دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مهارتهای زندگی


مهارتهای زندگی

برای رسیدن به توسعه و پیشرفت در یک جامعه می بایستی به یکی از مهمترین اهرمها یعنی آموزش و برنامه ریزی در سطوح ملی و فراملی توجه نمود در صورتی که بتوانیم در سیستم آموزشی جامعه خود به این سطح برسیم آنچه را که آموخته ایم به عمل آوریم و دانسته های خود را مطابق با شناخت کافی از نیازها هماهنگ نمائیم, آنگاه می توانیم امیدوار باشیم که بعنوان یک فرد کارآمد, پویا و فعال در جامعه عمل نموده ایم

● مقدمه

برای رسیدن به توسعه و پیشرفت در یک جامعه می بایستی به یکی از مهمترین اهرمها یعنی آموزش و برنامه ریزی در سطوح ملی و فراملی توجه نمود. در صورتی که بتوانیم در سیستم آموزشی جامعه خود به این سطح برسیم آنچه را که آموخته ایم به عمل آوریم و دانسته های خود را مطابق با شناخت کافی از نیازها هماهنگ نمائیم، آنگاه می توانیم امیدوار باشیم که بعنوان یک فرد کارآمد، پویا و فعال در جامعه عمل نموده ایم.

ضریب بالای آسیب پذیری اجتماعی زنان و به تبع آن در سایر اقشار جامعه، به دلیل فقدان فرهنگ برنامه ریزی و مدیریتی در توسعه امور خانواده می باشد. بنابراین ضرورت دارد تا ضمن افزایش دانش عمومی و ارتقاء آن به سطح کاربرد و مهارت برای تمامی افراد جامعه، خصوصا زنان و دختران نیز در توانمندسازی و افزایش مهارتهای اجتماعی، مدیریتی و ارزشی خود تلاش نمایند. چرا که ایفای نقش مثبت زنانگی – مردانگی در توسعه می بایستی با توانمندسازی آنان همراه باشد.

هدف از نگارش و تالیف این مقاله تلاش برای حفظ ویژگی خودآموز، خود محتوا و خود گام بودن آن اینست که افراد ضمن استفاده از فرصتهای مناسب آموزشی و برنامه ریزی های علمی و جامع بتوانند با مطالعه این دست نوشته سطح فرهنگ خود و خانواده را به سوی الگوهای متعالی و استاندارد سوق دهند تا در این راستا هر یک افرادی شویم برای ارتقاء جامعه مان به یک جامعه رو به رشد و متعالی. هدف این مقاله آنست که بیاموزیم برای آنکه در زندگی جواب درستی برسیم ابتدا باید درست بپرسیم. پس سوال اساسی خود را چنین مطرح می کنم: در فرآیند زندگی ، کدام راه را انتخاب کنیم؟ آیا بهتر است برای مشکلات و شکستهای خود بهانه بیاوریم یا اینکه تصمیم بگیریم، تلاش کنیم دانش مان را به بینش هایمان و بینش مان را به ارزشهای مان متصل کنیم و برای یک زندگی مطلوب اقدام کنیم؟ یکی از عوامل پاسخ دهی به این تصمیم استفاده از مهارتهای زندگی است.

قطعاً ما همه آنچه را برای خوب بودن نیاز است در خود داریم. ولی با آموزش، فراگیری و بکارگیری می توانیم آنها را به ظهور برسانیم. این قدرت ماست و تصمیم ما که انتخاب کنیم آنچه را که زندگی ما را می سازد. و زندگی همان چیزی خواهد بود که ما انتخاب کرده ایم. یک انتخاب موثر به میزان نهادی به اطلاعات و دانش ما بستگی دارد. هدف اصلی این کتاب افزایش دانش شماست، تا شما را در "انتخاب" راهی که پیش رو دارید یاور باشد.

● اصول و مفاهیم – کلیات

سلسله مباحثی که پیش رو دارید، بررسی اصول، مبانی و روشهایی است که به ما کمک می نماید در زندگی احساس رضایتمندی و سلامتی بیشتری داشته باشیم.

به نظر شما چقدر بایستی انرژی صرف کنیم و تا چه اندازه تلاش نماییم که زندگی آرام و بی دردسری داشته باشیم؟

تصور یک زندگی بدون مشکل و قرار گرفتن در شرایط عادی از فشار عصبی آرزویی دست نیافتنی است. صرف نظر از اینکه در کنار آمدن با مشکلات تا چه اندازه توانا باشیم، باز هم در زندگی فردی و اجتماعی مواقعی پیش می آید که ناچار احساس فشار روانی می کنیم و آن را گاه نمیتوانیم تحمل نماییم. نیازها و انگیزه های ما، خواسته ها و آرزوهای ماهمواره به آسانی ارضا نمی شوند. گاهی مواقعی بر سر راه آنها ایجاد می شود. در پاره ای شرایط ما قدرت حذف، تغییر و اصلاح موانع را داریم ولی گاهی قدرت موانع بیش از ما می باشد.

