پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

درآمدی بر سیره مدیریتی پیامبر اعظم «ص»


درآمدی بر سیره مدیریتی پیامبر اعظم «ص»

فلسفه رسالت رسول اعظم ص , ابلاغ پیام وحی به همه مخاطبان دین , دعوت آنان به پـذیـرش این پیام و تربیت و هدایت ایشان براساس ارزشهای وحیانی در جهت رسیدن به حیاة طیبه بوده است

فلسفه رسالت رسول اعظم (ص)، ابلاغ پیام وحی به همه مخاطبان دین ، دعوت آنان به پـذیـرش این پیام و تربیت و هدایت ایشان براساس ارزشهای وحیانی در جهت رسیدن به ((حیاة طیبه)) بوده است .

در این مـسیر، سیره مدیریتی آن حضرت در دو جنـه کاملاً مجزا و متفاوت قابل بررسی و الگوبرداری است :

الف) جنبه تطبیقی ، که موظف و مکلف بوده اوامر و نواهی خدای متعال را بی کم و کاست ابلاغ نماید و خود نیز با دقت و تعهد تمام بر اقامه ((حدود الله)) وفـادار بـاشـد.

ب ) جـنـبـه تـدبـیـری ، کـه به تناسب شرایط و مقتضیات وبـراسـاس مـبـانـی عـلمـی ، عقلی و منطقی و با ملاحظه مصالح کلی جامعه و امت اسلامی در چارچوب شریعت اسلام به تنظیم و ساماندهی امور جامعه بپردازد.

در ایـن رابـطـه ، در تـمـام وظایف اساسی مدیریت که در فرایند عقلایی آن وجود دارد، در سیره مدیریتی پیامبر اعظم نکات ارزشمندی وجود دارد که در این مقاله به فراخور هر یک از مـحـورهـای آن مـواردی اسـتـخـراج شـده و مـورد تـجـزیـه و تحلیل قرار گرفته است .

مـقـام مـعـظـم رهـبـری ، در پـیـام نـوروزی خـود سـال ۱۳۸۵ را سـال پیامبر اعظم (ص ) اعلام و تاکید کرد که ((ملت ما درس های پیغمبر را بـایـد مـرور کـنـد و آنـهـا را بـه درس هـای زنـدگـی و بـرنـامـه هـای جـاری خـود تـبـدیل کند.)) این سفارش و تاءکید رهبری اشاره به این نص صریح قرآنی دارد که می فرماید: ((لقد کان لکم فی رسول الله اءسوةٌ حسنةٌ لمن کان یرجو الله والیوم الا خر)) (احـزاب / ۲۱) و خـود آن حضرت نیز یادآور می شود که ؛ ((الشریعة اءقوالی والطریقه اءفـعـالی والحـقـیـقـة اءحـوالی ...)). بـنـابـراین باید برای رهـیـافـت هـای نـظـری و مـعـرفـت شـنـاخـتـی خـود، بـه ((اقـوال )) پـیـامـبـر و بـرای جـنـبـه هـای کـارکـردی بـه ((افـعـال )) پـیـامـبـر روی آورد تـا بـا حـقـایـقـی کـه آن بـزرگـوار کـمـال مـعـنـوی آن را ادراک نـمـود، آشـنـا شـد، زنـدگـی کـرد و بـه کمال حقیقی نائل گردید.

سیره پیامبر منشاء الهی و ربانی داشت و از هر نوع شائبه نفسانی و تمنّیات و اغراض ‍ غـیـرصـحـیـح مبرّا بود. ساده ، بی پیرایه و کاملاً کاربردی و عملیاتی ، و از هر نوع تشریفات زائد و ظـاهـری و غـیـر ضـرور بـه دور بـود. نـوع مـحـل کـار، مـنـزل ، معاشرت با زیردستان و دوستان و خانواده ، نوع لباس ، غذا، شیوه فرماندهی و مدیریت پیامبر(ص ) هیچ نوع تکلف و شائبه ای نداشت . روش های مدیریتی و زندگی او صـادقـانـه و تـواءم با اخلاص ، خیرخواهی و دوراندیشی بود. روش و منش آن حضرت منطقی ، عقلایی ، عالمانه ، صالحانه و مدبرانه بـود و مهم تر از همه موجب عسر و حرج ، ضرر و زیـان و تـکـلف زیـردسـتـان و مـاءمـوران خـود نـمـی شـد و در هر شرایطی گفتار و کردارش بر پایه عدل و انصاف قرار داشت .

امـروز، در شـرایـطـی که رویکردهای اصول گرایانه در ابعاد گوناگون مدیریت کلان نظام اسلامی مورد توجه و اقبال عمومی مردم مسلمان ، متدین و انقلابی ایران است ، انطباق کـارکـردهـای مـختلف مدیریتی نظام با سیره نظری و عملی پیامبر عظیم الشاءن اسلام در حوزه مدیریت و خط مشی گذاری امری لازم و ضروری است . این مقاله در حد بضاعت مزجات خود، در پی بررسی همین موضوع است و با استفاده از روش قیاسی ـ استنباطی و مطالعه اسـناد و مدارک موجود در زمینه سیره شناسی و مقوله بندی محتوای آنها، در دو بخش اصلی تـقـدیم خوانندگان گرامی می شود. بخش اول تاءملی کوتاه بر مبانی مدیریت دینی با تـکـیـه بـر سـیـره نـبـوی دارد و در بـخـش دوم نـیـز سـیره نظری و عملی نبی اکرم (ص ) بـراساس فرایند عقلایی و منطقی مدیریت و وظایف اساسی آن به اختصار مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است .

پـرواضـح اسـت که یک مقاله گنجایش پرداختن عمیق و مستوفی به این موضوع را ندارد و عـلی القـاعـده جـامـعـیـت و گـسـتـردگـی آن را نـیـز بـه طـور کامل پوشش نخواهد داد. و این عذر تقصیری است به پیشگاه آن گرامی ؛ با این امید که با تـلاش هـمـه صـاحـبـان ذوق و نـظـر و پـیـروان راسـتـیـن آن بـزرگـوار بـه کمال خود نزدیک تر شود. ان شاءا...

● مفهوم شناسی

ـ سـیـره : در لغت به مفهوم ((مشی )) و در اصطلاح ، به معنی شیوه یا حالت نهادینه شده رفتار و روش تدبیر و اداره امور و هدایت مردم براساس ارزش ها و آموزه های دینی است .

ـ سیره نبوی : از مفهوم سیره اخذ شده و به آن ، تاریخ غزوات و جنگها و وقایعی که به نـحـوی بـا زنـدگـانـی رسـول اعـظـم (ص ) مـرتـبـط بـوده اضافه شده است .

مهم ترین منابع قابل رجوع و معتبر برای شناخت سیره نبوی عبارت است از قرآن کریم ، ا حـادیـث مـعـتـبـر روایـت شـده از آن حـضرت و یا امامان معصوم علیهم السلام ، شرح مغازی و جـنـگـهـایـی که آن حضرت فرماندهی یا مدیریت کرده ، اسناد و مدارک معتبر تاریخی و یا منابع معتبر دیگری که به توصیف معجزه ها، ویژگی ها و حالات آن بزرگوار پرداخته است .

ـ مـدیـریـت : از اصـطـلاحـات نـسـبـتـاً نـوظـهـور اسـت و برای آن در زبان انگلیسی دو واژه معادل وجود دارد.

الف ) Administeration به معنای اداره کردن و کمک کردن ، یاری رساندن .

ب ) Management بـه مـعـنـای تـرتـیب دادن ، گرداندن ، سامان دادن ، از عهده چیزی یا کاری برآمدن ، درست به کار بردن ، تربیت کردن ، درست کردن ، نگهداری کردن ، موفق شدن ، تدبیر کردن و مانند آن .

امـّا در مـنـابـع و مـتـون اسـلامـی و ادبـیـات عـرب از ریـشـه فـعـل ((ادارَ، یـدیـر، ادارةً)) گرفته شده و علاوه بر آن ، مفاهیم و واژگان چندی نیز وجود دارد که به نوعی با ابعاد مختلف مفهوم عام مدیریت مرتبط می باشند. از جمله این مفاهیم و واژگان به موارد زیر می توان اشاره کرد:

۱) دائرة : بـه مـعـنـای پـیـشـامـد، واقـعـه ، که به نوعی مفهوم ساختار و سـازمـان امـروزی از آن قـابل استفاده می باشد.

۲) تـدبـیـر: بـه معنی در فرجام امور اندیشه کردن ، آینده نگری ، عاقبت اندیشی .

۳) إ مـرة : از ریـشه اءمر که امیر (فرمانده ) و ماءمور (فرمانبر) نیز از همین ماده است ، به مـفهوم دستور دادن به چیزی یا کاری و یا بازداشتن از چیزی و کاری است و با مفهوم عموم مـدیـریـت به صراحت مرتبط می باشد. و در بیانات اولیای دین و منابع اسلامی نیز با همین معنا وجود دارد.

۴) قـدرت : مـفـهـوم کـلی قـدرت دارای مؤ لفه های گوناگونی مانند سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، نظامی و... است . شیوه کاربست منابع قدرت و چگونگی سازماندهی و رهـبـری نـیـز یـکـی از مـؤ لفـه هـای اسـاسـی قـدرت اسـت و بـه ایـن معنا در بیانات و رهنمودهای اولیای دین به ویژه پیامبر اعظم (ص ) و امیرالمؤ منین علی (ع ) به کار رفته است .

۵) سیادت : به معنای سروری کردن و برخورداری از حقِ دستور دادن و امر و نهی کردن ، از جـمـله مـفـاهـیـم مـرتـبـط بـا مـعـنـای عـمـومـی مـدیـریـت اسـت .

۶) سـیـاسـت : به معنای گروهی از مردم و یا بخشی از امور را برای تحقق هدفی مشخص ‍ هـدایـت کـردن ، و امـور جامعه را بر مبنایی مشخص تدبیر نمودن .

۷) راعـی : از مـفـهـوم راعـی یـا سرپرست ، معنای مراقبت از خویش یا دیگری اخذ شده و در قـرآن کریم و بیانات پیامبر اکرم (ص ) و سایر اولیای دین هم به همین معنا مورد توجه بوده و به کار رفته است .

ـ مدیریت از نظر دانش مدیریتی : در یک تعریف جامع می توان گفت مدیریت عبارت است از: فـرایـنـد مـنـطـقـیِ بـه کـارگـیـری منابع و امکانات برای تحقق اهداف از پیش تعیین شده بـراسـاس ‍ یـک نـظـام ارزشـی خـاص ، کـه شـامـل بـرنـامه ریزی ، سازماندهی ، هدایت و کنترل می شود.

ـ سـیـره مـدیریتی پیامبر اعظم (ص ): با توجه به مفهوم لغوی و اصطلاحی ((سیره )) و ((مـدیریت ))، مراد از سیره مدیریتی پیامبر اعظم (ص )، روش هایی است که آن حضرت در فـرایـنـدهـای انـجـام رسـالت الهـی خـویـش ، بـرای ساماندهی امور جامعه اسلامی و هدایت مـسـلمـانـان در ابـعـاد مـختلف دینی ، فرهنگی ، آموزشی ، تربیتی ، سیاسی ، اقتصادی ، اجـتـمـاعـی ، نـظـامـی ، حقوقی و... به کار می برده و یا توصیه می فرموده است . و این روش ها در آیات قرآن کریم ، روایات معتبر و ماءثور از معصوم ـ علیه السلام ـ و اصحاب آن بزرگوار و کتاب های مربوط به مغازی وتاریخ زندگی آن حضرت و سایر اسناد و مدارک معتبر اسلامی منعکس گردیده است.

بخش اوّل ) تاءملی در مبانی مدیریت دینی

۱) جنبه های دوگانه در مدیریت دینی

اساس شریعت اسلامی متکی بر وحی است و وحی نیز ثابت و لایتغیر است . و این در حالی اسـت که شرایط و مقتضیات اموری که مدیران باید برای مواجهه با آنها خود را آماده کنند و نـیـز در یافتن راهکارها و اتخاذ خط مشی ها و تصمیمات گوناگون مدیریتی ، با آن ها روبرو می شوند، دائماً در حال تغییر و تحول و دگرگونی اند. بنابراین ، مدیریت به مـفـهـوم بـخشی از مسئولیت های مدنی مدیر که باید به اداره امور عمومی بپردازد، روشی اسـت کـاربـردی بـا جـنـبـه هـای مـنـحـصـراً تـدبـیـری کـه اقـتـضـای مـاهیت آن نیز تغییر و تـبـدیـل است ؛ از این نکته می توان نتیجه گرفت که مدیریت از جهت اخیر، موضوع فقه و اسـتـنـبـاط احکام شرعی نیست ، ولی از جهت تجربه عملی و کاربرد مشروع منابع قدرت و گـزینش رهیافت ها و اتخاذ تصمیمات ، بر اصول و مبانی تشریعی ثابت متّکی است که بـا تـغـییر شرایط و احوال دچار تغییر و تبدیل نمی شود. از هـمـیـن رو، مـدیریت دینی موضوع فقه بوده ، استنباط احکام شرعی از مبادی آن است .

