چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

حاشیه‌ای بر رمان «پری فراموشی» نوشته فرشته احمدی شکستِ ذهن


حاشیه‌ای بر رمان «پری فراموشی» نوشته فرشته احمدی شکستِ ذهن

استراتژی‌های به‌کارگیری تجربه‌های متفاوت روایی در رمان در عین جذابیت، فریبنده‌اند. داستان‌نویس در مقام ذهنی که می‌خواهد نوع دیگری از روایت را کشف و اجرا کند، علاوه بر جسارت …

استراتژی‌های به‌کارگیری تجربه‌های متفاوت روایی در رمان در عین جذابیت، فریبنده‌اند. داستان‌نویس در مقام ذهنی که می‌خواهد نوع دیگری از روایت را کشف و اجرا کند، علاوه بر جسارت نیازمند آگاهی متنی است نسبت به پدیده‌ها و مولفه‌هایی که قرار است در نوشته او تغییر شکل داده و آن حس تفاوت را آشکار کنند. به همین خاطر رمان تجربی به شکلی شفاف وضعیت خود را نسبت به زمان حال و معاصرش روشن می‌کند و توجیه رفتارهای درون متنی‌اش را به نحوی تبیین می‌کند که منطق روایی و خوانشی‌اش باورپذیر شوند.

رمان «پری فراموشی» نوشته فرشته احمدی، نمونه‌ای از این فرآیند است که با وجود لحظات خلاقانه و جسارت‌های مفهومی‌ای که در آن دیده می‌شود، فاقد آن توجیه‌پذیری‌ای است که با توسل به آن می‌توان منطق روایی و خوانشی رمان را درک کرد. این رمان قرار بوده، روندی باشد از یک روایت جزءبه‌جزء و نفس‌گیر که به دلیل استراتژی ناصواب نویسنده‌اش به متنی تبدیل شده که علاوه بر اینکه به شدت مخاطب را خسته می‌کند، نمی‌تواند برای روند خاص ذهنی‌گرایی‌اش توجیه و دلیلی درون متنی پیدا کند و در اختیار مخاطب قرار دهد. رمان روایت روزگار دختری جوان است که نسبت به پدیده‌ها، اعم از جاندار و بی‌جان، واکنشی همه‌جانبه، وسواسی و عذاب‌‌آور دارد. این شخصیت که نویسنده به شدت شیفته ویژگی رفتاری‌اش است، مدام از قصه‌گویی طفره می‌رود و وضعیت‌های کاذبی را می‌سازد که قرار است ما را با نوعی دوگانگی زیبایی شناسانه روبه‌رو کند. استراتژی روایی واقعا جالب و جذاب است، اما نوع اجرای آن که با دست انداختن به ذهنی‌گرایی کهنه پاره‌ای رمان‌های دهه ۶۰ ساخته شده از یک‌سو و ضعف مفرط زبانی نویسنده و ساختن یک زبان روایی سنگین، راکد و صرفا ابزاری از سوی دیگر باعث شده تا رمان سقوط کند. احمدی مانند بسیاری از داستان‌نویسان دیگر ما، در شروع رمان، مشکل دارد و همان ذهنیت سنت‌گرایی مرسوم که نوعی «مقدمه» برای نوشتن می‌طلبد، او را نیز اسیر خود کرده و باعث شده تا رمان را بد شروع کند.

از طرفی تاکید بی‌دلیل نویسنده بر به تاخیر انداختن ماجراها و ایجاد یک فضای کند پرگو، عرصه را بر شخصیتی که جنسی کاملا رئالیستی دارد تنگ می‌کند. من نمی‌فهمم چرا نویسنده پری فراموشی این قدر دنبال گذر از رئالیستی است که از قضا هویت اصلی شخصیتش در سایه آن متصور می‌شود. در واقع اشتباه بزرگ او چیدمان غلط و ذهنیت قدیمی است نسبت به مفهوم تجربه در رمان. رمان مدام می‌خواهد تلقین کند که متفاوت است، جور دیگری دنیا را روایت می‌کند و اصلا ماجرا جای دیگری است... اما تمام این ادعاهای درون متنی با یک سهل‌انگاری ساختاری پوچ از آب درمی‌آیند و رمان که ظاهرا شکل و شمایلی مدرن دارد به اجرای ناشیانه‌ای از رمان تجربی تبدیل می‌شود. تاکید نویسنده بر ذهنی‌گرایی اصلا توجیه نمی‌شود و گاه ‌بی‌دلیل به روندی عذاب‌آور می‌انجامد. روایت آنچنان در این ذهنی‌گرایی و در عین حال بلاتکلیفی ساختاری فرو می‌رود که تلاش اصلی نویسنده یعنی نوعی شخصیت‌پردازی «رمان نو» وار آن چنان به چشم نمی‌آید. پراکندگی مفرطی که در این شخصیت‌پردازی وجود دارد و اصولا هدف روایی متن- که بسیار سانتی‌مانتال است- ملغمه‌ای می‌سازند از تجربه‌هایی ناکام.

ذهن مولف بزرگ‌ترین مقصر این اتفاق است. ذهنی که مدرن شدن را در شکل ماهوی روایت جست‌وجو می‌کند ولی دقیقا از دل سنت‌دهه شصتی ادبیات ایران به پدیده‌ها نگاه می‌کند. جهنم ذهن تبدیل می‌شود و به شکلی از آتشی پریده رنگ که تلاش می‌کند به بافت اشیا و زمان نفوذ کند اما شکست می‌خورد و در نهایت عقب‌نشینی می‌کند. رمان «پری فراموشی» قرار بوده روایتی باشد از یک فرآیند جنون‌آمیز، اما نویسنده‌اش این جسارت را که از مرزهای حکایت کردن این جنون فراتر رفته و متن را تبدیل به مفهوم و روند جنون کند نداشته، برای همین تمام توانایی‌اش در شخصیت‌پردازی نسبتا مدرنش آنچنان به چشم نمی‌آید. فرشته احمدی‌‌قدرت جزیی‌نگری قابل تحسینی دارد، اما این توان را صرف نوعی ذهنی‌گرایی کم رمق کرده که جسور نیست، محافظه‌کار است و نمی‌تواند از رئالیسم عبور کند. رمان جنگ بین‌رئالیسم مرسوم و عادی با ذهن راوی است. جنگی که قرار بوده به یک روند زیبایی‌شناسانه تبدیل شود، اما این رئالیسم است که راوی او را از پا درمی‌آورد و توجیه‌های او را برای چنین شکل روایی‌ای ناپذیرفتنی جلوه می‌دهد.