جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

بررسی تأثیرات فرایند جهانی شدن بر علوم اجتماعی


هدف این مقاله, بررسی تأثیرات فرایند جهانی شدن بر علوم اجتماعی است به عبارت دقیقتر, تحولات علوم اجتماعی در عرصه هایی همچون مفاهیم, نظریه ها, شیوه تبیین و متدلوژی در سایه تحول جهانی شدن مورد ارزیابی قرار می گیرد

فرض اصلی این است که قطعیت (دترمنیسم) حاکم بر علوم اجتماعی در دههٔ اخیر بر اثر فرایند جهانی شدن تا اندازه‌ زیادی از بین‌ رفته و علوم اجتماعی جنبهٔ بومی پیدا کرده است. بر این اساس چنین تصور می شود که امروزه میزان همگرایی علوم اجتماعی با مناطق مختلف جهان بیشتر شده و عصر تئوریهای کلان[۲] جامعه شناسی کلاسیک به پایان رسیده است.

بطور کلی ‌می توان گفت علوم اجتماعی حاصل تحول معرفت شناختی مدرنیته است. رشد بی اندازه علوم تجربی از همان سپیده دم رنسانس، علوم انسانی را تحت الشعاع قرار داد و پوزیتویسم یا مکتب اصالت اثبات از بستر چنین فضایی برخاست. اصالت اثبات یا فلسفهٔ اثباتی، روش تفحص در امور قابل اثبات و کشف پدیده ها به موجب استقراء را به عنوان روش علم در مقابل تفکر متافیزیکی و جزئیات مذهبی قرار داد.

این شاهراه جدید که از درون معرفت شناسی دکارت پدیدار شده بود ابزار اساسی صحت انگاری پدیده را استقراءگرایی معرفی کرد. بر این اساس، علم معرفتی شد اثبات شده و نظریه های علمی به شیوه ای دقیق از یافته های تجربی که به واسطه مشاهده و‌ آزمایش بدست‌ می آمدند گرفته می شد. استقرا گرایی با استفاده از اصل کلی تعمیم مبنایی کلی برای ارائهٔ علم بوجود آورد؛ «اگر تعداد زیادی «الف» با شرایط بسیار متنوعی مشاهده شوند و اگر بدون استثناء تمام «الف های» مشاهده شده خاصه «ب» را داشته باشند، آنگاه تمام « الف ها» خاصه «ب» را دارند.»[۳]

علوم اجتماعی بویژه جامعه شناسی که با تکیه بر چنین مبنایی شکل گرفت، اولین بار در آثار «مونتسکیو» نظریه های جامعه شناسی بر پایه اصول اثباتی مطرح شد. «آگوست کنت» در قرن نوزد‌هم مکتب اصالت اثبات را در قلمرو علوم اجتماعی نهادینه کرد و میراث ماندگاری برای پیشینیان خود به جای گذاشت.

در یک دیدگاه کلی ‌می توان گفت که علوم اجتماعی از قرن نوزدهم تاکنون از حیث مفاهیم، نظریه های اجتماعی، شیوهٔ تبیین و متدلوژی سه مرحله اساسی را پشت سر گذاشته است:

۱ـ علوم اجتماعی ملی از قرن نوزدهم تا سال ۱۹۲۰.

۲ـ علوم اجتماعی بین المللی از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۹۰.

۳ـ علوم اجتماعی جهانی از سال ۱۹۹۰ به بعد.

دوره اول و دوم را می توان به تحت عنوان «عصر جامعه شناسی کلاسیک» توصیف کرد. در دههٔ اخیر، جهانی شدن ویژگیهای کلی این عصر را به چالش کشیده است. هدف این مقاله تحلیل مرحلهٔ سوم است اما برای بررسی و ارزیابی دقیقتر ابتدا به ویژگیهای کلی عصر جامعه شناسی کلاسیک می پردازیم.

۱ـ علوم اجتماعی کلاسیک

عصر علوم اجتماعی کلاسیک دو مرحله اساسی را در بر می گیرد:

الف) علوم اجتماعی ملّی

نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم عصر علوم اجتماعی ملی نامیده می شود. در این دوره علوم اجتماعی عمدتاً غربی و همهٔ مفاهیم و نظریه های آن بر مسائل مرتبط با توسعهٔ دولتهای مدرن و صنعتی متمرکز بود. جامعه شناسانی همچون: «سن سیمون»، «آگوست کنت»، «اسپنسر» و «دورکهایم» در این دوره تئوری پردازی می کردند.

نظریه ها، شیوه تبیین و متدلوژی علوم اجتماعی در این مرحله برگرفته از علوم تجربی و بویژه تئوری «بقای اصلح» چارلز داروین بود. داروین خود در مورد برتری جامعهٔ غرب هیچ گونه تلاشی برای تحلیل و تشریح مسایل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در جوامع انسانی به عمل نیاورد؛ اما مکتب داروین سم اجتماعی که در علوم اجتماعی پدیدار شد جوامع انسانی را نیز از نوع همان جوامع طبیعی و حیوانی قلمداد کرد. این ایده در مرحلهٔ بعد؛ یعنی علوم اجتماعی بین المللی بنیاد تئوریهای توسعه و مدرنیزاسیون را با تأکید بر برتری جوامع غربی فراهم آورد.

ب) علوم اجتماعی بین المللی

از جنگ جهانی اول به بعد علوم اجتماعی جنبهٔ بین المللی به خود گرفت و مفاهیمی همچون: مدرنیزاسیون، توسعه، جهان اول، جهان دوم، جهان سوم و … زمینه ساز مطالعات مقایسه ای و تحقیقات بین کشوری شدند. با این وجود، مقایسه بین کشورهای پیشرفته و عقب مانده بر پایه، همان تئوریهای کلان و علمی دورهٔ اول صورت می گرفت. عمده نظریه های جامعه شناسی کلاسیک بویژه در زمینهٔ توسعه در این دوره شکل گرفتند. نظریه های توسعهٔ کلاسیک در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ و همچنین نظریه های نظام جهانی مانند تئوری نظام جهانی و‌الریشتن در گروه علوم اجتماعی بین المللی جای دارند.

روی هم رفته می توان چند ویژگی اساسی را برای عصر جامعه شناسی کلاسیک برشمرد:

۱ـ در جامعه شناسی کلاسیک، هدف اصلی بررسی فرایندهای عام اجتماعی بود. در این جا فرایندهای عام نظیر خردگرایی،تمایزات ساختاری و تضاد طبقاتی به عنوان ویژگیهای کلی جوامع در نظر گرفته می شدند. پایه و بنیان دو جریان اصلی جامعه شناسی را که ابتدا در آلمان و فرانسه شکل گرفتند «کل گرایی»[۴] تشکیل می داد. «سن سیمون»، «آگوست کنت»، «امیل دورکیم» در فرانسه و جامعه شناس آلمانی همچون مارکس و پیروان او در مکاتب فرانکفورت و مکتب انتقادی رهیافت کل گرایانه داشتند. همهٔ این جامعه شناسان به جای تأکید بر اهمیت فرد به عنوان مورد مطالعاتی، جامعه را به عنوان کلی از اجزاء مورد بررسی قرار دادند. مفاهیم و نظریه های اجتماعی نیز تابعی از این فرایند بودند.

۲ـ جامعه شناسی کلاسیک مبتنی بر تئوریهای کلان اجتماعی بود .

هم در عصر جامعه شناسی ملی و هم در دوران جامعه شناسی بین المللی، نظریه ها عمدتاً بر گرفته از تئوریهای کلان بودند. مانند: تئوری انسجام اجتماعی دورکیم، نظریه‌ تکاملی و یا قانون سه مرحله ای آگوست کنت و نظریه های توسعه و مدرنیزاسیون دهه های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰.

از دههٔ ۱۹۲۰ به بعد با رواج مفاهیم توسعه و مدرنیزاسیون بحث از تغییر و تحول جوامع توسعه نیافته با تأکید بر تئوریهای کلان اجتماعی صورت می گرفت. نظریه های کمیت گرای توسعه در چارچوب مکتب رفتار‌گرایی مانند الگوی پلیارشی رابرت دال، نظریه بیج کارل دویچ ولرنر، نظریه‌ توسعه گرای شیلز، نظریه کارکرد‌گرای توسعه آلموند، نظریه بحران لوسین بای و ارگانسکی و یا الگوی نها‌دگرایی هانتیگستن از روند توسعه، همه از جمله نظریاتی هستند که با الگو قرار دادن جوامع غربی پیرامون مسایل و مشکلات کشورهای جهان سوم و توسعه نیافته تئوری پردازی کرده اند.[۵]

۳ـ در جامعه شناسی کلاسیک، مطالعات مقایسه ای با تأکید بر «الگوی نمونهٔ جامعهٔ توسعه نیافته» گرایش به مرکز را تقویت می کرد. آثار کلاسیک علوم اجتماعی در اواخر قرن نوزد‌هم مانند آثار «ماکس وبر»، «کارل مارکس» و «امیل دورکیم» مسایل بزرگی را همچون توسعهٔ کاپیتالیسم، ظهور بورکراسیهای پیچیده، نزاع طبقاتی و این که چگونه نظم اخلاقی در جوامع شهری مدرن ایجاد می شود، از یک چشم انداز مقایسه ای بیان می کردند و برای توجیه تفاسیر‌شان، شواهد تجربی را از هر منبع قابل دسترسی کسب ‌می نمودند؛ مثلاً مارکس نمونه هایی را از چین و آمریکای شمالی در تئوری تغییر شیو‌ه های تولیدش مطرح نمود.

گرایش جامعه ‌شناختی مطالعات مقایسه ای یا تطبیقی از دههٔ ۱۹۶۰ به عنوان شاخه ای از علوم اجتماعی به طور مستقل پا گرفت. مطالعات تطبیقی با تأکید بر الگوهای نمونه و تئوری های کلان بویژه در حوزه مسایل توسعه به روش اثبات گرایی جان دوباره بخشیدند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.