به عبارت دیگر، احکام شرعی (چه به صورت نص فقهی و یا فتوای اجتهادی ) و چه به صورت حکم تکلیفی یا وضعی و یا چه به صورت واجب کفایی یا عینی و یا تعیینی یا تخییری ، جزء مبانی ثابت و لا یتغیر مدیریت دینی است و مدیر مسلمان و متدین نمی تواند بـرای اداره امـور تـحـت سـرپـرسـتـی و مـدیـریـت خـود در آنـهـا دخل و تصرف نماید.

در نتیجه باید گفت : مدیریت دینی دارای دو جنبه اساسی است :

الف ) ((جنبه تدبیری ))که تابع شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی اموری است که مدیر بـاید با فراست ، دانش ، تجربه و مهارت خویش برای آنها رهیافت ها و راهکارهای مناسب پیدا کند.

ب ) ((جـنـبـه تـطـبـیـقی ))، که تابع احکام ثابت و لایتغیر شرعی است و مدیر باید تمام رهیافت ها، راهکارها، دستورالعمل ها، رویه های جاری ، راهبردها و سیاست های خود را با این مـسـلمـات شـرعـی کـه ((حدود الله )) نام می گیرد هماهنگ و منطبق سازد و حق ندارد تحت هیچ شرایطی کمترین تخطی از آنها را داشته باشد.

در سـیـره مـدیـریـتـی پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) نـیـز رعـایـت دقـیـق ایـن دو جـنـبـه بـه طـور کامل و با صراحت تمام قابل مشاهده است : آنجا که ابلاغ پیام الهی و مراعات حدود الهی در کـار اسـت ، کـمـتـریـن مـلاحـظـه کاری و مماشات و تاءخیر و تاءنّی ، به معنای عدم ابلاغ رسـالت و عـدم انـجـام تـکـلیـف شـنـاخـتـه مـی شـود و خـدای مـتـعـال بـا قـاطـعـیـت تـمـام نـسـبـت بـه آن هـشـدار مـی دهـد. آن بزرگوار خود نیز حتی در برابر این که ماه را در یک دست و خورشید را در دست دیگرش قرار دهند حاضر نیست کمترین تخطی و کوتاهی یا تغییر در این زمینه را بپذیرد. و از جهت دیگر تمام اقوال و احوال و تدابیری که آن حضرت اتخاذ فرموده ، تجلی روشن و کـامـل احـکـام شـرعـی و اوامـر الهـی در عـیـنـیـت اداره امـور و مـواجـهـه بـا مـسـائل و شـرایـط گـونـاگـون اسـت . بـه هـمـیـن دلیـل اسـت کـه خـدای مـتـعـال بـا صـراحـت اعـلام مـی کند: ((و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا)) (النـجـم / ۴) چـرا کـه ((و مـا یـنـطـق عـن الهوی إ ن هو إ لا وحی یوحی )) (النجم / ۴) خدای متعال به او فرمان می دهد که ((قل انما اتبع ما یوحی إ لیّ من ربّی )) (اعراف / ۲۰۳) و او نـیز با کمال خشوع و خضوع بیان می دارد که ؛ ((إ ن اتبع إ لاّ ما یوحی إ لیّ و ما اءنا إ لاّ نذیر مبین .)) (احقاف / ۹)

۲) موضوع سلطه اداری

آن چنان که از تعریف مدیریت قابل برداشت است ، موضوع سلطه اداری دو چیز است :

الف) منابع و امکانات مادی و معنوی .

ب) عـامـل انـسـانـی کـه سـایر عوامل و منابع را در فرایندهای منطقی ترکیب نموده کالا یا خدمات مورد نظر را تولید و عرضه می کند.

اعـمـال سـلطـه اداری بـر انـسـان ، بـه شـکـل اوامـر و نـواهـی ، دسـتـورالعـمـل هـا، بـخـشـنـامـه هـا رویـه های جاری اداری یا هر دستور الزام آور و تدبیر سازمانی خاص آشکار می شود که آزادی و اختیار کارکنان را در فعالیت های مباح و مشروع ، محدود کند. سلطه بر امکانات مادی (طبیعت ) نیز در انواع تصرف ها و کاربردها و تغییر و تبدیل ها و فراوری هایی که آدمی برای تاءمین خواسته ها و نیازهای خود انجام می دهد، مـتـجـلی مـی گـردد. در ایـنـجـا ایـن سـؤ ال اسـاسـی مـطـرح اسـت که مبنای جواز و مشروعیت اعمال این سلطه از سوی مدیران و سازمانها بر روی انسان (کارمندان ) و طبیعت چیست ؟

قـاعـده اولی عـقلی و نقلی در خصوص اعمال سلطه انسان بر انسان ، این است که از ناحیه هـر کـس کـه بـاشـد نـامـشـروع اسـت ؛ هـیـچ فـردی بـر فـرد دیـگـر ولایـت و حـق اعـمـال سـلطـه نـدارد. بـه حـکـم عـقـل و نـقـل ، ولایـت مـطـلقـه فـقـط و فـقـط بـرای خـدای متعال است : ((إ ن الحکم إ لاّ لِلّه ))

(یوسف / ۴۰) ((الله ولی الذین امنوا)) (بقره / ۲۵۷) ولایت الله نیز هم تکوینی است و هم تـشـریعی و موضوع آن هم مجموعه هستی و کائنات است و هیچ پدیده ، شیئی یا شخصیتی نـیز از این قاعده کلی مستثنی نیست ؛ به تعبیر امیر المؤ منین علی (ع ): ((و لا یمکن الفرار مـن حـکـومـتـک )). بـنـابـرایـن ، خـروج از ایـن اصـل اولی و اسـاسـی فـراگـیـر، جـز بـا دلیل قطعی شرعی جایز نمی باشد. بر این اسـاس اعمال سلطه اداری انسان بر انسان جز بر مدار احکام شرعی مشروع و جایز نیست و برای اعمال آن حتماً باید ادله قطعیه شرعیه اقامه نمود.

امـّا در مـورد سـلطـه انسان بر منابع طبیعی و امکان تصرف در آن از جانب انسان ، به حکم عقل و نقل ، اصل اساسی ((اصالة الا باحه )) جاری و ساری است .

قرآن کریم در این باره با صراحت تمام اعلام می کند که :

سخر لکم ما فی السموات و ما فی الا رض جمیعاً (جاثیه / ۱۲)

الم تروا اءن الله سخر لکم ما فی السموات و ما فی الا رض و اءسبغ علیکم نِعَمَهُ ظاهرةً و باطنةً (لقمان / ۲۰)

والا رض وضعها لِلاْ نام (الرحمن / ۱۰)

بنابراین ، انسان ـ بما هو انسان ـ اولاً و اصالةً حق تصرف و بهره گیری از طبیعت و مواهب گوناگون آن دارد مگر آنکه شرع مقدس دستور خاصی در محدود سازی آن داشته باشد.

با توجه به این دو اصل اساسی که در خصوص مشروعیت سلطه اداری بر انسان و طبیعت گـفـتـه شـد، بـه نص صریح قرآن کریم ، اعمال سلطه بر انسانها از جانب پیامبر اعظم (ص ) مشروع و در راستای حاکمیت و سلطه الهی است ؛

یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول (نساء / ۵۹)

النبی اءولی بالمؤ منین من اءنفسهم (احزاب / ۳۳)

و مـا کـان لِمـؤ مـنٍ و لا مـؤ منةٍ إ ذا قضی الله و رسولُه اءمراً اءن یکون لهم الخیرة من اءمرهم (احزاب / ۳۶)

بـنـابـرایـن ، هنگامی که پیامبر اعظم (ص ) بر انسانها ولایت دارد و ولایت او نیز دقیقاً در جـهـت ولایت خدای متعال است ، به طریق اولی بر طبیعت و سایر ارکان هستی نیز ولایت و حق تصرف خواهد داشت .

۳) ماهیت سلطه اداری

حق سلطه و تصرف در اشخاص و اشیاء ـ آن گونه که قبلاً هم اشاره شد ـ به یکی از دو صورت زیر قابل تصور است :

الف ) سلطه از باب ولایت ذاتی و یا جعلی

ب ) سلطه از باب نیابت از جانب کسی که خود یا ولایت ذاتی دارد و یا ولایت جعلی

اگر ولایت شخصی ولایت ذاتی یا جعلی باشد، ((ولی )) نامیده می شود، امّا اگر ولایت او بـه نـیـابـت از جـانب ولیّ باشد، ولایت او ((تولیت )) و خود او ((متولی )) نامیده می شود. مـثال برای ولی به ولایت ذاتی ـ براساس اصول مسلم شرعی ـ ولایت پیامبر اعظم (ص ) و امام معصوم (ع ) و ولایت فرد واثق بر خود یا ولایت پدر و جد بر فرد قاصر است .

مـثـال بـرای ولی بـه ولایـت مجعول ـ براساس اصول مسلم شرعی ـ ولایت فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت ، و یا ولی وقف به هنگامی است که واقف او را با اختیار تام متولی وقف کرده باشد.

از تـفـاوت مـیـان ((ولایـت )) و ((تـولیـت )) مـی تـوان دریافت که ماهیت سلطه اداری برای پیامبر اعظم (ص ) از نوع سلطه ولایت است ، ولی در مورد سایر کارگزاران نظام اسلامی ـ در صدر اول ـ از نوع سلطه ((تولیت )) می باشد. از این رو باید گفت امروز هم مدیران و کـارمـنـدان اداری ، مـتـولی امور هستند نه اولیای امور! آنها براساس دو جنبه تدبیری و تـطـبـیـقـی کـه قـبلاً یادآوری شد، هر جا قوانین و مقررات موضوعه مشروعه و احکام قطعی شرعی و دستورالعمل ها و رویه های سازمانی ابلاغی مشروع وجود داشته باشد، صرفاً مجری قوانین ، دستورالعمل ها و احکام شرعی اند و در مقام تدبیر هم مکلف اند همه تدابیر و رهـیـافـت هـای خـود را بـا احـکـام و مـسـلمـات شـرعـی و قـوانـین موضوعه مشروعه مطابقت دهند.

بـنـابراین باید گفت مدیریت عمومی (بخش دولتی ) به هیچ عنوان جنبه شخصی ندارد و سیره رسول خدا(ص ) نیز به روشنی بیانگر این حقیقت است .

از آن بزرگوار، روایت های متعددی نقل شده که فرموده است :

ـ سـوگـند به خدا، ما به آن کس که به دنبال پست و مقام بوده ، برای به دست آوردن آن حریص ‍ باشد، مسئولیت واگذار نمی کنیم !

ـ خـیـانـت کارترین شما نزد ما کسی است که در پی کسب پست و مقام باشد!

۴) مدیریت و نظام ارزشی

مـدیـریـت کـلاسیک در مفهوم رایج و عمومی خود (از جهت تدبیری ) ماهیّتی علمی ، مهارتی ، فـنـی و تـنـظـیـمـی مـحـض دارد؛ یـعـنـی امـور مـشـخـّصـی را بـراسـاس فـرایـنـدهـای مـعـقـول و مـنـطـقـی و عـلمـی خـاصـی سـازمـانـدهـی و رابـطـه مـیـان آنـهـا را تـنـظـیـم و کـنـتـرل می کند تا اهداف خاصی را محقق سازد. از این نظر، مدیریت امری روبنایی تلقی مـی شـود کـه بـه مـسـائل اعـتـقـادی و مـعـنـوی ، کـه بـه واقـع زیـربـنـای اصـلی و عـامـل بـنـیـادین تکوین رفتار کارکنان است ، بی اعتنا و بی توجه بوده ، فضای حاکم ، فضای سکولاریسم رفتاری است .

