دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
نه فروختنی است نه خریدنی
در روزگار قدیم مردی که از راه رباخواری ثروتمند شده بود تصمیم گرفت بقیه عمرش را به راحتی و آسایش سپری سازد. به نظر او ۳۰۰ هزار دینار پس انداز برای زندگی راحت و شاد کافی بود، اما در همین زمان عزرائیل نزد او آمد تا جانش را بگیرد. مرد شروع به گریه و زاری کرد و از عزرائیل مهلت خواست. به او گفت حاضر است ۱۰۰ هزار دینار به او پول بدهد تا سه روز دیگر زنده بماند، اما عزرائیل نپذیرفت.مرد گفت بیا ۲۰۰ هزار دینار بگیر و دو روز به من مهلت بده. عزرائیل قبول نکرد.
مرد گفت همه دارایی من ۳۰۰ هزار دینار است، بگیر و فقط یک روز به من مهلت بده، اما فایده ای نداشت و عزرائیل قبول نکرد. مرد رباخوار به عزرائیل گفت که پس فقط به اندازه نوشتن یک جمله به من وقت بده.عزرائیل پذیرفت. مرد قلم برداشت و نوشت: من خواستم یک روز عمرم را ۳۰۰ هزار دینار بخرم اما نفروختند؛ شما قدر عمرتان را بدانید چون نه فروختنی است و نه خریدنی.
از حکایت های الهی نامه عطار نیشابوری
رامک اسدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست