سه شنبه, ۲۵ دی, ۱۴۰۳ / 14 January, 2025
جدال اطلس
از تقابلهای اثرگذار در دوران معاصر، تقابل کوچک کردن یا بزرگ خواستن جهان است. از جهاتی میتوان تعارض تمدنی غرب و شرق را تقابل میان خواست تقلیل دادن جهان از یک سو و یا بزرگ کردن و بسط دائمی آن از دیگر سو دانست. در حالی که عقل غربی مدام جهان را کوچک میکند تا در واحدهای محقر به چنگ آمده تحت تسلط قرار گیرد، قلب شرقی به جهان کلیت و وسعت میبخشد تا به یک هارمونی با آن برسد. ایده اومانیسم، خواهناخواه آدمی را خارج از جهان فرض میکند تا دنیا همچون ابژهای انسانی و تصرفپذیر قلمداد شود؛ چیزی که میتوان بر آن اعمال قدرت کرد. این رویه با الگومند کردن هستی ممکن میشود. به عبارتی با تساهل میتوان گفت، تئوری یعنی همین: تقلیل جهان به بستهبندیهایی که به راحتی قابل فهم باشد.
رمانتیسیسم با نماینده برجستهاش روسو، سوسیالیسم فرانسوی (مارکسیستهای ابتدایی با شعار علمگرایی به تقلیل عالم توسط دانش کمی اقبال نشان میدادند) و مردمشناسی (به خاطر ماهیت گریزپا و بسیار متنوع موضوعش) نگاهی ضد تئوری داشته و دارند. پدیدارشناسان و اصحاب اگزیستانسیالیسم را نیز میتوان به آن جمع اضافه کرد. یک نوع شرقگرایی از جمله ویژگیهای شایع در میان متفکران برجسته این نحلهها است. خصوصیتی که سبب میشود آنها، انسان را عنصری در جهان (نه بر جهان) بدانند. طبق نظر ایشان، عالم بر آدم محیط است و از همین جا بعضی گرایشات جبرگرا در بخشهایی از نظراتشان دیده میشود. نمیتوان شرقگرایی را همواره نیکو دانست، بلکه طیفی از رفتارهای نیکآئین تا زشتخوییهای تکاندهنده نزد آنها وجود دارد.
برای مثال آدولف هیتلر از نمادی شرقی سود میبرد. تصویری که به خطا، صلیب شکسته نام گرفت در حقیقت نمادی به نام «چلیپا» بود که به مهرپرستی بازمیگردد. تمدن اشکانی و از آنجا حتی معابد شائولین در هند دارای نمادهای مشابهی هستند.
گذشته از این، «نیچه» در کتاب «انسانیتر از انسان» میگوید مسیحیت وجه آسیایی غرب است و یهودیت وجه غربی غرب. پس چنانچه غرب بخواهد «غربیت» داشته باشد میبایست یهودیت را اخذ کند.
طرفه آنکه مخالفان مسیحیت از رنسانس و در دوره معاصر پوزیتیویستهای تجربهگرا یا یهودی بودند و یا پروتستانتیست (تفسیر یهودی مسیحیت) و یا ملحدان بریده از کاتولیسم. برعکس، اگزیستانسیالیست ها و سوسیالیستها اغلب بریده از یهودیت بودند. «فروید» و «یونگ» در این میان مثالزدنی هستند یا «ماکس شلد» و «جرج زیمل» کاتولیک بودند. میتوان به این تقابل، رویارویی کاتولیزم با یهودیت یا نبرد شرق و غرب در درون غرب، گفت. حاصل این کشمکش علوم انسانی معاصر بود. یهودیت، «انسان اجتماعی» را بدذات میداند. آنها باور دارند که آدمی در مسیر اجتماعیشدن شکل میگیرد. انسان موجودی است که جامعه به آن هویتی ناراست میبخشد. بیگانگی انسان از خود، از جامعه و از طبیعت چیزی است که هویت «انسان غربی غربی شده» را سر و شکل میدهد.
موضوع قابل تأمل دیگر مکانشناسی جغرافیایی همین ایده است. کاتولیسم، سوسیالیسم و پدیدارشناسی در کوههای آلپ، فرانسه، آلمان و اتریش حضور قویتری دارد. گویا حوزه کوههای آلپ قلمرو عرفانی یا آسیایی غرب است! برعکس شمال اروپا قلمرو یهودی یا تفکرات تقلیلگراست. آنچه در اینجا اهمیت دارد، سرانجام، درگیری همین دو ایده (بسط دهنده یا تقلیلگرا) است. آیا باید جهان را تا حد یک دهکده کوچک، با روش یک رنگی (نه بیرنگ) محدود ساخت؟ یا چند رنگی و تنوع جغرافیایی را فربه نمود؟
«مک لوهان» داعیهدار نظریه «دهکده جهانی» خود از دهکده جهانی، رویگردان بود. چرا که در این صورت زندگی در روی زمین بیمعنا میشود. جغرافیایی که با رسانه و توریسم طی میشود و در همه جا از تو با غذاهای یک رنگ، لباسهای همگون (مثل گروه سرود بچههای دبیرستانی) و حتی زبانی یگانه (لنگویج و بادی لنگویج یکسان که نتیجه رفتارهای کاسبکارانه و یکدست است) پذیرایی میکنند. جغرافیای تکراری یعنی جهانی که همه «جا» کپی یک «جا» است و تفاوت تنها در کیفیت کپیها ظاهر میشود؛ چنین گسترهای کسالتبار است. با این وضع بی معنایی، کره ما را فتح خواهد کرد. زیبایی جغرافیا در تنوع آن است. تنوعی که در سلوک اجتماعی و فرهنگی و حتی معرفتی آن رخ مینماید. دهکده جهانی که بیاید، معنا میرود و اینسان جهانی شدن با بیمعنایی مترادف است. به قول «لورا گوران» باستانشناس و مردمشناس فرانسوی: «بزودی با فقر فرهنگی روبهرو خواهیم شد.» کوچک کردن دنیا به نابودی کره منجر میشود. ما مدام زمان و مکان را فشرده میکنیم. آدمی به یاد آن قول فیزیکدانها میافتد که میگویند اگر حرکت الکترونها را بگیریم و فضای خالی میان آنها را بکاهیم زمین به اندازه یک توپ بیسبال کوچک میشود؛ چه کسی میتواند روی توپ بیسبال زندگی کند؟ به نظر میرسد مردم دنیا تصمیم گرفتهاند چنین کنند!
گاه فکر میکنم چرا همگون کردن همه چیز با وجود زیانهای آشکاری که دارد همچنان پروژهای فعال است؛ مثلاً مردم کویری ما پیتزا میخورند. در حالی که این غذا مربوط به کوههای سرد ایتالیاست. پیتزا بر بدن مردمانی که در آب و هوای خشک زندگی میکنند عوارضی ایجاد میکند. با این حال مردم آن نواحی همواره بیشتر، خوراکی مثل «آب، دوغ، خیار» را منزوی میکنند. این نوع زندگی آدمی را دچار بیافقی میکند. زندگی تکراری مردم را کلافه میسازد و به سمت ناهنجاری سوق میدهد. سالانه ۴۰ هزارنفر در آلمان از شدت اعتیاد به الکل جان میدهند و در ژاپن هر سال ۴۸ هزار نفر انتحار میکنند. این سرزمینها مثالهای خوبی هستند چرا که یکی در شرق و دیگری در غرب، اولاًبه دو تاریخ متفاوت بازمیگردند و ثانیاً امروزه مرفه و تکنولوژیک هستند. رفاه و تکنولوژی منادی زندگی بهتری بود اما نتیجه یکسانی در دو سرزمین به ظاهر متفاوت داشت. فرق میان چشم تنگ و چشم آبی نیست. هر دو، در مقابل خویش یک زندگی همیشه تکراری و یکسان میبینند. هر کجا و با هر میراثی که باشیم بزودی صدای چرخ گوشت تنهایی و تکراری را میشنویم که از پشت سر به ما نزدیک میشود.
به نظر میرسد وضعی که در آن به سر میبریم به میل تئوریزه کردن تقلیلی و پیش از آن به تمایل به محدود ساختن جهان همچون ابژهای قابل تصرف بازمیگردد. این الگو میبایست بزودی واگذاشته شود. خروج از عالم (حالا دیگر) فراگیر غربی، با شرقی کردن جهان ممکن است. تماشای جهان همچون هستی گسترده، با التفات به تاریخها و جغرافیاهای متعدد میسور میشود.
در یک مرور سریع میتوان گفت فضاهای کوهستانی به خاطر فشار کم هوا و کاهش میزان غریزه جنسی به سمت عرفان متمایل میشوند. در کوههای تبت بودیسم سر برمیافرازد، در کوههای آلپ عرفان مسیحی رشد میکند. در دشت نیز عقلانیت و فلسفه بروز بیشتری دارد. گاه میتوان نشان داد، تضاد کوه و دشت به گونهای در تقابل عرفان و فلسفه ظهور میکند. این تقابل همواره با طرد یکی از طرفین همراه نیست. مثلاً در تاریخ ایران تقابل شیراز کوهستانی (حافظ) با اصفهان مسطح، سرانجام در کهک قم به پیوند آنها در فلسفه ملاصدرا منجر میشود. هر چند نمیتوان از این دیدگاه به صورت متقن دفاع کرد اما نمونهها نشان میدهند که نباید مسئله ربط نسبی میان جغرافیا و فرهنگ و معرفت را بیاهمیت دانست. البته طبیعی خواهد بود که موانعی در راه جغرافیایی و گسترده و متنوع دیدن جهان به وجود آید. زیرا این ایده، تجارت جهانی با مرکزیت غرب را تهدید میکند. تولید انبوه کالاهای یکسان برای صدور به جهان، کسب و کار پرسودی است. گذشته از آن تئوریزه دیدن جهان، خارج دیدن انسان از دنیا و فرض جهان به مثابه ابژه و منبع انرژی (که میبایست آن را تصرف کرد) پیشفرضهایی هستند که ناخودآگاه در برابر رنگارنگ دیدن جهان مقاومت میکنند.
آنچه در ایران جلب توجه میکند این است که مطالعات علاقهمند به «حاشیه»که به مرکززدایی و یکه انگاری جهان انتقاد دارند مورد کم توجهی قرار میگیرند. بزرگترین مؤسسه دولتی پژوهشی کشور ایران که یک ساختمان ۱۰ طبقه در سعادتآباد است به مرکز مطالعات جهانیشدن مربوط میشود. در مقابل هیچ مؤسسهای تحت عنوان مطالعات میان فرهنگی وجود ندارد. در حقیقت نهتنها ما هزینهای برای مطالعاتی که ارزش برابری برای فرهنگ ما در کنار دیگر فرهنگها قائل هستند نمیکنیم بلکه برعکس مبالغی را برای بازتولید مطالعات جهانی شدن در ایران خرج میکنیم. این موضوع کمی عجیب است اما به هر حال واقعیتی عینی در نظام دانشگاهی محسوب میشود.
این نکته حائز اهمیت است که ما به یاد آوریم برخی رشتهها یا گفتمانهای علمی (در اولی مثلاً مردم شناسی و در دومی ایده بومیگرایی و یا پست مدرنیسم) به سبب به رسمیت شناختن تفاوتهای جغرافیایی به ادامه حضور جدی فرهنگ ما یاری میرسانند؛ چه سرشت میان فرهنگی آنها سبب میشود تفاوت ما را جدی بگیرند و برای همه فرهنگها ارزش برابر قائل باشند، در حالی که تئوری جهانیسازی بیقرار است تا بزودی انواع فرهنگی را به نفع حضور خود دور بریزد.
استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست