چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

تأویل قرآن


تأویل قرآن

لفظ تأویل, درضمن هفت سوره از سور قرآن كریم هفده بار استعمال شده است كه پنج بار آن دو بار به طور یقین و به اتفاق مفسّرین و سه بار به حسب ظاهر و به نظر مشهور در مورد قرآن یعنی در حال اضافه به ضمیری كه به كل یا بخشی از قرآن برمی گردد, به كار رفته است

درشماره‌های گذشته، بحثی را درباره «تأویل قرآن» آغاز نمودیم كه به خاطر طولانی بودن بحث از ادامه آن صرف نظر گردید، ولی جهت ابتر نبودن مطالب آورده شده، تصمیم برآن شد كه مختار خود را در این موضوع از نظر خوانندگان بگذرانیم.

● تأویل قرآن چیست؟

لفظ تأویل، درضمن هفت سوره از سور قرآن كریم هفده‌بار استعمال شده‌است كه پنج‌بار آن (دو بار به طور یقین و به اتفاق مفسّرین و سه بار به حسب ظاهر و به‌نظر مشهور) در مورد قرآن یعنی در حال اضافه به ضمیری كه به كل یا بخشی از قرآن برمی‌گردد، به‌كار رفته است. و در روایات نیز كلمه تأویل در مورد قرآن، بسیار استعمال شده‌است، ولی (تا آنجا كه تتبع نموده‌ام)، در هیچ آیه و روایتی تأویل قرآن، تعریف و تفسیر نشده و حقیقت آن تبیین نگشته است، جز این‌كه دربعضی از روایات بطن قرآن با تأویل، تطبیق شده است. لذا برای فهم حقیقت تأویل قرآن و مراد از آن، باید مواردی را كه تأویل در مورد قرآن به‌كار رفته‌است، مورد مطالعه و دقت قرار داد و با توجه به معنای لغوی و مستعمل‌فیه كلمه تأویل و قرآین موجود در كلام، معنای مراد از آن را درهر مورد تشخیص دهیم و بانظر به همه موارد، به حقیقت آن پی ببریم. البته توجه به كلمات لغت‌شناسان و مفسرین و ملاحظه سایر موارد استعمال تأویل (یعنی مواردی كه در مورد غیر قرآن به‌كار رفته) نیزلازم است، زیرا ما را با معانی مستعمل ‌فیه كلمه تأویل و معناهایی كه ممكن است تأویل در آن استعمال شود، آشنا می‌كند و ما را در استظهار و فهم مراد از آن در مواردی كه درمورد قرآن به‌كار رفته ‌است، یاری خواهد كرد.

بعد از ملاحظه كلمات لغت‌شناسان و مفسرین و تتبع درمعانی مستعمل فیه تأویل در استعمالات قرآن و روایات، به مطالعه و دقت در مواردی كه تأویل درمورد قرآن كریم به‌كار رفته‌است، پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم كه تأویل قرآن درلسان آیات كریمه و روایات شریفه عبارت است از:

معانی و مصادیقی از آیات كریمه كه برای غیر راسخان در علم (نبی‌اكرم صلی‌الله علیه وآله و ائمه اطهار. علیهم‌السلام.) ظاهر نمی‌باشد و فهمیدن آن طبق اصول محاوره میسر نیست و آن معانی و مقاصد مزبور چند قسم است:

الف) معنای حقیقی و منظور واقعی آیات متشابه

آیات متشابه آیاتی است كه معنای حقیقی و مراد واقعی آن ظاهر نیست، درقبال آیات محكمات كه معنای آن طبق اصول محاوره، ظاهر است و تشابه نامیده شده‌اند چون معنای حقیقی و مقصود از آنها بین چند معنی مردد است و معنای حقیقی آن به معنای غیرحقیقی‌ مشتبه شده ‌است. البته متشابهات، بر دو گونه ‌است:

۱) متشابهات بدوی؛ كه در بدو نظر، معنای آن ظاهر نیست ولی باملاحظه قراین داخلی و خارجی و تدّبر درآن، تشابه از آن برطرف می‌شود.

۲) متشابهات مستقر؛ كه تشابه آن مستقر است و با ملاحظه قراین و تدبر در آن نیز، رفع نمی‌شود و برای فهم معنای آن باید به راسخان در علم یعنی نبی اكرم صلی‌الله علیه وآله و جانشینان برحقش مراجعه نمود. در برخی ‌از آیات و روایات، كلمه تأویل در مورد این دسته از آیات یعنی متشابهات مستقر، استعمال گردیده و از معنا و مقصود این بخش‌ از آیات به عنوان ‌تأویل یاد شده ‌است «هو الّذی انزل علیك الكتاب منه آیات محكمات هنّ ‌ام ‌الكتاب و اخر متشابهات فامّا الذین فی ‌قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنهٔ و ابتغاء تأویله وما یعلم تأویلهُ الا الله و الراسخون فی ‌العلم» (آل عمران، ۷)

این آیه كریمه، با لحن نكوهش، خبر داده كه افرادی كه در دلهای آنان كژی و انحراف هست، آیات متشابه قرآن را دنبال می‌كنند برای طلب فتنه و طلب تأویل آن، و حال آنكه هیچ كس جز خدا و راسخان در علم، تأویل آن را نمی‌داند.

هر چند تأویل نزد اهل لغت و تفسیر، هم به معنای مصدری به‌كار می‌رود و هم به ‌معنای وصفی، ولی ظاهراً در این آیه، تأویل به‌معنای وصفی بوده و اضافه نیز معنوی است.

در مرجع ضمیر تأویله دركلمه «وابتغاء تأویله» دو احتمال است: «الكتاب» و «ماتشابه». ولی اظهر، رجوع آن به «ماتشابه» است؛ یكی به لحاظ اقربیت آن و دیگر به تناسب مغیّی (اتّباع متشابه) و غایت (طلب تأویل). زیرا مناسبت اِتّباع آیات متشابه با طلب تأویل متشابه، بیشتر است از طلب تأویل مطلق كتاب و این تناسب با توجه به اینكه هر آیه‌ای تأویل مخصوص به خود را دارد نه اینكه مجموع قرآن دارای یك تأویل باشد، واضح است و نیاز به بیان ندارد، چون طبیعی است كه اِتّباع از هرآیه برای طلب تأویل همان آیه است نه تأویل آیه دیگر، و وجود تأویل، برای هرآیه، علاوه براین‌كه ظاهر و متبادر به ذهن است، روایات فراوانی نظیر «معتبره فضیل» و غیر آن بر آن دلالت دارد، كه ذكر آن خواهدآمد.

توهم نشود كه اقربیت در اینجا بامحور بودن بحث از كل قرآن معارض است زیرا دراین آیه كریمه، بعد از تقسیم كتاب به آیات محكم و متشابه، محور كلام، آیات متشابه و بحث از آن است و لذا دیگر سخنی از آیات محكمات به میان نیامده ‌است و آن تقسیم، مقدمه‌ای است برای ورود به بحث از آیات متشابه و موضع افراد منحرف و راسخان در علم نسبت به آن و به قرینه مناسبت مضاف (تأویل) و مضاف‌الیه (ه = ماتشابه) قهراً مراد از تأویل متشابه، همان معنی و مقصود از آیات متشابه است كه جز برای خدا و راسخان در علم، معلوم نیست و طلب كردن آن جز از طریق رجوع به كلام خدا و راسخان درعلم (نبی‌اكرم و جانشینان گرانقدرش صلوات‌الله علیه و علیهم.) مذموم و ممنوع است، زیرا طلب كردن شی‌ء است از غیر راه خودش.

