شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

روزی که سایه ام گریست


روزی که سایه ام گریست

نمی دانم که چه کسانی در مرداب من ماهی می گیرند . ولی حداقل این را می دانم انانکه در دریای من ماهی می گیرند کار شاقی نکرده اند . نمی دانم که چه کسانی در اینه ی سایه ی من وارونه ی خویش …

نمی دانم که چه کسانی در مرداب من ماهی می گیرند . ولی حداقل این را می دانم انانکه در دریای من ماهی می گیرند کار شاقی نکرده اند . نمی دانم که چه کسانی در اینه ی سایه ی من وارونه ی خویش به تماشایند . ولی این را می دانم که حداقل چشم هایی بسان ماه در مرداب من وارونه می خندند . می دانم که عالمی در تماشای دروغ من است . اما ای کاش فقط یک چشم به تماشای صداقت من بود . می دانم که خیلی ها فقط در خود می ریزند و البته نام این کار را هم خویشتن داری می گذارند .

ولی ای کاش همه ی خود را در دیگران می ریختیم و این کار چه زیبا می شد .چه این که نام هر کدام از ما هیچ نام می گرفت . می دانم که چه قدر از ادمها گرسنه می میرند . ولی ای کاش می دانستیم که تشنه مردن چه عالمی دارد . همه می گویند برای عالی جناب ثواب و جناب اقای صواب باید با دست پر به استقبال رفت . ولی ای کاش تنها هدیه ی ما گناه می بود . ما از کجا می توانیم خود را ببینیم ماهایی که من ها در ما به تماشاست . نمی دانم که سایه ی ما چرا بارها در مقابل نان زنجه می زند تا که شکم گرسنه اش را سیر کند . ولی این را می دانم که صداقت هم در چنگال حیله است . نمی دانم که چرا چشم بی نیاز همیشه گریان است . ولی این را می دانم که گریه ی کودک نیازمند سرشار از خنده است .

شما بگویید ای نام اوران رفاقت قلم من به سوی چه کسی دراز کند دست . به سوی مردمی که هر کدام به سوی دیگری دستشان دراز است . یا به سوی کاغذ خویش . خب کاغذ خویش بهتر از هر کسی است . لیک پاره پاره است . من نمی دانم که چرا هیچ کس حاضر نیست که صورتش را سیاه کنی . ولی این را می دانم که چرا کاغذ می گذارد تا که صورتش سیاه شود . اری اری ان روز که قلم من گریست درست گریست . که قلم رمیده ای در باد است .

عابدین پاپی