امـّا در سـیـره مـدیـریـتـی پـیامبر اعظم (ص )، مدیران باید نسبت به این ارزشها در حیطه مـسـئولیـت و مـدیـریـت خـود کـامـلاً مـسـئول و مـتـعهد باشند؛ به عبارت دیگر، مدیران باید قـبـل از هـر چـیـز توجه کنند که انسانهای تحت سرپرستی آنها تکویناً دارای کرامت اند و بـالقـوه شـایـسـتـه پـوشیدن کسوت خلیفة الهی ، و او باید در نقش یک مربی دلسوز و مـهـربـان و خـیـرخـواه و مـتـعـهد، به جنبه های تربیتیِ روش های مدیریتی خود نیز توجه نـمـایـد و بـیـنـدیـشـد کـه در جـهـت تـربیت ، تزکیه ، ارتقاء و پرورش استعدادهای ذاتی کـارکنان تحت امر خود چه نقشی برعهده دارد و این نقش را چگونه ایفا می کند؛ آن چنان که پیامبر عظیم الشاءن اسلام و همه انبیاء سلف ـ علیهم السلام ـ نیز این گونه بوده اند؛

یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة (جمعه / ۲)

۵) جایگاه تخصص و تعهد در مدیریت دینی

قـرآن کـریـم بـا صـراحت تمام اعلام می کند که ((و لا تقف ما لیس لک به علم )) (اسراء / ۳۶) و هـرگـز کـسانی را که دارای دانش و تخصص اند با کسانی که از دانش و تخصص بی بهره اند یکسان و برابر نمی داند. (زمر / ۹) امّا، آنجا که دانش و تخصص تواءم با ایمان و تعهد باشد، قطعاً و یقیناً ایـن تـفـاوت بیشتر می شود. آنجا که خشیت الهی و مراعات ((حدود الله )) لازم است ، ((انّما یخشی الله من عباده العلماء)) (فاطر / ۲۸)، و از این جاست که مؤ منان دانشمند و متخصص در درگـاه الهی به مراتب محبوب تر و مقرب ترند. (مجادله / ۱۱) بنابر آنچه گفته شد و با توجه به جنبه های دوگانه تطبیقی و تدبیری در مدیریت دینی ، پرواضح است که هـم ایـمـان و تـعـهـد دیـنـی در مـدیریت نظام اسلامی مهم است و هم دانش ، تخصص و مهارت تنظیمی (برنامه ریزی و سازماندهی ).

بـر ایـن اسـاس اصـل اولی در سـیـره مـدیریتی پیامبر اعظم (ص )، برای انتخاب مدیران داشـتـن تـعـهـد و تـخـصـص بـا هـم بـوده اسـت . امـّا سـؤ ال ایـنـجـاسـت کـه در جـایـی کـه بـه دلایلی تحقق تواءمانِ دو شرط تعهد و تخصص ممکن نـباشد، چاره چیست ؟ سیره عملی پیامبر اعظم (ص ) در این زمینه ، چنین بوده که پاره ای از مـسـئولیـت هـای مـالی و عـمومی و والیان شهرهای نومسلمان ، به مسلمانان نوپا سپرده می شـد، مـانـند آنچه به گروندگان زمان فتح مکه سپرده شد، در حالی که پیامبر(ص ) می توانسته از بین مهاجر و انصار و سابقون در اسلام در مسئولیت های یاد شده استفاده کند.

جلال الدین سیوطی در ((تاریخ الخلفا)) نقل می کند که ((پیامبر(ص ) مردی را بر قومی بـه امـیـری مـنصوب می فرمود در حالی که در میان آن قوم افراد بهتر از او وجود داشتند. امـّا، آن مـرد بـه لحاظ ذهنی و آگاهی به فنون رزم نسبت به افراد آن قوم برتر و آگاه تـر بـود.))

بـهـتـریـن تـوجـیـه در ایـن رویـه مـدیـریـتـی ، ایـن اسـت کـه بـگـویـیـم بـه دلیـل مـحـدودیـت در وجـود افـراد مـتخصص و کارشناس در امور مدیریت و مملکت داری در میان مـهـاجـر و انـصـار و سـابـقـون در اسـلام از یـک سـو و اهـمـیـت فـوق العـاده مـسائل مدیریت کلان نظام نوپای اسلامی در مرکزیت آن یعنی مدینه ، در سایر بلادی که بـه تـدریـج در حـوزه حـاکـمـیـت اسـلامـی قرار می گرفتند، بناچار از وجود متخصصان و کـارشـنـاسـان تـازه مـسـلمـان اسـتـفـاده مـی شـده ، ولی در عـیـن حـال بـا مـراقبت و نظارت دقیق و شدید مانع از آن می شدند که احیاناً براساس عادت ها و رویـه هـای جـاهـلی خـود بـا مـردم رفتار کنند.

بـراسـاس ایـن سیره نبوی ، یک اصل فقهی بنا شده که تخصص بر تعهد مقدم است و تا زمـانـی که فرد متخصص متعهد با تقوا یافت نشود، می توان برای حفظ شیرازه امور کار را بـه افـراد مـتـخـصـص کاردانی سپرد که برخی ویژگی های ارزشی لازم را ـ احیاناً ـ نداشته باشند.

مساءله مهم دیگر جواز یا عدم جواز بهره گیری از متخصصان و کارشناسان غیر مسلمان در پست های مهم و حساس مدیریتی در حکومت اسلامی است ؛ زیرا مدیریت ـ ماهیتاً ـ مستلزم سلطه و اقتدار مدیر غیر مسلمان بر کارمندان مسلمان و بخشی از حوزه حاکمیتی اسلام است .

بـه عـقـیـده علامه سید محمدمهدی شمس الدین ، در این رابطه برداشت کلی فقهای شیعه از سـیره پیامبر اعظم (ص ) و نص صریح قرآن کریم عدم جواز است ، امّا برخی از فقهای مسلمان وزارت (مدیریت ) را به دو قسم تقسیم نموده اند:

۱) وزارت تفویض که با اختیارات تام منصوب می شود تا در جنبه های تدبیری طبق تـشـخـیـص خـود عمل کند.

۲) وزارت تنفیذ که بدون اختیار تام منصوب می شود و برای هر تـصـمـیـمـی بـایـد از مـافـوق مـسلمان خود دستور بگیرد. براساس این تقسیم ، ـ در مورد اضـطـرار ـ تـنـهـا انـتـصـاب مـدیـر تـنـفـیـذ غـیـر مـسـلمـان جـایـز اسـت .

امـّا در مـورد کـارفـرمـایی غیر مسلمان بر مسلمان ، سیره نبی اکرم و ائمه معصومین ـ علیهم السـلام ـ بـر صـحـت عـقـود اجـاره ، مـزارعـه و مـضـاربه و مانند آن بوده است . در احوالات امـیرالمؤ منین علی (ع ) نیز آمده که از آبیاری باغ فردی یهودی اجرت گرفته است . نص صـریـح آیاتی مانند ((تجارةٍ عن تراض )) (نساء / ۲۹) یا ((اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم )) (نـحـل / ۹۱) و آیـه ((اوفوا بالعقود)) (مائده / ۱) و مانند آن نیز دلالت بر این دارد که اسـتـخدام مسلمانان در شرکت های بازرگانی ، صنعتی ، کشاورزی و خدماتی غیر مسلمانان در صورتی که عزت و حرمت اسلامی مؤ منان را مخدوش نکند، صحیح و بلامانع است

بخش دوم ) فرایند منطقی مدیریت و سیره نبوی

۱) برنامه ریزی

اگـر برنامه ریزی را فرایندی بدانیم شامل هدفگذاری ، بررسی شرایط و مقتضیات ، انـتـخـاب راهـبـردهـا و سـیـاسـت هـای کـلی ، تـعیین طرح ها و برنامه های اجرایی جهت تحقق هـدفـهـای مورد نظر، با مراجعه به سیره نظری و عملی پیامبر اعظم (ص ) به این نتیجه می رسیم که این اصل به شدت مورد توجه آن حضرت بوده و برای جزئی ترین امر، با نـظـم و تـرتیب و دقت فوق العاده ای به برنامه ریزی می پرداخته است . آن حضرت در راسـتـای انـجـام رسـالت سـنـگـیـن و طـاقـت فـرسـای تـبـلیـغ دیـن مـبـیـن اسـلام و تـشـکـیـل و اداره جـامـعـه اسـلامـی و مـهم تر از همه ، تربیت انسانهای مؤ من و ربّانی ، این اصل را از آغاز نزول وحی تا پایان عمر پربرکت خود با دقت مراعات نموده است . شروع تـبـلیـغ از خـانواده خود، بستگان و نزدیکان و هدایت جمع کوچک و بی بضاعت گروه اندک مـسـلمانان به صورت پنهانی ، برنامه ریزی برای مهاجرت مسلمانان به حبشه و سپس ‍ هـجـرت تـاریـخـی خود به مدینه را با برنامه ای دقیق رهبری و اجرا نمود و پس از آنکه وارد مـدیـنه شد و شرایط را برای تشکیل جامعه اسلامی مساعد یافت اقدامات اساسی زیر را پی ریزی نمود:

اول ) تشکیل هسته اولیه اداری و تعیین نُقبا:

اوس و خـزرج ، ایـن سـاکـنـان عـمـده مـدیـنـه کـه سـالیـان سـال بـا هـم در نـزاع و جـنـگ بـودنـد، در ذی حـجـه سال ۱۳ بعثت برای بار دوم با رسول خدا بیعت کردند. در این بیعت پیامبر فرمود دوازده نـقـیـب از بـیـن خـود انتخاب نمایند تا مسئولیت اداری ، سیاسی ، فرهنگی و نشر اسلام در شهر یثرب و زمینه سازی برای هجرت پیامبر به مدینه را برعهده گیرند.

دوم) پیمان برادری (عقد مؤاخات ):

یـکـی دیگر از اقدامات اساسی و حساب شده در مدیریت نبوی ، این بود که آن حضرت یک بـار پـیـش از هجرت و در مکه ، میان اصحاب قریشی خود و بردگان آزاد شده آنان پیمان بـرادری بـرقرار کرد و یک بار نیز در ماه هشتم پس از هجرت برای تحکیم این پیمان آن را میان مهاجر و انصار تجدید نمود.

سوم) تاسیس مسجد:

تـاءسـیـس مـسجد به عنوان کانون اصلی و مرکزیت اداری ، سیاسی ، اجتماعی ، قضایی ، فرهنگی و نظامی جامعه اسلامی ، از جمله برنامه های موفق و حسابگرانه ای بود که همه امـور جـامـعـه نوبنیاد اسلامی در آن ساماندهی شده و تدابیر گوناگون پیامبر به مورد اجرا گذاشته می شد.

چهارم) صدور عهدنامه :

پیمان نامه ای که پیامبر در آغاز ورود خود به مدینه صادر کرد و علاوه بر اوس و خزرج یـهـودیان مدینه هم آن را امضا کردند، طرح کلی تشکیلات اداری و سیاست های اصلی حاکم بر اداره جامعه نوپای مدینه را ترسیم نموده است .

برخی از مهم ترین پیش بینی های به عمل آمده در این پیمان نامه به شرح زیر است :

۱) اعـلام تـشـکـیـل امـت اسـلامـی مـبـتـنـی بـر اخـوت و ایـمـان بـه خـدا و رسـول خـدا. و الغای سایر ملاکها و معیارهای جاهلی و غیر منطقی در قشربندی و ارتباطات اجتماعی .

۲) تـاءکـیـد بـر مـحـوریـت رسول خدا در مرجعیت و زعامت جامعه نوپای مدینه و امت نوظهور اسلامی ، به گونه ای که بجز اختلافات جزئی که براساس تفاهم و روش های مرضی الطـرفین حل و فصل می شد تدبیر همه شئون و امور جامعه به شخص آن حضرت واگذار شده است .

۳) پـیـش بـیـنـی ساز و کارهای امنیت داخلی از طریق تعیین ((عَریف )) برای هر قبیله ای به مـنـظـور کـنـتـرل ورود و خـروج و رفـتار افراد غریب . هر قومی عریف خاص خود را داشت و کـسـانـی کـه وارد مـدیـنـه مـی شـدند بر عریف وارد می شدند و آنها که عریف نداشتند در ((صُفّه )) منزل می کردند. ماءمورانی هم وظیفه کسب اطلاعات از تحرکات و تهدیدهای غیر مسلمانان را برعهده داشتند.

۴) تعیین حقوق شهروندی پیروان سایر ادیان مانند یهودیان ؛ یعنی ضمن وحدت سیاسی و اجتماعی ، حالت چند مذهبی و چند فرهنگی را به رسمیت شناخته است .

۵) تـعـیـین محدوده جغرافیایی حاکمیت نوپای اسلامی و گستره ای که احکام و ضوابط این جامعه در آن نفوذ خواهد داشت .

۶) تـعـیـیـن مـسـئولیـت مـدنـی شـهـرونـدان در مـقـابل جرائم و کیفر جرائم ؛ اسلام با اعلام اصـل ((و لا تـزر وازرةٌ وزر اءخـری )) (انـعام / ۱۶۴) و ((کلُّ نفسٍ بما کسبت رهینةٌ)) (مدثر / ۳۸) اصل جاهلی ((مسئولیت کل عشیره در برابر جرائم کیفری یکی از اعضای آن )) را ملغی کرد.

پنجم) تاسیس قضاء مظالم :

قـضـاء مـظـالم کـه بـعـدهـا به دیوان مظالم معروف شد، برای رسیدگی به تخلفات و اجحافهای مسئولان حکومتی و کارمندان و کارگزاران نظام اسلامی نسبت به رعایا تاءسیس شده بود و در سیره مدیریتی پیامبر اعظم (ص ) بدان اشاره شده و برخی نیز با شواهد و قـرائن مـوجـود اسـتـدلال کرده اند که در این دیوان شخص پیامبر(ص ) حکم می کرده است .

ششم) برنامه ریزی آموزشی :

پیامبر اعظم (ص ) از همان روزهای نخستین ورود به مدینه و تاءسیس جامعه نخستین اسلامی ، اهـتـمـام ویـژه ای بـه امـر آمـوزش مـعـارف دیـنی ، مهارت آموزی ، تعلیم خط، فراگیری زبـانـهـای بـیـگـانـه برای پاسخ به مکاتبات و ارتباطات بین المللی ، آموزش حِرف و مشاغل و امثال آن داشته است .

در سـیره مدیریتی پیامبر اعظم (ص ) آموزش و تعلیم و تربیت از جایگاه بسیار رفیع و از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود تا جایی که می فرمود: ((طالب العلم رکن الا سلام و یـعـطـی اءجـرُه مع النبیّین )) و تاءکید می کرد که ((طلب العلم فریضة علی کلِ مسلم )) و معتقد بود که ((الحکمة ضالة المـؤ من یاءخذُها اءینما وجدها)) و سفارش می کرد که ((اطلبوا العـلم ولو بـالصـیـن )) و زمـانـی بـرای فـراغـت از تحصیل قائل نبود و اصل ((آموزش همه به وسیله همه برای همه چیز در همه جا و همه عمر)) را تـشـویـق و تـرویـج مـی نـمود.

بـرای آزادی اسـیـران جـنـگـی شـرط گـذاشـت کـه برای آزادی خود به مسلمانان خواندن و نـوشـتن بیاموزند. هر کس قرآن بلد بود موظف بود به دیگران آموزش دهد، همسایه ها به آموزش خانواده های همجوار خود توصیه شده بودند و زکات دانایی و آگاهی در هر زمینه ای را در انـتقال آن به دیگران قرار داده بود و به معنی واقعی نهضت فراگیر آموزش را برنامه ریزی و اجرا می کرد.

هـفـتـم . هـدف گـذاری دقـیـق ؛ تـعـقـیـب هـدف تـا تـحـقـق کامل :

یکی از ویژگی های برجسته پیامبر اعظم (ص ) در مساله برنامه ریزی ، هدف گذاری دقـیق بود. روزمرّگی و باری به هر جهت کار کردن در روش و منش رفتاری آن بزرگوار راه نداشت و هنگامی که هدف خاصی با دقت انتخاب می شد، از پرداختن به امور حاشیه ای کـه تـحـقـق هـدف مـزبـور را تحت الشعاع قرار دهد و یا آن را با تاءخیر مواجه سازد به شدت پرهیز می کرد. به عنوان مثال ، در صلح حدیبیه ، هدف اصلی مورد نظر آن حضرت تـاءثـیـرگـذاری بـر روحـیـّه قـریـش بـدون درگـیـری نـظـامـی بـود. بـه هـمـیـن دلیـل ، تـمـام تـمـهـیدات و مقدمات لازم را متناسب با این هدفگذاری فراهم ساخت و تحت هیچ شرایطی اجازه بروز درگیری را نداد و هدف اصلی را با جدیت و قاطعیت تمام تعقیب نمود تـا سـرانـجـام صـلح حـدیـبـیـه بـا شـرایـطـی کـه مـورد نـظـر مـبـارکـش بـود، بـرقرار شد.

هشتم ) اعزام سفیر:

۱) اعـزام سـفـرا بـه دربار پادشاهان و امپراتوری های بزرگ ، آخرین برنامه برای تعقیب هدف رسالت جهانشمول آن حضرت بود که وقتی شرایط و زمینه های مساعد آن فراهم شد به مورد اجرا گذاشته شد.

۲) سازماندهی

مـدیریتِ امور گسترده ، متعدد، متنوع و پیچیده و نیز دستیابی به هدف های والا و بزرگ ، بـدون سـازمـاندهی دقیق ، تعیین وظایف ، تقسیم کار، تعیین مسئولیت ها و اختیارات و تنظیم روابط طولی و عرضی سازمان و ایجاد هماهنگی و انسجام درونی و بیرونی میان عناصر سازمانی ، به هیچ وجه امکان پذیر نخواهد بود.

سـازمـان و سـاخـتـار اداری جـامـعـه اسـلامـی در زمـان رسـول خـدا دارای سـه چـهـره مـشـخـص و مـتـفـاوت بـوده اسـت : ۱. از آغـاز هـجـرت تـا سـال چـهارم هجری (جنگ احزاب و شکست اتحاد مشرکان و یهودیان بر علیه اسلام ) ۲. پس از جنگ احزاب تا فتح مکه در سال نهم هجری ۳. پس از فتح مکه تا رحلت آن حضرت .

در مـرحـله نـخـسـت ، کـه جـامـعـه اسـلامی کوچک و محدود بود، همه امور و شئون اداری جامعه بـرعهده شخص پیامبر بوده است . در سفرها و جنگ ها هم برخی از اصحاب و یاران خود را به عنوان جانشین خویش معیّن و حدود وظایف و اختیارات وی را تعیین می کرده است . مسجد نیز مرکزیت اداری ، سیاسی ، فرهنگی و نظامی جامعه را داشته است .

در مـرحـله دوم ، بـا پـذیـرش اسـلام از سـوی بـرخـی قبایل خارج از مدینه ، اسلام به جغرافیای بیرون مدینه گسترش یافت و اقتدار نظامی ، سـیـاسـی و اقتصادی نظام نوپای اسلامی را به همراه آورد. در این مرحله برخی رؤ سای قـبـایـل تـازه مسلمان مجدداً امور مربوط به قبیله خود را عهده دار می شدند، امّا این بار به نیابت از پیامبر(ص ) و با نظارت و مراقبت دقیق و شدید آن حضرت .

بـایـد تـوجه داشت که بسیاری از احکام و شرایع دینی تا این زمان تشریع نشده بود و طبعاً مقررات و دستورالعمل خاصی هم از جانب پیامبر(ص ) وضع نگردید. بسیاری از احکام مالی ، تجاری ، اقتصادی و اجتماعی نیز هنوز مشخص نبود.

مـرحـله سـوم کـه بـا فـتـح مـکـه شـروع مـی شـود، بـا چـنـدیـن تحول بزرگ مواجه است :

۱) گستره جغرافیایی حاکمیت اسلامی همه شبه جزیره را در برمی گیرد.

۲) جمعیت مسلمانان در مقایسه با دو مرحله قبل به شدت افزایش می یابد و در نتیجه ابعاد روابـط مـخـتـلف مـیان آنان هم بیشتر و پیچیده تر می شود و ما دیگر با یک جامعه بسته ، کـوچـک و مـحـدود کـه هـنـوز بـسـیـاری از روابـط در آن شـکـل نگرفته و یا در بسیاری از زمینه ها و ابعاد اجتماعی ، شریعت اسلامی حکم مشخصی را برای آنان بیان نکرده مواجه نیستیم .

۳) اکـثـر احـکـام و مـعـارف اسـلامـی نـازل شـده و شـریـعـت اسـلامـی در حال تکمیل و تمیم بوده است و بسیاری از موانع ، فشارها، مزاحمت ها و محدودیت هایی که از جـانـب دشـمنان و مخالفان اسلام برای جامعه نوپای اسلامی فراهم می کردند دیگر وجود نداشته است .

بـنـابـرایـن ، چـهـره سـاخـتـاری و سـازمـانـی جامعه اسلامی اولاً به تدریج و با زعامت و تـدابـیـر شـخـص پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) نـمـایـان مـی شـد و مـرحـله بـه مـرحـله کـامل تر می گردید، ثانیاً نوع سازماندهی و ضریب پیچیدگی و تنوع روابط طولی و عرضی عناصر تشکیل دهنده این جامعه نوپا و نوظهور که از جمیع جهات با جوامع پیش از خـود و هـم عـصـر خـود مـتـفـاوت بـود، در هـر مـرحـله بـا مراحل دیگر تفاوت داشت .

در ایـن مـرحـله ، مـشـاهده می شود که تقسیم کارها جزئی تر و دقیق تر و سازمانهای اداری نیز متنوع تر و تخصصی تر شده است . به عنوان نمونه به برخی از این موارد اشاره می شود:

۱) نهاد آموزش عمومی ؛ این نهاد، وظایف زیر را برعهده داشت : آموزش قرآن و معارف دینی ، آمـوزش خـوانـدن و نوشتن ، آموزش مهارت ها و فنون رزم و دفاع ، آموزش فنون و مهارت هـای تـبـلیـغ و تـرویـج اسـلام ، آمـوزش مـهـارت هـا، فـنـون و حـِرَف و مشاغل مورد نیاز در امور بازرگانی ، خدماتی ، صنعتی ، کشاورزی و... و آموزش زبانهای بـیگانه بویژه عبری ، سریانی ، فارسی ، رومی و... هر کس علم ، هنر یا مهارتی داشت مـی بـایـسـت آن را بـه دیـگـران آمـوزش دهد.

۲) کـتـابـت وحـی : مـسـئولان اصلی کتابت وحی امام علی بن ابیطالب (ع ) و عثمان بن عفّان بودند و در غیاب ایشان زید بن ثابت به این کار می پرداخت و عدد کُتّاب وحی را تا ۴۲ نفر هم ثبت کرده اند.

۳) بیت المال (نهاد امور مالی و اقتصادی ): به تدریج که گستره حاکمیتی اسلام توسعه مـی یـافـت و آیـات الا حکام در زمینه های مختلف نازل می شد و منابع درآمدی و موارد هزینه هـای عـمـومـی دولت اسـلامی هم بیشتر و متنوع تر می شد، ضرورت تاءسیس نهاد مالی و اقتصادی آشکارتر می گردید.

در ایـن دوره ، منابع مالی دولت اسلامی عبارت بود از زکات ، خمس ، جزیه ، غنایم جنگی و خـراج . سـازمـان مـالی نـیـز بـه گونه ای بود که کارها به صورت کاملاً تخصصی تـقسیم و سازماندهی شده بودند. این سازمان یک مدیر اصلی داشت که گفته اند ابوعبیدة بن الجراح بوده . کارگزاران و کارمندان مالی را ((جاءبی )) و حسابداران را ((کُتّاب )) و کـارشـنـاسـان و مـتـخـصـصـان امـور زکـات را ((خـارِص )) یـا مـُخـَمِّن (تـخـمـیـن زننده ) و مسئول اصلی زکات را ((مستوفی )) می گفته اند.

۴) امـور دفـاعـی ـ امـنـیـتـی : بـرای ارتـش و دفـاع نـظـامـی ، سـازمـان مستقل و دائمی وجود نداشته و بیشتر از طریق بسیج عمومی و سازماندهی حین عملیات انجام مـی گـرفـتـه ولی بـرای آمـادگـی هـای رزمی ، آموزش فنون نظامی ، انبارهای توشه ، اصطبل و حتی قُرُق چهارپایان دولتی تمهیدات مشخصی اندیشیده شده بود.

محمدرضا احمدی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.