یکشنبه, ۱۰ تیر, ۱۴۰۳ / 30 June, 2024
مجله ویستا

وقتی کودک با زبان بدن حرف می زند


وقتی کودک با زبان بدن حرف می زند

موضوع فشار روانی و ارتباط آن با سلامت عمومی و بیماری های جسمی و روانی, در روان شناسی بالینی و سازمانی از اهمیّت ویژه ای برخوردار است به همین دلیل, امروزه تحقیقات متعددی درباره این موضوع انجام و روز به روز بر تعداد این پژوهش ها نیز افزوده می شود

موضوع فشار روانی و ارتباط آن با سلامت عمومی و بیماری‌های جسمی و روانی، در روان‌شناسی بالینی و سازمانی از اهمیّت ویژه‌ای برخوردار است. به همین دلیل، امروزه تحقیقات متعددی درباره این موضوع انجام و روز به روز بر تعداد این پژوهش‌ها نیز افزوده می‌شود.

کودکان در جریان زندگی با استرس‌های جزیی، از قبیل حوادث، بیماری‌ها، تولد یک نوزاد جدید، اسباب‌کشی به منزل تازه، تغییر مدرسه و انتظارهای بیش از پیش از آنها روبرو می‌شوند. گاه کودکان در واکنش به این فشارهای روانی (استرس‌ها) ، گرفتار اختلال‌های رفتاری موقتی نظیر دیدن کابوس و خواب‌های ترسناک، شب‌ادراری، ناخن جویدن، فشردن دندان‌ها به هم، کندن موها، بدخلقی و یا نگرانی بیش از حد می‌شوند. پدر و مادر اغلب معنای این نشانه‌های ناخوشی را درک می‌کنند و برای کاستن فشار، واکنش نشان می‌دهند. گرفتاری جدی تنها زمانی بروز می‌کند که فشارهای روانی غالب می‌شوند و یا بزرگترها از شدت مشغله ذهنی، به این نشانه‌های پریشانی بی‌توجّه می‌مانند. در این مواقع، رجوع به متخصصان روان‌شناسی لازم است.

ارزیابی روانی و استفاده از دانش تخصصی برای کودک در دو موقعیت لازم است: نخست زمانی که در پی بروز یک حادثه ناگوار، زندگی کودک بحرانی می‌شود. دوم، بروز اختلافات رفتاری شدید و ادامه‌دار و بحران‌هایی از قبیل بستری شدن در بیمارستان، داغدار شدن و یا از هم پاشیدن خانواده، اغلب استرس شدید ایجاد و کودک را با فشارهای روانی روبرو می‌کنند. اغلب مردم از تاثیر احتمالی این قبیل حوادث روی کودکان آگاهند. نشانه‌هایی در دست است که در این مواقع کمک‌های تخصصی می‌تواند از بروز اختلالات روانی در سال‌های بعدی زندگی جلوگیری کند. در پاره‌ای از بحران‌های شناخته شده، اختلال رفتاری کودکان اغلب تحت‌الشعاع خود حادثه قرار می‌گیرد. در این مواقع، انتظار بروز نشانه‌های دلتنگی و آشفتگی در کودک وجود دارد و چون این انتظار برآورده شد، بزرگترها با درک موقعیت، خویشتن‌داری می‌کنند و اقدامی صورت نمی‌دهند. امّا بسیاری از کودکان نه بخاطر شرایط زندگی که دارند، بلکه بخاطر اختلالات رفتاری که از آنها سر می‌زند، به کمک‌های تخصصی احتیاج دارند. برای مثال، کودکانی که برای جلب توجه مرتب دست به دزدی می‌زنند یا خود را کثیف می‌کنند، بچّه‌هایی هستند که از فشارهای روانی شناخته شده و پنهان مانده رنج می‌برند و ناراحتی‌شان اغلب با واکنش‌های مخالفت‌آمیز دیگران در برخورد با بدرفتاری آنها تشدید می‌شود.

اینکه آیا حادثه‌ای روی کودک ایجاد فشار می‌کند یا نمی‌کند، به میزان رشد کودک بستگی دارد. مثلاً بستری شدن مادر در بیمارستان برای کودک سه ماهه، مسأله‌ای ایجاد نمی‌کند، زیرا کودک سه ماهه در موقعیتی نیست که اشیا و اشخاص را تمیز دهد امّا همین کودک در هفت ماهگی از دوری مادر دلتنگ می‌شود.

● عوامل ایجاد فشار روانی

عوامل بسیار زیادی باعث فشار روانی در کودک می‌شود که به تعدادی از آنها اشاره می‌شود:

▪ بی‌مهری والدین: هنگامی که فرزند مورد بی‌اعتنایی کامل والدین قرار می‌گیرد، احساس می‌کند اگرچه یکی از اعضای خانواده است ولی در واقع نسبت به آن بیگانه است و سرباری بیش نیست.

▪ محبّت بیش از اندازه والدین: محبّت زیاده از حد نیز به اندازة طرد و محرومیت، برای کودک مضر است. حتّی به عقیده روان‌شناسان، این محبّت که به راستی باید آن را محبّت بی‌جا نامید، بیش از نامهربانی، اثرات زیانبخش دارد.

▪ جلوگیری از نضج و تکامل اجتماعی: والدین درس کودک را حاضر می‌کنند او را از بازی کردن با کودکان دیگر بازمی‌دارند و دیگران را در نظر او کثیف و بی‌تربیت جلوه‌گر می‌سازند، نمی‌گذارند تنها به جایی برود یا دوستانش را برای او انتخاب می‌کنند و حتی رشته تحصیلی‌اش را برمی‌گزینند. کودکی که هر کاری را برایش انجام می‌دهند، یک شخصیت پلاستیکی پیدا می‌کند که اراده‌ای ندارد. این کودک معمولاً چاپلوس است.

▪ مرگ یا جدایی والدین: کودک در نه سالگی معمولاً به واقعیت مرگ پی می‌برد. جدا شدن پدر و مادر از یکدیگر یا مرگ یکی از آنها، تعادل عاطفی کودک را به هم می‌زند و از ارضای نیازهای عاطفی او جلوگیری می‌کند. مخصوصاً اگر سن او میان هفت و ۱۰ سال باشد، زیرا در این سال‌ها فهم کودک به درجه‌ای رسیده است که موضوع جدایی از پدر یا مادر را به عنوان یک محرومیت به خوبی درک می‌کند.

▪ ترس از صحبت کردن در جمع: برای برخی کودکان، صحبت کردن در جمع فرصتی برای نشان دادن افکار آنها و برای برخی دیگر، یک ترس شدید است. این ترس، موجب فشار روانی شدیدی می‌شود و می‌تواند به آسانی به دوره بلوغ و پس از آن نیز کشیده شود. کمک به فرزند در غلبه بر ترس، بسیار اهمیّت دارد.

▪ مشاجره های خانوادگی: مشاجره های دائمی میان پدر و مادر یا سایر افراد خانواده نیز موجب اختلال تعادل عاطفی کودک می‌شوند؛ به طوری که کودک همواره در اضطراب و ترس زندگی می‌کند؛ چه دائماً نگران است که مبادا این مشاجره ها، باعث محرومیت او از محبّت یکی از آنها شود. از طرف دیگر، نمی‌داند حق را به کدام یک از والدین بدهد. اگر به هیچ یک توجّه نکند، مانند آن است که از محبّت هیچ کدام برخوردار نیست. پس ناچار می‌کوشد گفته‌های یکی از آنها را در باطن تصدیق کند. امّا این انتخاب برای او کار مشکلی است و او را در کشمکش روانی قرار می‌دهد. اگر به یکی از آنها حق بدهد، بی‌اختیار نسبت به دیگری بی‌مهر و در دلش عقده‌ای درباره او ایجاد می‌شود که چه بسا ممکن است خطرناک باشد.

▪ نامناسب بودن محیط مدرسه: چنانچه دانش‌آموز، عقاید و افکار گوناگونی از معلّمان خود دریابد، به علت اینکه هنوز نیروی استدلال و قضاوتش کاملاً رشد نکرده است، نمی‌تواند نیک و بد آنها را تشخیص دهد. در نتیجه، به یک نوع بی‌اعتمادی و بی‌ایمانی نسبت به نظرات و گفته‌های معلّمان مبتلا می‌شود و این نیز مانع ارضای نیازهای عاطفی او است.

کودکان در مقابل فشارهای زندگی، واکنش‌های نسبتاً سریع و شدیدی نشان می‌دهند و به همان سرعت هم وقتی فشار زندگی از بین رفت، بهبود می‌یابند. از آنجا که وابسته و متکی به دیگران هستند و در واقع از نظر شخصی نارس و نابالغند، در مقابل فشار و ناراحتی، تنها کاری که خواهند کرد، اختلالات رفتاری است. پس اختلالات رفتاری در کودک، وسیله بیان اوست. اگر کودک سن کمتری داشته باشد، در ارتباط با دیگران بیشتر در زحمت می‌افتد و حتّی وقتی قادر به تکلم است، چون تسلط او بر لغات محدود است و اصولاً قادر به درک و بیان مفاهیم کلی نیست، در بیان احساسات خود دچار اشکال می‌شود، لذا اختلالات رفتاری و روانی شدیدتری از خود نشان می‌دهد.

به طور خلاصه، زبان کودک را نه دیگران می‌فهمند و نه پزشک معالج. کودک نمی‌تواند از احساسات خود مانند ترس، اضطراب، احساس محرومیت و شکست صحبت کند، ولی می‌تواند آنها را به زبان علائم جسمانی مانند بی‌اشتهایی، دل‌درد، سردرد، استفراغ یا اختلالات رفتاری مانند بی‌قراری، امتناع از رفتن به مدرسه، بهانه‌گیری و نظایر آن بیان کند. پس هر رفتار غیرعادی کودک یا علائم جسمانی را به خصوص اگر علت عضوی نداشته باشد، باید به عنوان واکنش نسبت به شرایطی که در اطراف اوست، در نظر گرفت.

باید اذعان کرد که بروز رفتارهای ناهنجار، بیماری نیست. اختلالات روانی، بیشتر در مواردی به وجود می‌آیند که کودک تحت فشار است و در شرایط غیرقابل تحمّل زندگی می‌کند. اختلالات رفتاری همیشه به عنوان علامت درخواست کمک از طرف کودکان است و باید پاسخ مناسب به آن داده شود.

منابع:

۱ـ انله، ایزولده (۱۳۸۴) مشکلات رفتاری کودکان، مترجم سپیده خلیلی، انتشارات پیدایش، چاپ چهارم، تهران

۲ـ میلانی‌فر، بهروز (۱۳۸۵) روان‌شناسی کودکان و نوجوانان استثنائی، انتشارات قومس، چاپ هفدهم، تهران

۳ـ شعاری‌نژاد، علی‌اکبر (۱۳۸۳) روان‌شناسی رشد، انتشارات موسسه اطلاعات، چاپ شانزدهم ، تهران

۴ـ گاربر، استیفن (۱۳۸۱) چگونه با کودکم رفتار کنم، ترجمه شاهین خزعلی و دیگران، انتشارات مروارید، چاپ هشتم، تهران

۵ ـ ولف،‌ سولا(۱۳۶۹) کودک و فشارهای روانی، مترجم مهدی قراچه‌داغی، انتشارات رشد، چاپ اوّل، تهران

۶ ـ عبادی، غلام‌حسین (۱۳۸۴) یافته‌های پژوهشی شورای تحقیقات آموزش و پرورش استان خوزستان، انتشارات کردکار، چاپ اوّل، اهواز

غلامرضا آتش‌دامن