چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

جاسوس انگلیس در ایران


جاسوس انگلیس در ایران

دوشیزه لمبتون

فصلنامه «مطالعات سیاسی» که ۲۲ شماره آن از سوی» مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی» منتشر شده است، تاکنون زندگینامه تعدادی از رجال عصر پهلوی اول و دوم را در برخی از شماره های آن به چاپ رسانده است.

روزنامه کیهان در آستانه سی امین سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی با چاپ تعدادی از مقالات و زندگینامه های رجال آن دوران در ستون پاورقی «نیمه پنهان» خوانندگان و علاقه مندان مباحث تاریخ معاصر ایران را به مطالعه دعوت می نماید.اگرچه در طی سالهای گذشته زندگینامه برخی از این رجال در همین ستون به چاپ رسیده است، اما در این میان انتشار اسناد جدید و منتشر نشده که طی سالهای اخیر اقدام به انتشار آنها آغاز شده می تواند برای خوانندگان جستجوگر مباحث تاریخی حاوی جذابیت و آگاهی از مسایل و ناگفته های دیگر از تاریخ معاصر کشورمان باشد. دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان

● اشاره

چهره تاریخ ایران زخمهایی به خود دیده که عوامل استعماری با ابزارهای موجود آنها را آفریده اند. بسیار دیده ایم، خاورشناسان و دانشمندان زیرک یا زیرک نمای غربی را که به حقایق کاملا آگاه اند و با برگزاری سمینارها، دروس و یا تدوین کتب در زمینه مطالعات شرق شناسی، اسلام شناسی و ایران شناسی یا عناوین دیگر به اضمحلال ریشه های فرهنگی جوامع تحت سلطه خود می پردازند. متاسفانه برخی از رهبران سیاسی نیز با این به اصطلاح خاورشناسان همکاری کرده به منسوخ نمودن آثار هویت ملی خود مبادرت می ورزند. حتی برخی از روشنفکران نیز در اظهارنظر و گزینش خط مشی با آنها اختلافی نداشته، متقابلا از تقویت و پشتیبانی اینان برخوردار هستند. ازاین روی ایشان نه به مسئولیت اجتماعی خود به عنوان روشنفکر عمل می کنند که «بیداری جامعه» از آنان انتظار می رود و نه به فریب اندیشه های این جاسوسان در کسوت «محقق» باور دارند.

از بررسی فعالیتهای اکثر ایران شناسان درمی یابیم که آنان هم ازنظر موضوع مطالعه و هم از نظر رهیافت مطالعه، تحت هدایت دولتهای متبوعشان بودند و به میزان موفقیتی که کسب می کردند تشویق و تامین ۱ می شدند. دوشیزه لمبتون هم در این جریان یک استثنا نیست. وی به پاس تحقیقات و بررسیهایش که برای استعمار نقش کلیدی داشت در هفتم دسامبر ۱۹۶۰ به کسب مدال «سرپرسی سایکس مموریال» نایل آمد.۲

حضور این بانوی انگلیسی در لحظه های شگفت انگیز تاریخ سیاسی معاصر این مرز و بوم توجیهی جز دخالت انگلیسیها در امور سیاسی ایران ندارد. سابقه این گونه رفتارهای سیاسی در استراتژیهای قرون گذشته انگلیس نیز جلوه کرده بود و پس از آن نیز از درون تاریکیهای تاریخ بارها و بارها این تصاویر را دیده ایم.

بینش سیاسی وی در مورد مسائل ایران بی شک بینشی استعماری است که در واقع در فرآیند تکوین سلطه دوگانه سیاسی و تجاری انگلستان در نیمه اول قرن بیستم، با کنترل نفت ایران توسط انگلستان و بازپس گیری آن از سوی ایران، بارز شده، فصلی در تاریخ روابط دوجانبه به خود اختصاص داده است.

وی با ارادت و اخلاص بی شائبه به منافع استعماری انگلیس با انجام مأموریتهای محوله از سوی دولت متبوعش توانمندیش را در ایفای رسالت تاریخی خود در جهت اهداف انگلیس به ثبوت رساند.

این عنصر زبردست MI۶ -به قول انورخامه ای- فعالیتهای خود را با ایجاد شبکه های اطلاعاتی، اجرای عملیات روانی و سایر اقدامات در ایران سازمان دهی کرده و از نتایج آن، MI۶ را بهره مند ساخته است.

در این نوشتار با جنبه هایی از عملکرد و نظریات لمبتون که در بازخوانی منابع موجود به نقش جاسوسی وی تأکید می شود، آشنا می شویم.

● زندگی نامه

خانم دکتر کاترین لمبتون (Dr CA Lambton) یا (Ann Kathcrine Swynford Lambton۳) به سال ۲۱۹۱ در یک خانواده متوسط انگلیسی به دنیا آمد. پدرش «جرج لمبتون» (۹۴۹۱-۱۸۵۷) پرورش دهنده اسبهای مسابقه ای و عضو باشگاه سوارکاران انگلستان بود. او تحصیلات عالی خود را در رشته زبانهای شرقی دانشگاه معروف کمبریج به پایان رساند و به خدمت وزارت امورخارجه انگلستان درآمد و مأمور در ایران شد. او در ایران زبان فارسی را تکمیل کرد. ابتدا لهجه دختران تهران و تمام اصطلاحات و جملات فارسی را یاد گرفت. سپس به اصفهان رفت و در آن شهر نیز اصطلاحات اصفهانی و بختیاری را آموخت. در مراجعت از این سفر چون حادثه شهریور ۱۳۲۰ نزدیک می شد از طرف سفیر انگلیس در تهران مأمور اداره اطلاعات و مطبوعات سفارت انگلیس در ایران گردید.۴ وی علاوه بر زبان فارسی به زبانهای عربی و ترکی نیز به خوبی تکلم می کرد و لهجه محلی این زبانها را می دانست. به طوری که وقتی به فارسی حرف می زد مخاطبش نمی توانست تشخیص بدهد که او انگلیسی است.

وی از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران و از ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹ استاد زبان فارسی دانشگاه لندن بود.۵ میس لمبتون وابسته مطبوعاتی «سربولارد»، سفیر انگلیس در تهران، فردی بسیار فراتر از یک وابسته مطبوعاتی بود زیرا در مورد ایران و تاریخ و قومیتهای آن در حد استادی، بااطلاع بود. سربولارد در تمام کارهای خود همیشه به لمبتون تکیه می کرد و از او به عنوان مشاور عالی قدر در تمام مکاتبات خود نام برده است.

او اکنون در دهکده ای نزدیک لندن دوران بازنشستگی خود را طی می کند. چند سال قبل دولت انگلستان برای خدماتش به امپراتوری بریتانیا به او لقب «لیدی» اعطا کرد. وی از چند دانشگاه دکتری افتخاری دریافت داشته است. این استاد مدرسه علوم شرقیه لندن۶ به مناسبت مطالعات و سوابقش، صاحب نظر در مسائل ایران شناخته می شود.

دوشیزه لمبتون چهره ای سفید، قدی بلند و اندامی نسبتا چاق داشت. همیشه دامنی بلند می پوشید و در صورت لزوم چادر هم به سر می کرد. تابستانها گیوه می پوشید. وسیله تردد او در شهر دوچرخه بود و بسیاری اوقات نیز پیاده رفت و آمد می کرد.۷

● آثار و نوشته های لمبتون

از مهم ترین آثار او باید در کتاب:

ـ مالک و زارع در ایران (۱۹۵۲م)

ـ لغت نامه فارسی (۱۹۵۳م)

ـ سه لهجه از لهجه های ایرانی (۱۹۳۸م)

ـ ایران عصر قاجار (۱۹۸۷م) نام برد.

گذشته از این دوشیزه لمبتون مقالات متعددی درباره مسائل مربوط به ایران نوشته در مجلات مختلفی انتشار داده است که مهم ترین آنها عبارت است از: شرحی درباره قم (۱۹۴۸م)، دوسیورغال متعلق به دوره صفویه (۱۹۵۰م)، اندیشه هایی درباره آیین جهانداری از نظر ایرانیان (۱۹۵۶م) و نصیحه الملوک و آیین شهریاری و تأثیر تمدن غرب در ایران(۱۹۵۸م).

لمبتون بعد از ترک ایران دو کتاب درباره این کشور یکی به نام انجمنهای سری در مشروطیت secret Societes and Persian revolution و دیگری اصلاحات ارضی در ایران نوشت و به چاپ رساند.

گفته شده که میس لمبتون سه ماه قبل از ترک ایران همه روزه به کتابخانه ملی می رفت و در آنجا مشغول مطالعه می شد. او در همان وقت اظهار داشته بود که مشغول نوشتن کتابی درباره تقسیم محصول بین مالک و زارع در ادوار مختلف در ایران می باشد. در این کتاب راجع به روابط مالک و زارع در ایران و چند صد نوع بهره مالکانه که مالک از زارع ایرانی می گرفت، اطلاعات جامعی تهیه شده که نهایتا کتاب با عنوان مالک و زارع در ایران منتشر شده است.