به افراد مختلف نگاه کنید تفاوت پاسخ دهی آنها را و نحوه ارضای نیازهایشان را با هم مقایسه کنید، همکار شما در موقع عصبانیت چه می کنید؟ وقتی شما وظیفه ای را انجام نداده اید و بر حسب اتفاق، رئیس تان یا معلم تان شما را زیر سوال می برد، واکنش شما در برابر این اضطرار چگونه است؟

اعضای خانواده تان چقدر از نوع تعاملات با خود و با شما احساس رضایت و خشنودی دارند.

پاسخهایی که شما به این سوالات و پرسشهایی از این دست می دهد نشان دهنده سطح سلامت روان و رضایتمندی از زندگی است. و این سطح به خودی خود و بطور طبیعی در ما بوجود نمی آید بلکه لازمه حصول آن، فراگیری اصول مهارتهایی هستند که به تدریج مورد اکتساب قرار می گیرد.

بر اثر برخورد انسانها با موانعی که بر سر راه کامیابی های آنان ایجاد می شود، در هر یک از آنان شیوه های پاسخ دهی ویژه ای رشد می کند. این شیوه های پاسخدهی به موقعیتهای ناکام کننده تا حدود زیادی نشان می دهد که سازگاری و بهداشت روانی فرد در زندگی کافی است یا خیر؟

عده ای تصور می کنند سلامت روان به معنی "بیمار روانی نبودن" است. رهایی از بیماری

عاطفی – روانی و نداشتن آن، تنها، نخستین گام ضروری بسوی رشد و تکامل است. و انسان پس از این گام راهی دراز در پیش رو دارد. مطالعات و تحقیقات در علوم بهداشتی مربوط به جسم و روان انجام گرفته نشان می دهد که ۷۰% اختلالات پزشکی و روان پزشکی به علت سبک زندگی انسانها می باشد. چه باید کرد تا این سطح کاهش یابد؟ برای داشتن یک زندگی سالم چه کنیم؟

مطمئناً بایستی دستورالعمل استاندارد، اصولی و هدفمندی برای یک زندگی سالم در اختیار داشته باشیم. و قبل از آن باید به تعریفی روشن و دقیق از مفهوم سلامت و بهداشت روان برسیم. بنا به دلایل مختلف اتفاق نظر برای ارائه تعریفی از سلامتی وجود ندارد. فاکتورهای مختلفی برای نشان دادن سلامتی مطرح شده است:

۱) گاهی سلامتی و نرمال بودن به معنی نداشتن علائم مرضی است. مثلا اینکه شخص دچار آشفتگی هیجانی نیست. ناگهان عصبانی نمی شود یا اینکه غمگین و افسرده نیست، فرد را سالم می دانیم.

این تعریف برای سرند کردن و تفاوت بین سلامت و بیماری در مراحل اولیه شناخت بهداشت روانی بکار می رود. اما یک تعریف جامع و کافی نیست. چون ممکن است فرد دچار آشفتگی هیجانی نباشد و علائم بیماری را نداشته باشد ولی فرد توانمند و کارآمدی نیز نیست. در واقع وجود آشفتگی هیجانی می تواند دلیلی بر نابهنجاری و یا بیماری فرد باشد ولی فقدان آن نیز نشانه سلامت واقعی و کارآمد بودن نیست.

به نمونه هایی از این قبیل افراد فکر کنید و رفتارهای آنان را بررسی کنید؟

۲) گاهی سلامتی و بهنجار بودن به معنی داشتن عملکرد متوسط در جامعه است. مثلا همینکه فردی در سطح متوسط هوش باشد و او را فردی سالم بدانیم. با این تعریف ما باید به سطح عملکرد کلی در جامعه توجه کنیم. آیا در گروه و یا جامعه ای که خشونت هنجار آن جامعه است، در صورتیکه فرد دارای عملکرد در حد متوسط باشد، می توانیم در یک طراحی مناسب و با توجه به امکانات واقعی نقشه زندگی را طراحی نماییم. این نقشه زندگی نیازمند به آموزشهای مناسبی است یعنی آموزش و تعلیم و تربیت زندگی باید فعال باشد و بطور موثر در حال کنش و واکنش و روزآمد نمودن اطلاعات خود باشد. این دانش و اطلاعات به مقدار زیادی در دوره های آموزش مهارتهای زندگی کسب می شود.

با توجه به مطالبی که گفته شد و با عنایت به اندیشه فعال شما خواننده محترم، بررسی کنید و بگویید که چرا فراگیری مهارتهای زندگی ضرورت دارد؟ جواب را در ذهن مرور نمایید. از کاغذ و قلم و از اندیشه های دوستانتان بهره مند شوید. این قاعده ایجاد یک انرژی مضاعف می نماید. و تلاشهای تفکری شما را بیشتر به نتیجه نزدیک می نماید.

تصویر دنیایی خالی از مشکل و فشار تقریبا امری قریب به محال است. دنیا به مرزهای بسیار گسترده و عمیق فشار و سختی نزدیک می شود. فشار زیاد در مدت طولانی به استرس منجر می شود. با این استرس چه باید کرد؟ نحوه زندگی انسانها بر میزان استرس تاثیر مستقیم می گذارد.

