چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
عصرِ ما ایدئولوژی فراموشی وخود سانسوری
می توان رشته این چنگ گسست
می توان کاسه این تار شکست
می توان فرمان داد :
هان !
ای طبل گران
زین پس خاموش بمان !
به چکاوک اما
نتوان گفت: مخوان! (۱)
سانسور (Censorship) و خودسانسوری (Self-censorship) عمری به درازنای تاریخ بشریت دارند .ازآن روزکه هابیل قربانی خصم قابیل گشت تا همین اکنون که نگارنده قادر به بیان تمامی آنچه می بایست بگوید نیست این دو مقوله بر ذهن و جسم و اندیشه انسان ، این مغموم همیشه تاریخ سنگینی کرده و چون بختکی بر ما مستولی بوده ا ست.
سانسور و خودسانسوری مفاهیمی تفکیک ناپذیرند که قائل شدن به عدم ارتباطی دیالکتیکی فی ما بین آنان خود نوعی سانسور شمره می شود، چرا که همچنان که خود سانسوری محصول بلافصل سانسور بوده ، سانسور نیز تنها در فضای مشحون از آن دیگری ( خود سانسوری) قادر به تداوم بقاست ، همچنان که در غیاب نقد.
جهان مدرن پیام آور ارزشهای مدرن بود ، جهانی که در آن هر آنچه سفت و سخت است دود می شود و به هوا می رود و هرمقدسی ، نامقدس می گردد(۲) ومرگ امر قدسی را در خدامرده استِ نیچه متجلی کرد و به انسان ارزشی دگرباره داد . سوژه ای خود بنیاد که برابژه پیرامونی اش چیره گشت.
ما را اما نصیبی ازسرور وخوشی این جهان نبوده است که پای در زنجیر مطلق های سفت و سخت داریم و درگیراوهام و افسانه ها ، اذهانمان را به ازخودبیگانگی وانهاده ایم و لاجرم خودسانسوری را چون مرگی خود خواسته از بیم مثله شدن توسط دیگری ( سانسور) برگزیده ایم .جهانی که آزادی اش نیز پیامی دهشتناک تر از پیام استبداد دارد . از همین آزادی نیم بند نیز نصیبی نبردیم : نیم یند چرا که از آزادی بیان و انتقاد برای استحکام بخشیدن به خود بهره میبرد؛ و حتی خودش در نقد خودش پیشقدم میشود زیرا در صورتی که سیستم سرمایهداری، خود قادر به تولید نقد خود باشد، نشاندهنده آن است که خود واقعاً بیبدیل و غیرقابل قطع نظرکردن است. هدف تمام نقدها و طنزهای نمایشی علیه سیستم، آگاهانه یا ناآگاهانه همین است:شریکشدن در قدرت نقد، برای آسیبناپذیرکردن سیستم. یک دیکتاتوریا یک سیستم استبدادی با سرکوب مستقیم و عریان نقدها، در حقیقت اقرار میکند که تغییر ناممکن نیست و نقدها میتوانند مؤثر باشند، در حالیکه سرمایهداری که خود را هم پیوند دائمی دموکراسی و آزادی می پندارد با اعطای بیشترین آزادی به مطبوعات و سهیمشدن در انتقاد، پیام وحشتناکی صادر میکند که در چند جمله خلاصه میشود:
البته که نقد کنید، ما همه مخالف بیماری هستیم، ولی نقد فایدهای ندارد
درچنین ناسامانه ای است که در پس پشت ادعاهای حقوق بشری اش نیز می توان سیاست سانسور را که لامحاله خودسانسوری رادرپی دارد ، دید .
منطق حقوق حقوق بشری اش تنها نفس شکنجه را عدول از حقوق بشر ارزیابی می کند وبر ریشه های آن چشم می پوشد چرا که اساسا رادیکال بودن به معنای دست در ریشه بردن و به ریشه واساس امور پرداختن که همانا انسان است فارغ از حصارهای تنگ و دگم ایدئولوژیک ،در اندیشه مجیزگویانِ نظمِ نوین ِحاکم ِجهانی مفهومی است نا شناخته و تهدیدگرِ منافع کلان ، انسانی که دست مرئی اش اساس تغییر است و به دست نامرئی بازار دل خوش نمی کند.
ریشه های شکنجه را می توان در سیاستهای صندوق بین المللی پول FMI) ) ودیگر نهادهای قائم به سلطه جهانی جستجو کرد که به شورش انسانهای بی سر پناه و تحقیر شده و نا دیده انگاشته شده می انجامد . حقوق بشریسم آقایان نادیده می گیرد که اگر انسان شکنجه می شود ، به دلیل قیام علیه تجاوزات است . اما می توان پی برد که در پشت این سرو صداهای حقوق بشریسم هدفی پنهان است : با انتقاد از زیاده رویهای یک نظام سیاسی ، می توان کل نظام را مطلوب تلقی نمود.
و سانسور را مگر معنایی جز نادیده انگاشتن حقایق دارد ؟ حال چه با داغ و درفش و سرکوب یا عدم اعمال نقد . بدین گونه است که در ورای کلام نافیان پست مدرن و پسامدرن روایات اعظم (Grand narratives) ومنتقدان راسخ ایدئولوژی که جهان مدرن را به چالش می کشند ، آنچه چون کوه یخ در پی فریبمان است همانا ایدئولوژی فراموشی Forget ideology)) است که روایت مسلط عصر ماست و با ظاهر دلفریب غیر ایدئوژیک بودن ، ایدئولوژیک ترین ِ ایدئولوژیها را به رخمان می کشد . ایدئولوژی که تنها آنچه به ارمغان آورده ازخود بیگانگی ای است دهشتناک .
باید ببینیم وفراموش کنیم و خود سانسوری را پیشه سازیم .چرا که گردش روزگار همین است که هست وفکر کردن درباره این که گردش روزگار چگونه باید باشد فایده ای ندارد .(۳) و این همان واقع بینی ! عصرِ ماست و پیام به غایت ایدئولوژیکِ واضعان پایان ایدئولوژی (۴)و بشارت دهنگان پایان تاریخ(۵).
اما آیا این انفعال ِ زاییده سانسور به باور پای کوبان وسرخوشان نظم نوین پایان تاریخ است ؟ قطعا نه . چراکه سانسور مبارزه را نابود نمی کند بلکه آن را یک جانبه می کند ، مبارزه ای آشکار را به مبارزه ای پنهان تبدیل می کند ، مبارزه بر سر اصول را به مبارزه ای بدون قدرت با قدرتی بدون اصول تبدیل می کند.
خسروصادقی بروجنی
پانوشت :
۱) فریدون مشیری
۲) تعبیری از کارل مارکس درباره ‹‹ عصر مدرن›› .
۳) Howard zinn – Decloration of independence , harper colins ,۱۹۹۰,p-۳
۴) ‹‹ پایان ایدئولوژی›› ؛ عنوان کتابی است از ‹‹ دانیل بل›› .
۵) ‹‹ پایان تاریخ›› ؛ عنوان کتاب و نظریه ای است از ‹‹ فرانسیس فوکویاما ›› .
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران بابک زنجانی مجلس شورای اسلامی مجلس چین دولت سیزدهم خلیج فارس لایحه بودجه 1403 شورای نگهبان دولت حجاب مجلس یازدهم
روز معلم تهران معلم سیل قوه قضاییه آموزش و پرورش شهرداری تهران فضای مجازی پلیس دستگیری شورای شهر تهران سلامت
خودرو بانک مرکزی دلار قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو ایران خودرو سایپا بازار خودرو مالیات تورم ارز
تلویزیون سریال سعید آقاخانی سینمای ایران سینما نون خ رسانه موسیقی تئاتر فیلم دفاع مقدس کتاب
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه روسیه عربستان ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان تراکتور رئال مادرید باشگاه استقلال لیگ برتر بایرن مونیخ فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی اینستاگرام ناسا تسلا تبلیغات اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت کاهش وزن طول عمر بارداری خواب سلامت روان آلزایمر