سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
تناسب حق و تكلیف در مرد و زن

از آن رو كه موضوع سخن، حق و تكلیف است، پیداست كه گفتگو درباره مطلق حق و انواع مختلف كاربردهای آن نیست، بلكه سخن درباره حقی است كه ملازم با تكلیف است. به عبارت دیگر آن حقی كه در فقه یا علم حقوق، مطرح است، مورد نظر میباشد. در تعریف این حق، فقها و علمای علم حقوق تعابیر متعددی ذكر كردهاند.
● تعریف حق
حق نوعی سلطنت بر شیء است كه به عین یا غیر تعلق میگیرد و یا نوعی سلطه بر شخص است و در هر حال، مرتبه ضعیفی از مِلك، بلكه گونهای از ملك میباشد.
در تعریف دیگری آمده است: برای تنظیم روابط مردم و حفظ نظم در اجتماع، حقوق برای هر كس در برابر دیگران امتیازهایی میشناسد و توان خاصی به او میبخشد كه این امتیاز و توانایی را «حق» مینامند و جمع آن «حقوق» میباشد.
در جمع بندی تعاریف متعددی كه در رابطه با تعریف حق بیان شده میتوان گفت: حق توانایی و امتیاز خاصی است كه برای كسی یا كسانی نسبت به شخص یا چیزی (اعم از عین، عقد و غیره)، اعتبار شده و به مقتضای این توانایی آن كس یا كسان میتوانند در آن چیز یا شخص تصرفی نموده یا بهرهای برگیرند.مثلا:
▪ حق حضانت:
مادر در مدت شیرخوارگی یا احیانا پس از آن و پدر پس از این مدت تا اوان بلوغ اولویت دارد نسبت به مصالح فرزند قیام نماید.
در نهایت میتوان این تعریف را افزود: «حق امری اعتباری است كه برای كسی به عنوان «له» و بر دیگری «علیه» وضع میشود. این حق ممكن است ریشه واقعی داشته باشد یا نداشته باشد. یعنی در مفهوم آن، به عنوان یك مفهوم اعتباری یا حقوقی، وجود یا عدم وجود ریشه واقعی ملحوظ نیست. البته ما معتقدیم كه همه احكام شرعی، دارای مصالح و مفاسد واقعی هستند و براساس همان مصالح و مفاسد واقعی اعتبار میشوند.
▪ همچنین در همه تعاریف حق همواره سه عنصر لحاظ میشود:
۱ ) كسی كه حق به نفع اوست (من له الحق).
۲ ) كس یا كسانی كه حق بر عهده اوست و از او خواسته شده آن را رعایت كند (من علیه الحق).
۳ ) متعلق یا مورد حق
و گفته شده خود حق (یعنی توانایی مذكور) عنصر چهارم است.
بنابراین حق از مفاهیم ذات الاضافه است.
از همین روست كه در امور اجتماعی هیچگاه حق از تكلیف جدا نمیشود و این دو، دو روی یك سكهاند؛ یعنی حق همیشه دو طرف دارد، «من له الحق» و «من علیه الحق» البته من علیه الحق گاهی یك نفر است، گاهی گروهی خاص و گاهی نیز همه افراد جامعه هستند. مثلا در حقی كه زن بر شوهر یا شوهر بر زن دارد، من علیه الحق یك نفر است. اما در حق حیات هر شخص، همه افراد جامعه «من علیه الحق» میباشند.
● تعریف تكلیف
تكلیف در لغت به امری گفته میشود كه همراه با اجبار و الزام بوده و نوعی دشواری را در بر داشته باشد. ابن منظور صاحب مفردات پس از اینكه نوعی مشقت و دشواری را ملازم تكلیف دانسته، تكالیف عبادی را از این دشواری استثنا كرده و میگوید: چون تكالیف عبادی را فرد با خواست و اشتیاق خویش انجام میدهد در نتیجه سختی و دشواری در بین نخواهد بود.[۵] مفردات راغب
تكلیف در اصطلاح اوامر، نواهی و الزامات قانونی را گویند كه افراد ملزم به انجام آن بوده و عدم انجام آن دارای ضمانت كیفری است.