علاوه بر این «آن لمبتون» توانست کتابی در دستور زبان فارسی بنویسد که سالهای درازی در اغلب کشورها تدریس می شد. لغت نامه کوچکی هم تألیف کرد که شهرت گرفت. به علاوه به صورت منظم مقالات پژوهشی تاریخی درباره امور دیوانی، اجتماعی و مالی ایران می نوشت که در Bsoas و دایره المعارف اسلامی (لیدن) و سایر مجله ها به چاپ می رسید. آخرین کتاب وی ایران عصر قاجار است (۱۹۸۷میلادی) که توسط سیمین فصیحی پور ترجمه شده به ضمیمه آن مطالبی در باب شرق و شرق شناسی و ایران شناسی دارد که در نوع خود خواندنی است.

در اوایل ۱۳۲۲ میس لمبتون پیاده از تهران به اصفهان رفت. این مسافرت او ۴۲ روز طول کشید. در این مسافرت وی گزارشی ۲۷۰۰ صفحه ای تهیه کرد که همه آن به صورت کتابی خطی مدون شد. علاوه بر این در مندرجات برخی منابع تاریخی- سیاسی آمده است که وی متن قرارداد کنسرسیوم نفتی سال ۱۹۵۴ میلادی را ترجمه کرده است.۹

● استناد محققان به نوشته های لمبتون

تألیفات و نوشته های این محقق انگلیسی جزو منابع تاریخی و جغرافیایی درآمده است و محققان ایرانی و غیرایرانی با هر نوع نگرشی از آن استفاده می نمایند. برخی، مکتوبات وی را برای اثبات نظریات خود به کار برده اند و برخی دیگر به نقد نوشته های او پرداخته اند.

«ابونصر عضدی قاجار» می نویسد:

مورخان ایرانی در دوره پنجاه و چند ساله استیلای خاندان پهلوی کمتر نوشته ای بی غرضانه درباره سلسله قاجاریه و روزگار آنان ارائه داده اند و اگر بعضا چنین کاری کرده باشند من از آن آگاهی ندارم. آری واقعا جای یک تحلیل خالی از حب و بغض در نوشته های آنها خالی است و به همین سبب برای دست یابی به چنین تحلیلی ناگزیر باید به آنچه که در این زمینه به قلم خارجیان گذشته است روی آورد. من (ابونصر عضد قاجار) در اینجا برای نمونه به نظریاتی که توسط خانم «لمبتون» انگلیسی درباره اوضاع ایران در دوره قاجاریه ابراز شده است رجوع می کنم. قبلا لازم به یادآوری است که «میس لمبتون» هم سالها یکی از عوامل مؤثر برنامه های سیاسی لندن در ایران، بویژه پس از جنگ جهانی دوم بوده است و بی شک نمی توانسته در نوشته های خود جانب سیاست استعماری انگلستان را فرو گذارد. اگر در نظر بگیریم که انگلیسها در دوران قاجاریه از هیچ اقدامی برای توسعه نفوذ خود در ایران و مقابله با نفوذ روسیه و جلوگیری از پیشرفت و ترقی ایران خودداری نکردند. می توانیم یقین داشته باشیم که او سخنی از روی مجامله درباره قاجاریه نگفته است.

وی در جای دیگری می افزاید: دوشیزه لمبتون در کتاب خود به نام «ایران قاجاریه» که در سال ۱۹۷۸ در لندن منتشر شده چنین می نویسد: دوران قاجاریه در ایران که از ظهور آقامحمدخان تا خلع احمدشاه به طول انجامید سرانجام به استحاله این کشور از یک نظام سلطنتی اسلامی قرون وسطایی که بر شرق متصرفات خلفای عباسی حاکم بود به یک حکومت مشروطه سلطنتی مطابق با الگوی اروپای غربی منجر گردید. این دوران همچنین شاهد تحولات عمده در روابط ایران با همسایگان خود و قدرتهای بزرگ آن زمان است. از سوی دیگر پیشرفت تکنولوژی در غرب و شیوع عقاید آزادی طلبانه موجب شد تا ایران نیز ضرورت ایجاد تغییرات مهم در داخل مرزهای خود را احساس کند. آنچه دوشیزه لمبتون در کتاب خود آورده کمابیش با واقعیت منطبق است و قصد من از نقل این مطالب یادآوری اوضاع و احوال سلطنت دوران قاجاریه و نشان دادن این نکته است که چگونه قدرتهای خارجی دست و پای آنها را برای انجام هرگونه اصلاحاتی بسته بودند و با این حال آنها توانستند وحدت ملی را حفظ کنند و سرانجام به کشور ما حکومت پارلمانی بدهند۱۰.

در کتاب پارلمانتاریسم در ایران نیز آمده است: «دوشیزه لمبتون هم اساسا نهضت مشروطه را دارای هدف برپایی نظام پارلمانی نمی داند، بلکه معتقد است هدف مردم در این نهضت، آزادی در محدوده اسلام و نفی ظلم حاکم بوده است و علما هم با رهبری یک جنبش مسیحایی و غیرخشونت آمیز به دنبال انجام هدف اسلامی امر به معروف و نهی از منکر بوده اند و به گونه ای که حاکم به قدر لازم متنبه شود و حکومت عدل برقرار گردد و این امر به اقتضای زمان به مفهوم تا حدی مشورت با مردم یا نمایندگان آنان تعبیر می شد. اما حاکم ایده آل و صفات لازم برای او را هنوز به طور کلی در وجود پادشاه حکیم می جستند. لذا رهبران مشروطه از جمله علمای فعال هدفشان برپایی نظام پارلمانی نبود و آشنایی زیادی هم با آن نداشتند بلکه به دنبال اتخاذ روشهای نوین حکومتی توسط همان نظام سیاسی حاکم بودند تا از اعمال رژیم حاکم جلوگیری کرده ظلم را محدود و عدالت و امنیت برقرار نمایند.»

نویسنده کتاب سپس می افزاید: «رویکرد عبدالهادی حائری و نظر لمبتون در این زمینه قابل تأمل است؛ به نظر می رسد این اعتقاد که علمای فعال در نهضت مشروطه با مبانی پارلمانتاریسم و دمکراسی غربی آشنایی داشتند ولی هدف آنها ایجاد نظام پارلمانی به سبک غرب نبوده بلکه سعی ایشان برپایی نظام مشروطه پارلمانی در چارچوب اسلام و با اتکا به اصل اسلامی و بنیانهای دینی بود و از این حیث دیدگاه لمبتون درباره نقش علما نیز تا حدودی به واقعیت نزدیک است چرا که ایشان به دنبال دگرگونی اساسی و بنیادی نبودند بلکه درصدد نوسازی ساختار نظام سیاسی حاکم به منظور دفع ظلم و نفی استبداد بودند و این دیدگاه حداقل در ابتدای نهضت مشروطه درباره علما صادق است.» در جای دیگری از این کتاب اشاره می شود که: «دوشیزه لمبتون در تألیفی در باب انقلاب مشروطیت ایران معتقد است خواسته مردم و رهبران اصلی نهضت، مشروطیت یا دمکراسی نبوده است بلکه آنها صرفا خواهان ایجاد پاره ای اصلاحات بوده اند.»

از نظر لمبتون آزادی مطلوب مردم در نهضت، آزادی محصور در محدوده مورد نظر اسلام بوده است که منطبق با اخلاق و احکام اسلامی باشد. از دید او آنچه اساسا نهضت بدان اتکا داشت اعتراض علیه ظلم بود و این روایت که سلطنت با کفر باقی می ماند ولی با ظلم باقی نمی ماند هنوز در افکار وجود داشت و سرانجام مشروطیت به وقوع پیوست۱۱.

نگارنده کتاب پارلمانتاریسم در ایران این نکته را گوشزد می کند که دوشیزه لمبتون با دیدگاهی سکولار و با غفلت از نقش دولت انگلستان در انحراف مسیر انقلاب مشروطه، ماهیت دینی و اعتقادی رهبران نهضت به حاکمیت و قوانین شرع را عامل مخدوش گردیدن مسیر و اهداف انقلاب مشروطه دانسته است در حالی که هر پژوهشگری بااندکی مطالعه به این نکته پی خواهد برد که اساسا مشروطیت بعد از دخالت انگلستان از جنبه شرعی خود دور گردید و حتی نام مجلس شورای اسلامی را به شورای ملی تغییر دادند؛ لذا ادعای دوشیزه لمبتون در این باره نادرست است. نیز پوشیده نیست که هر دو جریان مشروطه خواه، اعم از مشروطه و مشروعه قائل به ایدئولوژی اسلامی بوده، خواهان انطباق قوانین با قرآن و اسلام و تعدیل ظلم و ستم از مردم، اجرای قانون و... بودند. اینان مدافعان سرسخت اسلامی شدن کامل قوانین بوده از منافع غنی اسلامی (چون تنزیه المله، تنبیه الامه) تغذیه فکری می شدند.

