تبلور آزادی

گام هایت چنان استوار به جلو می رفت که هیچ کس گمان نمی کرد، لحظه وداع فرا رسد.
نگاهت چنان عمیق بود که هیچ کس تصور نمی کرد تا ساعاتی دیگر، تا دقایقی دیگر، تا فرصتی اندک از آن نگاه …

گام هایت چنان استوار به جلو می رفت که هیچ کس گمان نمی کرد، لحظه وداع فرا رسد.

نگاهت چنان عمیق بود که هیچ کس تصور نمی کرد تا ساعاتی دیگر، تا دقایقی دیگر، تا فرصتی اندک از آن نگاه محروم خواهد شد.

قامت برافراشته ات در نماز تصویری بزرگ از آزادگی را نمایان می ساخت. دست هایت در قنوت به جهانی دیگر پیوند می زد.

تصویر تو در آن روزها سال هاست که عشق به آزادی را متبلور ساخته است، زندگی تو در آن فرصت کوتاه عشق به حقیقت را در سینه آنهایی که تو را شناخته ا ند، گداخته است. تو کسی هستی که آموختی این راه خطری بی خطر است، هر دردی، بی درد است، این اسارت رهایی است، جهاد آسودگی است و مرگ زندگی و حیات است.

سلام بر تو که از مرگ در راه خدا نهراسیدی.

سیما موسوی