سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

آمریكایی ها آرزوهای ما را دور ریختند


آمریكایی ها آرزوهای ما را دور ریختند

آمریكاییان مغرور و ولخرج, به همان سادگی كه غذای اضافی شان را دور می ریزند, آرزوها و آرمان های ملت ما را به باد داده اند آن ها از یك سو به خاطر ترس از كمونیسم و از سوی دیگر به خاطر تامین منافع شركت های عظیم نفتی, به جنگ ملت ما آمدند و با در هم شكستن دولت ملی, استقلال, عزت, غرور و منافع این ملت كوچك را نابود كردند

آنچه می خوانید ،بخشی از خاطرات خانم ستاره فرمانفرمائیان* در روزهای پس از كودتای ۲۸ مرداد است كه به مناسبت سالگرد این تلخ ترین روز مبارزات آزادیخواهانه مردم ما، كه دولت آمریكا دمكرات ترین دولت تاریخ ایران را سرنگون كرد، تقدیم حضورتان می‌شود .

"...اغلب با مادرم، صبار، جبی و دیگر اعضای خانواده دور هم می‌نشستیم و درباره ی دكتر مصدق حرف می زدیم و از وقایع پس از محاكمه ی او مطلع می شدم. برایم تعریف كردند كه مصدق در دادگاه نظامی مدعی شده است كه دست خط اولیه شاه در مورد غزل وی جعلی بوده است. او همچنین به صلاحیت دادگاه نظامی در مورد محاكمه اش اعتراض داشت و می گفت دادگاه نظامی نمی تواند یك فرد غیر نظامی را محاكمه كند.

او همچنین گفته بود به این دلیل از مردم و هواداران اش از طریق رادیو در خواست كمك برای درهم شكستن توطئه نكرد، كه نمی خواست كشور درگیر جنگ داخلی شده و مردم بی گناه كشته شوند، و ترجیح داده تا شورشیان به خانه اش بریزند، او را تكه تكه كنند ولی جان و زندگی مردم به خطر نیفتد. پر واضح است كه هیچ یك از این سخنان در هیچ روزنامه ی داخلی و خارجی منعكس نشده بود.

اخبار و روایات و اسناد و شایعات همه حاكی از آن بود كه گروه اوباش و مزدور و لمپن، كه فاقد موضع سیاسی بودند در مقابل دریافت پولی ده برابر در آمد روزشان به خیابان ها ریخته اند و فریاد " مرگ بر مصدق" سر داده اند.

عباس خشمگینانه می گفت كه به شكرانه ی پرده برداری از رازهای پشت پرده، در دادگاه نظامی، حالا تمام ایرانیان می دانند كه سازمان سیا برای سرنگونی مصدق میلیون ها دلار خرج كرده، اوباش شهری سازمان داده و سرانجام به دست خود ایرانیان، حكومت ملی دكتر مصدق را بر چیده است. در واقع طرح نقشه ی كودتا و پرداخت هزینه ی اجرایی آن با سازمان سیا بوده است تا دولت انگلستان را به آرزوی اش كه سقوط دولت دكتر مصدق بود، برساند.

با شنیدن این اخبار در جای خود میخ كوب شده بودم و پذیرفتن این امر برایم دشوار بود كه آمریكا با وجود داشتن افراد نیكوكار و انسان دوست و دل سوز و مهربانی چون دكتر جردن و آرلین جانسون چه گونه می تواند چنین توطئه ای را علیه ملتی ضعیف و كوچك ترتیب دهد و رهبر آزاده و خدمت گزاری را سرنگون، محاكمه و زندانی كند. ولی با یاد آوری این كه چه طور آقای جونز پس از آغاز رسمی ریاست جمهوری آیزنهاور ناگهان پیرو فرسوده و افسرده شد، به خود گفتم شاید او در آن زمان از تصمیم آیزنهاور و سازمان سیا مبنی بر سرنگونی دكتر مصدق آگاه شده بود و شاید به همین علت بود كه وقتی بر سرش فریاد زدم و از او خواستم به آیزونهاور تلفن كند، آن گونه شرمنده می نمود.

آن روز دراز كشیده در بسترم، می اندیشیدم كه آمریكاییان مغرور و ولخرج، به همان سادگی كه غذای اضافی شان را دور می ریزند، آرزوها و آرمان های ملت ما را به باد داده اند. آن ها از یك سو به خاطر ترس از كمونیسم و از سوی دیگر به خاطر تامین منافع شركت های عظیم نفتی، به جنگ ملت ما آمدند و با در هم شكستن دولت ملی، استقلال، عزت، غرور و منافع این ملت كوچك را نابود كردند. حالا دیگر احساسات ملت ما درباره ایالات متحده همانند گذشته نبود.

از آغاز قرن بیستم، هرگاه كه ملت ما برای رسیدن به هدفی دست به حركتی زد، قدرت های بیگانه بر سر راه ظاهر شده، مانع رسیدن این ملت به اهداف شان شدند. پس از سال ها مبارزه و نبرد وقتی سرانجام به مشروطه رسیدند، روس ها كشورمان را مورد هجوم قرار دادند و انگلیسی ها رضا شاه را به ملت ما تحمیل كردند. پس ازسقوط این دیكتاتور، كشورمان توسط سه ارتش بیگانه اشغال شد وقتی اشغال بیگانگان پایان گرفت، روس ها آذربایجان را اشغال كردند تا مبادا تصور كنیم كه آزاد شده ایم و اختیار مان به دست خودمان است و حال آخرین مانع توسط آمریكایی به اصطلاح انسان دوست و خیر خواه، یعنی همان كشوری كه مردم ما آن را دوست می داشتند و به ملت اش احترام می گذاردند، پیش پای مان گشوده شده بود و ما كه ساده دلانه می اندیشیدیم كه دولت ایالات متحده با دولت انگلستان تفاوت ماهوی دارد، حالا با توجه به عمل كرد متجاوزانه ی كشور های بزرگ و استعمار گر ملت ما به همه چیز و همه كس مظنون بود.

در هر حال با دخالت بیگانگان، یك بار دیگر رویای به دست گیری دوباره ی سرنوشت كشور به وسیله ی مردم، بر باد رفت. آن ها با این عمل متجاوزانه گمان می كردند برای همیشه ریشه استقلال طلبی در كشور ما را خشكانده اند، ولی معلوم بود كه مردم به راه خود می رفتند و به آینده امیدوار بودند

حالا مطمئن بودم كه دیگر ملت ها نیز، به مردم سایر ملل از دریچه ی تجربیات و منافع و علایق شان می نگرند و ناسزا گفتن به كسانی كه شایسته ی اعتماد ما نبودند، تنها اتلاف وقت است.

به خود می گفتم من هم دوباره به وطن باز می گردم. اما در بازگشت دوباره، نسبت به همه چیز و همه كس بدبین، بی اعتماد و مظنون نخواهم بود. زیرا حاصل این نگاه، ناتوانی و فلج اندیشه است. می خواستم با عملكرد مثبت خود به ایرانیان مأیوس و بدبین بیاموزم كه خود را باور كنند. و در حل مشكل شان تنها به خود متكی باشند. .."

ستاره فرمانفرمائیان



همچنین مشاهده کنید