چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

عقل و تعقل از دیدگاه امام علی ع


عقل و تعقل از دیدگاه امام علی ع

معنای اصلی عقل در لغت عرب, منع, نهی, امساک, حبس و جلوگیری است ۳ معانی دیگر عقل نیز از همین معنا اخذ شده,با آن مناسبت دارد مثلا که به وسیله ای که شتر را با آن می بندند «عقال» گفته می شود, چون شتر را از حرکت بازمی دارد

تاریخ عقل و تعقل، همزاد تاریخ بشری است؛ وجه ممیز انسان از موجودات دیگر، عقل او است، و آدمی با تعقل به حیات انسانی خویش ادامه می‏دهد. به فرموده امام علی‏علیه السلام الانسان بعقله؛ (۱) «انسان به عقل خود انسان است.» و باز می‏فرمایند: اصل الانسان لبه؛ (۲) «اصل انسان خرد او است.» بنابراین تاریخ تعقل با پیدایش آدم آغاز می‏شود.

معمولا در کتاب‏های تاریخ فلسفه گفته می‏شود تعقل در سواحل آسیای صغیر و در منطقه ایونیا باظهور طالس و آناکسیمندرشروع شده است و پیش ازآن مردم در دوران تخیل می‏زیسته‏اند. این سخن اگر درست باشد، که چنین نیست، تنها درباره شروع نوع خاصی از تعقل صادق است،نه درباره پیدایی تعقل و خردورزی به معنای کلی آن. البته توجه به عقل و تعقل فلسفی و به سخنی دیگر، تعقل در باب تعقل فلسفی و نقد و بررسی آن امری متأخر است و بر اساس اطلاعات مکتوب و باقیمانده، ابتدا در زمان سوفسطائیان و سقراط به شکلی ناقص مطرح شده است. پس از آن در عصر جدید با فرانسیس بیکن و رنه دکارت و جان لاک بار دیگر مسئله معرفت و به خصوص تعقل،مورد توجه جدی قرار گرفت و درآثار ایمانوئل کانت به اوج خود رسید و مساوی با فلسفه شد و در نهایت به علم معرفت‏شناسی جدید انجامید.

هنگامی که به مباحث مطرح‏شده در تاریخ فکر و فلسفه نظر می‏کنیم، می‏بینیم که عقل افلاطون با عقل ارسطو، عقل متکلمان با عقل عارفان، عقل دکارت با عقل کانت و ... تفاوت می‏کند و هر کس معنای خاصی از آن را اراده کرده است . این‏جااست که پیچیدگی مسئله خود را نشان می‏دهد و معلوم می‏شود که تلقی انسان‏ها از چیزی که انسان بودن آنها به آن است، یکسان نیست. لازمه این اختلاف نظر آن نیست که بگوییم هر کس عقل خاصی داردکه متفاوت و متباین با عقل دیگران‏است ؛بلکه می‏توان گفت این اختلاف به دلیل اختلاف در تفسیر عقل است.

اختلاف در تفسیر را نیز می‏توان به کارکردهای متفاوت عقل و قابلیتهای گوناگون آن بازگرداند . بدین‏سان اهمیت بررسی عقل و تعقل از دیدگاه امام علی‏علیه السلام روشن می‏شود؛ چرا که خداوند متعال با فضل خویش آن امام حکیم را از عالی‏ترین درجه عقل بهره‏مند ساخته است و هم اواست که می‏تواند مفسر عقل و تبیین‏کننده تعقل و مسیرهای درست آن باشد.

● عقل در لغت و اصطلاح

معنای اصلی عقل در لغت عرب، منع، نهی، امساک، حبس و جلوگیری است. (۳) معانی دیگر عقل نیز از همین معنا اخذ شده،با آن مناسبت دارد. مثلا که به وسیله‏ای که شتر را با آن می‏بندند «عقال» گفته می‏شود، چون شتر را از حرکت بازمی‏دارد. به عقل انسان نیز عقل گفته می‏شود چون او را از جهل و کردار زشت بازمی‏دارد. خلیل نحوی می‏گوید:«عقل نقیض جهل است. (۴) » فارس بن زکریا نیز وجه تسمیه عقل را این می‏داند که انسان را از گفتار و کردار زشت بازمی‏دارد. (۵) جرجانی هم معتقد است عقل صاحبش را از انحراف به راه کج منع می‏کند. (۶) می‏بینیم که لغت‏شناسان،گذشته از بیان معنای اصلی عقل که منع است،به ابعاد یا کارکردهای مهم عقل یعنی دو جنبه معرفتی و ارزشی عقل نیز اشاره کرده‏اند. چنانکه خواهیم دید، این دو جنبه از عقل در کلمات حضرت امیرعلیه السلام نیز آمده است.

یکی از مترادفات عقل، «نهیه» است که در قرآن به صورت جمع (نهی:خردها) بکار رفته است . (۷) از آن‏جا که عقل از امور قبیح نهی می‏کند،به عقل نهیه می‏گویند. (۸) درباره معنای اصطلاحی عقل باید گفت در تاریخ اندیشه شرق و غرب،تفسیرهای مختلفی از عقل شده است. (۹) برای مثال عقل یا نوس (Nous) برای آناکساگوراس معبودی است مجرد از عالم که با ایجاد حرکت نخستینی و چرخشی در توده اولیه جهان، باعث پیدایش عالم کنونی می‏گردد. عقل در نگاه افلاطون،وسیله‏ای است که آدمی با استفاده از آن و بر اساس دیالکتیک،به عالم مثل عروج کرده، صورت‏های کلی (مثل) را شهود می‏کند.ارسطو،عقل را قوه‏ای می‏داند که صورت‏های کلی را از افراد جزئی انتزاع می‏کند و نیز از بدیهیات به نظریات می‏رسد. عقل در نظر دکارت، قوه‏ای است که تصورات فطری را در خود دارد. برای کانت عقل نظری،همان قوه استنتاج با واسطه یا استنتاج قیاسی است و عقل عملی منشأ تکلیف اخلاقی. و...

با این همه، بدون در نظر گرفتن تفسیرهای جزئی، می‏توان گفت در فلسفه و کلام برای عقل دو اصطلاح کلی قابل تشخیص است: در یکی از این دو اصطلاح، عقل موجودی است که ذاتا و فعلا مجرد بوده و به طور مستقل، یعنی بدون تعلق به نفس و بدن، موجود است. بسیاری از فیلسوفان به مقتضای قاعده الواحد لایصدر منه الا الواحد و قاعده امکان اشرف و دلایل دیگر، (۱۰) وجود سلسله‏ای از عقول را تصویر کرده‏اند که واسطه فیض الهی‏اند. بدین ترتیب که از خدا تنها یک موجود ـ که عقل اول نامیده می‏شود ـ صادر گشته و از آن، عقل دوم، و از آن عقل سوم، تا عقل دهم، که عقل فعال نام دارد، برسد. عالم طبیعت از عقل فعال صادر شده است . این عقول، عقول طولی هستند و در میانشان رابطه علیت برقرار است. شیخ اشراق ضمن اثبات عقول طولی مشائین، تعداد آنها را بیش از ده دانسته و گذشته از عقول طولی، به عقول عرضی یا ارباب انواع معتقد گشته است. (۱۱) صدرالدین شیرازی نیز ضمن پذیرفتن ارباب انواع تبیین خاصی درباره آن ارائه کرده است. (۱۲) دراصطلاح دیگر،عقل یکی از قوای نفس انسانی است. در این معنا، عقل با نفس متحد است و یکی از قوا و مراتب آن به شمار می‏رود و در مقابل قوای خیال، وهم و حس قرار می‏گیرد .عقل قادر به ادراک کلیات است و می‏تواند مسائل نظری را از مقدمات بدیهی و معلوم استنباط کند. این عقل به ملاحظه مدرکاتش دو نوع است:عقل نظری و عقل عملی.

برخی، عقل انسانی را به عقل استدلالگر یا جزئی«~ (Ratio) ~» و عقل شهودگر یا کلی«~ (Intellectus) ~» تقسیم کرده‏اند. عقل استدلالگر همان عقلی است که نظریات را از میان بدیهیات و معلومات برمی آورد؛اما عقل شهودگر مستقیما حقایق را شهود و وجدان می‏کند.

بسیاری از فیلسوفان درباره نحوه ارتباط عقل انسانی و عقل مستقل، معتقدند کلیات عقلی در عقل فعال قرار دارد و هم اواست که این کلیات را بر عقول انسانی افاضه می‏کند.

● جایگاه عقل در ذات انسانی

از جمله مباحثی که بیانگر اهمیت عقل است، شأن و منزلت عقل در انسان است. چنان که خواهیم دید از نگاه امام علی‏علیه السلام عقل مهم‏ترین نعمتی است که خداوند به انسان ارزانی داشته است، و همین موهبت الهی،وجه تمایز انسان از چارپایان است.

از مترادفات عقل، «لب» است که در قرآن به صورت جمع: اولوالالباب (صاحبان خرد) بکار رفته است. (۱۳) لب در لغت به معنای مغز و اصل و ناب چیزی است؛ چنان‏که به مغز گردو «لب الجوز» گفته می‏شود. (۱۴) از آن‏جا که عقل، اصل انسان است و انسانیت انسان به عقل او است، به عقل، لب نیز گفته می‏شود.

همانطور که در مقدمه گذشت ، از دیدگاه امام علی‏علیه السلام انسانیت انسان به عقل او است. امام در حدیثی دیگر تفاوت انسان و حیوان و فرشته را بدین‏گونه بیان می‏فرمایند : خداوند در فرشتگان عقلی بدون شهوت نهاد، و در چارپایان شهوتی بدون عقل، و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد. پس هر که عقلش بر شهوتش غالب گشت، از فرشتگان برتر است و هر کس شهوتش بر عقلش پیروز شد، از چارپایان بدتر است. (۱۵) بر اساس این حدیث شریف، تفاوت انسان با حیوان در عقل او است، و تفاوت او با فرشتگان در شهوت، و تفاوتش با هر دو در ترکیب عقل و شهوت و لوازم و آثاری است که از این ترکیب حاصل می‏شود. در مقابل حیوان تنها یک راه قرار دارد و آن راه شهوت است؛ چنانکه فراروی فرشته تنها راه عقل را نهاده‏اند.اما انسان از دو نیروی متضاد بهره دارد. که هر یک راه خاصی را در مقابل او می‏گشایند و او را به سوی خویش می‏خوانند. این جااست که انتخاب مطرح می‏شود؛ انتخاب راه عقل یا انتخاب راه شهوت. و چون انتخاب آمد، مسئولیت نیز پا به میان می‏گذارد؛ مسئولیت، تصمیم و انتخاب راه.

امام پس از بیان تفاوت انسان با حیوان و فرشته به دو مطلب اشاره می‏کنند: یکی این که اگر در انسان عقل بر شهوت غالب گشت، او از فرشته برتر است؛ و مطلب دوم این که اگر شهوت بر عقل چیره شد،انسان از حیوان بدتر است.

دلیل مطلب نخست این است که فرشته تنها دارای عقل است و راهی جز او پیش رو ندارد. بنابراین پیروی از راه عقل برای فرشته کار مشکلی نیست؛اما چون در انسان شهوت نیز وجود دارد و شهوت او را به مخالفت با عقل فرامی‏خواند،پیروی از راه عقل مستلزم رام کردن شهوت است،که کاری بس مشکل.وتوانفرسا است .

از این رو درجه ارزشی کسی که به رغم داشتن شهوت، از عقل پیروی کرده است، بالاتر از رتبه موجودی است که بدون داشتن شهوت،پیرو عقل است. دلیل نکته دوم نیز همین است. حیوان چون تنها از شهوت برخوردار است، چاره‏ای جز پیروی از آن ندارد. اما انسان برای پیروی از شهوت باید عقل را کنار بگذارد، و روشن است که رتبه کسی که پیروی ازشهوت رابرگزیده است، از کسی که چاره‏ای جز این کار نداشته، پائین‏تر است.

اگر بخواهیم بر اساس حدیث پیش گفته ،تعریفی از انسان ارائه دهیم،می‏توانیم انسان را «موجودی که دارای عقل و شهوت است» تعریف کنیم؛ اما چنان‏که اشاره شد لازمه وجود این دو نیرو، نیروی سومی است و آن نیروی اراده و انتخاب است. بر اساس همین نیروی اخیر است که آدمی آزادانه از عقل یا شهوت پیروی می‏کند. در واقع انسان به مدد نیروی اراده، مسیر خویش را برمی‏گزیند و در طریق خرد یا شهوت قرار می‏گیرد. بنابراین اراده در عرض دو نیروی دیگر نیست، بلکه در طول آن دو است و هنگامی که فعلیت می‏یابد،به اراده عقلانی و اراده شهوانی تقسیم می‏شود.

از این میان، آنچه ملاک ارزش آدمی است و می‏تواند او رادرمقامی برتر از فرشتگان نشاند ، اراده عقلانی او است، و آنچه باعث رذیلت و تباهی او است و او را از چارپایان پست‏تر می‏کند، اراده شهوانی است. از همین رواست که امام علی‏علیه السلام در اهمیت عقل می‏فرمایند : قیمهٔ کل امری‏ء عقله؛ (۱۶) «ارزش هر انسانی، خرد اوست» باز می‏فرمایند: اغنی‏الغنی العقل؛ (۱۷) « برترین بی‏نیازی خرد است.» احادیثی که پیش از این درباره جایگاه عقل در انسان و این که اصل انسان خرد او است، نقل شد، همین معناراتقویت می‏کنند.

● عقل در مقابل شهوت، هوای نفس و جهل

گذشت که امام علی‏علیه السلام عقل را در مقابل شهوت قرار داده و انسان را موجودی مرکب از عقل و شهوت شناسانده‏اند.آن امام گرامی،به این تقابل به گونه‏های دیگری نیز اشاره فرموده‏اند. از این میان می‏توان به موارد زیر اشاره کرد: هر گاه عقل کامل شود، شهوت ناقص می‏گردد. (۱۸) هر که عقلش کامل شود، شهوت‏ها را سبک می‏شمارد (۱۹) آن‏که بر شهوتش غالب شود، عقلش آشکار می‏گردد. (۲۰) همنشین شهوت، روحش بیمار و عقلش معیوب است. (۲۱) و بالاخره حضرت در سخنی رسا می‏فرمایند: عقل و شهوت ضد یکدیگرند.و تأییدکننده عقل، علم است و تزیین‏کننده شهوت، هوای نفس است،و نفس در میان این دو مورد تنازع است: هر یک پیروز شود،نفس در طرف او قرار می‏گیرد. (۲۲) در این حدیث، هوای نفس تزیین‏کننده شهوت شناسانده شده است. در برخی سخنان منقول از حضرت امیرعلیه السلام عقل در مقابل هوای نفس قرار گرفته است. مثلا در این سخنان: آفت عقل، هوای نفس است. (۲۳) هوای نفس،آفت خردهااست. (۲۴) اطاعت از هوای نفس، عقل را فاسد می‏کند. (۲۵) هوای نفس،دشمن عقل است. (۲۶) هیچ‏چیز به اندازه هوای نفس با عقل دشمنی ندارد. (۲۷) عقل صاحب و فرمانده لشکر رحمان است و هوای نفس فرمانده لشکر شیطان. و هر یک از این دو می‏خواهند نفس را به سوی خود کشانند.پس هر یک پیروز گردد، نفس در اختیار او خواهد بود . (۲۸) از مقایسه این احادیث‏با یکدیگر درمی‏یابیم که شهوت و هوای نفس یا یک چیزند یا دوچیز قریب به یکدیگر. به هر حال هوای نفس و شهوت در احادیث پیش‏گفته،در مقابل عقل قرار گرفته‏اند .

در برخی احادیث،جهل در مقابل عقل قرار می‏گیرد. حتی محدثان بزرگی چون کلینی(ره) «عقل و جهل» را عنوان بابی از ابواب کتاب‏های روایی خویش نهاده‏اند، نه عنوان «علم و جهل» را. البته در احادیث گاه به تقابل علم و جهل برمی‏خوریم. مثلا امام علی‏علیه السلام می‏فرمایند: «جهل ثروتمند، او را پست می‏گرداند و علم فقیر، او را بالا می‏برد.» (۲۹) اما معمولا عقل در مقابل جهل قرار گرفته است. امام علی‏علیه السلام می‏فرمایند: «هیچ بی‏نیازی همچون عقل، و هیچ فقری مانند جهل نیست.» (۳۰) همچنین می‏فرمایند: «عقل هدایت و نجات می‏بخشد و جهل گمراه و نابود می‏گرداند.» (۳۱) باز می‏فرمایند: «عاقل بر عقل خویش و جاهل بر أمل و آرزویش تکیه می‏کند.» (۳۲) از احادیثی که درباره عقل و جهل وارد شده است (۳۳) ، چنین برمی‏آید که ویژگی‏ها و آثار بیان‏شده برای عقل و جهل درست در نقطه مقابل یکدیگرند و می‏توان نتیجه گرفت که به‏طور کلی عقل و جهل دو نیروی متضاد در انسانند. اما از این که عقل در مقابل شهوت نیز قرار دارد،می‏توان نتیجه گرفت که جهل در این احادیث به معنای شهوت نیز هست.

گویا در کلمات حضرت امیرعلیه السلام و نیز دیگر معصومان‏علیهم السلام جهل معنای واحدی ندارد: گاه جهل به معنای نادانی یا عدم علم است، و از این رو در مقابل علم قرار می‏گیرد . این معنای جهل، امری عدمی است. اما گاه جهل به معنای شهوت و امری وجودی مطرح است . جهل به این معنا در مقابل عقل قرار می‏گیرد و این دو یعنی عقل و جهل دو نیروی متضادند و آدمی همیشه شاهد تنازع آنها با یکدیگر است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید