چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

از آشنا بپرس ...


از آشنا بپرس ...

رفته‌ای توی یک محل غریب. پی یک کوچه‌ای می‌گردی. کوچه «دل بخواه»
غریبی... بلد نیستی ... می‌رسی در یک نانوایی ... مردم ایستاده‌اند؛ منتظرند که نان دربیاید، بگیرند و بروند.
از یکی می‌پرسی: …

رفته‌ای توی یک محل غریب. پی یک کوچه‌ای می‌گردی. کوچه «دل بخواه»

غریبی... بلد نیستی ... می‌رسی در یک نانوایی ... مردم ایستاده‌اند؛ منتظرند که نان دربیاید، بگیرند و بروند.

از یکی می‌پرسی: «آقا ببخشید، کوچه دل‌بخواه کجاست؟» می‌گوید: آن طرف. آن یکی می‌گوید: پائین‌تر. یکی می‌گوید بالاتر. یکی می‌گوید: همان کوچه است که مسجد دارد.

هرکسی یک چیزی می‌گوید. همه درست می‌گویند ولی هیچکدام هم به درد تو نمی‌خورد. نه بالارا بلدی، نه پائین را؛ نه این طرف و آن طرف را، نه مسجد را...

جایی را بلد نیستی.

آدرسی که تو بفهمی نمی‌دهند. می‌دانی چرا؟

- حواسشان به تنور است. کی نان در بیاید، بگیرند و بروند... حواسشان به تو نیست.

- حالا همان جا، نان که درآمد؛ یک بچه نان گرفته، دارد می‌رود. می‌پرسی «آقا پسر، کوچه دل بخواه کجاست؟»

- اول یک آدرس حسابی به تو می‌دهد، بعد هم می‌گوید: «اصلاً بیا با هم برویم...

من همانجا می‌روم. آدرس هم اگر می‌خواهی بپرسی، از کسی بپرس که نانش را گرفته و دارد می‌رود.

از آدم دست خالی نپرس. از آنی بپرس که دستش پر نان گرم است. حالا در این عالم، چه کسانی دست‌پرتر و راه بلدتر از اهل بیت (ع) هستند...

باید همان راهی را برویم که آنها رفتند و به ما نشان دادند... آنها دستشان خیلی پر است.



همچنین مشاهده کنید