همچنین در بخش دوم، فصل چهارم کتاب تحولات سیاسی اجتماعی ایران ۱۳۵۷- ۱۳۲۰، ۲۱ ذیل عنوان جنبش ملی شدن صنعت نفت، مصدق و کودتا، نویسنده پس از ارائه زندگی نامه ای از مصدق در تشریح فضای عمومی بعد از شهریور ۱۳۲۰ به جمله ای از لمبتون با این مضمون «از سایه شوم استبداد، نوعی خلا معنوی بر جای ماند» اشاره می کند.

یکی از منابع درباره ایلات ایران مجموعه مقالات کتاب «آگاه» است که تحت عنوان ایلات و عشایر ایران انتشار یافته است. این مجموعه یکی از ارزشمندترین منابعی است که درباره عشایر ایران تدوین شده. عمده مقالات آن مربوط به جنبه های مختلف زندگانی عشایر ایران است. در این مجموعه مقاله ای به نام «تاریخ ایالات ایران» از «آن لمبتون» ارائه گردیده است که به اختصار به تاریخ ایلات ایران می پردازد۱۳.

ایل بختیاری نمونه ای از قبایل ایرانی است که اتکای به رؤسا و خوانین این قبایل در عصر افشاریه و زندیه و قاجاریه و بهره گیری از توان نظامی و نفوذ اجتماعی آنها، جز کشمکش و درگیری برای مردم ایران ره آورد دیگری نداشته است. دوشیزه لمبتون در این باره می نویسد: «در زمان قاجارها به غیر از خود قاجارها قدرتمندترین گروهها بختیاریها، اکراد، افشارها، قراگوزلوها، قشقاییها و اعراب فارس بودند. قدرت رهبران عشیره ای از نیروهای نظامی ناشی می شد که می توانستند در اسرع وقت گردآوری کنند و در صورت لزوم به کمک شاه بشتابند. هر چند که رؤسای عشایر بزرگ از سوی شاه انتخاب می شدند مع ذالک این اصل، اصل پایداری نبود و این رؤسا و رهبران طبیعی عشایر به شمار می رفتند. به طور کلی حکومت مرکزی نمی توانست به طور مستقیم نواحی تحت سلطه عشایر را اداره کند.»۴۱

از دیگر منابع جغرافیایی می توان به کتاب تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری نوشته پروفسور جن، راف، گارثویت۵۱ اشاره کرد که در نوشته های خود به دیدگاههای لمبتون امعان نظر داشته است. «امیر محمد حاج یوسفی» ذیل بحثهای مربوط به اصلاحات ارضی در ایران زمینه ها و سیاستها، وقتی به توصیف شرایط روستاها قبل از اصلاحات ارضی و نظام مالکیت می پردازد، در تبیین شرایط ناگوار روستایی به نوشته های لمبتون هم توجهی دارد. او می نویسد: «شرایط ناگوار روستایی مدتهای مدید بود که وجود داشت اما کمتر به آن توجه می شد و قبل از اصلاحات ارضی کمتر تلاش جدی و فراگیری در تاریخ کشور برای تحول در وضعیت روستایی و کشاورزی صورت گرفته بود.» وی می افزاید: «لمبتون معتقد است شاید این بدین دلیل بود که اولا دهقانان ایرانی انقلابی نبودند و ثانیا اینکه طبقات حاکمه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در ایران از زمین جدا نبودند بدین معنا که وابسته به زمین بودند و قدرت و ثروتشان را از آن کسب می کردند.»۶۱

همچنین عده ای از منتقدان لمبتون، کاستیها و نادرستیهای آثار وی را روشن کرده اند. کتاب مالک و زارع دوشیزه لمبتون مورد انتقاد شدید «پطروشفسکی» قرار گرفته است. افزون بر آن اشتباهات عمدی و غیرعمدی دوشیزه لمبتون در کتاب مالک و زارع کم نیست کما اینکه مترجم آن در پانوشت کتاب اغلب اشتباهات او را تذکر داده است. همین طور آقای «ابریشمی» در مقاله ای که اخیرا انتشار یافته متذکر شده است که دوشیزه لمبتون در فهرست منابع خطی مورد استفاده اش از مأخذی به نام خلاصه البلدان نام می برد و آن را از تألیفات حافظ ابرو برمی شمارد و به این وجه معرفی می کند «حافظ ابرو، خلاصه البلدان، موزه بریتانیا، شماره ۵۷۳۸-or» در این مورد که اصولا حافظ ابرو تألیفی به این نام داشته جای بسی تأمل و تردید است اما موضوع از آن جهت جالب می نماید که دوشیزه لمبتون در هیچ یک از صفحات کتاب و مطالب مندرج در پانوشتها از کتاب خلاصه البلدان که او به حافظ ابرو منسوب داشته بهره نگرفته نامی هم نبرده است.۷۱ دیدگاه لمبتون به طور عمده در دو کتاب مالک و زارع در ایران که به قلم آقای دکتر «منوچهر امیری» به فارسی ترجمه شده و کتاب اصلاحات ارضی در ایران پیرامون توسعه روستایی منعکس شده است.

وی ضمن بیان تفاوت موجود بین نظام فئودالی و روش اقطاع و با اشاره به ریشه فقهی مورد اخیر می نویسد: «گرچه در اسلام ظاهرا مبانی اصولی در این زمینه وجود داشته است با این همه باید به خاطر سپرد که کتب فقهی اسلامی حکایت از روشهایی می کرد که کمال مطلوب به شمار می رفت نه روشهایی که مرسوم و معمول بود.»

دوشیزه لمبتون در دهه۰۶۹۱ مسافرتهای متعددی به مناطق روستایی ایران کرده، ظاهرا دویست روستا و آبادی را مورد بازدید و بررسی قرارداده است. حاصل این مطالعات کتابی است به نام اصلاحات ارضی در ایران، بین سالهای ۱۹۶۶-۲۶۹۱ که نسبت به سایر آثار موجود در این زمینه غیر واقع بینانه تر است. و یک پژوهنده حتی با خواندن کتابی مانند ایران، دیکتاتوری و توسعه نوشته فرد هالیدی علی رغم پاره ای از نارساییهای آشکاری که دارد پی به غیرواقع بینانه بودن تحلیلهای دوشیزه لمبتون می برد. اما عالمانه ترین نقدی که به نظر نگارنده تا به حال از کتاب اصلاحات ارضی درایران به عمل آمده مربوط به محققی ایرانی است که ضمن مطالعه روستاهایی که مورد بررسی دوشیزه لمبتون نیز قرارگرفته بود به نتایجی مغایر با نظریات ایشان رسیده است.

● فعالیتهای اجتماعی در ایران

این بانوی انگلیسی قبل از شروع جنگ جهانی دوم به بسیاری از روستاها و قصبات ایران سفر نموده در هر روستایی برای خود دوستانی یافته با کمک آنها اطلاعات موثر و با ارزشی کسب کرده است. مسافرتهای وی اغلب پیاده انجام می شد و درخلال سفر از نقاطی که لازم می دیده عکس برداری می نموده است. در این مسافرتها همیشه یک کت و دامن کلفت از پـارچه های پشمی ایران می پوشید و یک گیوه به پا می کرد که معمولا روستاییان و چوپانان می پوشیدند و کلاه نمدی به سر می گذاشت. قیافه او طوری بود که در قراء و قصبات بیشتر به یک چوپان می مانست تا یک دختر انگلیسی علاوه بر این یکی دیگر از دلایل موفقیت او در سفرهای متعددش به روستاها، آشنایی اش با زبان های محلی آن مناطق بود. وی غالبا با مردم روستاها با زبان و لهجه خود آنها صحبت می کرد. وی روی دستگاه خرمن کوبی می نشست. درباغها انگور می چید و گاه با زنان روستایی پشت تنور زمینی می نشست و نان می پخت.۸۱ در لابه لای خاطرات افراد می توان سخت کوشی توام با مهارت وی را درشناخت جامعه ایران دریافت. «علی آگاه»- که به نظر می رسد. از ماهیت و اهداف لمبتون مطلع نبوده- می نویسد.

