاپ دوم: حیدرآباد دکن, مطبعه مجلسی دائره المعارف العثمانیه, ۱۳۸۷ق) ص ۵ ـ ۶.

۲۸. بهإ الدین محمدبن حسن بن اسفندیار کاتب, تاریخ طبرستان (تإلیف ۶۱۳ق), تصحیح عباس اقبال (تهران, کتابخانه خاور) ص ۱۵۷ به بعد.

۲۹. تاریخ سیستان (تإلیف در حدود ۴۴۵-۷۲۵ق), تصحیح ملک الشعرإ بهار (چاپ دوم: تهران, کلاله خاور, ۱۳۶۶) ص ۸۰.

۳۰. در این گزارش اجمالی از تاریخ طبری استفاده شده است.

۳۱. روستایی بوده از نواحی اطراف کوفه و بین کوفه و حیره در نزدیکی نجف قرار داشته است(یاقوت, همان, ج ۱ و ۲, ص ۲۶۴).

۳۲. یعقوبی باروسما را از کور عراق و از مناطقی دانسته که از فرات سیراب می شود (تاریخ الیعقوبی, ج ۱, ص ۱۷۶).

۳۳. یکی از روستاهای انبار بوده است (یاقوت,همان, ص ۱۹۹).

۳۴. طبری در جای دیگر نام او را ((بصبهری)) ذکر می کند (تاریخ الامم و الملوک, ج۲, ص ۵۵۳).

۳۵. طبری, همان, ص ۵۵۱.

۳۶. بلاذری, همان, ص ۲۴۴.

۳۷. همان, ص ۲۴۶.

۳۸. همان.

۳۹. طبری, همان, ج ۲, ص ۵۵۳.

۴۰. ابن اعثم کوفی, کتاب الفتوح, تحقیق محمد عبدالمعید خان (چاپ اول: حیدرآباد دکن, مطبعه مجلسی دائره المعارف العثمانیه) ج ۱, ص ۹۵.

۴۱. ظاهرا صحیح همان باروسما باشد.

۴۲. طبری, همان, ج ۲, ص ۵۷۰.

۴۳. همان, ص ۵۶۷.

۴۴. سیدمرتضی عسکری, همان, ص ۱۲۹ به بعد.

۴۵. شهری بوده است در فاصله سه میلی (یک فرسخی) کوفه(جنوب غربی آن) (یاقوت, همان, ج ۳ و ۴, ص ۲۰۱).

۴۶. طبری, همان, ج ۲, ص ۵۵۱.

۴۷. همان, ص ۵۵۳.

۴۸. بلاذری, همان, ص ۲۴۴.

۴۹. همان.

۵۰. ابن اعثم کوفی, همان, ج ۱, ص ۹۵.

۵۱. طبری, همان, ج ۲, ص ۵۶۷.

۵۲. در متن ((حرزه)) آمده که به معنای برگزیده مال است. طبری خود متذکر می شود که عبیدالله آن را ((خرزه)) خوانده که در این صورت به معنای جواهرات می باشد.

۵۳. طبری, همان, ج ۲, ص ۵۶۸.

۵۴. بهقباد به سه ناحیه در نزدیکی بغداد گفته می شد و همگی از آب فرات سیراب می گشت که به قبادبن فیروز, پدر انوشیروان, منسوب است(یاقوت, همان, ج ۲, ص ۴۰۵ ـ ۴۰۶) .

ناحیه اول بهقباد اعلی نام داشت که شامل مناطقی چون خطرنیه, عین التمر, نهرین, فلوجه علیا و سفلی و بابل می شده است.

ناحیه دوم بهقباد اوسط نام داشت که مناطق سورا, باروسما, جیه و بدات را در برمی گرفت. و ناحیه سوم را بهقباد اسفل می گفتند که نواحی کوفه, فرات بادقلی, سیلحین, حیره, نستر و هرمزگرد را شامل می شد.

۵۵. دو روستای بزرگ از سواد بغداد و کوفه که در نزدیکی عین التمر واقع بودند(یاقوت, همان, ج ۵, ص ۴۴۵). لسترنج می گوید: دو ولایتی که بین دو شاخه فرات پایین قرار داشتند و نهرسورا در خاور و فرات اصلی در باختر آن ها بود, به ولایت فلوجه بالا و پایین موسوم بودند (جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی, ص ۸۱).

۵۶. یکی از مناطق بهقباد اسفل.

۵۷. طبری, همان, ج ۲, ص ۵۷۱ .

۵۸. شهری بوده است بر ساحل (سمت چپ)فرات و در فاصله ده فرسخی غرب بغداد (یاقوت, همان, ج ۱ و ۲, ص ۲۰۶).

۵۹. طبری, همان, ج ۲, ص ۵۸۴.

۶۰. همان, ص ۵۷۵.

۶۱. همان, ص ۵۸۴.

۶۲. بلاذری, همان, ص ۲۴۷.

۶۳. همان.

۶۴. طبری, همان, ج ۲, ص ۵۷۶.

۶۵. یکی از شهرهای هفتگانه مدائن بوده است معروف به بلاش آباد (یاقوت, همان, ج ۵ و ۶, ص ۵) و در جانب باختری دجله قرار داشته است( لسترنج, همان, ص ۳۶).

۶۶. طبری همان, ج ۳, ص ۱۱۶.

۶۷. یکی از شهرهای هفتگانه مدائن در سمت غرب دجله که معرب به اردشیر (بهترین شهر اردشیر) یا ده اردشیر بوده است (یاقوت, همان, ج ۱ و ۲, ص ۴۰۵).

۶۸. طبری, همان, ج ۳, ص ۱۱۷.

۶۹. یکی از شهرهای هفتگانه مدائن بوده و درسمت خاوری دجله قرار داشته است (یاقوت, همان, ج ۳ و ۴, ص ۴۴۵ و لسترنج, همان, ص ۳۶).

۷۰. بلاذری, همان, ص ۲۶۳.

۷۱. یاقوت, همان, ج ۷ و ۸, ص ۳۴۷.

۷۲. ((فصالح دهقانها هاشما علی جریب من دراهم علی ان لایقتل احدا منهم))(بلاذری, همان, ص ۲۶۵).

۷۳. یعقوبی, همان, ج ۱, ص ۱۷۶.

۷۴. طبری, همان, ج ۳, ص ۱۷۵ و ۱۷۶.

۷۵. ((حتی دخل (ابوموسی) ارض الاهواز فجعل یفتحها رستاقا رستاقا و نهرا نهرا و الفرس یرتفعون بین یدیه و یخلون له البلاد))(ابن اعثم کوفی, همان, ج ۲, ص ۵).

۷۶. بلاذری, همان, ص ۳۷۰.

۷۷. همان.

۷۸. یکی از بزرگ ترین شهرهای بین اصفهان و خوزستان بوده است که به علت بارش فراوان برف در زمستان آن را در فصل تابستان برای فروش به اهواز می بردند (یاقوت, همان, ج ۱ و ۲, ص ۲۲۹ و لسترنج, همان, ص ۲۶۳).

۷۹. طبری, همان, ج ۳, ص ۱۸۰.

۸۰. بلاذری, همان, ص ۳۷۵.

۸۱. طبری, همان, ج ۳, ص ۱۸۶.

۸۲. بلاذری, همان, ص ۳۷۱.

۸۳. ابن اعثم کوفی, همان, ج ۲, ص ۷.

۸۴. این شهر در هشت فرسخی شمال باختری شوشتر سر راه دزفول قرار داشته و خرابه های آن به شاه آباد مشهور است. این شهر در زمان ساسانیان مرکز خوزستان بوده و مدرسه پزشکی بزرگ آن مشهور است (لسترنج, همان, ص ۲۵۶).

۸۵. طبری, همان, ج ۳, ص ۱۸۸.

۸۶. بلاذری, همان, ص ۳۷۵.

۸۷. شهری در فاصله سه روز راه از اهواز که در مشرق آن واقع شده است و منسوب به هرمز نواده اردشیر بابکان می باشد (لسترنج, همان, ص ۲۶۲).

۸۸. طبری, همان, ج ۳, ص ۱۷۹.

۸۹. بلاذری, همان, ص ۳۷۲.

۹۰. همان.

۹۱. ابن اعثم کوفی, همان, ج ۲, ص ۱۰-۱۳.

۹۲. توج یا توز یکی از شهرهای فارس در نزدیکی کازرون بوده و با شیراز ۳۲ فرسخ فاصله داشته است (یاقوت, همان, ج ۱ و ۲, ص ۴۶۲).

۹۳. اصطخر که در زمان ساسانیان پرسپولیس خوانده می شد, یکی از مهم ترین شهرهای ساسانیان در دوازده فرسخی شیراز بوده است(همان, ص ۱۷۱).

۹۴. جور یا فیروز آباد یکی از شهرهای مهم ساسانیان بوده که به دست اردشیربابکان ساخته شده و به اردشیر خره معروف شده است و اعراب آن را جور می نامیدند. این شهر به اندازه اصطخر وسعت داشته است (همان, ج ۳ و ۴, ص ۸۹).

۹۵. یکی از خوش آب و هواترین شهرهای فارس است که در فاصله ۲۷ فرسخی شیراز و هشت فرسخی کازرون قرار دارد(همان, ج ۵ و ۶, ص ۴۳۴).

۹۶. خاوریترین ولایت فارس بوده که به شبانکاره نیز معروف است (لسترنج, همان, ص ۳۰۹).

۹۷. یکی از آبادترین شهرهای فارس در فاصله هیجده فرسخی شیراز است (یاقوت, همان, ج ۷و ۸, ص ۱۱۳).

۹۸. یاقوت آن را ریشهر می داند و می گوید: خلاصه شده کلمه ریواردشیر است و در نزدیکی توج قرار داشته است (یاقوت, همان, ج ۳ و ۴, ص ۴۵۵).

۹۹. نوبندجان (نوبندگان) شهری خوش آب و هوا از منطقه فارس بوده که ۲۶ فرسخ با ارجان و نزدیک همین مقدار با شیراز فاصله داشته اشت (همان, ج ۷ و ۸, ص ۴۰۴).

۱۰۰. شهری بزرگ بوده و از شیراز و اهواز هر کدام شصت فرسخ فاصله داشته است(یاقوت, همان, ج ۱ و ۲, ص ۱۲۰). خرابه های آن در چند میلی شمال شهر بهبهان کنونی است که اهالی ارجان به آن کوچ کردند (لسترنج, همان, ص ۲۹۰).

۱۰۱. یکی از بزرگ ترین نواحی فارس بوده و شهرهایی همچون شیراز, جور (فیروزآباد), سیراف, کازرون و... را شامل می شده است. مرکز آن, شهر جور بوده است(یاقوت, همان, ج ۱ و ۲, ص ۱۲۲).

۱۰۲. بلاذری, همان, ص ۳۸۰.

۱۰۳. یکی از شهرهای فارس است که در فاصله سی فرسخی شیراز قرار دارد (یاقوت, همان, ج ۳ و ۴, ص ۹۹.

۱۰۴. بلاذری, همان, ص ۳۸۰.

۱۰۵. یکی از نواحی فارس که در فاصله ۲۵ فرسخی شیراز واقع شده بود (یاقوت همان, ج ۵ و ۶, ص ۶).

۱۰۶. بلاذری, همان, ص ۳۸۱.

۱۰۷. همان.

۱۰۸. ابن اعثم کوفی, همان, ج ۲, ص ۷۶.

۱۰۹. کوره شاپور دارای شهرهای مهمی چون نوبندجان, کازرون, توز(توج) بوده و مرکز آن شهر نوبندجان بوده است. (یاقوت, همان, ج ۵ و ۶, ص ۶).

۱۱۰. ابن بلخی, همان, ص ۲۷۴.

۱۱۱. همان.

۱۱۲. همان, ص ۲۷۵.

۱۱۳. یکی از نواحی شیراز است (یاقوت, همان, ج ۵ و ۶, ص ۴۳۴).

۱۱۴. ابن بلخی, همان, ص ۲۷۵.

۱۱۵. همان, ص ۲۷۶.

۱۱۶. همان.

۱۱۷. لسترنج, همان, ص ۲۰۰.

۱۱۸. یاقوت, همان, ج ۳ و ۴, ص ۲۶.

۱۱۹. بلاذری, همان, ص ۲۶۲.

۱۲۰. یاقوت حلوان را آخرین حد عراق و مرز آن با جبال می داند (معجم البلدان, ج ۳ و ۴, ص ۱۷۳) در حالی که یعقوبی آن را در کورجبل ذکر می کند (تاریخ الیعقوبی, ج ۱, ص ۱۷۶) لسترنج نیز به اختلاف جغرافی نویسان بر سر حلوای و این که از کدام ناحیه است, اشاره دارد.(جغرافیای تاریخ سرزمینهای خلافت شرقی, ص ۲۰۶).

۱۲۱. معرب کرمانشاهان که در فاصله سی فرسخی همدان و در جاده مکه بین, همدان و حلوان قرار دارد و بنای آن به قبادبن فیروز منسوب شده است (یاقوت, همان, ج ۷ و ۸, ص ۳۷).

۱۲۲. بلاذری, همان, ص ۲۹۹.

۱۲۳. یاقوت درباره کلمه ((قرماسین)) می گوید: مکانی است که تازبیدیه هشت فرسخ فاصله دارد و گمان دارم که در راه مکه باشد. سپس می گوید: با قرمیسین که نزدیک همدان است, تفاوت دارد. (معجم البلدان, ج ۷ و ۸, ص ۳۶). بنابراین, به نظر می رسد, صحیح کلمه در اینجا قرمیسین باشد نه فرماسین.

۱۲۴. بلاذری, همان, ص ۲۹۹.

۱۲۵. طبری, همان, ج ۳, ص ۱۴۰.

۱۲۶. شهری است بزرگ در سمت جنوب همدان که با آن سه روز راه فاصله دارد (یاقوت, همان, ج ۷ و ۸, ص ۴۰۹).

۱۲۷. طبری, همان, ج ۳, ص ۲۲۰ و ۲۲۱ و بلاذری, همان, ص ۳۰۳.

۱۲۸. طبری, همان, ج ۳, ص ۲۲۱.

۱۲۹. ابن اعثم کوفی , همان, ج ۲, ص ۳۱-۶۲.

۱۳۰. شهری است که در فاصله بیست و چند فرسخی همدان واقع شده است (یاقوت, همان, ج ۳ و ۴, ص ۳۷۰).

۱۳۱. بلاذری, همان, ص ۳۰۴.

۱۳۲. یاقوت, همان, ج ۵ و ۶, ص ۱۰۴.

۱۳۳. بلاذری, همان, ص ۳۰۴.

۱۳۴. یاقوت درباره این اسم می گوید: این اسم مرکب از سه کلمه مهر, جان و قذق است که مهر به معنای خورشید محبت و شفقت می باشد و جان به معنای نفس یا روح است و قذق به گمانم نام شخصی است. بنابراین معنای این کلمه خورشید یا محبت جان قذق می باشد, و این نام به ناحیه زیبایی گفته می شود که دارای شهرهایی است و در نواحی جبال در سمت راست رونده از حلوان عراق به همدان و در نزدیکی صیمره واقع شده است(معجم البلدان, ج ۷ و ۸, ص ۳۴۷).

۱۳۵. شهری است بین دیار جبل و خوزستان که بسیار سرسبز است و باغات میوه فراوان دارد (یاقوت, همان, ج ۵ و ۶, ص ۲۱۴).

۱۳۶. بلاذری, همان, ص ۳۰۴.

۱۳۷. دستبی ناحیه ای است بزرگ میان ری و همدان که بین آن دو تقسیم می شود و قسمتی از آن را دستبی رازی می گویند که شامل نود روستا می شود و قسمت دیگر دستبی همدان است که شامل تعدادی روستا می باشد(یاقوت, همان, ج ۳ و ۴, ص ۳۰۰). ظاهرا مراد از دستبی در این جا به قرینه مقام, دستبی همدان می باشد.

۱۳۸. طبری, ج ۳, ص ۲۱۸.

۱۳۹. همان, ص ۲۲۹.

۱۴۰. بلاذری, ص ۳۰۶.

۱۴۱. همان.

۱۴۲. ((دخل المسلمون الی حصن همدان فاحتووا علیه و علی ماقدروا علیه من الاطعمه و العلوفه و غیر ذلک))(ابن اعثم کوفی, ج ۲, ص ۶۴).

۱۴۳. طبری, همان, ج ۳, ص ۲۲۵.

۱۴۴. بنا به نوشته یعقوبی فاذوسفان به معنای دفع کننده دشمنان می باشد و در تشکیلات نظامی ساسانی مقامی پایین تر از اصبهبذ (سپهبد) بوده است (تاریخ الیعقوبی, ج ۱, ص ۱۷۷).

۱۴۵. طبری, همان, ج ۳, ص ۲۲۴.

۱۴۶. بلاذری, نام او را عبدالله بن بدیل بن ورقإ ذکر کرده است (فتوح البلدان, ص ۳۰۸).

۱۴۷. طبری, همان, ج ۳, ص ۲۲۵.

۱۴۸. ابونعیم اصفهانی, همان, ص ۱۳۹.

۱۴۹. بلاذری, همان, ص ۳۰۸.

۱۵۰. همان, ص ۳۱۰.

۱۵۱. همان, ص ۳۰۸ و ۳۰۹ و ۳۱۰.

۱۵۲. ابن اعثم کوفی, همان, ص ۶۸-۷۰.

۱۵۳. بلاذری, می گوید نام او فرخان بن زینبدی است که عرب او را زینبی می گوید(فتوح البلدان, ص ۳۱۴).

۱۵۴. طبری, همان, ج ۳, ص ۲۳۱ و ۲۳۲.

۱۵۵. بلاذری, ص ۳۱۴.

۱۵۶. همان, ص ۳۱۴ و ۳۱۵.

۱۵۷. ابن اعثم کوفی, همان, ج ۲, ص ۶۶.

۱۵۸. طبری, همان, ج ۳, ص ۲۳۲.

۱۵۹. شهری است بزرگ از توابع ری که در فاصله بیست فرسخی آن و در سر راه ری ـ سمنان قرار دارد(یاقوت, همان, ج ۳ و ۴, ص ۲۵۲).

۱۶۰. قلعه ای است از توابع آمل که در فاصله دو روز راه از آن قرار دارد (یاقوت, هم


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.