جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

فروتنی در علم اقتصاد


فروتنی در علم اقتصاد

آیا اقتصاد یک علم است آیا در اقتصاد نیز همانند فیزیک قوانین خاصی وجود دارد پاسخ به این سوالات که اقتصاددانان را همانند معرفت شناسان تقسیم بندی می کند نه تنها نتایج مهمی برای علم اقتصاد به همراه دارد بلکه آثار مهمی هم بر نقش اقتصاددانان در جامعه خواهد داشت

محمد فرهادآیا اقتصاد یک علم است؟ آیا در اقتصاد نیز همانند فیزیک قوانین خاصی وجود دارد؟ پاسخ به این سوالات که اقتصاددانان را همانند معرفت شناسان تقسیم بندی می کند نه تنها نتایج مهمی برای علم اقتصاد به همراه دارد بلکه آثار مهمی هم بر نقش اقتصاددانان در جامعه خواهد داشت. مثال زیر را در نظر بگیرید؛ آیا درست است که بگوییم «افزایش حداقل دستمزد الزاماً منجر به میزان اشتغال کمتر برای کارگران دارای حداقل توانایی ها می شود»؟ پاسخ سرراست است؛ خیر.

این به اصطلاح «قانون حداقل دستمزد» یک نقطه شروع بسیار خوب است، نه تنها به دلیل اینکه این قانون در مرکز بحث اخیر (فرانسه) پیرامون دستمزد های پایین قرار داشته، بلکه به دلیل اینکه این قانون یکی از معدود پیشنهاداتی است که می تواند به طور کاملاً موجه و منطقی ادعا کند که یک «قانون اقتصادی» است.

بر اساس یک پژوهش، ۹۰ درصد از اقتصاددانان به این قانون اعتقاد دارند. گذشته از اینها، آیا کافی نیست برای بیان این موضوع که اگر قیمت یک کالای معین افزایش یابد، تقاضا برای آن کاهش خواهد یافت؟ هیچ کس نمی تواند یک حقیقت اقتصادی مقدماتی تر از این گزاره پیدا کند. متاسفانه دیوید کارد و آلن کراگر از طریق تجارب امریکای شمالی مشاهده کرده اند که همراه با افزایش در حداقل دستمزد، سطح اشتغال نیروی کار با حداقل توانایی در همان سطح قبلی، ثابت مانده یا افزایش یافته است. آنها اثر منفی پیش بینی شده توسط قانون حداقل دستمزد را مشاهده نکردند. در کنار این موضوع، افرادی که کمی حافظه دارند، به خوبی می دانند که در اوایل دهه ۱۹۷۰، مالینود یک ساختار کلان اقتصادی پیشنهاد کرده و آن را «بیکاری کینزی» نامیده بود که در آن «با افزایش دستمزدها، اشتغال نیز افزایش می یافت». این امر چگونه ممکن است؟

دلیل آن این است که اقتصاد یک بافت پیچیده از وابستگی های متقابل است که به ما اجازه نمی دهد نتیجه نهایی تغییر در متغیر منفرد را پیش بینی کنیم. ممکن است یک افزایش در نرخ های بهره به خوبی منجر به افزایش در ارزش پول ملی بشود، اما خلاف آن هم ممکن است. هیچ قانون جهانشمولی در اقتصاد وجود ندارد. در عوض، تنها مجموعه یی از مکانیسم های گوناگون وجود دارد، به گونه یی که در تحلیل یک موقعیت خاص، لازم است که ما شرایط اقتصادی، نهادها و ویژگی های تاریخی را نیز لحاظ کنیم. یک نفر می تواند بگوید «خوب». آیا ما نمی توانیم به سادگی و با دقت بیشتر نسبت به شرایط اولیه به پیش بینی نتیجه نهایی بپردازیم؟

اینجا ما با مانع دوم روبه رو می شویم، حتی بدتر از مانع اول. در میان شرایطی که نوسانات اقتصادی را تحت تاثیر قرار می دهند، یکی هم ممکن است شامل دانش افراد، اعتقادات آنها و روشی که آنها محیط اطراف خود را درک و کنش های خود را تعدیل می کنند، باشد. همچنان که این اتفاق می افتد، این اعتقادات، توضیحات و تفاسیر به دلیل ماهیت اجتماعی خود مدام در حال تکامل بوده و مرتباً خود را تغییر می دهند و به همین دلیل انسان ها به طور پیوسته یاد می گیرند و نوآوری می کنند. آینده هیچگاه تکرار گذشته نیست. در جهان انسانی، آنچه دیروز اتفاق افتاده، به ما نمی گوید که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد. کدام مدلسازی از انتخابات امریکا می توانست پیش بینی کند که ناتوانی برخی ماشین ها در ایجاد سوراخ های کوچک در برگه رای؛ مناسب خواهد بود؟ به طور مشابه، رقابت اقتصادی نیز مدام موقعیت های جدید و غیرقابل پیش بینی به وجود می آورد.

خب، این امر چه نتیجه یی برای اقتصاددانان به دنبال خواهد داشت؟ فروتنی. فروتنی در تدریس، پلورالیسم نامیده می شود، رویارویی با حقایق و دیگر علوم اجتماعی و شناخت سه تقاضایی که در قطعه جذاب نوشته شده توسط دانشجویان اقتصاد پیدا می کنید. به زبان مفاهیم سیاسی، این موضوع بدین معنی است که هیچ بحثی از سوی قدرت غالب، موجه نخواهد بود. این مساله بیان نمی کند که اقتصاددانان می بایست خارج از بحث های عمومی باقی بمانند. این امر به سادگی به این مفهوم است که اقتصاددانان باید به عنوان یک شهروند با اعتقادات راسخ در مورد خیر عمومی و روش های برخورد با آن، خود را درگیر مباحثات کنند، نه اینکه به عنوان دارنده یک حقیقت جهانشمول و به منظور تحمیل آن بر انسان ها، آن حقیقت را جایگزین هر بحثی کنند.

محمد فرهاد

منبع؛ گذری بر اقتصاد