▪ تكلیف دو تقسیم اساسی دارد:
۱ ) تكلیف حقوقی،
۲ ) تكلیف اخلاقی
تكلیف حقوقی عبارت است از آن تكلیفی كه شخص را ملزم میسازد تا فعالیت خاصی را كه حق شخص دیگری است، آزاد بگذارد. از ویژگیهای این تكلیف آن است كه همواره با اشخاص دیگر سروكار دارد. یعنی در برابر آن حقی وجود دارد. بنابراین تفاوت تكالیف حقوقی با تكالیف اخلاقی این است كه در مقابل تكالیف اخلاقی حقی وضع نشده است نام دیگر تكالیف اخلاقی احكام تكلیفی است، مانند نماز، روزه و سایر احكام و تكالیف شخصیه. البته اینگونه نیست كه هیچ تكلیف حقوقی، اخلاقی نباشد و بالعكس. بلكه اصولاً تكلیف اخلاقی است. لكن در میان تكالیف اخلاقی، آنها كه ملتزم وجود حقی هم باشند، تكالیف حقوقی نام دارند.
● علل محق شدن انسان
از دیدگاه اسلام یك سلسله حقوق ثابت و تغییرناپذیر، برای همه انسانها و در همه زمانها و مكانها وجود دارد كه حقوق اساسی یا حقوق فطری نام دارند، با تغییرات زمان ، مكان ، افراد و شرایط متغیرند كه به نام حقوق اكتسابی یا حقوق موضوعه معروفند، اما اینكه چگونه انسانی صاحب حق میشود؟ بر اساس جهان بینی الهی محق شدن دو علت یا سبب دارد:
الف ) علت غایی:
كه عبارت است از رابطه و پیوندی خاص بین انسان و مواهب عالم كه برای انسان ایجاد حق میكند. این رابطه ویژه از سویی با هدفداری و حكمت در آفرینش ارتباطی تنگاتنگ دارد و از سوی دیگر برای هر انسان حقی را به وجود میآورد كه بر سایر حقوق مقدم است و لزوما با تكلیف نیز تلازم ندارد.
شهید مطهری در این زمینه میفرمایند: حقی كه ریشه آن علت غایی است، مخصوص همه انسانها است، چه مكلف باشند و چه غیر مكلف و خداوند فرموده است:«خلق لكم ما فی الارض جمیعاً. این آیه شریفه كه خطاب عام دارد همه مواهب خلقت را حق همه انسانها میشمارد. به عنوان مثال میتوان از شیر مادر نام برد كه بر اساس حكمت و مصلحت و تضمین حیات هر انسانی در سینه مادران ذخیره شده است.
ب ) علت فاعلی:
ارتباطی كه بین موجودات و فاعل آنها ایجاد حق میكند، علت فاعلی است كه در سایه آن حقوق اكتسابی حاصل میشود. این حق همواره به تكلیف ضمیمه میشود و با انجام تكلیف به فعلیت میرسد و در اینجاست كه تلازم حق و تكلیف محقق میشود چرا كه انسان تا زمانی كه از مرحله غرایز خود به مرحله عقل و اراده و توانایی و قدرت نرسیده است، همچون سایر حیوانات از تكلیف جداست. اما زمانی كه به مرحله بلوغ عقل و رشد اراده میرسد، باید با انجام تكالیفش زمینه استیفای حقوق خود را فراهم سازد. به عنوان مثال میتوان از حقوق زوجین نام برد. هنگامی كه افراد بالغ با عقل و اختیار خویش همسر اختیار میكنند، زمینه تحقق حقوق جدیدی را به نام حق زوج یا زوجه ایجاد میكنند. در عین حال هر یك از حقوقی كه همسران بر یكدیگر دارند، با انجام تكالیف ملازم با آنها به فعلیت میرسند. مثلا حق نفقهای كه زن دارد، در سایه انجام وظیفه تمكین از طرف وی، فعلیت خواهد یافت و اگر زن از وظیفه تمكین خودداری كند، حق نفقه او ساقط میشود.
در بسیاری از موارد، انسانها در سایه انجام وظایف و تكالیف خود، حقوقی را به دست میآورند و بر عكس در اثر كوتاهی در انجام مسؤولیتها حقوقی را از دست میدهند. به همین دلیل است كه حقوق هر انسانی متناسب با تكالیف خودش میباشد و در این رابطه نمیتوان تنها مردان و زنان را به طور عام از یكدیگر جدا نمود، بلكه هر انسانی متناسب با استفادهای كه از امكانات و استعدادها و تواناییهای خویش دارد از حقوقی بهرهمند میگردد.
حتی كسی كه درختی را میكارد و به آن رسیدگی میكند، صاحب درخت شده و حق بهرهبرداری از درخت از آن او خواهد بود.