دنیا و استرس دست در دست یکدیگر دارند. در حدیث قدسی خداوند فرموده است که انسانها در دنیا به دنبال چیزی می گردند که من آن را نیافریده ام. و آن آسایش و دوری از سختی است. ماهیت دنیا، ماهیت زندگی فردی و اجتماعی انسانها، با سختی و فشار روانی همراه است. سختی های زندگی دنیوی مانند شرایطی است که ما در هوای سرد واقع شویم. درست است که سرما برای ما مشکلاتی فراهم می آورد که می تواند آزار دهنده باشد ولی کافی است که خود را در برابر آن مسلح و توانمند سازیم. پوشش مناسب و استفاده از وسایل گرما ده مناسب راه مقابله موثر با سرماست. برای مقابله با مشکلات واقعی خودمان نیز بایستی از تکنیکها و توانمندیهای مقابله جو یا نه و ابعاد مختلف مهارتهای زندگی استفاده کنیم.

این تکنیکهای مقابله ای ما را به برخورد و حل و فصل مسائل وادار می سازد، اجتناب، دوری و انکار مسائل هیچ کمک واقعی به ما نمی کند. ممکن است در کوتاه مدت احساس آسودگی و راحتی خیال پیدا کنیم اما در دراز مدت مشکلات عدیده ای را فراهم می کند. مشکلات، واقعیتهای زندگی ما هستند انکار مشکل، انکار واقعیت است و هر گاه بر روی واقعیت دربها را ببنیدیم بالاخره از پنجره وارد می شوند. ورود از پنجره یعنی غافلگیر شدن، یعنی قدرت کنترل اوضاع را از دست دادن. شیوه ما در برخورد با مشکلات متفاوت است گاه آن را می پذیریم و تصور می کنیم این سرنوشت ماست چه میشود کرد؟ آن را تحمل می کنیم، گروهی دیگر آن را انکار میکنند، دست به پنهان کاری می زنند، گروهی آه و فغان سر می دهند از همه چیز و همه کس، دنیا و زمان و حتی خداوند شاکی می شوند، گناه را به گردن دیگران می اندازند و مسئولیت خود را در بروز مشکل و یا حتی مقابله با آن را انکار می کنند. گروهی آنقدر مشکل را بزرگ نشان می دهند، واقعیت آن را اغراق آمیز و مبالغه آمیز جلوه می دهند تا نشان دهند خیلی مظلوم واقع شده اند احساس قربانی بودن و احجاف به آنها دست می دهد.

اینها همه افرادی هستند که به نوعی از مشکل اجتناب می کنند و چون قدرت حل آن را در خود نمی بینند همواره احساس شکست و ناکامی را با خود حمل می نمایند. دچار احساس ناکامی آموخته شده می شوندو برای خود هویت شکست را انتخاب می کنند. اما گروهی دیگر رفتاری منطقی، پویا و کارآمد را سر لوحه خویش قرار می دهند. آنها با کسب اطلاعات مناسب شناخت صحیحی از مشکل خود پیدا می نمایند. مشکل تا زمانیکه در ذهن بصورت یک جمله خبری است جز ناامیدی، ضعف و ناتوانی و عدم انگیزه برای رفع آن چیزی را بوجود نمی آورد. اما این گروه، مشکل خود را با یک تغییر مناسب در صورت جمله آن را تبدیل به یک جمله سوالی می نمایند اکنون آنها با یک مساله روبرو هستند.

در این جملات دقت کنید:

علیرضا اصلا از من حرف شنوی ندارد. (جمله خبری –مشکل)

چه اتفاقی می افتد که علیرضا حرف مرا گوش نمی دهد؟ (جمله سوالی – مساله)

شما در قبال کدام جمله احساس مبارزه، تلاش و انگیزه برای حل موضوع پیدا می کنید؟ به احتمال قریب به یقین جمله دوم را انتخاب می نمایید. بله درست است جمله سوالی دوم ما را برای حل آن علاقه مند می سازد.

در واقع این مهم نیست که ما مشکل نداشته باشیم چون هم واقعیت خلاف آن است و هم اگر چنین شرایطی را تصور کنیم شرایط لذت بخشی نخواهد بود. بلکه مهم آنست که ما قدرت حل موضوعات مختلف خود را داشته باشیم. به میزانی که انسان از پس حل مسائل خود برآید، میزان موفقیت او را می توانیم پیش بینی کنیم چنین انسانی برای خود هویت توفیق را می سازد. و به واقعیت اطراف خود دیدی منطقی و واقع نگر را دارد و بر قدرت ارتباط با واقعیت او لطمه ای وارد نشده.

فلذا همانطور که گفته شد، باید مطمئن بود که انسان در طول زندگی دچار مشکلات و بحرانهای مختلف می شود و در مقابل آزمایشات و امتحانهای بسیاری قرار می گیرد و تنها کسی سربلند و موفق از این دایره خارج می شود که روشهای صحیح آزمودن را بداند برای پیمودن راه زندگی و برای آنکه همواره در میانه راه زندگی قرار بگیریم نیاز است که مهارتهای پیمودن این راه (مهارتهای زندگی) را فرا بگیریم. فراگیری و نگهداشت مهارتهای رفتاری اختصاصی به گونه ای معنا دار به بهزیستی روانی فرد مربوط است. افرادی که می توانند از آموزش مهارتهای زندگی استفاده کنند کسانی هستند که به دنبال سازگاری رفتار هستند و در مواجهه با فشار های روانی از توان کافی برخوردارند. آنها نگرش مقابله ای نیست به زندگی دارند و به جای اجتناب و یا انکار مشکلات خود سعی می کنند آنها را تحت کنترل خود در آورند. و برای این مقابله، مهارتهای زندگی که مهارتهایی هستند که از طریق آن فرد می تواند مسئولیت فردی، خانوادگی و اجتماعی خود را پذیرفته و بدون لطمه به دیگران با خواسته ها، نیازها، موانع و مشکلات روزمره روبرو شود را فرا می گیرند.

از این رو برنامه های مهارت آموزی دو هدف:

۱) افزایش عملکرد ویژه تکلیف

۲) توانش کلی در موقعیتهای گوناگون زندگی را پی می گیرد و قطعا این مهارتها اکتسابی اند. آنچه که مهارتهای زندگی نامیده می شود حاصل کار پژوهشگران عصر حاضر نیست بلکه بسیاری از این مهارتها در لابلای تعالیم الهی و بخصوص در قرآن و احادیث بیان شده است. مانند تلاش برای "برقراری ارتباط موثر و مفید بین فردی" و "خودشناسی" و توجه به ارزشها که ا زمباحث اصلی مهارتهای زندگی است به کرات در منابع دینی مورد تاکید قرار گرفته است. مهارتهای زندگی انسان را در قابل استرسها که بخشی از آن ناشی از تغییرات رشدی بهنجار کودکی می باشد مانند رشد و تغییرات هورمونی و همچنین بخشی دیگر از استرسها ناشی از ارتباط کودک با والدین و اجتماع می باشد مانند طلاق والدین، نقل وانتقال خانواده ها تغییر مدرسه، بیماریهای جسمانی مزمن و شدید و .... می باشد و برخی دیگر نتیجه ویژگیهای طبیعی زندگی اجتماعی است واکسینه می نماید. امروزه علیرغم ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی و تغییر در شیوه های زندگی، بسیاری از افراد در رویا رویی با مسائل زندگی فاقد توانایی های لازم و اساسی هستند و همین امر آنان را در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی روزمره و مقتضیات آن آسیب پذیر نموده است. پژوهشهای بی شماری نشان داده است که بسیاری از مشکلات بهداشتی و اختلالات روانی – عاطفی، ریشه های روانی – اجتماعی دارد. و همین مشکلات بر سطح سلامت روان تاثیرات سوء می گذارد. علاوه بر این سایر پژوهشها نشان داده اند که عزت نفس پایین، ناتوانایی در بیان احساسات و فقدان مهارتهای ارتباطی از عوامل مهم بسیاری از مشکلات فردی مانند سوء مصرف مواد، بزهکاری، بی بند و باری جنسی رفتارهای مخاطره آمیز و خشونت می باشد. لذا سازمان جهانی بهداشت به منظور ارتقای سطح بهداشت روانی و پیشگیری از آسیبهای روانی – اجتماعی برنامه آموزشی مهارتهای زندگی را در تمام دنیا و برای تمامی جوامع پیشنهاد می کند و از سال ۱۹۹۳ در مدارس جهان اجرا گردیده است. و این امر به سبب اشراف و آگاهی به این واقعیت است که از ۶۵ میلیون سالی از خلقت انسان می گذرد، بتدریج با پیچیده تر شدن زندگی، او با مسائل پیچیده تری روبرو گردیده. شاید قبلا نیروهایی که طبیعت برای انسان فراهم کرده بود به او کمک می نمود که از پس مسائل خود برآید ولی بتدریج او دید که قدرت رویارویی معمولی با موضوعات محیط زیست درونی خود را ندارد. انسان برای زنده ماندن و تبعیت از اصل تعادل حیاتی لازم دید که در خود چنان توان و مقابله ای را بوجود آورد که بتواند با انواع فشارها و نیروهایی که از اطراف و از درون به او وارد می شود، برخورد موثر بنماید.

مهارتهای زندگی اساسا یک مبنای رشدی اساسی را از زندگی ارائه می کند که این اساس و مبنای رشدی، همانگونه که فروید مطرح کرده است همه را قادر می سازد که دوست داشته باشیم و کار سازندگی را انجام دهیم عبور موفقیت آمیز از مسیر زندگی در چهار زمینه مهم خانوادگی، تحصیلی، اجتماعی و شغلی نیازمند به مهارت و کارآیی در مهارتهای زندگی است.

عدم توانایی در عبور موفقیت آمیز از زمینه های مختلف فرد را با مشکلات متعددی در مقاطع مختلف سنی می نماید. آیا طبیعت همه تواناییهای لازم برای یک زندگی سالم را برای انسان فراهم کرده؟ آیا انسان می تواند با استفاده از این تواناییها، توانمندیهای دیگری را نیز برای خود فراهم آورد؟ انسانها برای مقابله ی سازگارانه با استرسها، موقعیتهای مختلف و کشمکشهای زندگی به کارکردهایی نیاز دارند که آنان را در کسب این توانایی تجهیز نماید. این کارکردها بسیار زیربنایی هستند و در فرایند تحول، شکل می گیرند. کارکردهایی نظیر شناختها، عواطف و رفتارها که در قالب ساختارهایی مانند عزت نفس، خودکارآمدی، توانایی حل مساله، مقابله، درک از خود، مهارتهای اجتماعی و سبکهای اسناد تجلی می یابد (دیلمی، ۱۳۸۴) اگر چه دو اصطلاح مهارتهای زندگی و مهارتهای اجتماعی هر دو بر اهمیت رشد اساسی زندگی تاکید دارد اما بین آنها تمایز عمده وجود دارد. مهارتهای اجتماعی زیر مجموعه مهارتهای زندگی است و شامل عملکرد بین فردی می باشد که از دو بخش درون فردی و بین فردی از ماهیت انسان تشکیل شده است (آقا جانی، ۱۳۸۱).

از جمله این مهارتهای اجتماعی، مهارت جرات ورزی و حل مساله می باشند. عده ای دیگر مهارتهای اجتماعی را بر حسب اصطلاحات رفتاری قابل مشاهده مانند تماس چشمی و ارتباطات کلامی و غیرکلامی مطرح می کند. (کلی ، ۱۹۸۲، داردن و گازدا، ۱۹۹۶، به نقل از اسماعیلی، ۱۳۸۰). در حالی که اصطلاح مهارتهای زندگی همانگونه که گازدا و دیگران (۱۹۸۷) مطرح کردند به جنبه ای بر می گردد که شامل عملکرد بین فردی موثر می باشد. بطوری که دارای چهار بعد در زندگی می باشد و این ۴ بعد (جسمانی، روانی – عاطفی، اجتماعی و معنوی) در سراسر زندگی می تواند کاربرد داشته باشد. مهارتهای اجتماعی عمدتا از طریق یادگیری بدست می آیند مانند مشاهده، الگو برداری، فیدیک و مرور ذهنی. و این مهارتها با تقویت اجتماعی افزایش می یابد و عواملی مانند سن، جنس و ویژگیهای شخصیتی بر عملکردهای اجتماعی اثر می گذارد.

از سونی مهارتهای زندگی شامل رشد خودکفایی در افراد توانایی حل مساله جهت ارتباط دوستانه و مستقیم برای بدست آوردن حمایت اجتماعی و حفظ آن و کنترل هیجانات و احساسات شخصی است.

همانطور که قابل پیش بینی است، آموزش مهارتهای زندگی موجب ارتقاء ظرفیت روانشناختی اشخاص می شود و قدرت سازگاری آنان را در مقابل مسائل و مشکلات زندگی فردی و اجتماعی بالا می برد، بعضی از اشخاص توانایی مقابله با مشکلات و موقعیتهای چالش انگیز را خیلی زود از دست می دهند و در دام انزوا، افسردگی، رفتارهای ضد اجتماعی، خشونت و یا پناه بردن به مصرف داروها به ویژه اعتیاد گرفتار می شوند. درحالی که عده ای دیگر به راحتی قادرند از پس این موقعیتها برآیند و بدون عارضه خاصی مشکل را بر طرف نمایند و یا آن را پشت سر بگذارند این تفاوت در واکنشهای مقابله ای و دفاعی افراد به تفاوتها در ظرفیت روان شناختی آنها نسبت داده می شود. بنابراین برای استحکام بنیان خانواده و موفقیت افراد می بایست ظرفیت روانشناختی افراد را بالا ببریم (علوی، ۱۳۸۴).

ظرفیت روان شناختی یک فرد عبارتست از توانایی شخص در مواجهه با انتظارات و سختی های زندگی روزمره. هر قدر این ظرفیت روانشناختی بالاتر و بیشتر باشد به همان اندازه شخص قادر خواهد بود سلامت روانی – رفتاری خود را در سطح بهتری در خانواده نگه دارد و به شیوه های مثبت و کارآمد به حل و فصل مشکلات خانواده بپردازد بجای آنکه با رفتارهای ناسالم چون ابراز پرخاشگری و خشونت و یا انفعال و باری به هر جهت بودن، مشکلات را بیشتر و پیچیده تر نماید. با فراگیری مهارتهای زندگی فرد قادر می شود مسئولیتهای نقش اجتماعی خود را بپذیرد و بدون لطمه زدن به خود و دیگران با خواستها و نیازها، انتظارات و مشکلات روزانه بویژه در روابط بین فردی به شکل موثری روبرو شود.

بررسی کنید که آیا شما و اعضای خانواده تا از ظرفیت روانشناختی مناسبی برخوردار هستید؟ چه اتفاقهایی برای شما رخ داده که نشان می دهد سطح ظرفیت روانشناختی شما در حد مطلوبی بوده یا خیر؟

ممکن است افراد از سطح مناسبی در ظرفیت روانشناختی برخوردار نباشد اما می توانند از طریق فراگیری مهارتهای زندگی، این سطح را بالاتر می برند. ظرفیت روانشناختی و فراگیری این مهارتها بر یکدیگر کنش و واکنش متقابل دارند.

مهارتهای زندگی توانایی های روانی اجتماعی برای رفتار انطباقی و موثر هستند که افراد را قادر می سازد تا به طور موثری با مشکلات مقابله کنند آموزش این مهارتها موجب ارتقاء رشد شخصی و اجتماعی، محافظت از حقوق انسانها و پیشگیری از مشکلات روانی اجتماعی می شود (سازمان بهداشت جهانی ۱۹۹۸).

مهارتهای زندگی طیف وسیعی از توانایی ها هستند که آموزش هر یک از آنها شخص را در مراحل مختلف زندگی یاری خواهد داد تا با قدرت بیشتری در برابر مشکلات مقاومت نموده و قدرت سازگاری، رفتار مثبت و کارآمد را افزایش می دهد در نتیجه این توانایی ها فرد را قادر می سازد تا مسئولیت نقش های اجتماعی خود را بپذیرد و بدون لطمه زدن به خود و دیگران، با خواسته ها، انتظارات و مشکلات روزانه، به ویژه در روابط بین فردی، با مشکل به نحو موثرتری روبرو شود. به این ترتیب تحلیل بنیادی این مهارت ها نشان می دهد که می توان آنها را پایه فعالیت های مربوطه به ارتقای بهداشت روانی افراد جامعه قرار داد.

مهارتهای زندگی، ابزار بسیار موثری برای حفظ بهداشت روان فرد و جامعه است. ما برای حفظ بهداشت روان می توانیم از راههای طبیعی و مصنوعی استفاده نمایم. ابزار طبیعی ارتقاء سلامت روان، توانمندیهای است که طبیعت برای ما فراهم نموده مانند خوابیدن، حرکت کردن، خندیدن، خوردن، گریستن، شستشو و قدرت باروری یا تولید کنندگی گاهی استفاده نامتناسب از آنها سلامت روان را به خطر می اندازد. همچنین می توانیم از راه مصنوعی به بهداشت روان خود کمک کنیم. منظور از راههای مصنوعی، ابزار و طرقی است که ما خود آن را بوجود آورده ایم و با اکتساب و یادگیری، شیوه استفاده از آنها خودمان را یاوری می نماییم. این ابزار مصنوعی در سه دسته مهم قرار می گیرند: شیوه های تاثیری مانند رادیو، تلویزیون و ... شیوه های تخدیری مانند مواد مخدر و مکانیسم های دفاعی شیوه های تلویحی نیز وجود دارند که ابزار آن تفکر، هنرپروری، ورزشی، ادب ورزی، خلاقیت، توجه به افراد موفق و .... می باشد.

استفاده مناسب و انتخاب صحیح هر کدام از این شیوه ها نیازمند شناخت و آگاهی مناسب و اراده و پشتکار قوی برای بکار بردن یا عدم بکارگیری آنهاست که از طریق مهارتهای زندگی این شناخت و آگاهی لازم را کسب می نمایم. و تصمیم می گیریم که با بررسی و ارزیابی از مشکل از کدام ابزار مناسب برای ارتقائ بهداشت روان استفاده کنیم. لذا در قابل هر مشکل و مساله ای دو نوع ارزیابی وقوع می پیوندد. اولین سطح ارزیابی با این سوال آغاز می شود. آیا مشکل آنقدر مهم است که مرا آزار دهد؟

در سطح دوم ارزیابی این سوال را از خود می نماییم: اگر از موضوع آزار می بینیم چه اقدامی انجام دهم تا آزار آن برایم کمتر ایجاد نگرانی کند؟ (به عبارتی دیگر: آیا برای نجات خود می توانم کاری بکنم؟)

این سطوح دوگانه از ارزیابی بر نحوه واکنش شما نسبت به مشکل تاثیر قابل ملاحظه ای دارد. نحوه پاسخ ما به این سوالات بر طبق مطالعه ای که فولکمن و لازاروس (۱۹۸۸) انجام داده اند در یکی از گروههای زیر گنجانده می شود:

۱) مقابله رویارویی: فرد سعی می کند در همان موقعیت خود بماند و از همه آنچه که می خواهد دفاع کند.( نکیا پس از طلاق والدینش، بدون توجه به اعتیاد شدید و خشونت فیزیکی پدر علیه مادرش، همچنان تلاش می کرد که آنها با هم زندگی خود را دوباره شروع کنند).

۲) بی اعتنایی (فاصله گرفتن): فرد بکار خود ادامه می دهد، انگار نه انگار که اتفاقی رخ داده (حامد پس از ورشکستگی پدرش همچنان خواسته ها و نیازهای خود را مبنی بر خرید لباس، اتومبیل و ... را خواهان است).

۳) جستجوی حمایت اجتماعی : شخص با کسی که می توانست به نحو موثر و شایسته ای به او کمک کند ارتباط برقرار می کند و از او کمک می خواهد. (زهرا که تصمیم به جدا شدن از همسر معتادش داشت، تصمیم گرفت قبل از اقدام به طلاق، از گروههای N.A برای ترک اعتیاد همسرش کمک بگیرد)

۴) خویشتن داری : فرد سعی می کند که احساسات خود را کنترل کند. (مهدی علیرغم آنکه از توهینها و تحقیر کردنهای همسرش کلافه شده بود و به شدت مایل بود که بر سر همسرش فریاد بکشد، خود را حجاب کرد که با جلوگیری از ابراز احساسات منفی، موضوع را پیچیده تر نکند.

۵) مسئولیت پذیری : فرد خود را بخاطر آنچه که درست انجام نداده و به وظایفش عمل ننموده زیر سوال می برد. (احمد وقتی توجه کرد که ایرادهای رئیسش از او منطقی است و او این اواخر همواره با تاخیر به اداره رسیده از خود شرمنده شد و علت این همه بی نظمی را از خود سوال کرد)

۶) اجتناب – فرار : فرد تنها راه پایان دادن به بحران را در فرار از موقعیت تنش زا می داند. (میترا حوصله اینکه مادرش او را بخاطر نمرات پاینش مورد سوال قرار دهد وحشت زده بود، به همین خاطر سعی کرد به محض آمدن مادرش به خانه، خود را به خواب بزند.

۷)حل مساله با برنامه ریزی: فرد با اشراف به موضوع و جمع آوری اطلاعات مناسب، مطمئن است که چه می خواهد و چه باید انجام دهد. به همین خاطر همه تلاش خود را بکار می گیرد تا با انجام مراحل مشخص، مساله خود را حل نماید.

این گروه در مقابله با مشکلات زندگی، توان و امکان رشد خود را بالا می برند. اگر احساس کنند که می توانند درباره مشکل کار موثری انجام دهند، مقابله آنها، متمرکز بر مشکل است. ولی زمانی که مشکل را فراتر از تواناییهای خود ارزیابی کند، مقابله متمرکز بر هیجان از خود نشان می دهد.

بنابراین مادر مقابله با مشکلات و بر اساس دو سطح ارزیابی با دو ادراک بسیار مهم روبرو هستیم:

۱) درک فشاری که شرایط به ما تحمیل می کند (درک نیروی موقعیت)

۲) درک توانایی جهت مقابله.

تعادل بین این دو موضوع می تواند به ما احساس خوب موفقیت یا احساس منفی تهدید و ناتوانی را القا نماید. هر گاه شرایط را به خوبی می شناسیم و یا معتقدیم که در این شرایط تهدید مهمی وجود ندارد ما استرس و فشار روانی را تجربه نمی کنیم بنابراین نیروهای درونی مان برای مقابله تجهیز نمی شوند. گاهی شرایط بگونه ای است که در حد تجربه های پیشین ما نیست و ما نیروها و قوایمان را آماده مقابله می کنیم. اگر احساس کنیم نیروی محیط بسیار بالاست و یا توان ما برای مقابله اندک است. آن وقت احساس پریشانی و برانگیختگی می کنیم. مثل زمانیکه کارهای زیادی باید انجام بدهیم ولی وقت کافی نداریم، یا قرار است اقساط عقب افتاده خود را پرداخت نماییم بدون آنکه پول کافی داشته باشیم. در چنین حالتی اگر آموزش لازم ندیده باشیم و یا در خود توان افزایی (توانمند سازی) نکرده باشیم، با انباشت آشفتگی روبرو خواهیم شد. همه ما از قرار گرفتن در شرایط آشفتگی و بهم ریختگی بیراز هستیم. اما گاهی از شدت فشارهای وارده احساس می کنیم که هیچ راه گریزی وجود ندارد. اما مطمئنا راه قابل وصولی برای خلاصی از این مهلکه وجود دارد و آن تلاش برای کاهش فشار شرایط است و به حداقل رساندن تاثیر موقعیتهای پریشان کننده و یا فراهم نمودن و اکتساب منابع جدید برای رویارویی این موقعیتها

همه ما در هر سنی و یا هر تجربه و سطح توانایی تحصیلی، شغلی، مالی و معنوی نیازمند آموختن این شیوه ها هستیم چون نمیتوانیم زندگی عادی از فشار و مشکل داشته باشیم لذا بایستی هدفمان موفقیت در زندگی، افزایش بهبود در عملکردهایمان باشد تا از نتایج مخرب فشارهای روانی موجود در زندگی در امان باشیم.

با اعتماد بالا می توان یقین داشت که در بسیاری از موارد انسان محصول انتخابهای خود است و در قابل این انتخابها مسئول می باشد. خداوند برای مغز و روان ما قدرتی فراهم نموده که می تواند برای تغییر دادن دنیای اطرافش فعالیتهای خود را تنظیم کند. وقتی بتوانیم نیازهای اساسی خود را مانند نیاز به تعلق (که ما را به یادگیری همکاری نمودن در واحدهای مشخصی ترغیب می کند)، نیاز به قدرت( که ما را به کسب تواناییها و شایستگی ها برای ارتقاء مقام خود وادار می نماید)، نیاز به لذت (طبیعتا از آنچه باعث بخش می شود ما را بر حذر می دارد) و نیاز به آزادی (تمایل به استفاده از فرصتها و انتخابها را با توجه به قدرت اراده ارضا می نماید) و بسیاری از نیازهای دیگر را از طرق مطمئن رفع نماییم بطوریکه نه به ما ضرر برساند و نه به دیگران به معنای آن خواهد بود که ما قدرت کنترل را در دست داریم، نه آنکه شرایط ما را کنترل نمایند. اگر چه طبق نظریه رفتار درمانی به نظر می رسد وقتی محرکی بر ارگانیزم وارد می شود او نسبت به ماهیت آن محرک، از خود پاسخی ارائه می دهد. اما باید دانست که فاصله بین محرک و پاسخ فضایی است که از طریق اراده، انتخاب و تصمیم گیری انسان پر می شود. این فضا ناشی از دنیای پدیدار شناختی و قدرت تفکر و ادارک و احساسات او می باشد.

موفقیت ما در مقابله با مشکلاتمان و نوع پاسخهایی که به محرکهای اطرافمان ارائه می دهیم میزان احترام و ارزشمندی و سطح دوست داشته شدن و دوست داشتن ما را می تواند تعیین کند. درصد این موفقیت از طریق فراگیری و بکارگیری مهارتهای زندگی که دو حلقه از هم جدانشدنی هستند تخمین زده می شود.

اکنون این سوال را از خود بپرسید، موضوع را با اعضای خانواده تان در میان بگذارید بررسی کنید تاکنون شما و یا اعضای خانواده تان در قبال مشکلات و استرسهایی که به آنها وارد شده است چه ارزیابیهایی از توان خود و یا نیروی مشکلات داشته اید؟

آیا موقعیتها و محرکها توانسته شما را کنترل کند، شما را برانگیخته کند یا شما با افزایش توان افزایی در خود توانسته اید موقعیتها و محرکها را کنترل کنید و جلوی برانگیختگی های مداوم خود را بگیرید؟ هرگاه محیط شما را برانگیخته کرده احساس شما چه بوده؟

هرگاه شما محیط و محرک را کنترل کردید احساستان چگونه بوده است؟

برای مهارتهای زندگی تعاریف زیادی مطرح شده مثل:

۱) مهارتهای مربوط به امرار معاش مانند اینکه چگونه فرد مشغول کاری می شود.

۲) مهارتهای مراقبت از خود مانند مصرف غذاهای سالم، درست مسوال زدن و ...

۳) مهارتهایی که برای پرداختن به موقعیتهای پر خطر زندگی استفاده می شود مانند نه گفتن به فشار جمع جهت استفاده از مواد مخدر یا پایین آوردن سطح فشار روانی برای آنکه رفتار هیجانی نامناسب از فرد سر نزند.

در این یاداشت تعریف سوم مد نظر قرار می گیرد، موریس. ای. الیاس از دانشگاه راجرز در امریکا و مولف کتاب "تصمیم گیری اجتماعی و رشد مهارتهای زندگی" تعریفی از مهارتهای زندگی ارائه می دهد، او می گوید: مهارتهای زندگی یعنی ایجاد روابط بین فردی و موثر، انجام مسئولیتهای اجتماعی، انجام تصمیم گیریهای صحیح، حل تعارض ها و کشمکش ها بدون توسل به اعمالی که به خود یا دیگران لطمه می زنند موسسه بریتانیایی TACADE و مولف کتاب "مهارتهای لازم برای مدارس ابتدایی" تعریف دیگری از مهارتهای زندگی ارائه می دهد: مهارتهای شخصی و اجتماعی که کودکان و نوجوانان باید آنها را یاد بگیرند تا بتوانند در مورد خود، انسانهای دیگر و کل اجتماع بطور شایسته، موثر و مطمئن عمل نمایند. (به نقل از سازمان بهداشت جهانی ترجمه نوری قاسم آبادی و محمد خانی، ۱۳۸۰ص ۱۶).

سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۴ مهارتهای زندگی را اینگونه تعریف می کند: مهارتهای زندگی یعنی توانایی لازم برای رفتار مثبت و سازگارانه که به فرد توان رویارویی موثر با چالش های زندگی روزانه را می دهد. (به نقل از یونیسف ۱۳۸۲).

بنابراین آنچه در تعاریف گوناگون ملاحظه می شود و موضوع مشترک بین همه تعاریف، توصیفی است که از مجموعه مهارتها یا وظایف که به موقعیت فرد در بزرگسالی نسبت داده می شود، می باشد.

این مهارتها مبتنی بر یک ساختار تئوریکی است که دارای اهداف کلی مشاوره و بهداشت روانی می باشد.

سید رفیع موسوی اورته بلاغی

۱- Coping with problem

۱ - Frastrative

۲ - Mental health

۳- Life

۱ - Life plan

۲ - Life education

۱ - Up to date

۲ - life Skills

۳ - Cynergy

۱ - Learning helplessness

۲ - Failure identification

۳ - Difficult

۴ - problem

۱- success identification

۲ - Reality testing

۳ - Well- being

۱ - Life skills training (L.S.T.)

۲- Skills training programs

۳ - Performance

۴- Competency

۱ - Kelly

۲- gazda

۱- Social support

۲- Self - control

۱ - Responsibility

۲ - Escape - avoidonce

۳ - problem - focused

۴ - Emotion - focused

۱ - Arousal

۲ - Empowering

۱ - Stimulus

۱ - Response

۲- phenomenological