تصور می کنم تابستان ۱۳۲۸ بود و من ۲۴ سال داشتم و در دفتر بازرگانی و کشاورزی ام در رفسنجان نشسته بودم. قبل از ظهر بود که خانم بلند بالای خارجی با لباس بسیار معمولی و کفشهایی نظیر گیوه زمخت که به آن در کرمان «ملکی» می گویند و بیشتر کارگران و طبقات متوسط آن را به پا می کنند وارد و نامه ای کوتاه به دستم داد. این نامه از پسر عمه ام دکتر حسین مرشد متخصص گوش و حلق وبینی بود که به توصیه استاد و همکارش دکتر حسن علوی نوشته شده و دوشیزه لمبتون را معرفی نموده بود که برای تحقیقات کشاورزی به رفسنجان می آید و چون رفسنجان هتل و محل پـذیرایی نداشت ایشان را به منزل بردم و پس از صرف ناهار گفتند به بازدید چند روستا برویم. وقتی گفتم جیـپ را بردارم گفتند نه پیاده می رویم و این کار در رفسنجان معمول نبود کسی درماههای خرداد و تیر و هوای نسبتاً گرم و خشک آنجا آن هم ۳-۲ بعد ازظهر به روستا برود. چون خواسته مهمان بود ناچار به تقاضای ایشان عمل نموده و پـیاده راه افتادیم. اولین روستا ۴-۳ کیلومتری رفسنجان بود. بازدید و روانه دهات دوم و سوم که در ۶-۵ کیلومتری بود شدیم. عرق از سر و رویم می ریخت و چون وسایل دیگری درآن روزگار نبود یواش و به طوری که خانم نفهمد مشت مشت از هر جوی آبی که می رسیدیم آب می خوردم و در راه رفتن به زحمت خودم را به خانم می رساندم و همیشه یاد این ضرب المثل مشهور در گوشم صدا می کرد که «چه مردی بود کز زنی کم بود». در روستا خانم از نحوه کشت و زرع، میزان برداشت محصول، طرز تقسیم محصول بین مالک و زارع و میزان پرداخت به حمامی و سلمانی، نگهبان و کدخدا و غیره سؤال می کرد. دریک جا از من پرسید در رفسنجان به نوک خیش چه می گویند گفتم نمی دانم شاید اسم مخصوصی نداشته باشد وقتی از زارع سؤال شد گفت: «جوگ» آن وقت خانم اصطلاح برابری این لغات در فارس و خراسان و بعضی شهرهای دیگر ایران را ذکر کردند. در بازگشت با خستگی و کمی دویدن خود را به خانم می رساندم. وقتی که وارد شهر رفسنجان شدم دو نفر سلام کردند. خشکی دهان و زبان موجب شد نتوانم جواب سلام را بدهم. هنگامی که به منزل مراجعت کرده و جوراب را از پا در آوردم دیدم سر تا سر کف پایم آبله کرده است فردا دیگر رودرواسی را کنار گذاشتم و «چه مردی بود کز زنی کم بود» را به فراموشی سپردم و جریان روز قبل را برای خانم تعریف کردم و قرار شد بازدید بقیه دهات و تحقیقات برای نوشتن کتاب «مالک و زارع ایران» به وسیله جیپ و با برداشتن آب و یخ کافی انجام شود. دو روز بعد دوشیزه لمبتون با اتوبوس عازم کرمان و بلوچستان شدند و سالهای بعد خانم برای تحقیقات مشابه و نتایج اصلاحات ارضی به استانهای مختلف ایران سفر می کردند و من آرزو می کردم که محققان ایرانی هم این گونه کار کنند.

«ایرج اسکندری» و «دکتر یزدی» و من چند نفر دیگر را به خانه اش دعوت کرد. آنجا حدس می زدیم که «میس لمبتون» می خواست بفهمد مزه دهان ما چیست. البته زمان جنگ بود و ما انگلیسیها را جزو متفقین شوروی و ضد هیتلر می دانستیم و ابا نداشتیم از اینکه با «مصطفی فاتح» هم در یک شب بنشینیم. ما فاتح از این کوشش و تلاش برای جلب عده ای از زندانیان درموقع مراجعت از رفسنجان خانم مخصوصاً سفارش کردند که اگر گذرم به انگلیس و لندن افتاد سری به ایشان بزنم و آدرس و نشانی دانشگاه لندن و تلفن خود را دادند. سالها بعد که چنین اتفاقی افتاد و با خانم و خواهرم مهین به آنجا رفته بودیم در دانشگاه لندن که رفتم ناهار مهمان ایشان بودم و ایشان به نمایندگی انگلیس عازم کنفرانس اصلاحات ارضی در رم بودند درمراجعت لندن برای دیدن بنده و خانم و خواهرم به محل اقامت مان آمدند و یک شب شام همگی را به آپارتمان خود دعوت کرد که مواد غذایی را شخصاً خریداری و به منزل آورده و درحضور خودمان طبخ و سرو کردند و چون نه تنها از لحاظ علمی بلکه از لحاظ سنی هم ارشدیت کامل داشتند ما همه به ایشان درکلیه مراحل کمک می کردیم بعدها وقتی شنیدم که درکنفرانس رم آقای «سرهنگ ولیان»۱۹ به نمایندگی دولت ایران شرکت کرده اند بسیار افسوس خوردم.

واقعاً ما چه کسانی را در مقابل چه کسانی به کنفرانسهای جهانی می فرستیم. سالها بعد این خانم در دانشگاه لندن درباره تاریخچه قنوات یزد سخن می گفت حتی یزدیهای حاضر در آنجا هم به اعجاب بودند که کمتر کسی در یزد هم این همه اطلاع را دارد. با اینکه در ایران تا حدودی کارهای تحقیقی می شود ولی آرزو دارم این عقب افتادگی به نحو مطلوبی جبران شود. ۲۰

«لمبتون» در خیابان خانقاه تشکیلاتی به نام «انجمن حمایت از حیوانات» سازمان داد و عده ای از شخصیتهای معروف آن روز را به عضویت این سازمان در آورد. از جمله افراد سرشناس این جمعیت «عبدالحسین هژیر» بود. یکی از کارهای این انجمن به خصوص میس لمبتون این بود که در خیابانهای تهران دم اسبهای درشکه ها را که درشکه چی ها گره می زدند، باز می کرد. اغلب دیده می شد میس لمبتون چند بار دم اسب درشکه را باز می کرد و درشکه چی باز آن را گره می زد، همچنین سگهای ولگرد کوچه را مورد نوازش قرار می داد. روزی که می خواست از ایران برود، عبدالحسین هژیر در نامه ای به او از زحمات وی در سازمان حمایت از حیوانات قدردانی کرد. ۲۱

در آن آشفته بازار جنگ قدرت، این مدافعه و حمایت از حقوق حیوانات جای بسی تعجب دارد. رد پای همین مدافعان حقوق حیوانات در شنهای به جا مانده از این توفان سیاسی دست ساز خود آنان مشهود بود و چه بسیار حقوق این ملت که نادیده گرفته شد و گردی بر احساس این مدافعان حقوق حیوانات ننشست. جالب تر اینکه هژیر، دوست دیرین اشرف پهلوی از لمبتون به خاطر زحماتش در این انجمن حمایت کرده است.

● توانمندی لمبتون در جذب نیروهای توده ای

محمود طلوعی «در فصل پنجم کتاب خود ذیل عنوان توده ایها به نقل از احسان طبری می نویسد:

«بزرگ علوی» از نزدیک ترین یاران دکتر ارانی و سردبیر «مجله دنیا» بود و به همین جهت پس از دستگیری گروه ۵۳ نفر به هفت سال حبس مجرد محکوم شد. بزرگ علوی از موسسین حزب توده بود و در اولین کنگره حزبی به عضویت کمیته مرکزی حزب انتخاب شد. آقا بزرگ شخصیت انعطاف پذیر و دوگانه ای داشت و در حالی که از رهبران ارشد حزب توده به شمار می رفت با انگلیسیها هم روابط نزدیک داشت و سالها معاون و دستیار اصلی «میس لمبتون» دیپلمات معروف انگلیس در مرکز تبلیغاتی انگلیسیها در ایران به نام «خانه پیروزی» یا victiry house بود و ماهانه پانصد تومان که در آن تاریخ معادل حقوق یک وزیر بود از انگلیسیها دریافت می کرد. بزرگ علوی را «مصطفی فاتح» عضو ارشد ایرانی شرکت نفت انگلیس و ایران به میس لمبتون معرفی کرده بود. آقا بزرگ علاوه بر حقوقی که نزد انگلیسیها برای خود دست و پا کرده بود احسان طبری را هم به وسیله مصطفی فاتح در شرکت نفت استخدام کرد و احسان ضمن سردبیری روزنامه ارگان حزب توده سرپرستی یک نشریه تبلیغاتی شرکت نفت انگلیس و ایران را هم به عهده داشت. با چنین سوابقی از همکاری سران حزب توده با انگلیسیها لقب (توده ای - نفتی) که بعدها دکتر مصدق به توده ایها داد پر بی ربط نبود.

در ادامه همین مطلب طلوعی می افزاید: «اخیراً کتابی با عنوان «خاطرات بزرگ علوی» که به صورت مصاحبه با وی تنظیم و انتشار یافته است که در آن بزرگ علوی کم و بیش صادقانه از گذشته خود سخن می گوید و یکی از نکات جالب این کتاب دفاع جانانه او از میس لمبتون است که تهمت جاسوسی او را رد می کند و از وی به عنوان زنی دانشمند و فرهیخته و قابل احترام نام می برد.» به نظر می رسد طلوعی نظرات خودش را هم در قالب همین کلمات بیان کرده است. ۲۲

علوی در کتاب خاطراتش در خصوص حزب «همرهان» که به «مصطفی فاتح» منصوب بود (۱۳۲۱) می گوید: « یک شب مصطفی فاتح که با من دوست بود و قبلا گفتم «میس لمبتون» و اگر اشتباه نکنم سیاسی «گروه ۵۳ نفر» به شرکت درحزب «همرهان» نتیجه ای نگرفت. حتی نتوانست مرا جلب کند. من به فاتح رو در رو گفتم آقای «فاتح» من باید آنجایی باشم که «ارانی» و «ایرج اسکندری» هستند. البته بعدها به توصیه «مصطفی فاتح» در «بریتیش کنسول» کار گرفتم (منظور همین ویکتوری هاوس است).

وی در ادامه و در بیان خاطرات خود به زندگی سیاسی اش در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ می پردازد و می گوید: «مسئله عمده (بعد از آزادی از زندان) پیدا کردن کار بود. به چند جا سر زدم اول رفتم مدرسه صنعتی. دیدم نخیر همه چیز عوض شده. آلمانیها را بیرون کردند و یک نفر را که معلوم بود دست نشانده انگلیسیها است. آنجا گذاشتند. وقتی رفتم آنجا دیدم که با من سرسنگین بودند بعد به وزارت خانه پیشه و هنر رفتم. در آنجا هم موفق نشدم. شنیدم که وزارت فرهنگ به یک عده سوگلیهای خودشان برای چاپ کتاب پول هنگفتی می دهد. به آنجا هم رجوع کردم و بی نتیجه بود. در همین ضمن سرو کله «مصطفی فاتح» پیدا شد. «مصطفی فاتح» یک شب ما را به خانه اش دعوت کرد. در این شب «ایرج اسکندری» و «رادمنش»، «دکتر بهرامی» و برادر دکتر بهرامی و «میس لمبتون» هم بود. «میس لمبتون» خیلی خوب فارسی حرف می زد. من بعد راجع به میس لمبتون صحبت خواهم کرد. این ایرانیها، گویا هر کس انگلیسی بود می گفتند جاسوس است. «میس لمبتون» استاد دانشگاه بود جاسوسی یعنی چه؟ بعد راجع به آن صحبت خواهم کرد. او گفت می دانید که اینجا خالیه؟ (منظوراز اینجا «ویکتوری هاوس» بود.) اینجا یک کسی را می خواهد برای بررسی اخبار جنگی که از رادیو ایران به اسم رادیو متفقین پخش بشود.می خواهی اینجا کار بکنی تا من اقدام بکنم؟ من گفتم اشکالی نمی بینم که فعالیت مربوط به متفقین و اخبار مربوط به جنگ در رادیو ایران پخش بشود.البته من با «ایرج اسکندری» صحبت کردم. ایرج همیشه قدری نظربازتری داشت نسبت به دیگران و تنگ نظر نبود. «ایرج» گفت چه اشکالی دارد و بد هم نیست که تو آنجا باشی و شاید برای ما هم مفید باشد. من رفتم آنجا و کار می کردم. رئیس من آن وقت در آنجا «الول ساتون» بود.۲۹ کار من در زمان جنگ در «ویکتوری هاوس» این بود که اینها اخبار جنگی رامی گرفتند و در اختیار من می گذاشتند و من آنها را تقسیم می کردم و پس از ترجمه، متن فارسی آنها راتدقیق می کردم و یک نفر از رادیو تهران می آمد و می برد و به نام رادیو متفقین پخش می کردند. به محض اینکه جنگ تمام شد از ویکتوری هاوس بیرون آمدم.»۲۳

از نگاه علوی، خانم «لمبتون» یک دانشمند بود. او در کتاب خاطرات خود تاکید دارد که لمبتون ایران شناس بود. «چندین کتاب راجع به ایران و اسلام نوشته و کتاب معروف او مالک و زارع است که در همان زمان روی آن کار می کرد. اهمیت این کتاب در آن است که او تنها کسی بود که در آن زمان تمام گزارشهای کنسولگریهای انگلیس در ایران را در اختیار داشت و چون انگلیسیها همیشه با مالکین محلی سر و کار داشتند، از روی این اسناد توانست کتاب علمی جالبی به وجود بیاورد. من به او خیلی احترام می گذاشتم برای اینکه می دیدم که خیلی داناست و باسواد وخیلی کاریه. مثلاً می دیدم که این زن در آن زمان گیوه به پایش می کرد و سواراتوبوس می شد و می رفت به شهر قم. اگر چه از اعیان بود و یکی از خویشاوندانش آدم سرشناسی بود. خیلی خوب فارسی حرف می زد و با جرئت بود.در یک جلسه ای که یکی از وزیران انگلیسی به «ویکتوری هاوس» آمده بود در آنجا سخنرانی داشت. یکی از روزنامه نویسان ایرانی شروع کرد به صحبت کردن. او حرفش را قطع کرد و گفت آقا شما دارید اینجا نطق می کنید و یا سؤال دارید و اگر سؤال دارید بفرمایید. آدمی بود که جرئت داشت و می توانست حرف خودش را بزند. از این گذشته از ته و توی کار ایرانیها هم سر درآورده بود. روزی به من گفت: «این ایرانیها همه شان می خواهند وزیر بشوند. هی میان به این میگن به آن می گن که می خواهند وزیر بشن ما که وزیرسازی نداریم.» در اینجا یک چنین زنی بود و کار می کرد ومرتب می آمد در ویکتوری هاوس از صبح تا شب و گاه تاآخر شب آنجا بود. اگر گاهی وزیران انگلیس به ایران می آمدند وردست آنها بود اما به این آدم نسبت جاسوسی دادند. به نظر من اینها ابلهانه است. البته در زمان جنگ تمام کسانی که در خارج کار می کردند می بایستی اطلاعات خودشان را به دولت خودشان بدهند ولی این غیر از جاسوسی است که برود ببیند فلان کار مخفی که ارتش ایران دارد می کند این طور کارها را به انگلیسیها اطلاع بدهد. من همین حرف را درباره «فاتح» می زنم که فاتح مطلع بود، مورد اطمینان انگلیسیها بود اما ایشان جاسوس نبود.۲۴

نوشته و اظهارنظرهای «علوی» در این مورد جای تأمل دارد. وی که به عنوان فردی سیاسی، اهل قلم، کسی که سیاست از دوران مشروطیت در خانواده اش ریشه داشته، سابقه فعالیتهای برادرش در فرقه کمونیست و عضویت خود وی در گروه ۵۳ نفر و سپس حزب توده و... شناخته می شود بعید به نظر می رسد با چنین سوابقی ایشان به اهداف استعماری انگلستان التفات نداشته باشد. بویژه اینکه مشارالیه مدتی در ویکتوری هاوس به نوعی کارمند سفارت محسوب شده و از نزدیک با فعالیت های آنجا آشنا بود. در این صورت، چگونه علوی همچنان تأکید دارد که لمبتون جاسوس نبود. ویکتوری هاوسی که لمبتون رئیس آن بود و «زینر» هم بعدها به آن پیوست؛ اداره تبلیغاتی که جنگ روانی انگلیس را با ابزار انتشار نشریات متنوع و به کارگیری رادیو بی بی سی و با راهنماییها و مدیریت لمبتون و زینر، هدایت می کرد به چه منظوری تشکیل شده بود؟ پس ماهیت فعالیتها و اقدامات دوشیزه لمبتون با ساز و کارهای مأموریتهای اطلاعاتی هم سنخ بود و دانش ایران شناسی وی در خدمت این گونه اهداف قرار داشت.

ماجرا به حدی روشن است که واقعاً بیان چنین نظریاتی از سوی «علوی» شگفت انگیز است. در جایی که سایر همراهان و هم اندیشان وی به جاسوسی این بانوی انگلیسی صحه می گذارند، ایشان همچنان او را محقق می پندارد. علوی چه چیزی را پنهان می کندو چرا؟

از سویی ذکر این نکته ضروری است که سیاست سه قدرت شوروی، انگلیس و آمریکا در آغاز جنگ جهانی دوم مبارزه با نازیسم و فاشیسم بود و در این مبارزه نوعی اتحاد میان سه قدرت مذکور و جریانات وابسته به آنان به وجود آمده بود و به تبع آن از هرگونه درگیری تا سال ۱۳۲۴ (پایان جنگ) اجتناب می ورزیدند. حتی به همین دلیل (توافق سه قدرت) بر حزب توده نام کمونیست ننهادند. نکته قابل توجه اینکه حزب توده در آغاز فعالیت به علت حضور انگلیسیها در جنوب و قضایای شرکت نفت انگلیس و ایران اجازه فعالیت در خوزستان را نداشت. در چنین شرایطی همکاری مصطفی فاتح و یوسف افتخاری به عنوان وابسته به انگلیس، و رادمنش و ایرج اسکندری عادی می نمود.

«انور خامه ای» در خصوص نحوه استخدام بزرگ علوی و طبری دردستگاه انگلیسیها می گوید:

نخستین کاری که برای من و طبری پیدا شد در شرکت نفت انگلیس و ایران بود. بزرگ علوی این کار را به وسیله مصطفی فاتح پیدا کرده بود. خود علوی با آنکه می توانست به شغل سابقش یعنی تدریس زبان آلمانی در هنرستان صنعتی برگردد اما چون حقوق آن چندان زیاد نبود یا به علل دیگر ترجیح داده بود شغل دیگری را که فاتح برای او یافته بود بپذیرد. فاتح پیش از دستگیری ۵۳ نفر آشنایی مختصری با علوی داشت. پس از سوم شهریور علاقه فراوانی به دوستی با او و سایر روشنفکران ۵۳ نفر نشان می داد چون همکاری انگلیسها و شوروی ایجاب می کرد که میان هواداران آنها نیز همکاری ایجاد شود. فاتح به وسیله علوی با بعضی از روشنفکران مانند ایرج اسکندری، دکتر یزدی و عباس نراقی آشنا شد. علوی به کمک فاتح به معاونت «میس لمبتون» رئیس «ویکتوری هاوس» منصوب گردید. «ویکتوری هاوس» یا «خانه پیروزی» مرکز تبلیغاتی و سیاسی انگلیسیها در ایران بود که آن را به تقلید از «براون هاوس» یا «خانه قهوه ای» مرکز تبلیغات سیاسی آلمان هیتلری تاسیس کرده بودند و در تمام دوران جنگ نقش بسیار مهمی نه تنها در سیاست ایران بلکه در منطقه انجام می داد. انگلیسها یکی از زبردست ترین عناصر فعال خود یعنی خانم دکتر آن. ک. اس لمبتون را به ریاست این مرکز برگزیدند.

و این خانم نشان داد که به بهترین وجهی از عهده انجام این ماموریت خطیر برمی آید. کسانی که کتاب معروف میس لمبتون را به نام «مالک و کشاورز در ایران» که به فارسی هم ترجمه شده است خوانده و یا کتابهای دیگر او را درباره اصلاحات ارضی در ایران دیده اند به خوبی دریافته اند که این زن چه اطلاعات عمیقی درباره کشور ما دارد. میس لمبتون به راستی اعجوبه ای بود. عباس نراقی که به وسیله علوی و فاتح با او آشنا شده بود سالها بعد برای من ماجرای زیر را تعریف کرد:«نراقی پس از آزاد شدن از زندان به قم تبعید شد و تا شهریور ۱۳۲۰ دو سال د رآنجا اقامت داشت. میس لمبتون وقتی از این موضوع آگاه شد از او می خواهد که وی را به حرم حضرت معصومه ببرد و در آنجا راهنمایی کند. نراقی می گفت هر چه به او گفتم این کار بسیار خطرناک است و اگر مردم بفهمند شما را قطعه قطعه خواهند کرد از این کار منصرف نشد. ناچار قرار گذاشتیم چادری سرش کند و خود را خوب بپوشاند و با هم به حرم برویم. من خیال می کردم او دوری در حرم می زند و تماشایی می کند و برمی گردیم. ولی وقتی وارد حرم شد دیدم تازه اول بدبختی است. میس لمبتون دفترچه یادداشتی زیر چادرش گرفته و جزء به جزء حرم و کتیبه های آن را از من می پرسید و یادداشت می کرد. دو ساعت تمام من هی عرق می ریختم و ضمن جواب به سوالات اوالتماس می کردم که زودتر بیرون برویم ولی او با نهایت خونسردی مرا به دنبال خود می کشید و تا همه چیز را یادداشت نکرد از حرم بیرون نیامد.»

باری «علوی» به معاونت میس لمبتون منصوب شد. علوی به طبری و من گفت با فاتح صحبت و او موافقت کرده که ما را در شرکت نفت با حقوق مکفی استخدام کند. من پیشنهاد او را رد کردم چون معتقد بودم که شرکت نفت یکی از ابزارهای عمده سیاست استعماری انگلیس در ایران است و انسان نمی تواند هم انقلابی باشد و هم مستخدم کمپانی نفت انگلیس اما طبری این پیشنهاد را پذیرفت و با ماهی سیصد تومان در شرکت نفت استخدام شد. ۲۵

فاطمه صفوی

پانوشت ها:

۱- وی در مقدمه مالک و زارع به این واقعیت چنین اشاره می کند: «اکنون وقت آن است که از موسسه پادشاهی امور بین المللی و کمیته تحقیق «لور هلم» که متحمل مخارج مسافرت های من در سال های ۸۴۹۱ و ۹۴۹۱ میلادی شده اند سپاسگزاری کنم.» فصیحی پور، سیمین، جریان های اصلی تاریخ نگاری در دوره پهلوی، تهران نوند (نوید سابق)، ۲۷۳۱، ص ۶۱۱.

۲- گزارشی از جلسه انجمن سلطنتی آسیای مرکزی در سالن انجمن پادشاهی بولینگن هاوس پیکادمی چهارشنبه هفتم دسامبر ۰۶۹۱ حاکی است: «سرویلیام دیکسن» مارشال نیروی هوایی و رئیس انجمن به کرسی ریاست جلوس نمود و در پایان سخنرانی مدال سرپرسی سایکس مموریال را که از طرف انجمن در سال ۰۶۹۱ به دوشیزه لمبتون اعطا شده بود به ایشان اهدا کرد. متن سخنرانی رئیس؛ علیا حضرتا، بانوان، آقایان، برای اینجانب موجب نهایت خوش وقتی است که امروز پروفسور لمبتون را که برای ما پیرامون اوضاع اجتماعی ایران در عهد قاجاریه سخنرانی می نماید به شما معرفی کنم. در این سخنرانی ما بر خود می بالیم زیرا پروفسور لمبتون بزرگ ترین شخصیت صاحب نظر انگلیسی در مورد مسایل مربوط به ایران است.

ایشان از سال ۱۳۹۱ به امور ایران علاقه مند بوده و قسمتی از عمر خود را در آنجا گذرانده است. این ایام مشتمل بر پنج سالی است که با سمت وابسته مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران در طول سال های جنگ جهانی اخیر خدمت کرده است؛ از آن زمان به بعد چندین بار از ایران بازدید و به نواحی مختلف کشور مزبور مسافرت کرده است و صاحب اطلاعات عمیقی در باب مسائل ایران است. پروفسور لمبتون نه تنها در زمینه تاریخ و ادبیات کلاسیک ایران صاحب اطلاعات کم نظیری است بلکه به فارسی و به خصوص به دستور زبان مزبور تسلط کامل دارد و از امور سیاسی ایران مطلع و با مردم این مملکت آشناست و مؤلف مقالات و کتب متعددی نظیر مالک و زارع در ایران و سه لهجه محلی ایرانی است. دوشیزه لمبتون از سال ۲۵۹۱ به بعد کرسی استادی زبان فارسی در دانشگاه لندن را عهده دار است. ناطق امروز ما شخصیتی است که همتا و تالی ندارد و یقین دارم سخنرانی امروز برای شما بی نهایت آموزنده و لذت بخش خواهد بود. اکنون با نهایت مسرت ایشان را معرفی می نماید.

پس از سخنرانی لمبتون رئیس انجمن مجددا از علیاحضرت اجازه می خواهد از تشریف فرمایی دوشیزه لمبتون تشکر کند. در ابتدای سخنرانی به ایجاز و اختصار درخصوص دوشیزه لمبتون و اطلاعات وسیع ایشان پیرامون تاریخ، عرف و عادات و زبان ایران صحبت شد ولی مقام دوشیزه لمبتون والاتر از اینهاست و به نظر اینجانب که مسلما سفرای کبار حاضر در جلسه اظهارات مرا تأیید می نمایند. دوشیزه لمبتون گرانبهاترین عامل ا رتباط بین ما و ایران، کشور بزرگ و دوست و متحد ما در پیمان مرکزی سنتو محسوب می شوند. (فصیحی پور، سیمین، جریان های اصلی تاریخ نگاری در دوره پهلوی، تهران نوند (نوید سابق)، ۲۷۳۱، صص ۷۱۱ تا ۹۱۱).

۳- en wikipedia org.wiki.nn-lambton

۴-مهدی نیا، جعفر، زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، تهران پانوس، ۳۷۳۱.

۵-دوشیزه لمبتون پس از مراجعت به وطن در سال ۳۵۹۱ به دانشیاری و در سال ۴۵۹۱ به مقام استادی ادبیات فارسی دانشگاه لندن نایل آمد و در سال ۴۵۹۱ موفق به دریافت دکتری ادبیات فارسی شد.

۶- این مدرسه از مراکز باسابقه شرق شناسی، مطالعات اسلامی و تدریس به زبان های شرقی در انگلستان است که چهره سرشناس بخش فارسی آن دوشیزه لمبتون بوده است. وی چند سال است که بازنشسته شده ولی کتاب دستور زبان و روش تدریس فارسی او که در سال ۳۵۹۱ توسط انتشارات کمبریج چاپ شده و نیز فرهنگ فارسی به انگلیسی او همچنان مورد استفاده دانشجویان و مراکز تدریس زبان فارسی در انگلستان است و در حال حاضر دکتر تورخان گنجی و آقای مرتون اعضای تمام وقت بخش فارسی این مدرسه اند.

دکتر گنجی که ایرانی و در تبریز درس خوانده است ریاست بخش را برعهده دارد. کار اصلی او ادبیات ترکی و قفقازی است ولی در کنار تدریس آن بعضی دروس فارسی را نیز درس می دهد. آقای مرتون انگلیسی است و در حقیقت جای دوشیزه لمبتون استخدام شده است. او بیشتر علایق تاریخی دارد و متون تاریخی فارسی را تدریس می کند. برنامه درسی این بخش کمابیش مانند کمبریج است ولی به لحاظ مالی مشکلات کمبریج را ندارد و به لحاظ تهیه کتاب و منابع هم از امکانات خوبی برخوردار است. کتابخانه مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن یکی از غنی ترین کتابخانه های شرق شناسی است که استفاده از آن نیز آسان است. (لمبتون، آ.ک.س، ایران عصر قاجار، ترجمه: سیمین فصیحی پور، تهران،جاودان خرد، ۵۷۳۱، صص ۴۴۸و ۹۴۴).

۷- تربیت سنجابی، محمود، کودتاسازان، تهران، موسسه فرهنگ کاوش، ۶۷۳۱، صص ۲۹-۸۲.

۸- لمبتون، آ. ک. س، ایران عصر قاجار، سیمین فصیحی پور، جاودان خرد، ۵۷۳۱، صص ۰۴۵ و ۱.۴۵

۹- کسانی که متن قرارداد کنسرسیوم سال ۴۵۹۱ را دیده اند می دانند که آن مفصل ترین و در عین حال پیچیده ترین و صعب الفهم ترین قراردادهای نفتی بود که تا آن زمان وجود داشت. قراردادی بود که می بایستی واقعیت امتیاز آن را زیر نقاب پنهان می کرد. عبارت های متن فارسی گنگ تر و نامفهوم تر از آن بودکه با یک یا دو بار خواندن معنی محصلی از آن دستگیر شود. متن قرارداد را نخست دکتر «لطفعلی صورتگر» به فارسی ترجمه کرد. «امینی» می گوید: «دیدم ترجمه ای کرده که من هر چه می خوانم نمی فهمم. گفتم آقا این چه جوری است و فلان و بالاخره از فؤاد روحانی خواهش کردم ترجمه کرد. واقعا ترجمه خوبی هم کرد. طرف های قرارداد می بایستی هر دو متن را امضا کنند و نمایندگان کنسرسیوم برای اینکه مطمئن شوند ترجمه ای را که ایرانی ها تهیه کرده بودند به دوشیزه لمبتون که استاد کرسی فارسی در لندن بود دادند و او آن را به صورت نهایی درآورد.» (موحد، محمدعلی، خواب آشفته نفت: از کودتای ۸۲ مرداد تا سقوط زاهدی، ج ۳، تهران، نشر کارنامه، ۳۸۳۱، ص ۲۷۳).

۱۰ـ عضد قاجار، ابونصر، بازنگری تاریخ قاجاریه و روزگار آنان همراه با خاطرات نویسنده و تأملاتی چند در برخی از رویدادهای معاصر ایران، تهران، بی نا، ۶۷۳۱، صص ۹۸ تا .۹۲

۱۱- شهرام نیا، امیرمسعود، پارلمانتاریسم در ایران (بنیادهای فکری و زمینه های تاریخی در عصر مشروطیت)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۹۷۳۱، ص ۷.۴۲

۱۲- مقصودی مجتبی، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران ۷۱۳۵- ۰۲۳۱، تهران، روزنه ۰۸۳۱، ص ۷.۱۰

۱۳- میرزایی دره شوری، غلامرضا، بختیاری ها و قاجاریه، تهران، ایل، بی تا، ص .۵۲

۱۴- همان، ص ۴.۱۰

۱۵- تحولات سیاسی اجتماعی ایران ۷۱۳۵- ۰۲۳۱، ص ۹.۳۸

۱۶- جریان های اصلی تاریخ نگاری در دوره پهلوی، ص ۴.۱۳

۱۷ـ همان، ص ۶.۱۳

۱۸- زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، تهران، پانوس، ۳۷۳۱، ص ۷۴۳

۱۹- احتمال می رود شخص مذکور سرهنگ عبدالعظیم ولیان، شهردار سابق تهران باشد.

۲۰- http:.. www Bukharamagazin com

۱۲- زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، ص ۶۴.۳

۲۲- چهره ها و یادها، ص۷۸.۲

۲۳- همان، ص۳۴.۲

۲۴- همان، ص۰۶.۲

۲۵- خامه ای، انور، خاطرات سیاسی، تهران، نشر گفتار، ۲۷۱۳، صص۳۶۲-.۲۶۲

۲۶- خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، اطلاعات ۱۷۱۳، صص۵۷و ۶۷.

۲۷- طبری، احسان، کژراهه- خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران، امیرکبیر، ۳۷۱۳، ص۵۴.۱

۳۵- ایران عصر قاجار، ص.۴۵۸

۳۶- همان.

۳۷- فضل الله صبحی مهتدی فرزند محمد حسین مهتدی از بهاییان معروف کاشان بود. زندگی وی بسیار پرماجرا و مملو از فراز و نشیبهای عجیبی است. او شرح زندگی خود را در کتاب صبحی و پیام پدر به تفصیل نوشته است و چنان که خود شرح می دهد سالیان درازی را در قفقاز، عشق آباد، بخارا، سمرقند، تاشکند و مرو گذرانده و سپس به ایران آمد. او در ایران هم تقریبا به اغلب نقاط سفر کرده و در همه جا به عنوان مبلغ باهوش بهاییان به شمار رفته است. صبحی پس از خاتمه جنگ جهانی اول برای زیارت عبدالبهاء از راه بادکوبه و استانبول و بیروت به حیفا رفت و در آنجا مقرب درگاه شد و سالها کاتب عبدالبهاء گردید. وی مدت دوازده سال کاتب وحی و در کنار عبدالبهاء بود.

۳۸- تربیت سنجابی، محمود، کودتاسازان، تهران، مؤسسه فرهنگ کاوش: .۱۳۷۶

۳۹- حسن ارفع، فرزند میرزا رضاخان ملقب به دانش ارفع الدوله به سال ۱۲۷۴ در شهر تفلیس به دنیا آمد. در دوازده سالگی وارد مدرسه نظام شد و تحصیلات خود را در دبیرستان نظام ژنو سوئیس، دبیرستان موناکو و دبیرستان نظام ترکیه به پایان رساند. در ۲۴سالگی به استخدام ژاندارمری ایران درآمد. در سال ۱۳۰۶ برای گذراندن دانشگاه جنگ به پاریس اعزام شد. دارای مدرک تحصیلی «فرمانده عالی ستاد» و رئیس دانشکده افسری، رئیس اداره سواره نظام و به درجه سرتیپی رئیس رکن دوم ستاد ارتش در زمان جنگ جهانی دوم بود. در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ چندین بار ریاست ستاد ارتش و عالی ترین پست نظامی را به عهده داشت. نامبرده در سالهای ۱۳۲۵-۱۳۲۰ یکی از چهره های فعال سیاسی- اطلاعاتی ایران به شمار می رفت.

۴۰- محسن صدرالاشراف فرزند سیدحسین فخرالذاکرین در سال ۱۲۵۰ در خانواده ای روحانی در محلات به دنیا آمد. پدر او سیدحسین روضه خوان بود. سیدمحسن صدر پس از تحصیل علوم دینی معمم شد و مدتی شغل پدر را در پیش گرفت تا اینکه به تهران آمد و به جای عمویش سیدصدرالدین ملقب به صدرالاشراف معلم یکی از پسران ناصرالدین شاه شد. صدرالاشراف در اوایل مشروطیت وارد وزارت عدلیه شد. بعد از بمباران مجلس و بازداشت عده ای از آزادیخواهان به فرمان محمدعلی شاه برای بازجویی از زندانیان و تعیین تکلیف آنان به باغشاه محل بازداشت زندانیان فراخوانده شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ ابتدا به ریاست استیناف آذربایجان منصوب شد و در تشکیلات نوین عدلیه ابتدا معاونت کل دادستان و سپس به ریاست دادگاه انتظامی قضات و سرانجام به ریاست شعبه تمیز و دادستانی کل دیوان تمیز رسید.

۴۱- خاطرات سیاسی، ص.۴۴۰

۴۲- ناصر انقطاع همواره دلبستگی خاصی به کار مطبوعات داشت. در سیزده سالگی هنگامی که دانش آموز دبستان بود اولین نوشته های او در هفته نامه یویو که به مدیریت «عماد عصار» نتشر می شد چاپ گردید. پس از آن د رحالی که هنوز به بیست سالگی نرسیده بود به طرح و تنظیم جدول کلمات متقاطع و کاریکاتور در روزنامه های گوناگون پرداخت. در جوانی به فعالیت سیاسی مشغول شد و پس از ۲۸ مرداد مدتی از کارهای سیاسی کناره گرفت و به کار پژوهش در زمینه زبان فارسی و ریشه یابی واژه ها و تاریخ ایران پرداخت. نوشته های او در کیهان و اطلاعات سپس روزنامه رستاخیز چاپ می شد. وی فارغ التحصیل دانشکده روزنامه نگاری و علوم اجتماعی است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اوایل سال ۱۹۸۶ به لس آنجلس رفت و با نشریه پیام ایران همکاری کرد. و در اوایل سال ۱۳۸۷ یکی از بنیانگذاران نشریه روزنامه صبح ایران شد و به مدت ده سال سردبیری این نشریه را به عهده داشت.

۴۳- انقطاع، ناصر، پنجاه سال با پاین ایرانیستها، کالیفرنیا، لس آنجلس، شرکت کتاب، ۲۰۰۱ میلادی (۱۳۷۹) صص۴۷-.۴۱

۴۴- متأسفانه نه پزشکپور و عاملی آن صداقت را داشتند که اصل موضوع را بیان کنند و نه درون حزب پان ایرانیست افرادی بودند که موضوع را پی گیریند. اما کارنامه شش دهه حزب پان ایرانیست چه در دوران نهضت ملی شدن نفت و چه پس از کودتای (۱۳۵۷-۱۳۳۲) نشانگر هم سویی و همراهی با انگلستان بود و حتی در قضیه بحرین، حزب نعل وارونه زد چون هیچ کدام از مخالفان ظاهری حزب توسط رژیم دستگیر نشده، حتی به مراجع ذی ربط چون ساواک هم احضار نگردیدند و تا پایان فروپاشی نظام شاهنشاهی مدافعان آن آیین بودند. پس از انحلال حزب رستاخیز پان ایرانیستها مدافع نظام شاهنشاهی ماندند.

۴۵- ایران عصر قاجار، ص .۴۷۴

۴۶- علم، مصطفی، نفت، قدرت و اصول پیامدهای کودتای ۲۸ مرداد، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران، چاپخش .۱۳۷۷

۴۷- رابین زینر قبلا برای M۱۶ کار کرده بود. او فارسی را سلیس صحبت می کرد و همه رهبران سیاسی ایران را می شناخت اما به رغم همه خصوصیاتش جاسوسی معمولی نبود. یک آمریکایی که به بررسی فعالیتهای حرفه ای پرداخته او را مردی چند شخصیتی توصیف می کند. «زینر» قدرت خارق العاده ای در ترکیب فکر بلندش با زندگی ای پست داشت. او زندگی اش را میان شایعات و مباحث، چه در زمینه فلسفه و مذهب و چه در مورد نقاط ضعف بشر، می گذراند، مشروب زیاد می خورد و از داروهایی برای افزایش ادراک حسی واقعیات ازلی استفاده می کرد.

۴۸- ایران عصر قاجار، ص .۴۷۵

۴۹- همان، صص ۳۴۶- .۳۴۵

۵۰- همان، ص .۳۵۸

۵۱- همان، ص .۳۵۹

۵۲- علم، مصطفی، نفت، قدرت و اصول پیامدهای کودتای ۲۸ مرداد، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران، چاپخش، ۱۳۷۷، ص .۳۶۳

۵۳- به نظر می رسد که این نوع برخورد ناشی از سوءظن نبود بلکه نوعی القای مطلب بود تا از این رهگذر شاید بتوان به روحانیت مبارز مورد حمایت مردم ضربه ای وارد کرد.

۵۴- پیدایش نهضت توانمند و مردمی آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی با نقش مؤثر «جمعیت فداییان اسلام» اهداف ضداستعماری و استقلال طلبانه ای در پی داشت که بویژه در نهضت ملی کردن صنعت نفت نمود پیدا کرد. «جورج میدلتون» کاردار سفارت انگلیس، آیت الله کاشانی را با کینه توزی (یک عوام فریب آب زیر کاه مفسد و ضدغربی) می خواند و «آن لمبتون» از گردانندگان شبکه اینتلیجنس سرویس در ایران نوشت: «مادام که نهضت ملی کردن صنعت نفت از سوی روحانیون با اصطلاحات اسلامی توجیه نشد از پشتیبانی گسترده مردم برخوردار نبود. (شهبازی، عبدالله، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۲، ص ۱۷۵).

۵۵- همان، ص .۳۶۴

۵۶- بیل، جیمز و ویلیام راجر لوئیس، مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران، گفتار ۱۳۷۲، ص .۳۷۳

۵۷-همان، ص .۴۰۲

۵۸- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ص .۵۴

۵۹- خواب آشفته نفت: از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی، تهران، نشر کارنامه، سه جلد ۱۳۸۳، ص .۱۰۸

۶۰- همان، ص .۲۸۴

۶۱- تحولات سیاسی- اجتماعی ایران ۱۳۵۷- ۱۳۲۰، ص .۱۴۱

۶۲- خواب آشفته نفت: از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی، ج۳، ص .۱۳۹

۶۳- خاطرات سیاسی، ص .۲۷۷

۶۴- همان، ص .۳۱۰

۶۵- ملیحه نعیمی، از مأمورین قدیم اینتلیجنت سرویس و از کارگزاران بهاییت.

۶۶- شاهپور راسخ، فرزند احمد به سال ۱۳۰۳ در تهران متولد شد. مادرش خانم قدس ایران و پدرش از تجار معروف تهران بود. وی دبیر آموزش و پرورش بود و در سال ۱۳۲۶ به علت ترک محل خدمت و ادامه تحصیل منتظر خدمت شد. پس از اخذ دکتری جامعه شناسی به عنوان استاد دانشگاه و معاون سازمان برنامه و بودجه برگزیده شد. در طول خدمت نشانهای همایون، قدردانی و کار دریافت نمود و سفرهای متعددی به خارج از کشور داشته است، از جمله به همراه اشرف پهلوی جهت شرکت در کنفرانس بین المللی زن در مکزیکوسیتی، به آن کشور رفت. نامبرده و همسرش از مبلغین فرقه بهاییت بوده در مجله سخن مقالاتی می نوشت.

۶۷- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران: .۱۳۴۴.۸.۱۹

۶۸- حسن عرب فرزند اکبر به سال ۱۳۰۱ در تهران و در خانواده ای لبنانی الاصل به دنیا آمد. درباره تحصیلات وی در اسناد موجود مطلبی ثبت نشده است. نامبرده یکی از مخالفان حزب توده بود که چندین بار توسط عناصر آن حزب مضروب شد. او در مخالفت با مصدق در سال ۱۳۳۲ در بیروت با روزنامه های لبنانی مصاحبه می کرد. مشارالیه از عوامل انگلیس بود که با شرکت افسران انگلیسی و به منظور طرح نقشه و ایجاد تحرکاتی علیه مستشاران آمریکایی در منزلش جلسه تشکیل می داد و در سال ۱۳۳۰ پس از دستگیری «ناوارا» جاسوس انگلیس مدتی به کشور عراق فرار کرد. حسن عرب مدیر روزنامه پرچم خاورمیانه بود که بعدا به نشریه سیاسی خوزستان تغییر نام داد. در سال ۱۳۳۶ فروشگاه مطبوعاتی بین المللی توسط نامبرده در شیراز تأسیس شد.

۶۹- خاندان ابتهاج نیز درزمره خاندانهای بهایی می باشد.

۷۰- تربیت سنجابی، محمود، کودتاسازان، تهران، مؤسسه فرهنگ کاوش، ۱۳۷۶، ص .۳۱

۷۱-خاطرات سرریدر ویلیام بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران، نامه های خصوصی و گزارشهای محرمانه، ترجمه: غلامحسین میرزاصالح، تهران، طرح نو، .۱۳۷۸

۷۲- دوشیزه لمبتون مدال «خادم نظام امپراتوری بریتانیا» را گرفت.

۷۳- زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، ص .۳۷۴

۷۴- حضور نیروی ژاندارمری جهت حمایت از لمبتون حاکی از اطلاع بخشی از دستگاههای دولتی و یا دولتمردان و سیاست بازان ایرانی از نوع فعالیتهای وی بوده و بیشتر حاکی از نفوذ استعمار انگلیس در دستگاههای ایرانی است. کما اینکه چنین نفوذی در شهربانی هم ملحوظ بود.

۷۵- جریانهای اصلی تاریخ نگاری در دوره پهلوی، ص .۶۹

۷۶- همان، ص .۶۹

۷۷- همان، ص .۷۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.