● تناسب حق و تكلیف
فرض این است كه نسبت میان حق و تكلیف هر یك از زن و مرد جز تساوی و برابری نخواهد بود. چرا كه اگر بگوییم شخصی حقوقی بیشتر از تكالیفش دارد، به این معناست كه در برابر و به ازای بخشی از حقوقش، هیچ تكلیفی ندارد.
اكنون سؤال را اینگونه مطرح میكنیم: به كدام دلیل عقلی و نقلی در رابطه با هر حقی كه خداوند برای هر یك از زن و مرد در نظر گرفته، تكلیفی مساوی و برابر با آن بر عهده او قرار داده است؟
در پاسخ ابتدا دلیل عقلی را مطرح میكنیم: اگر كسی را محق دانستیم در مقابل باید شخص دیگری مكلف به ادای حق وی باشد، زن و شوهر و والدین و فرزندان و والی و رعیت، حقوق و تكالیفی در مقابل هم دارند. زیرا جعل حق، بدون آن كه در برابر آن تكلیف و مسئولیتی باشد، لغو و بیهوده است و مانند آن است كه قانونی وضع شده، ولی برای اجرای آن هیچ تضمینی وجود ندارد. علاوه بر این كه جعل حق برای كسی جز با جعل تكلیف در مقابل آن و برای شخص دیگری لغو و بیهوده خواهد بود. هر محقی به ازای حقی كه از آن برخوردار است خودش نیز تكلیفی بر عهده دارد. زیرا اگر شخصی فقط محق باشد و در مقابل او شخص دیگری فقط مكلف باشد، از مكلف نمیتوان انتظار عمل به تكالیفش را داشت. به عنوان مثال: اگر اینگونه بود كه یك طرف فقط محق بود و طرف دیگر مكلف، همیشه به یك طرف ظلم میشد و ضمانت تحقق حق از بین میرفت.
▪ بنابر این رابطه با هر حقی دو نوع تكلیف وجود دارد:
۱ ) تكلیف در مقابل حق
۲ ) تكلیف به ازای حق
و ادعای ما این است كه تكلیف نوع دوم همیشه با حق متناسب است.
● ادله نقلی تناسب حق و تكلیف
۱) مهمترین و متقنترین دلیل نقلی آیه ۲۲۸ بقره است كه ترجمه بخشی از آن چنین است:
برای زنان همانند وظایفی كه بر عهده آنان است، حقوق شایسته و متناسب مقرر شده است و مردان بر زنان یك درجه برتری دارند و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء و لایحل لهنّ ان یكتمن ما خلق اللَّه فی ارحامهنّ ان كنّ یؤمن باللَّه و الیوم الآخر و بعولتهن احق بردهنّ فی ذلك ان ارادوا اصلاحا و لهن مثل الذی علیهنّ بالمعروف و للرجال علیهن درجه و اللَّه عزیز حكیم». این آیه شریفه به صراحت حقوق و وظایف متساوی هر یك از زن و مرد را در دایره روابط خانوادگی بیان میدارد. دو كلمه «له» و «علیه» و كلمه «مثل» و «معروف» كه در آیه شریفه آمدهاند جای هر گونه شك و تردید را بر مدعای مورد بحث از بین بردهاند.
▪ برای روشن شدن تفسیر آیه ابتدا سه سؤال مربوط به آیه را مطرح نموده و سپس با كمك گرفتن از نظرات مفسرین پاسخ را ذكر میكنیم:
۱ ) كدام دسته از زنان مورد نظر آیه هستند؟ آیا شمول آیه همه زنان در مقابل همه مردان را دربر میگیرد یا آیه تنها درباره زنان مطلقه سخن میگوید؟
۲ ) مراد از مماثلت در آیه شریفه چیست؟
۳ ) مراد از برتری درجه مردان بر زنان چیست؟
▪ پاسخ به سؤال اول
از مجموع ۶۰ تفسیر، حدود ۵۰ تفسیر آیه را ناظر به روابط همسران در كانون خانواده میدانند.البته با توجه به سیاق آیه، یقین حاصل میشود كه آیه تنها به موارد خاص (بحث طلاق) و روابط معین اشاره نمیكند، بلكه بر كل روابط همسران نظارت دارد.
▪ پاسخ به سؤال دوم
۲ ) مفسران در مورد كلمه مثل، نظرات مختلفی ارائه دادهاند كه بیشتر به بیان مصادیق اشاره دارد. از جمله اینكه «به ازای اطاعت از همسر، حسن مصاحبت و به ازای آراستگی آراسته بودن مرد و به ازای عدم آزارِ مرد، امنیت و عدم اضرار مرد حق زنان است.»
اكنون برخی از معانی مثل را از كتب لغت ذكر میكنیم:
«مثلیت عبارت است از مشابهت با غیر در هر معنایی كه باشد و اعم است از الفاظی كه برای مشابهت وضع شده. به عنوان مثال، «نِد» به شریك در جوهر و «شبه» به شریك در كیفیت و «مساوی» به شریك و همانند در كمیت و «شكل» به همانند در قدر و مساحت اطلاق میشود و مثل شامل جمیع این موارد میشود. به همین دلیل خداوند وقتی نفی تشبیه از خویش را در هر وجهی اراده كرد فرمود: (لیس كمثله شیء)
در كتاب «التحقیق فی كلمات القرآن الكریم» بعد از ذكر برخی از معانی مثل در كتب مختلف مینویسد: «اصل واحد در ماده مثل مساوی بودن شیئی با شیء دیگر در صفات ممتازه است و این مشابهت تام است.
همچنین در قرآن كریم كلمه مثل در معانی متعددی به كار رفته است. از جمله مشابهت در خصوصیات ممتاز نظیر ایمان و اعتداء فمن اعتدی علیكم فاعتدو علیه بمیل ما اعتدی علیكم، ۲/۱۹۴ و حقوق. همچنین آیاتی نظیر (للذكر مثل حظ الانثیین) به صراحت به معنای تساوی اشاره دارد. و با توجه به معنای مثل كه مشابهت تام در جمیع ویژگیهای كمی و كیفی است میتوان گفت كه حقوق و تكالیف زنان مساوی و متناسبند.
علامه طباطبائی رحمه اللَّه علیه در توضیح مماثلت حقوق و تكالیف زنان و كلمه معروف بیانات مفصلی دارد كه خلاصه آن چنین است:
«معروف» آن چیزی است كه عقل و شرع و فطرت الهی افراد جامعه آنرا پذیرفته باشند. البته جامعهای كه از مسیر فطرت الهی منحرف نگردیده باشد، یكی از احكام چنین اجتماعی این است كه تمامی افراد و اجزای اجتماع در هر حكمی برابر و مساوی باشند، البته این تساوی را باید با حفظ وزن و جایگاهی كه افراد در اجتماع دارند، رعایت كرد. بنابراین با توجه به تأثیر افراد در ترقی و رشد اجتماع، برای آنها حقوقی در نظر گرفته میشود، آنگاه این حقوق به طور متساوی و كامل میان این اقشار، به تناسب حالشان گسترش داده میشود و در این صورت عدالت اجتماعی معنا پیدا میكند و این همان «اعطاء كل ذی حَقٍّ حَقَّه» است.
مقتضای تساوی كه همان عدالت اجتماعی است، آن نیست كه هر مقام اجتماعی به هر فردی از افراد جامعه واگذار شود، به این معنا كه همانگونه كه از انسان عاقل و با تجربه شنوایی داریم و از اندیشههای او بهره میگیریم، از كودك نادان و یا انسان سفیه استفاده كنیم و یا اینكه ناتوان عاجز همان چیزی را بردارد كه انسان قوی و قدرتمند بر میدارد. این نوع مساوات، میان افراد شایسته و ناشایسته، برای هر دو گروه زیانبار است.
به عبارت دیگر، افراد جامعه از حقوق متشابه برخوردار نیستند. بلكه از حقوق متساوی با توجه به جایگاه و اعتبارشان و مقدار تأثیرگذاری كه در جامعه انسانی دارند برخوردارند و این همان معنای عدالت اجتماعی است كه هر كس به اندازه وظایف و مسئولیتهایی كه به دوش میكشد، از حقوق متناسب با آن، بهرهمند باشد.
مرحوم علامه(ره) پس از ذكر مشتركات زن و مرد، نظیر نیروی فكر و اراده و اختیار و همچنین بیان وجوه اختلاف، نظیر اختلافات جسمانی و اختلاف در میزان عقل و احساسات، نتیجهگیری میكند كه حقوق زنان و مردان گرچه شبیه یكدیگر نیست، ولی متساوی است.
فرزانه حكیمزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست