چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

رنگی تر از جلدكتابها


رنگی تر از جلدكتابها

فرهنگ كتابخوانی همیشه معضل بزرگی برای ما بوده درباره كتاب بنویسیم كه چه كسی بخواند اصلا كتاب بنویسیم كه چه كسی بخواند سرانه كتابخوانی را می شود بهانه آورد و هزار و یك دلیل دیگر اصل ماجرا همین است

نمایشگاه بین المللی كتاب تهران، فرصت خوبی است برای اینكه درگیری های فرهنگ و صنعت را به نظاره بنشینیم.

فرهنگ كتابخوانی همیشه معضل بزرگی برای ما بوده. درباره كتاب بنویسیم كه چه كسی بخواند؟ اصلا كتاب بنویسیم كه چه كسی بخواند؟ سرانه كتابخوانی را می شود بهانه آورد و هزار و یك دلیل دیگر. اصل ماجرا همین است. فرهنگ كتابخوانی مان دچار لنگیدن است. می لنگد و مشكل دارد. شاید هم بشود گفت، چرا اینقدر بزرگش می كنیم؟ با این همه درگیری هسته ای و غیرهسته ای و یا حتی با معضلی به نام ترافیك، چرا ما باید ناراحت باشیم كه كتاب در سبد خانواده ها جایی ندارد؟ شاید باید مشكل را جای دیگری جست وجو كرد. در ارتباط بین فرهنگ كتابخوانی و صنعتی به نام كتاب.

(۱) نمایشگاه كتاب كه تنها اسمش نمایشگاه است، تشكیل شده از مجموعه افرادی كه می آیند تا كتاب ببینید و راه بروند و سیب زمینی بخورند.

دیدن كتاب شاید اتفاق خوشایندی باشد چون مخاطب گریزان از كتاب حتی اگر وقت بگذارد و كتاب ببیند دوست داشتنی است.

مخاطب های كتابخوان یا كتاب نخوان در این گردهم آیی تلاش می كنند به هم شبیه شوند. در این شباهت ها، هیچ كس نمی داند بازدهی اش چقدر است. قرار است چه میزان از این كتاب های دیده شده، به خانه های آدم ها بروند و خوانده شوند؟

فضای مدرنی كه این روزها در آن نفس می كشیم، فضای دیدن است. فضای دیدن همه چیز. دیدن لباس ها، لوازم خانه و... چند نفر از آدم هایی كه عصرهایشان را در فروشگاه های بزرگ می گذرانند به جز تفریحش به خرید فكر می كنند؟ درباره نمایشگاه كتاب هم این امر مصداق دارد. آدم ها می آیند تا كتاب ببینند و از فضای هر روزه زندگی شان فرار كنند. گم شدن بین غرفه های مختلف در فضای نمایشگاه بین المللی تنها در همین روزهای نمایشگاه كتاب اتفاق می افتد. قرار است در همین نمایشگاه، مخاطب ها از هر دسته ای به كتاب خوب و ارزان دسترسی پیدا كنند. قرار است نمایشگاه كتاب، به همین سادگی روی فرهنگ كتابخوانی افراد تاثیر بگذارد.

یعنی همان جایی كه ما در آن به مشكل برخورده ایم. یعنی همین فرهنگ كتابخوانی كه تعریفش هنوز در هاله ای از ابهام است و هیچ كس نمی داند تعریف دقیقش كجا قرار می گیرد و معنی واقعی اش قرار گرفتن در سبد خانواده هاست یا فراتر می رود؟

مسائل حاشیه ای در فضای نمایشگاه آنقدر رنگی تر از جلدهای كتاب هاست كه بیشتر چشم را می گیرد. كافی است هر كس از خودش بپرسد در نمایشگاه كدام یك از ما به همان اندازه ای كه برای خرید سیب زمینی سرخ كرده و بستنی و هات داگ های چرب و چیلی نمایشگاه پول می دهیم،برای خرید كتاب هم پول می دهیم؟

مشكل اصلی پول است چه انگیزه ای ایجاد می كنیم تا پول ها به جیب ناشران برود نه حتی به جیب بقال سرخیابان؟ حاشیه های پررنگ باعث فراموشی می شود و مثل داروی بیهوشی ما را مدهوش می كند تا چشم مان را سیب زمینی بگیرد و نه چیزی دیگر و به همین سادگی صنعت نشر را به ركود می بریم و انگیزه لازم را از ناشر می گیریم. ساده است؟

(۲) ناشران به نمایشگاه كتاب می آیند. چاپخانه ها از صبح تا شب كار می كنند تا كتاب های تازه را به نمایشگاه برسانند. كتاب های تازه می آیند و همه بی خبر می مانند. تبلیغات در حد صفر است و هیچ كس نمی داند این كتاب ها كجایند؟ رمان فلان نویسنده كه قرار بود چاپ شود به نمایشگاه رسیده یا نرسیده؟

اما ناشران تلاش می كنند. ویراستارها، این روزها صبح تا شب شان را روی برگه های سیاه شده می گذرانند تا غلط ها، اصلاح شوند. چاپخانه ها صبح تا شب شدن را دور و بر دستگاه های چاپ می چرخند تا كتاب ها چاپ شوند و ناشران حرص می خورند برای فلان كتاب و بهمان كتاب. نتیجه اش می شود اینكه فرصت شناسایی از دست می رود و مخاطب دل زده، دست خالی از نمایشگاه خارج می شود. اصلا این دل زدگی با فرهنگ كتابخوانی ارتباطی پیدا می كند یا نه؟

(۳) دل زدگی مخاطب تنها در همین جا نیست. كتابی كه به دستش می دهیم را می پسندد؟ از صدو پنجاه صفحه ای كه خوانده احساس سرخوشی پیدا می كند؟ برای همین است كه غرفه هایی كه كتاب هایشان اسم عامه پسند را یدك می كشند شلوغ هستند و پلاستیك هایشان را دست مردم می بینیم. در این شرایط دیگر كسی به فرم غرفه چینی كاری ندارد. مخاطب دختران و پسران جوان كه مغموم و بی نصیب روی جلدهای كتاب ها، نشسته اند را می بینید و روی همین اصل اساسی چند هزار تومانی ناقابل را به دست غرفه دار می سپرد و بیرون می آید.

غرفه چینی را هم می توانیم از بخش های صنعت نشر به حساب بیاوریم. وقتی در شلوغی روی پیشخوان غرفه ها هیچ كتابی جلب توجه نمی كند. در پشت سرغرفه دارها كتاب ها روی هم چیده شده اندو نقش انباری را بازی می كنند. از روز سوم و چهارم هم كه غرفه دارها خسته تر و بی نصیب تر از عكس های روی جلد كتاب ها هستند.

حلقه های زنجیر به این نحو به هم گره می خورند و سردرگمی مخاطب ها را باعث می شوند و بی نصیبی ناشران را.

(۴) در این نمایشگاه كتاب كه اردیبهشت امسال بی بهانه برای نوزدهمین بار تكرار می شود كتاب به مثابه یك كالای فرهنگی عرضه می شود. اصلا تفاوتش با بقیه نمایشگاه ها این است كه كالای عرضه شده بار فرهنگی دارد فرقش با نمایشگاه ماشین و... در همین است. كتاب قرار است فرهنگ را عرضه كند. نمایشگاه كتاب هم قرار است بزرگترین گردهم آیی فرهنگی تلقی شود. اصلا اتوبوس هایی كه پر از دانشجوهای شهرستانی جلوی در غربی نمایشگاه كتاب توقف می كنند، دانشجوها را به گردهم آیی فرهنگی آورده اند و در این میانه ناشران نقش عرضه كنندگان فرهنگی را بازی می كنند و به رقابت می پردازند اما آیا رقابتی وجود دارد؟


رنگی تر از جلدكتابها

(۵) صنعت نشر، مثل هر صنعتی احتیاج به پول دارد جمله رسمی اش این است كه اقتصاد چقدر در صنعت تاثیرگذار است. حتی اگر از یك بچه ۵ ساله هم بپرسید دیگر می داند باید پول در بیاید تا خرج شود و به سرمایه گذاری برسد.

اما هیچ بچه ۵ ساله ای برای كتاب هایی كه باید بخواند نمی تواند تصمیم بگیرد، چرا ما اینقدر ساده می گذریم؟ چرا حتی بچه های ۵ ساله مان از پول سردر می آورند و از كتابی كه باید بخوانند، نه؟ اتفاق ساده می افتد، اتفاق كم رنگ است اتفاق در این روزهایی كه بار فرهنگ كودكانه بسته می شود، در حد راهپیمایی بدون شعار باقی می ماند. برنامه ای برای گفت وگوهای طولانی درباره فرهنگ و صنعت داریم، بماند برای نزدیكی های نمایشگاه.

نگار مفید