و روایت معتبری هم كه در شأن نزول این آیه كریمه رسیده است، همین استظهار را تائید بلكه تثبیت می‌كند، زیرا گویای آن است كه «حیی» و «ابو یاسر» فرزندان «اخطب» و جمعی دیگر از یهود، به‌ زعم باطل خود، طبق حساب حروف ابجد، از حروف مقطّعه قرآن، مدت ملك حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اجل امت آن حضرت را پیش‌بینی می‌كردند و مقصود از حروف مقطعه را تعیین مدت ملك و اجل امت آن حضرت قرار می‌دادند كه این آیه در مذمت آنان نازل شد. از نزول آیه در مذمت آنان و تطبیق آیه كریمه با كارآنان به‌دست می‌آید كه حروف مقطعه، از آیات متشابه است و معنی و مقصود از آن تأویل می‌باشد و مقصود از آن را تعیین مدت ملك نبی‌اكرم صلی الله علیه و آله و اجل امت آن حضرت قرار دادن، از مصادیق ابتغاء تأویل مذموم است. پس تأویل در این آیه عبارت است از معنی و مقصود و نه چیز دیگر و شاهد دیگر براینكه معنی و مقصود از آیات متشابه تأویل نامیده شده است، روایت اسماعیل‌ابن جابر است:

عن الصادق علیه‌السلام. (حینما سألوه علیه‌السلام عن تفسیر المحكم من كتاب الله) فقال: اما المحكم الذی لم ینسخه شیی‌ء فقوله عزّ و جلّ «هوالّذی انزل علیك الكتاب منه آیات محكمات هنّ ام الكتاب و اخر متشابهات الایه» وانّماهلك‌الناس فی‌المتشابه لانهم لم‌یقفواعلی‌معناه و لم‌یعرفوا حقیقته فوضعواله تأویلاً من عند انفسهم بآرائهم و استغنوا بذالك عن مسئلهٔ الاوصیا.

مراد از «حقیقت» دراین روایت، به قرینه این‌كه در ردیف معنی قرار گرفته و متعلق معرفت كه معمولاً در شناخت شخصی به‌كار می‌رود واقع شده، ظاهراً مصداق است. لذا از این روایت استفاده می‌شود كه متشابه تأویلی دارد و آن همان معنی و حقیقت و مصداق مقصود از آن است و برای آگاهی از آن باید به اوصیاء علیهم‌السلام مراجعه نمود و از آنان سئوال كرد، ولی مردم آنان كه اوصیاء را نشناختند و یا در برابر آنان استكبار ورزیدند. با آراء خود تأویلی برای آن وضع نموده و خود را از پرسش اوصیاء علیهم‌السلام. بی‌نیاز دانستند و درنتیجه هلاك شدند.

ـ تبصره

«ومایعلم تأویله الاالله والراسخون فی العلم».

هرچند ظهور سیاقی كلام،اقتضاء می‌كند كه مرجع ضمیر «تأویله» دراین فراز از آیه كریمه هم خصوص «ماتشابه» باشد و مراد از تأویل در این جمله نیز همان معنایی باشد كه در جمله قبل، از تأویل اراده شده‌است؛ اما از روایات فراوانی كه تعدادی از نظر سند هم معتبر هستند. استفاده می‌شود كه در این فراز، مرجع ضمیر «تأویله» خود قرآن است، نه بخش متشابه آن و مراد از تأویل هم، خصوص معنای مقصود از آیات متشابه نمی‌باشد بلكه اعم از آن است. زیرا در این روایات، تأویل با غیر معنای مقصود از آیات متشابه نیز تطبیق شده‌است. بنابراین می‌توان گفت: این جمله از آیه كریمه، كبرای كلی‌ای است كه تأویل در جمله اول، صغرای آن است. برخی از این روایات، مانند: «معتبره فضیل» و «معتبره برید» در ذیل معانی باطنی ذكر می‌شوند و برخی دیگر مانند: «معتبره محمدابن مسلم» درذیل مصداق مستور آورده می‌شود و در مورد بقیه روایات، مانند: «معتبره ابوعبیده»، روایت «سلیم‌ابن قیس»، روایت «اسماعیل‌ابن جابر» جهت اختصار به ذكر آدرس اكتفا می‌نمایم.

