پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
لیبرالیسم و سوسیالیسم, دو دوست اما بیگانه
«اغتشاش مفهومی» شاید تنها چیزی است که در جامعه ما نیاز به تکرار و طرح دائمی آن باشد. اگر به نزاعهای سیاسی و ایدئولوژیک یک صد ساله اخیر بین روشنفکران، روحانیان و احزاب مختلف سیاسی، نیک بنگریم متوجه میشویم که بخش اعظم آنها منازعه بر سر واژهها و اصطلاحات تعریف نشده و در نتیجه بر سر هیچ و پوچ بوده است. متاسفانه این منازعات فقط به بحثهای لفظی و کلامی محدود نشده و به خشونت و حذف و خونریزی انجامیده است. لیبرال و لیبرالیسم از جمله واژگانی است که مانند سایر واژههایی از این دست که خاستگاه مفهومی آنها مغرب زمین است، به فرهنگ ما راه یافتهاند، بدون آنکه از سوی مدعیان و مخالفان، به طور دقیق مفهوم سازی و تعریف شوند.
اگر به یاد داشته باشیم که این نوع واژگان حتی در بستر و خاستگاه اصلی خود نیز به معنایی متفاوت و بلکه متضادی به کار میروند و در هر کشوری رنگ و طعم محلی به خود میگیرند، آنگاه پی میبریم که «واردات» این واژگان برای مصرف نابجای فرهنگی ما تا چه حد غلطانداز و آشوبناک است. برای نمونه تا همین چند وقت پیش دکتر مصدق، نظام پهلوی و دولت مهندس بازرگان به لیبرالیسم متهم بودند اما اخیرا همه آنها به سوسیالیسم متهم شدهاند. با این حساب یا باید بپذیریم که بین لیبرالیسم و سوسیالیسم فاصلهای نیست یا اینکه اعتراف کنیم نویسندگان و روشنفکران ما در هرج و مرج و اغتشاش مفهومی به سر میبرند.
بدون شک، هرج و مرج مفهومی در این باره سهمی عمده دارد، اما به نظر میرسد لیبرالیسم و سوسیالیسم نیز فاصلهای بدان حد ندارند که مرزهای دقیق آنان از هم باز شناخته شود. تا هنگامی که نظام اتحاد جماهیر شوروی مظهر سوسیالیسم و نظام سرمایهداری آمریکا مظهر لیبرالیسم تصور میشد، امکان ترسیم خط مرزی مشخصی بین این دو وجود داشت، اما از زمانی که نظام اتحاد شوروی از هم پاشیده دیگر به سختی میتوان لیبرالیسم را در مقابل سوسیالیسم قرار داد. با این حال، باید به یاد آوریم که بسیاری از سوسیالیستها، بین نظام اتحاد شوروی و سوسیالیسم هیچ شباهتی نمیدیدند و آن نظام را صرفا سرمایهداری دولتی تلقی میکردند.
اما اگر سوسیالیسم چیزی کاملا متفاوت از دولتی شدن ابزار تولید دستهجمعی باشد، چه چیز دیگری است؟ از نظر برخی از سوسیالیستها، حمایت موثر دولت از طبقات محروم و ناتوان جامعه معادل سوسیالیسم است، ولی آیا امروزه در اروپا یا آمریکای شمالی طبقات محروم به حال خود رهایند و هیچ نوع حمایتی از آنها صورت نمیگیرد؟ روشن است که در آمریکا و سراسر اتحادیه اروپا قوانینی در جهت حمایت از اقشار پایین جامعه وجود دارد که به درجات مختلف اجرا میشود. از این جهت آیا همه آنها سوسیالیستاند؟
واقعیت این است که امروزه دیگر به سختی میتوان تفاوتی بنیادی بین سیاستهای احزاب لیبرال و سوسیال دموکرات در کشورهای غربی یافت و در واقع همین کم شدن فاصلههاست که امکان تشکیل دولتهای ائتلافی را در غرب پدید آورده است. لیبرالهایی که خواهان حذف خدمات عمومی و قطع حمایت از اقشار پایین جامعه باشند، دیگر وجود ندارند و سوسیالیستهایی هم که مخالف رونق بخشخصوصی و استفاده از مکانیزم بازار برای رشد اقتصادی باشند، یافت نمیشوند. از این رو، به نظر میرسد که نظام جهانی به سمتی در حرکت است که شکاف تاریخی بین لیبرالیسم و سوسیالیسم در حال به هم آمدن است و این دو اندیشه تنها به کار تعادل بخشیدن به جامعه و نه تغییر جهت اساسی آن به کار میآیند.
جامعه برای تعادل نیازمند رونق اقتصادی متکی بر مکانیزم بازار آزاد در کنار ایجاد چتر حمایتی موثر برای اقشار محروم جامعه است. هر گاه یکی از این دو، به زیان دیگری از حد خاصی فراتر رود، تعادل به هم میخورد. بر این اساس به نظر میرسد که هر گاه توازن و تعادل یک جامعه به زیان حمایت از اقشار محروم به هم بخورد، مردم به احزاب سوسیال دموکرات اقبال میکنند و هر گاه به زیان رقابت متکی بر مکانیزم بازار آزاد به هم بخورد به احزاب لیبرال رای میدهند. احزابی که صرفا برای توازن بخشیدن به اقتصاد کارآیی دارند، دیگر مانند روزگاران گذشته در تضاد با یکدیگر قرار ندارند و میتوانند در دولتهای ائتلافی با یکدیگر کار کنند و حتی از طنز روزگار گاهی کارویژه طرف مقابل را به عهده گیرند.
