جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

از عصر ارزش های صفر و یک عبور کرده ایم


از عصر ارزش های صفر و یک عبور کرده ایم

گفت وگو با شیرین احمدنیا

دکتر شیرین احمدنیا یکی از استادان جوان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علا‌مه طباطبایی است. سال گذشته وبلا‌گ او یکی از پرمخاطبترین وبلا‌گ‌های ایرانی در داخل ایران بود. صرف‌نظر از اینکه محتوای آنچه او بیشتر بدان می‌پردازد چیست، احمدنیا یکی از کانال‌های مناسب بین نسل جوان و نسل‌های گذشته است. اقبال و توجه به آموزه‌های او در سال‌های اخیر آشکارا او را از دیگر استادان دانشگاه متمایز کرده است. تفاوت‌های نسل سوم و چهارم پس از انقلا‌ب محور اصلی این گفت‌وگو است که به نقل از وب‌سایت باران آن را می‌خوانید.

یکی از مشخصه‌های نسل سوم و سپهر اجتماعی آن این است که بسیاری از تابوهای اجتماعی دیگر برای آنها شکسته شده است. آیا گمان می‌کنید عادی شدن خیلی از تعاملا‌ت، ناهنجاری‌ها و رفع محدودیت‌ها به جامعه آینده کمک خواهد کرد تا بهتر زندگی کنند یا همین امر منجر می‌شود که در آینده با وخامت اوضاع با محدودیت‌های بیشتری مواجه شویم؟ ‌

معیارها و ارزش‌ها در جریان تحولا‌ت سریع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ما در دهه‌های اخیر دچار دگرگونی شده است. تبعات آن چشمگیراست و حتی اخلا‌ق در نظر نسل‌های جدید در مقایسه با نسل‌های پیش به گونه‌ای متمایز تعریف می‌شود. به نظرم می‌رسد حتی مرزهای امور ‌اخلا‌قی/ غیراخلا‌قی در مقایسه میان نسل‌ها همسان نیست و به همین دلیل وجوهی از رفتار، اعمال یا دستاوردها که امروزه ارزشمند یا غرورآفرین تلقی می‌شوند الزاما همان‌هایی نیستند که در گذشته همین برداشت یا تلقی را در برداشتند.

در مجموع مادی‌گرایی اهمیت و اولویت بیشتری یافته و گرایشات معنوی به حدود حفظ ظواهر میل پیدا کرده یا در منابعی جدید و متفاوت جست‌وجو می‌شود. شاید بتوان گفت با رشد نوعی تساهل یا غلبه عملگرایی بر آرمانگرایی نیز روبرو هستیم. در نتیجه چنین به نظر می‌رسد که نسل جوان می‌اندیشد با گذر از برخی موانع عرفی یا مرزهای اخلا‌قی راهی را به زندگی واقع بینانه‌تر یا عملی‌تری می‌گشاید، شاید هم خود را ناگزیر از آن می‌یابد. در نتیجه الزاما مسیری که پیموده می‌شود حتی از دیدگاه خود ایشان شاید آن نیست که <بهترین> یا <ایده‌آل> تلقی می‌شود! بیشتر شاید در اندیشه رهایی باشند از آنچه خود را درگیر آن می‌یابند و از آن خشنود نیستند‌!

در جریان مشاهدات، مکاتبات و گفت‌و‌گوهای کلا‌سی‌تان در باب خصیصه‌های نسل سوم (که از نظر سنی زیر ۲۵ سال به حساب می‌آید) چه چیزی را دریافته‌اید که در مورد ایشان بارز و عمده است؟ ‌

نوعی سردرگمی و سرگشتگی را در میانشان ملا‌حظه می‌کنم. به نظر می‌رسد <چیزهایی> در ذهن و اعتقاداتشان و در جهت دهی به اعمال و رفتار و انتخاب‌هایشان دچار خلل شده است که شاید امکان ترمیم یا جایگزین مناسبی نیز برایشان از سوی دیگر فراروی خود نیافته‌اند. به‌عنوان مثال، در ذهنیت نسل‌های گذشته؛ ارزش‌های معنوی و اخلا‌قی و مذهبی جایگاه والا‌ و ویژه‌ای داشت؛ برای بسیاری از افراد پایبندی به مقدسات، امری فردی تلقی می‌شد و نیازی به اثبات با توسل به افراط در تظاهر بیرونی آن، نمی‌یافت. قطب‌نمای درونی هر فرد وی را در جهت پیگیری مسیر صلا‌ح هدایت می‌کرد. اکنون مسیریابی‌ها تا حدودی دچار آسیب شده و نگرانی‌هایی هم که برای نسل‌های بزرگتر و ناظر بر این فرآیند به بار آمده است تا حدی معلول واکنش‌های افراطی نسل جوان است به این حالت تعلیق و سردرگمی که گریبان‌شان را گرفته است.

در ارتباط با مثالی که زدم البته نمی‌توانیم به سادگی با توسل به مشاهدات عینی‌مان عمق اعتقادات را ارزیابی کنیم و به همین دلیل صرف استناد به حضور فیزیکی گسترده جوانان در مراسم وشعائر معنوی و آیینی برای اثبات عمق بعد معنوی و استنتاج شدت نگرش مذهبی جوانان کفایت نمی‌کند. صورت‌های دیگر رفتار و عملکرد جوانان نیز که در تضاد با ارزش‌های جاافتاده عرفی و ایمانی به‌نظر می‌رسد می‌بایستی در نظر گرفته شود. بعضی از ارزش‌های دیرین زیر سوال رفته‌اند.

در بعضی موارد جوانان برای تنظیم روابط اجتماعی یا برای چینش مراحل پیشرفت زندگی خود یا پیگیری مسیر اهداف بلندمدت خود به ارزش‌ها و اصولی متفاوت از آنچه نسل‌های پیش از خود به کار می‌گرفتند متوسل می‌شوند. گسترش ارتباطات رسانه‌ای و انقلا‌ب ارتباطی عصر نوین در سطح بین‌المللی نیز منابع فکری و آگاهی‌ها و افق دید وسیعتری را در معرض استفاده ایشان قرار داده است. جوانان ما تجربیات نسل خویش را با آنچه در اقصی‌نقاط جهان می‌گذرد به مقایسه می‌گذارند و البته جسورانه‌تر و ریسک‌پذیرانه‌تر در جهت تغییر رویه‌های مرسوم و مالوف نسل‌های پیشین عمل می‌کنند. در شکستن تابوها جسورتر به نظر می‌رسند و در تلا‌ش برای همگام شدن با تغییرات هنجاری و ارزشی عصر حاضر هرچند نامطمئن‌تر اما انگار مصمم ترند‌ !

▪ در مشاهدات دیگر شما چه مواردی وجود دارد که این نسل و نسل‌های پیشین را از هم متمایز می‌سازد؟ ‌

ـ تا حدودی تساهل و آسان گیری در مواجهه با مسوولیت‌های زندگی یا ارتباطات بین فردی می‌بینم. شاید بتوان گفت تمایل به نوعی تقلیل روابط عاطفی به نوعی مبادله و حساب سود و زیان در روابط بین فردی نیز وجود داشته باشد! برای مثال‌های عینی می‌توان به مورد عشق یا همسرگزینی اشاره داشت. برای یکی دو نسل پیش از انقلا‌ب در سطح جامعه شهری که دستشان برای انتخاب باز بود امر ازدواج یا تشکیل خانواده یا ضرورت آن با نگرش مثبت بیشتری همراه بود. رابطه صمیمانه متقابل شاید تقدس و یا بعد رمانتیک داشت و به تدریج عشق به عنوان مبنای انتخاب می‌رفت که جای مصلحت‌اندیشی‌های اقتصادی اعمال‌شده از سوی ترتیب‌دهندگان سنتی ازدواج‌های جوانان یعنی والدین را بگیرد.

لا‌اقل انتخاب‌های فردی مبتنی بر ایده‌آل‌گرایی در مورد افرادی که دیگر استقلا‌ل عمل و قدرت تصمیم‌گیری بیشتری داشتند رو به افزایش بود، اما اخیرا ملا‌حظه می‌شود که اولا‌ گرایش و نگرش مثبت نسبت به ضرورت ازدواج چه در مورد دختران و چه در مورد پسران رو به کاهش گذاشته و در مرحله بعد، هر چند گستره انتخاب‌های فردی همچنان رو به افزایش است، اما مبنا و ملا‌ک انتخاب افراد الزاما شکل گیری روابط عاطفی با بعد رمانتیک یا ابعاد ارزشی غیرمادی نیست بلکه این بار جوانان، انگار خودشان‌اند که مسوولیت انتخاب شریک زندگی خویش بر مبنای همان معیار‌های اقتصادی و حسابگرانه سودمدارانه را که زمانی والدین‌شان پی می‌گرفتند بر عهده گرفته‌اند! یعنی در صورتی که قصد و نیتی در جهت تشکیل خانواده در کار باشد؛ تا حدود زیادی ابعاد مادی بر تصمیم‌گیری‌ها و انتخاب‌هایشان موثر به نظر می‌رسد. وضعیت مالی، تحصیلی و پشتوانه خانوادگی طرف خویش را مد نظر قرار می‌دهند نه الزاما جهت‌گیری ذهنی، اندیشه، رویکرد ایدئولوژیک و یا حتی عشق! به صراحت می‌گویم که در مواردی ازدواج به نوعی ابزار و وسیله تحرک اجتماعی صعودی چه برای دختران و چه برای پسران مبدل می‌شود که قرار است به افزایش امکانات رفاهی و منابع مادی افراد متقاضی بینجامد. نوعی نگاه ابزاری نسبت به امر ازدواج؛ یعنی گویی قرار است ازدواج با فرد مناسب وسیله‌ای باشد برای پاسخگویی به نیازهای افراد در جهت کسب رفاه و برخورداری بیشتر در زندگی ! و البته از سوی دیگر؛ آنها که اساسا به ازدواج فکر نمی‌کنند - و این دسته رو به فزونی است- نیز تا حدودی درگیر روابطی گذرا یا متعدد یا بی‌سرانجام می‌شوند به نحوی که آنها را از مسیر پیشرفت بعد مادی زندگی که اولویت ایشان را تشکیل می‌دهد بازندارد. به نظرم می‌رسد اعتقاد چندانی به رابطه‌های پایدار باقی نمانده است و تولید نسل نیز به عنوان انگیزه اصلی پیوند ازدواج غالبا در نظرشان رنگ باخته است. ‌

▪ اگر مبناهای انتخاب را براساس منافع اقتصادی در نظر بگیریم چه فرجامی خواهد داشت؟ ‌

ـ قاعدتا می‌توان انتظار داشت که مبنا قرار دادن ابعاد اقتصادی منجر به بروز مشکلا‌تی در سایر جنبه‌های زندگی در بلندمدت بشود. تازه پس از شکل‌گیری چنین پیوندهایی است که سایر ابعاد رابطه زناشویی، محل تجلی می‌یابند و ناهماهنگی‌های سربرآورده بر رضایتمندی و تمایل به تداوم رابطه تاثیر می‌گذارد. بخشی از روند افزایش طلا‌ق را می‌توان احتمالا‌ با استناد به چنین زمینه‌های اولیه‌ای توجیه نمود. طلا‌ق برای نسل‌های پیشین مذموم تلقی می‌شد و همین مساله در پایین نگاه داشتن آمار طلا‌ق موثر بود، اما امروزه در دید نسل جوان خیلی از مسائل از جمله طلا‌ق قبح دیرین خود را از دست داده است و با تساهل بیشتری به آن می‌نگرند.

▪ نکته‌ای است مبنی بر اینکه، سن ازدواج بالا‌ رفته و این یک بحران است اما جامعه‌شناسان معتقدند مزیت آن این است که افراد به یک درک و درایتی می‌رسند، سطح معلومات و تجارب ارتقا می‌یابد. اما اگر نگاهی به گذشته داشته باشیم ازدواج‌هایی که در سن پایین صورت می‌گرفت کمتر به طلا‌ق منجر می‌شد. اینطور نیست؟

ـ این طرز تفکر کاملا‌ ‌سنتی است که افراد خوب است در سن کم ازدواج کنند و با هم بزرگ شوند و یا برخی می‌گویند که خواهی نخواهی عشق بعد از ازدواج شکل می‌گیرد. پیش از این در چارچوب اصول حاکم بر یک جامعه سنتی اصلا‌ تصور نمی‌شد که می‌تواند سابقه قبلی بین روابط دختر و پسر وجود داشته باشد، درست برخلا‌ف امروز که دختر و پسر خود به شناخت و انتخاب یکدیگر دست می‌زنند. خانواده در آن عصر اجازه دخالت یا سربرآوردن اراده فردی را نمی‌داد. در صورتی که در این نسل فضاهای عمومی و اجتماعی نظیر مراکز شغلی و دانشگاه‌ها مکان‌های نوینی برای ایجاد فرصت‌های آشنایی و همسرگزینی براساس شناخت بهتر و بیشتر فراهم آورده‌اند.

‌▪ اما چرا نسل گذشته در مقابل نسل حال بیشتر و دقیق‌تر درس می‌خواند؟ ‌

ـ ارزش تحصیلا‌ت تا حدودی دگرگون شده است، هر چند همچنان به عنوان یکی از مهمترین ارزش‌های اجتماعی محل اتفاق نظر است. با این حال ارزش کاربردی آن نزد برخی از افراد دچار دگرگونی شده است. به نظر می‌رسد زمانی متغیر <سطح تحصیلا‌ت> رابطه مستقیمی با <سطح درآمد> افراد داشت و هر مقدار سطح تحصیلا‌ت بالا‌تر می‌رفت پرستیژ اجتماعی و سطح درآمد نیز صعود می‌کرد. اما این روزها در فراگیری چنین همبستگی تردید وارد شده است. برخی معتقدند بالعکس، فردی که ادامه تحصیل می‌دهد از بازار کار و جامعه عقب می‌ماند و در ازای مدرک تحصیلی بالا‌تر الزاما به منابع درآمدی بیشتر نیز دست پیدا نمی‌کند. متغیر‌های دیگری در کارند که بر این رابطه تاثیر می‌گذارند. ‌

▪ به چه دلیل اینگونه شد؟ ‌

ـ در توضیح آن به برخی مشاغل و سیر تحولی آنها می‌توان استناد کرد. به عنوان مثال؛ حرفه پزشکی از جمله به دلیل کمبود نسبی پزشکان در سطح جامعه همواره دارای پرستیژ اجتماعی و درآمد بالا‌یی بود. اما سیاستگذاری‌های نه‌چندان سنجیده و مقطعی در این حوزه نتایج غیرقابل انتظاری را به بار آورد و امروزه پزشکی با تعداد قابل توجه بیکاران یا شاغلا‌ن با درآمد نسبتا کم تداعی می‌شود. با چنین حجم زیاد پزشکانی که به مشاغل دیگری برای جبران دستمزدهای ناچیز فعلی‌شان رو می‌آورند، شغل پزشکی دیگر نه درآمدزا است و نه دارای پرستیژ اجتماعی قابل مقایسه با شرایط پیش از این مگر در مواردی که افراد پزشک برای تخصص اقدام کنند یا با شرایط بهتری در شهرستان‌ها به کار بپردازند. ‌

▪ در دهه اخیر فضای باز اجتماعی باعث شد که نسل سوم بی‌پروا و جسور شود و حق خود را بیشتر طلب کند، اما در نسل قبل قناعت بیشتری وجود داشت. از طرفی درایت بیشتری هم داشتند. آدم دچار تردید می‌شود که کدام رفتار و الگو درست‌تر است. نسل جدید از این جهت که به اهداف از پیش‌تعیین‌شده زودتر می‌رسد کمتر مجالی برای بروز عقده‌های خود می‌دهد، حال آنکه در نسل گذشته عقده‌ها بیشتر بود، اما در کنار آن درایت و ملا‌حظه بیشتری هم متجلی می‌شد. کدام‌یک از این دو نسل در نوع خود بهتر عمل کردند؟ ‌

ـ نکته این جاست که برخی از پیش فرض‌های شما و همچنین استنباط‌های من، هنوز شاید قابل اثبات نباشد یا تحقیقی در موردشان صورت نگرفته است تا با قاطعیت بتوان اظهارنظر کرد. تعابیر به کار رفته درباره نسل‌هایی که مورد مقایسه قرار می‌گیرند معلول شرایط زمانه و بستر فرهنگی اجتماعی متفاوت این نسل‌هاست. نسل‌های بعد از انقلا‌ب دستخوش شرایط انقلا‌بی هستند. شرایطی که ارزش‌ها را زیر رو کرده‌اند. فکر نمی‌کنم بتوان گفت کدام یک معقولا‌نه‌تر رفتار کرده‌اند. هر یک با توجه به اقتضائات زمانه خود عمل کرده و می‌کنند. نحوه تطبیق نسل‌ها با زمانه خود قاعدتا مستعد دگرگونی بوده است، به نظرم هیچ یک را نمی‌توان مقصر تلقی کرد‌ !

▪ از طرفی با حیا و شرم در میان یک نسل مواجه هستیم و از سویی با بی‌پروایی و جسارت نسل جدید. کدام بیشتر به جامعه صدمه می‌زند؟ از طرفی در شرم و حیا احتمالا‌ یکسری عقده‌های اجتماعی نهفته داریم و گستاخی و بی‌پروایی هم عدم کنترل را به‌دنبال دارد. خیلی‌ها معتقدند که نسل امروز قابل‌کنترل نیست. آیا شما این سخن را می‌پذیرید؟ ‌

ـ این مساله را شاید بتوان با شرایط اوایل انقلا‌ب صنعتی در جوامع غربی مقایسه کرد که با به‌هم‌ریختگی و دگرگونی ناگهانی ارزش‌ها و هنجارها همراه بوده است. یعنی یکسری ارزش‌های سنتی مورد تردید واقع شد و استقرار ارزش‌های مورد وفاق نوین مستلزم زمان بود. فرد تیزبینی مانند امیل دورکیم از بنیانگذاران جامعه‌شناسی در قرن نوزدهم؛ در عین تشخیص شرایط <آنومیک> یا بی‌هنجاری در شرایط بحران‌زده مابعد صنعتی شدن - که انتقاد فراگیر معاصرینش به تجدد و صنعتی شدن را در پی داشت- با اطمینان خاطر نوید حاکمیت و استقرار وضعیت مطلوبی را در پی شکل‌گیری انسجام و همبستگی ارگانیک اعضای جامعه می‌داد. فکر می‌کنم امروزه ما در وضعیت مشابهی قرار داریم. در حال حاضر یک آشفتگی حاکم است. اگر قرار است نظمی حاکم باشد مستلزم تدابیر مجدد و گذشت زمان است. ‌

▪ در میان کسانی که در وبلا‌گتان در ارتباط با سوال‌تان در باب تفاوت‌های نسلی پیام‌هایی گذاشته‌اند، کدام کامنت‌ها برجستگی و جذابیت بیشتری داشت؟ ‌

ـ کامنتی بود مبنی بر اینکه جوانی می‌گفت نسل گذشته خیلی صفر و یک بود اما نسل جدید دارای طیفی از ارزش‌ها است.این را قبول دارم. نسل گذشته در مورد بسیاری از امور تکالیف روشنی در پیش‌روی خود داشت و الگوی زندگی یک دختر یا پسر از بدو تولد کمابیش آشکار و تعریف شده بود، افراد ایده‌آل‌های خود را دنبال می‌کردند و مرزهای رفتار انسانی و اصول و ارزش‌های اخلا‌قی مانند وجدان کاری، فداکاری، صداقت و اعتماد روشن‌تر به‌نظر می‌رسید. اما امروزه اینگونه نیست. نوعی انتخاب عقلا‌یی مسیر حرکت را برای عده‌ای روشن می‌سازد که الزاما معطوف به اهدافی نیست که نفع جمع را نیز در برداشته باشد. البته واقعیت این است که ما با تنوع رفتار روبه‌رو هستم، یعنی تکثر ارزشی مختلف، هنجارهای مختلفی را در پی دارد و این نوع رفتارها طیف وسیعی را در بر می‌گیرد و میدان برای کسب تجربه‌های جدید و اعتقاد به آزمایش و خطا به جای دوراندیشی و روحیه محافظه‌کاری گسترش می‌یابد. نسل جدید مانعی برای پیگیری اهداف جدید پیش‌روی خود نمی‌بیند و حتی در مقایسه، سبک زندگی و ریسک‌پذیری دخترها و پسرها نیز به همدیگر خیلی نزدیک شده است. ‌

▪ به چه دلیل اینگونه شده است؟ ‌

ـ نزدیکی نگرش دخترها و پسرها تا حدی معلول افزایش سطوح تحصیلی و معلومات و مشارکت‌های اجتماعی دختران است. دخترها برای خود اهداف جدیدی را مشخص کرده و نقش‌های خود را امروزه فراتر از محدوده‌نقش‌های سنتی‌شان تعریف می‌کنند. انتظاری که از خود دارند با انتظاراتی که مادران‌شان از خود داشتند تفاوت پیدا کرده است. کسب استقلا‌ل عمل فردی و مادی پیش یا پس از ازدواج چندان دور از دسترس نیست و به‌نظر می‌رسد خودباوریشان و بلندپروازی‌هایشان بیشتر شده و موانع پیشین و حتی فعلی فرهنگی و اجتماعی را کمتر سد راه پیشرفت خویش می‌بینند. ‌

یک اختلا‌ف جزئی وجود دارد که تمایل به تغییر و تحول در جنس زن در دو دهه اخیر بیشتر از آن چیزی است که در مورد مردها وجود دارد. ‌

باید در عین حال در نظر داشت که این صحبت‌ها را نمی‌توان الزاما به کل زنان ایرانی تعمیم داد و شاید بیشتر خصیصه زندگی زنان شهری یا از طبقات متوسط به بالا‌ باشد یعنی از سویی اختلا‌ف نحوه تفکر در مورد جوانان تهرانی با شهرستانی وجود دارد و از سویی اختلا‌ف اندیشه و عملکرد میان افراد واقع در پایگاه‌های مختلف اجتماعی اقتصادی یا خرده‌فرهنگ‌های مختلف که طبیعی و قابل انتظار است. ‌

[مجید یوسفی]