ب) معانی باطنی آیات كریمه

از روایات فراوانی استفاده می‌شود كه آیات كریمه اعم از محكم و متشابه علاوه برمعنای ظاهری كه طبق اصول محاوره برای عموم، قابل فهم بوده و درموارد ابهام نیز قابل تفسیر است، از معانی و مقاصد و معارف عمیق دیگری برخورداراست كه همگان را یارای فهم آن نمی‌باشد و علم آن ویژه «راسخان در علم» است كه با عالم غیب در ارتباط و از زبان ویژه وحی آگاهند و برای درك آن معارف عمیق باید به آن سروران مراجعه نمود. البته همه افراد حتی پس از آن‌كه راسخان درعلم، بیان كنند تحمل آن را نخواهند داشت و لذا ائمه اطهار. علیهم‌السلام آن را برای همه كس بیان نمی‌فرمودند كه گواه براین ادعا، صحیح «عبدالله ابن سنان» است:

عبدالله‌بن سنان می‌گوید از «ذریح» شنیدم: كه من به ‌امام صادق علیه‌السلام عرض كردم: خدا دركتابش مرابه چیزی فرمان داده است كه دوست دارم به آن عمل كنم. فرمود: آن چیست؟ عرض كردم: قول خدای عزّ وجلّ: «ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوانذورهم». فرمودند: «لیقضواتفثهم» لقاء امام است و «ولیوفوا نذورهم» همان مناسك حج است. عبدالله بن سنان گوید: بعد خود خدمت امام صادق. علیه‌السلام آمدم و عرض كردم: فدایت شوم معنای قول خدای عزّوجلّ درآیه «ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوانذورهم» چیست؟ فرمودند: گرفتن شارب و چیدن ناخنها و چیزی شبیه آن است. عرض كردم: «ذریح محاربی» از شما نقل نمود كه فرموده‌اید: «ثم لیقضوا تفثهم» لقاء امام است «ولیوفوانذورهم» همان مناسك است. فرمود: «ذریح» راست گفته است و من هم درست گفتم، زیرا برای قرآن ظاهری است و باطنی! و چه كسی تحمل (باور) می‌كند آنچه را كه ذریح تحمل (باور) می‌كند.

البته در حقیقت باطن قرآن و این‌كه آیا از معانی مستعمل فیه آیات كریمه است كه در عرض معانی ظاهری اراده شده است و یا از مراتب طولیه معانی ظاهری یا از لوازم خفی آن و یا از مصادیق مستور و پنهان آن است؟ دیدگاه محققین در این زمینه متفاوت است و نیاز به بحث عمیقی دارد كه در این مقال مجال آن نیست؛ ولی، اصل وجود باطن برای قرآن، مورد اتفاق خاصه و عامه است و روایات كثیره بلكه متواتره برآن دلالت دارد.

در برخی از روایات مانند «معتبره فضیل»، از روایات خاصه و روایت ابن‌عباس از روایات عامه، ضمن پذیرفته ‌شدن این ‌كه قرآن كریم دارای بطن و بطون (معانی باطنی) است، بطن آن «تأویل» نامیده شده‌است.

فضیل از امام باقر. علیه‌السلام نقل می‌كند كه: «سئلت اباجعفر علیه‌السلام عن هذه الروایهٔ «ما من القرآن آیه الاّ و لها ظهر و بطن، فقال ظهره تنزیله و بطنه تأولیه... » روایت ابن عباس نیز چنین است: «ان القرآن ذوشجون و فنون و ظهور وبطون... فظهره التنزیل وبطنه التأویل. » و در روایت «ابی عبدالرحمن السلمی» هم به نظر می‌رسد كه مراد از تأویل، همان معنای باطنی است. كه می‌فرماید: «ان علیاً علیه‌السلام مرّ بقاض فقال هل تعرف الناسخ من المنسوخ؟ فقال لا فقال هلكت و اهلكت. تأویل كل حرف من القران علی وجوه»

از استناد به آیه كریمه «و مایعلم تأویله الاالله والراسخون فی العلم» در ذیل معتبره «فضیل» استفاده می‌شود كه: تأویل به معنای بطن از مصادیق تأویل درآیه كریمه است. و در معتبره «برید» نیز تأویل در قبال تنزیل كه به دلالت روایت فضیل و ابن عباس، همان معانی باطنی قرآن كریم است. در ذیل سئوال از آیه كریمه «ومایعلم تأویله الاالله والراسخون فی العلم» ودر رابطه باآن ذكر شده كه از آن استفاده می‌شود، تأویل در آیه شریفه، شامل تأویل به‌معنای مزبور (معانی باطنی قرآن) هم هست. پس دیگر نمی‌توان گفت تأویل در اصطلاح این روایت، غیر از تأویلی است كه در قرآن ذكر شده است.

معتبره برید: «قلت لابی جعفر علیه‌السلام قول‌الله «و مایعلم تأویله الا الله والراسخون فی العلم» قال: یعنی تأویل القران كله الاالله والراسخون فی العلم، فرسول الله افضل الراسخین قد علمه الله جمیع ماانزل علیه من التنزیل والتأویل وما كان الله منزّلاً علیه شیئاً لم یعلمه تأویله»

ج) مصداق خارجی وتجسم عینی وعد و وعیدهای قرآن كریم در مورد آخرت و سایر پیشگویی های آن:

در قرآن كریم پیشگویی‌ها و وعد و وعیدهای فراوانی در مورد جهان آخرت ابراز شده است كه حقیقت عینی ومصداق خارجی آن وعد و وعیدها، در این جهان برای انسان، نامعلوم می‌باشد. و دربعضی از آیات كریمه كه كلمه تأویل به حسب نظرمشهور، در مورد قرآن به‌كار رفته ظاهراً مراد از آن همان مصداق عینی وعد و وعیدهای قرآن كریم و اِخبارهای آن از جهان آخرت است.

علی‌اكبر بابایی

پی‌نوشت‌ها

۱. شماره صفر و پیش شماره اول، (پاییز و زمستان ۱۳۷۰).

۲. مقاله شامل ۱۳۵صفحه است كه بیست صفحه آن در دو شماره‌ فوق چاپ شده‌ است.

۳. سوره‌ یوسف آیات ۶، ۲۱، ۳۶، ۳۷، ۴۴، ۴۵، ۱۰۰و ۱۰۱ سوره كهف، آیات ۷۸و۸۲، سوره نساء آیه۵۹ و سوره ‌اسراء آیه۳۵، سوره اعراف آیه۵۳، سوره یونس آیه ۳۹، سوره آل عمران آیه ۷.

۴. آل عمران آیه ۷.

۵. سوره اعراف آیه ۵۳ و سوره یونس آیه ۳۹.

۶. زیرا اوّلاً ابتغاء كه مصدر است به آن اضافه شده‌است و اضافه مصدر به مصدر متدوال نیست و ثانیاً تأویل در این آیه كریمه متعلق علم قرار گرفته و تعلق علم بمعنای وصفی اظهراست و ثالثاً اگر تأویل مصدر باشد اضافه آن به ضمیر قرآن اضافه مصدر به مضمون و اضافه لفظیه است‌كه به تعبیر ابن‌عقیل غیر محضه و در نیت انفصال است ولی اگر به معنای وصفی باشد وصف غیر عامل است و اضافه محضه و انفصال خلاف اصل است، عبدالله‌بن عقیل العقیلی می‌نویسد: «ان‌الاضافهٔ علی قسمین: محضهٔ و غیرمحضهٔ؛ فالمحضهٔ، هی غیر اضافهٔ الوصف المشابه للفعل المضارع الی‌معموله و غیرالمحضه، هی اضافه الوصف المذكور، فان كان المضاف‌غیروصف او وصفاً غیر عامل فالاضافه محضه... و سمیت محضه، لانهاخالصهٔ من نیته الانفصال بخلاف غیرالمحضه فانها علی تقدیرالانفصال. » شرح ابن‌عقیل، (سیدالشهداء، قم،۱۴۱۱ه ق، ص ۲۴۹)

۷. حدثنا محمد بن ‌الحسن ‌بن ‌الولید. رحمه‌الله قال حدثنا محمدبن‌الحسن الصفّار، عن ابراهیم بن‌هاشم، عن الحسن‌بن محبوب،عن علی‌بن رئاب، عن محمدبن قیس قال سمعت اباجعفر علیه‌السلام یحدّث ان حیّیاً و ابایاسر ابنی اخطب و نفراً من یهود اهل نجران‌اتوارسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله فقالو له: الیس فیماتذكر فیما انزل‌الله علیك «الم» قال بلی قالوا: اتاك بهاجبرئیل من عندالله‌ تعالی؟ قال: نعم قالوا: لقد بعثت انبیاء قبلك ومانعلم نبیاً منهم ‌اخبر نامدّه ملكه وما اجل امته غیرك قال: فاقبل حیّی ابن اخطب علی‌اصحابه فقال لهم: الالف واحد واللام ثلثون، و المیم اربعون فهذه‌ احدی و سبعون سنهٔ فعجب ممّن یدخل فی دنیا مدّهٔ ملكه واجل امته‌احدی و سبعون سنهٔ قال: ثم اقبل علی رسول الله صلی‌الله علی وآله. فقال له: یامحمد هل مع هذا غیره؟ قال: نعم قال: هاته قال: المص قال هذه اثقل و اطول الالف واحد واللام ثلثون والمیم اربعون والصاد تسعون فهذه مأهٔ و احدی و ستون سنهٔ ثم قال لرسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله فهل مع هذا غیره قال: نعم... الخ فذكر ابوجعفر علیه‌السلام ان هذه الایات انزلت فیهم منه آیات محكمات هنّ ام‌الكتاب و اخر متشابهات. قال و هی تجری فی وجه آخر علی غیرتأویل حیّی و ابی‌ یاسر و اصحابها. (شیخ صدوق، معانی‌الاخبار، انتشارات صدوق، تهران، ۱۳۷۹، ص ۲۳)

۸. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه (مكتبه‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۴۱ه. ق) ج ۱۸، ص ۱۴۸، حدیث ۶۲.

۹. مجلسی، بحارالانوار، (ج۹۳، ص۵۵) روایت اسماعیل‌بن‌جابر را از تفسیر نعمانی‌ نقل نموده ‌است و سید هاشم ‌بحرانی ره در تفسیر البرهان (اسماعیلیان، قم، بی‌تا) ص ۲۷۰ روایت سلیم‌بن‌قیس را در ذیل آیه ۷ سوره آل عمران آورده ‌است. و محمدبن یعقوب كلینی ره در روضه كافی (چاپخانه حیدری، تهران، ۱۳۶۲ق، ج ۸، ص۲۶۹) و علی بن‌ابراهیم‌القمی در تفسیر القمی، (نجف، ۱۳۸۷ق، ج ۲، ص ۱۵۲) روایت ابوعبیده را ذكر نموده‌اند كه سند آن در تفسیر القمی ‌صحیح ‌است.

۱۰. الشیخ الصدوق، من لایحضره الفقیه (دارالكتب الاسلامیه، تهران،۱۴۱۰ق، ج۲، ص ۲۹۰، باب قضاء التفث، حدیث ۸، مخفی نباشد كه سند این روایت در كافی و معانی الاخبار مشتمل بر سهل‌بن‌زیاد است ولی در فقیه صحیح است. زیرا به سند شیخ صدوق به عبدالله‌بن‌سنان است كه صحیح اعلایی است.

۱۱. مجلسی، پیشین، ج ۲، ص ۹۷، حدیث ۶۴و ص ۹۴ حدیث ۴۷ و ج ۲۳ ص ۱۹۷ حدیث ۲۷ ر. ك: محمد بن ‌الحسن ‌الصفار القمی، بصائر الدرجارت (مكتبه آیه‌الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴ق) ص ۱۹۶و ۲۰۳.

۱۲. جلال الدین السیوطی، الدرالمنثور، (دارالفكر، بیروت، ۱۴۰۳ق، ج ۲، ص ۱۵۰، ذیل آیه ۷ سوره آل‌عمران).

۱۳. مجلسی، پیشین، ج ۹۲، ص ۹۵، حدیث ۴۵، شیخ حرعاملی، پیشین، ج ۱۸، حدیث ۶۵.

۱۴. محمدابن‌یعقوب‌كلینی، اصول‌كافی (چ حیدری، تهران، ۱۳۶۳ق) كتاب الحجه، ص۱۳، و مجلسی، پیشین، ج ۲۳ ص۱۹۹، علامه مجلسی معتبره برید را با دو سند از بصائر الدرجات ‌نقل نموده ‌كه یكی‌ از آن سندها همان سند اصول كافی است كه ضعیف است ولی سند دیگر معتبر وصحیح می‌باشد.

۱۵. البیضاوی، پیشین، ج ۱، ص ۳۴۱: «الامایؤل الیه امره من تبین صدقه بظهور مانطق به من الوعد و الوعید»؛ محمود آلالوسی، روح‌المعانی (داراحیاءالتراث العربی، بیروت، ۱۴۰۵ق) ج ۸، ص۱۲۸، محمودابن عمر الزمخشری، الكشاف، (دارالمعرفه، بیروت،بی‌تا) ج۲، ص۶۵، والسید عبدالله الشبّر، تفسیر شبّر، (دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۷ق) ص۱۷۵...

۱۶. الفضل‌بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، (مكتبه آیه الله المرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۳ق)، ج ۲، ص۴۲۶ «یوم یأتی تأویله» یوم یأتی‌عاقبهٔ ما وعدوابه و...

۱۷. ر. ك: بیضاوی و زمخشری وآلوسی و شبّر، پیشین (مذكور در شماره ۲۸)، و محمد القرطبی، الجامع‌ الاحكام ‌القرآن، (دارالكتب،بیروت،۱۳۸۰ه. ق) ج۷، ص۲۱۷، ابوالفتوح رازی، تفسیر ابوالفتوح،(چاپ‌قدیم مظفرالدین ‌شاه، تهران، ۱۳۲۳ه. ق)، ج ۲، ص۴۰۰.

۱۸. طباطبایی، پیشین، ج ۳، ص ۲۲.

۱۹. روایت ابوبصیر قال ابوعبدالله. علیه‌السلام فی‌قوله عزوجل: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق... » فقال والله مانزل تأویلها بعد ولاینزل تأویلها حتی یخرج القائم علیه‌السلام فاذا خرج القائم لم یبق كافر بالله العظیم ولامشرك بالامام الاكره خروجه» العروسی الحویزی، عبدالعلی (الشیخ عبدعلی العروسی الحویزی،۸نورالثقلین، (علمیه، قم، ۱۳۸۳ه. ق)، ص ۲۱۱، حدیث ۱۲۹، دربرخی دیگر از روایات لفظ تأویل در مورد مصداق خارجی و تحقق عینی مطلوب قرآن به‌كار رفته‌ است مانند:

صحیح محمدبن‌مسلم: «قلت لابی جعفر علیه‌السلام قول‌الله عزوجل (وقاتلوهم حتی لاتكون فتنه... ) فقال لم یجی‌ء تأویل هذه آلایه بعد ان رسول الله صلی الله علیه وآله رخّص لهم لحاجته و حاجه اصحابه فلوقدجاء تاویلها لم یقبل منهم لكنهم یقتلون حتّی یوحدالله عزوجل و حتی لایكون شرك» همان، ص ۱۵۴، حدیث ۹۵، كلینی، پیشین، ج ۸، ص ۲۰۱.

۲۰ و ۲۱. العروسی‌الحویزی، پیشین، ج ۱، ص ۶۱۹، حدیث ۱۵۴وص۶۲۰، ح۱۵۵.

۲۲ و ۲۳. مجلسی، پیشین، ج ۹۲، ص ۹۷، حدیث ۶۲و ج ۲، ص ۲۰۲، ح ۲۸.

۲۴. نورالثقلین، پیشین، ج ۱، ص ۶۸۸، حدیث ۴۲۷.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.