در اینجا به وضعیت ایران باز میگردیم. سوای از نیروهایی که همچنان سوسیالیسم را در اشکال مالکیت دولتی یا نوعی برابری اقتصادی که هنوز بشر تجربه نکرده است، جستوجو میکنند کدام سوسیالیست است که خواهان ادامه سلطه دولت ایران بر اقتصاد و مخالف شکلگیری یک بخشخصوصی سالم و رقابتی باشد؟ از طرفی به جز معدود افرادی که اندیشههای هایک را الگوی فکری خود قرار دادهاند، کدام لیبرال است که از ایجاد چتر حمایتی برای اقشار فقیر جامعه حمایت نکند و خواستار رها کردن آنان در منجلاب فقر و فلاکت باشد؟ از این جهت، من آنچنان دعوای ژرفی بین لیبرالیسم و سوسیالیسم نمیبینم که بخواهد در جامعه ما به شکاف اجتماعی تازهای تبدیل شود.
در اینجا شاید گفته شود که تقلیل بحث لیبرالیسم و سوسیالیسم به ساحت اقتصادی آن و نادیده گرفتن عمق فلسفی آنها موجه نیست و اختلاف این دو اندیشه را باید در ساحت فلسفی آنها بررسی کرد. تا آنجا که نگارنده میداند لیبرالیسم در سطح فلسفی به اندیشهای نسبت داده میشود که برای فردیت انسانی و منافع و حقوق آن اصالت قائل است و در مقابل سوسیالیسم به جمع و منافع آن بها میدهد. اما آیا به واقع اصالت فرد در مقابل اصالت جمع قرار دارد؟ این مساله درعصر ماقبل مدرن قاعدتا مصداق داشته است.
در عصر ماقبل مدرن، جماعت یا جامعه به عنوان یک شخصیت مستقل و هویت طبیعی تلقی میشد و موجودیت و بقای فرد هم به تعلقش به جمع بستگی داشت. از همین رو، هنگامی که یک فرد، اندیشهای در سر میپروراند یا سخنی میگفت یا رفتاری میکرد که به هویت و انسجام جمع آسیب میرساند، او را به سختی مجازات میکردند زیرا فرد حقوقی مستقل و سوای حق بقاء و انسجام جماعت نداشت. در واقع روشنگری با به رسمیت شناختن تعقل و تشکیک در مبانی و باورهای جامعه ماقبل خود، راه تفرد و حقوق فردی را گشود و از این رهگذر به دموکراسی مفهوم و معنا داد. از این رو، اصالت فرد را میتوان دستاورد عصر مدرن به شما آورد و نه لزوما آموزه لیبرالیسم، از همین رو، غیر ممکن است یک سوسیال دموکرات به اصالت ذاتی فرد و حقوق مترتب بر آن باور نداشته باشد، زیرا اگر جز این باشد، راه برای قربانی کردن فرد یا افرادی که به عنوان مزاحمان حق انتزاعی جمع شناخته میشوند هموار میشود و هیچ امکانی برای دفاع از حقوق بشر باقی نمیماند. از طرفی، اصالت یافتن فردیت فقط در یک فضای انتزاعی میتواند نافی حقوق جمع باشد، چرا که جمع چیزی جز گردهمایی افراد نیست افرادی که تک تک آنان اصالت و حقوق مشخصی دارند و میتوانند بر حقوقی که منافع تکتک آنان را تامین میکند، اجماع کنند.
در اینجا میتوان به جز فردگرایی، منفعتجویی را نیز از ارکان فلسفی لیبرالیسم دانست و آن را مغایر حس اخلاقی مورد لزوم جمع گرایی تعریف کرد.
به نظر میرسد اما همین منفعتجویی هم از چنان استعدادی برای بسط برخوردار است که بتوان آن را در صورتهای اخلاقی نیز تفسیر کرد. اگر منفعت را نه لزوما در امور مادی و دنیوی که در هر چه مایه سعادت و لذت انسان است، جستوجو کنیم در آن صورت، معنویت و اخلاقمداری هم می توانند منفعت باشند. شاید با همین تلقی بوده که قرآن کریم مردم مومن را به «تجارت» با خداوند فراخوانده است. به هر حال، از نگاه نگارنده، لیبرالیسم و سوسیالیسم چندان با هم بیگانه نیستند که نزاع و دعوا بر سر آنها موجه باشد و اگر ما صد سال بر سر آنها مجادله کرده و خون همدیگر را ریختهایم، احتمالا انگیزهمان چیز دیگری بوده که در سایه این دو واژه تعریف نشده، خود را پنهان کرده است
احمد زیدآبادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست