چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
برو نگهبانی بِگُمار کتاب تازه ای از نویسندة کشتن مرغ مینا
1از زمان انتشار کتاب پرفروش کشتن مرغ مینا، اثر هارپر لی[1]، از آن به عنوان یکی از محبوبترین رمانهای امریکا نام برده میشود. کتاب بخشی از برنامة درسی بسیاری از دبیرستانهای امریکا و مدارس کشورهای دیگر است، و همچنان سالی یک میلیون نسخه از آن به فروش میرود. در داستان، اسکات فینچ، دخترک شیطان و جذابی، در امنیت شهر جنوبیِ کوچک و سنّتیِ آرامِ میکومب[2]، در آلاباما، شاهد واقعیتهای تلخی از رابطة سیاهان و سفیدها میشود، و رفتار نمونة پدرش، آتیکوس فینچ[3] را در دفاع از سیاهپوستی که به غلط متهم به تجاوز شده، ستایش میکند، که با فصاحت بسیار اصول والای (اخلاقی) ما را بر میشمارد. برای خوانندگان امریکایی، آتیکوس فینچ سرمشق شرافت حرفة وکالت است، و خود کتاب تقاضایی آشکار برای ایجاد هماهنگی نژادی و حقوق مدنی است.
پس از موفقیت فوقالعادة کشتن مرغ مینا، نویسنده خود را منزوی کرد تا وقت بیشتری را در شهر واقعی خودش، مونروویل آلاباما، بگذراند، و با اعلام اینکه «من هر آنچه را که میخواستهام گفتهام و حرف دیگری ندارم»، باعث تأسف عموم شد. و از آن پس هم دیگر چیزی منتشر نکرد. در نتیجه وقتی پس از پنجاه سال، انتشار رمان جدیدی از او اعلام شد، هیجان، شادی و حسابگریها را میتوان حدس زد؛ چنان بود که گویی کسی دنبالة کتاب برباد رفته را پیدا کرده است. خبرهای پیش از انتشارِ کشف بزرگ، در هالهای از ممنوعیتها و پچپچها پوشیده شد، و تعلیق دربارة لذت ادبی جدید و شگفتیهایی که این دنبالة دیرهنگام به وجود خواهد آورد، بالا گرفت. برو نگهبانی بگمار حتی پیش از پخش، پرفروش شد.
نخستین واکنشها حاکی از ناامیدی مبهم و تلاشهای رقیق برای ستایش از کیفیتهای خوب کتاب، و کمابیش بلافاصه، بازخوانی مجدد و موشکافانة کشتن مرغ مینا، برای درک ارتباط این دو اثر، بود. از همه مهمتر، مردم در حیرت بودند که چرا سطح کتاب دوم تا این حدّ از کتاب اول نازلتر است. مجموعهای از اظهار نظرهای خارج از حیطة ادبیات، بر پذیرش آن (از طرف مخاطبین) سایه افکند: در ابتدا چگونگی کشف آن، که مشکل مالکیت و اصالت را مطرح کرد؛ سپس سهم ویراستاران، هم در مورد این کتاب و هم در مورد کشتن مرغ مینا که اینک بخشی از کلاسیکهاست؛ آنگاه اشارة ضمنی به احتمال آسیبهای جسمی و روانیِ لی، که هرگونه پرداخت نقادانه را ناممکن میکرد (آیا آثار اواخر عمر دو کونینگ[4]، همان ارزش آثار پیش از آلزهایمر او را دارند؟)؛ چهارم، کیفیت واقعی خود کتاب؛ و سرانجام، به سر این همه پولی که گرد آمده بود، چه خواهد آمد.
هارپر لی پس از سکته در سال 2007 در آسایشگاهی نگهداری میشد و تا زمان مرگش در سال 2014 (در 103سالگی) ، تحت نظارت خواهرش، میس آلیس لی، که وکیل هم بود، مراقبت میشد. چند روز پس از مرگ میس لی، دستنوشتهای در «مکان امنی» توسط وکیل فعلی نویسنده، خانم تونیا کارتر[5] که دستیار میس لی بود «پیدا شد». کارتر کشف گرانبهایش را پیش کارگزار ادبی مناسبی برد و توضیح داده که: «تصادفات تاریخی گاه افراد گمنام را مرکز توجه قرار میدهند. و این اقبال من بود زمانی که ماه اوت گذشته کنجکاوی بر من غلبه کرد و دستنوشتة یکی از محبوبترین نویسندگان امریکا را که مدتهای مدیدی گم شده بود، یافتم.»
توضیحات کارتر ولی از جهات مختلف زیر سؤال رفت، به خصوص در مورد زمان یافتن دستنوشته؛ به گفتة بعضیها، همین مسئله موضوع بحث جلسهای با حضور کارگزار ادبی و ارزیاب بود که کارتر هم در آن حضور داشت، هر چند میگوید تمام مدت در جلسه حضور نداشته و از آن پس دیگر دستنوشته را ندیده است. اگر او در آن جلسه بوده، حاکی از آن است که هم او و هم دیگرانی از وجود دستنوشته اطلاع داشتهاند، و روی آن نشسته بودند تا میس لی بمیرد، چون احتمالاً او به انتشار دستنوشته اعتراض میکرد. از نوة ویراستار اصلی (کتاب اول)، تِی هو هوف[6]، نقل شده که مادربزرگش با انتشار برو نگهبانی بِگُمار به شکل فعلی موافق نبود؛ به عبارت دیگر، بدون ویرایش دقیق و مفصل، هر چند به نقل از ناشرِ هارپر لی، وی «میخواسته رمان دقیقاً به همین شکل و بدون هرگونه ویرایش منتشر شود.» آیا این اختلاف، کیفیت ادبی و موضع اجتماعی کتاب را روشن نمیکند؟
در مقایسه با کشتن مرغ مینا، برو نگهبانی بِگُمار، شتابزده و با شلختگی نوشته شده و در مواردی برخی دیدگاهها و حوادث آن مغایر با رمان اول است، و این سؤال را بر میانگیزد که نقش ویراستار در کشتن مرغ مینا تا چه حدّ اساسی بوده، چون متن آراسته و از نظر ادبی کامل است. بنا به گفتة ویراستاران و خود هارپر لی، کشتن مرغ مینا، در انتشارات لیپینکات[7]، توسط تِی هوهوف ویرایش اساسی شده، و به نقل قول از خود ویراستار، او و هارپر لی مدت دو سال روی آن کار کردند. نمایندگان هارپر توضیح دادهاند که برو نگهبانی بگمار، در حقیقت دستنوشتة اصلی سال 1950است، مِنهای بخشهایی که تبدیل به کشتن مرغ مینا شده است- بخشهایی که بر کودکی اسکات متمرکز است. برو نگهبانی بگمار در واقع چهلتکهای است از باقیماندة متن، که پس از در آوردن و ویرایش بخش کشتن مرغ مینا، حیف بوده دور انداخته شود.
«رمان» جدید، برو نگهبانی بِگُمار، مطالبی را از بیستسالگی اسکات بیان میکند، و موضوع واقعی دستنوشتة اصلی را میپروراند: سرخوردگی از پدر و جنوب. (روزنامة گاردین در انگلستان، که حساسیت ملّی ما را ندارد، تذکر میدهد که در خواندن برو نگهبانی بِگُمار، «نمیتوان از تحسین فوقالعادة قابلههایی (منظور ویراستاران) خودداری کرد که، در فکر اصلی، قُل ادبیای را که در رحم وجود داشته، شناسایی کردهاند.»)
همکاری آلیس لی با ناشر کتاب جدید را دوستی قدیمی از ساکنین مونروویل، زیر سؤال میبرد: «نل (آلیس) لی سکته کرده، چیزی به خاطر نمیآورد، عملاً کور و کاملاً کر است و بستة صندلی چرخدار... حالا خودتان نتیجهگیری کنید، که حتماً مخالف نتیجة من نیست... من خانم نل را از 1980 و خواهرش را از 1965 میشناسم، و هرگز حرفی از کتابی دیگر به میان نیامد. آدم شاخ در میآورد.»
سَم تِرِل، رستوراندار میگوید: «واکنش من، حال به هم خوردن و خشم است. فکر نمیکنم که نل یا آلیس حتی تصور داشتند که چنین کتابی نوشته شده است. من نمیفهمم چرا به مردم اجازه نمیدهند به دیدن نل بیایند.»
کارگزار ادبی لی در لندن گفت که وقتی به دیدن نل رفته بود، پیرزن بسیار عصبانی بود. حتماً میتوانسته مشکلاتی را که در مورد وضعیتاش بود شخصاً حل کند، ولی کارتر اجازه نمیدهد کسان زیادی به دیدن او بیایند. ظاهراً، ایالت آلاباما، وقتی به وسیلة پزشکی باخبر شد که لی پس از شنیدن خبر مرگ میس آلیس در نوامبر 2014، هیچگونه واکنشی نشان نمیدهد، تصمیم گرفت در مورد وضعیت او نسبت به اتهام «آزار کهنسالان» تحقیقاتی بکند، هر چند هیچگونه مدرکی به دست نیاورد.
در این فاصله، دانشمندان لهستانی متخصص متن، با کمک کامپیوترهای بسیار پیشرفته، هر دو متن مرغ مینا و نگهبانی را مورد موشکافی قرار دادند که ببینند شایعهای مبنی بر این که دوست دوران کودکی هارپر لی، ترومن کاپوتی، بخشی از رمان لی را نوشته، درست است یا نه. پاسخ آنها؟ در اساس خیر؛ یا شاید کمی از بخشها را؛ در غیر این صورت او بسیار در پایان مرغ مینا دخالت داشته؛ حال آن که برو نگهبانی بِگُمار تماماً توسط خود لی نوشته شده است. لیکن هرگونه تحقیقی در این مورد چالشی است حاکی از سوءظن نسبت به متن یا قابلیت نویسندگی هارپر لی، بهخصوص از آنجا که کمتر متن ادبیای مورد چنین تجزیه و تحلیلی قرار میگیرد.
با در نظر گرفتن وضعیت سلامتی لی و نیّتاش برای دستنوشته، دانشمندان لهستانیِ متخصص، پرسشهای مهمتری را در مورد نویسنده و اصالت متن ابراز میدارند. این که آیا هارپر واقعاً میخواسته این دستنوشته منتشر شود؟ و آیا کیفیت نازل آن، به گونهای، موفقیت اولیة او را تنزل میدهد؟ پرسشهایی که دربارة بسیاری از آثار منتشر شدة پس از مرگ (نویسنده) مطرح میشود، به عنوان مثال در مورد برخی آثار همینگوی. آیا این سوءاستفادهای بیشرمانه برای سودجویی و به بهای شهرت نویسنده نیست، و به قول نیویورک تایمز: «یکی از آزمندیهای حماسی در تاریخ نشر معاصر امریکا؟» و آیا ما اندیشة اجتماعی بیان شده در کتاب را بهدرستی فهمیدهایم؟
2تشخیص خط روایی اثر اصلی، که کشتن مرغ مینا از آن استخراج شده، بسیار آسان است و چارچوبی کلاسیک دارد. دختر خوشگذران به خانه و شهرش بر میگردد. اسکات، که اکنون بیست و شش ساله است، و دیگر با نام اصلیاش جین لوییز نامیده میشود، به میکومبِ آلاباما باز میگردد، که پس سالها اقامت در نیویورک، از خانواده دیدار کند، همان طور که خود هارپر لی به مونروویلِ آلاباما بازگشت. برادر اسکات، جِم، مرده است (مانند برادر هارپر لی)، و آتیکوس، پدر محبوب، پیر شده است. تمام اتفاقات زندگی در شهر کوچک کمابیش به روال معمول است، او خواستگاری وفادار دارد، و فک و فامیل و دوستان و آشنایانی، اما اتفاقی در میکومب رخ داده که او نمیفهمد.
نخست اینکه، او فضای چالشبرانگیز و عصبی موجود و همچنین گفتوگوهای تند و خشن را درک نمیکند، حرفهایی تازه دربارة «کاکاسیاها» و «آنها». (در نظر داشته باشیم) موقعیت تاریخی بسیار مهم است: سال 1957 است. در غیاب او، دادگاه عالی، جدایی سیاهان از سفید پوستان را در مدارس غیرقانونی کرده بود و «سازمان ملّی پیشبرد رنگینپوستان»[8] - یکی از مشکلآفرینان ماجرا – جوٌ را مغشوش ساخته بود، در نتیجه نحوة برخورد ساکنان سفیدپوست، که پیشتر مبتنی بر ادب و همزیستی بود، اکنون به تعصب نژادی شدید تبدیل شده بود، که حاصلش برانگیخته شدن خصومت سیاهپوستان بود.
جین لوییز متوجه میشود که اعضای خانوادة خودش – عمه آلکساندرا، عمویش، پدر محبوبش – و همچنین دوست پسرش هَنک هم به نحوی صحبت میکنند که زمانی که عازم نیویورک شده بود، برایش قابل تصور نبود. وقتی میبیند پدرش، گفتههای نژادپرستانة توأم با سخنان زشت یکی از همکارانش را در «انجمن شهروندان محلة میکومب» (انجمنی که در زمان رفتن او وجود نداشت)، تحمّل میکند، شگفتزده میشود.
خواننده، که با سناریوهای متعارف نحوة برخورد لیبرالهای شمالی با گردنکلفتها و نژادپرستهای جنوبی آشناست، ممکن است از برخورد تند جین لوییز نسبت به رفتار ملایم پدرش، که در حقیقت نکتة اصلی رمان است، متعجب شود. که چندان ربطی هم به خشم فعالان سیاسی ندارد بلکه، با همان طرز تفکر ابتداییاش، بیشتر برمیگردد به ناامیدیاش از خیانت پدرش و آنچه که دربارة اصولش فکر میکرده. و طبعاً حسرت جنوبِ دوران کودکیاش و سالهای 1930، که حال و هوای همزیستی نژادی بر جامعة صلحآمیز جنوبیها حاکم بود و همه اغلب آن را یادآوری میکردند، زمانی که مردم مهربان بودند، «آنها» از خود راضی نبودند، و همه با هم کنار میآمدند.
نگهبانی در بازة زمانی سالهای دهة پنجاه (میلادی) اتفاق میافتد؛ بعد از بازگشت جین لوییز به میکومب، و داستان به گذشته بازگشت میکند (فلاشبَک)، به دوران کودکی او، دورهای که در کشتن مرغ مینا شرح داده شده. چند صحنة طولانی را – به عنوان مثال، زمانی که اسکات (جین لوییز) نخستین عادت ماهانهاش را تجربه میکند، که تصور میکند حامله شده، چون پسرکی او را بوسیده بوده، یا به دلیل این که نسبت به پسر سیاهپوست بی سروپایی مهربان بوده – بهراحتی میتوان بدون هیچ تغییری در کشتن مرغ مینا گنجاند.
ما در عین حال گزارشهای مفصّلی از عمو جک و عمه آلکساندرا و سایر شخصیتها میخوانیم، که احتمالاً یادداشتهای نویسندة بلندپرواز دقیقی بوده برای رمانی که قصد نوشتناش را داشته. لابهلای فلاشبکها، داستان به زمان حال باز میگردد، جایی که جین لوییز تازه از راه رسیده، در مقاطعی با هر یک از این افراد مهم زندگیاش، به گفتوگو مینشیند؛ دربارة آتیکوس، دوست پسرش هنک، عمة عزیزش؛ دربارة آشپز قدیمیشان کالپورنیا[9]. که جین لوییز باخبرمیشود کالپورنیا، به صلاحدید «سازمان ملّی پیشبرد رنگین پوستان» از ادامة کار سر باز زده، جمعیت سیاهپوست سربهزیر، مهربان و وابستة سابقِ دور و بر، فاصله گرفتهاند و متخاصم شدهاند؛ دادگاه عالی، روش سابق روابط نژادیای را که سالها بهخوبی جواب داده بود، لغو کرده، طرز تفکرها دشوار شده، چیزهایی گفته میشود که هرگز پیشتر گفته نمیشد. همه چیز حاکی از بیاعتمادی و عصبیت بود. جین لوییز اندوهگین و حتی منقلب میشود، بهخصوص زمانی که به یکی از جلسات «شهروندان» میرود و میبیند، یکی از سخنرانانی که نفرت و خشم زیادی را نسبت به سیاهان ابراز کرده بود، کنار پدر و دوست پسرش نشسته، و از نحوة رفتارشان چنین بر میآید که او را تأیید میکنند.
لی بیتوجهی خاصی نسبت به برخی اصول متعارف داستاننویسی دارد، در نتیجه ما هیچ چیز از زندگی داخلی اسکات نمیدانیم بهجز نمایش خشمهای کودکانهاش نسبت به برخی بزرگسالان که خلاف میل او عمل میکنند؛ سرخوردگی اوج عاطفی کتاب است. وقتی پدرش را در جلسة «شهروندان» میبیند، عملاً حالت تهوع پیدا میکند: واکنش او، نسبت به رواداری پدر، در مقابل دوستان نژادپرستاش، بالا آوردن در حیاط خلوت یک بستنیفروشی است (که میگذارد صاحب سفیدپوست کافه آن را تمیز کند). از آنجا که چند صفحه جلوتر دربارة وحشتی خواندهایم که در یازدهسالگی از تصور حامله شدن (به خاطر بوسیدن یک پسر) دچار شده بود، و با وجود جملة «این حالمو به هم میزنه»، مردم معمولاً وقتی حرف نامربوطی را در استراق سمع میشنوند، دچار تهوع نمیشوند، در جهان قاطع رماننویسی نخستین احساس ما تعجب است: آیا جین لوییز حامله است؟ خیر، این واکنش اغراقآمیز درونی لی است. اگر جین لوءیز سرفه کرده بود، حتماً تصور میکردیم سل گرفته.
علاوه بر افکار جین لوییز، مطالب نامکشوف دیگری هم وجود دارد. لی در مورد موضوع روابط خصوصی زن و مرد، راحت نیست. وقتی هنک جین لوییز را میبوسد چه احساسی دارد؟ نمیدانیم. او یک باکرة بیست و شش ساله است که هیچ علاقهای به ازدواج ندارد، و بهآسانی، به دلیل معاشرتهای نامناسب و سطح پایین خانوادة پسرک، نامزدیاش را با او به هم میزند. سرنوشت او هم (مانند خود خواهران لی) البته همان سرنوشت همیشگی دختران ترشیدة ساکن شهرهای کوچک است، کودکی که قربانی نگهداری از پدر و مادر میشود. در برو نگهبانی بِگُمار، چندین بار به این مسئله اشاره میشود، مثل وقتی عمه آلکساندرا پیشبینی میکند که جین لوییز «برمیگرده و با آتیکوس زندگی میکنه؛ این وظیفة یه دختره، و اگه کسی این کارو نکنه، دختر (خوبی) نیست.» به نظر میرسد که عمو جک هم همین انتظار را دارد زمانی که به او هشدار میدهد که پرستش پدرش نابجاست.
3دنیای جنوب قدیم و انگلستان قدیم، برای کودکان یانکی، دور از دسترس، شگفتآور و بازسازی شده بود. در داستانهای انگلیسی قصرها و کشتیرانی را کشف میکردند؛ در حکایتهای جنوب، مزارع پنبه، دامنهای پُفی، و بردهها را. هارپر لی هر دوی اینها را به ما میدهد. در تأکید بر کیفیتهای بیزمان یا خارج از زمان اجتماع کوچکشان – در میکومبِ جین لوییز، اولین خیابان آسفالته در سال 1936 درست شد – به ما میگوید آنگلوفیلیا (دوستدار انگلستان) یکی از ویژگیهای جنوب بود، و عمو جک معتقد است که جنوب در واقع تداوم انگلستان است. لی همچنین به ما میگوید که خانوادة فینچ اغلب ادبیات مذهبی آنگلیکَن قرن نوزدهم را میخواندند، و بیشاپ کولنسو[10] که معتقد بود خداوند نژادها را جدا خلق کرده، یا دین استانلی که هم عقیدة او بود. ولی زمانی که لی کتاب را مینوشت، بازتابهایی هم از اتفاقاتی که در اخبار رخ میداد، وجود دارد: آتیکوس ماجرای آلگر هیس[11] را دنبال میکند، و بر نویسندهای انگلیسی خُرده میگیرد که از ویتَکر چمبرز[12] دفاع کرده.
مانند بسیاری کتابهای کودکان و نوجوانانِ انگلیسی و جنوبی، سبک نوشتاری لی رسمی، مطوّل و مشروح است، و طعم ادبیات قرن نوزدهمی را دارد. به عنوان مثال: «قاضی تیلور، پس از نُه ساعت شنیدن حرفهای پرت و پلای ساکنین ساروم، پرونده را، به دلیل درخواستهای واهی، از دادگاه بیرون انداخت و اعلام کرد امیدوار است هر یک از طرفین از این که توانستهاند ادعاهایشان را در معرض عموم بیان کنند، راضی شده باشند.» یا «جین لوییز با سبک روشنفکری ایجازی عمو جک آشنا بود: چون عادت داشت یکی دو مورد واقعیت بیربط را مطرح کند و دست آخر به یک نتیجهگیری بیارتباط با آن موارد برسد.»
برخی از شخصیتها، اعم از اینکه در دنیای واقعی وجود داشته باشند یا نه، در رمانهای جنوبی حضور دارند. (شخصیت) کالپورنیا، به لطف بسیاری رمانها و فیلمهای دیگر برایمان هم شفاف و هم آشناست: همگی میتوانیم هَتی مک دَنیل[13] را در این نقش مجسم کنیم یا خاله جِمایما[14] را در حال وَرز دادن خمیر کیک. در کتاب دیدی، دامپس و تات (از کتابهای کودکان قرن نوزدهم )، شخصیت کالپورنیا، همانطور که انتظار داریم، مَمی خوانده میشود. (در فالکنر این شخصیت زیاد حضور دارد - کَلی، دیزی، اِلمورا، کلایتی[15] و دیگران). شخصیتهای رایج دیگرهم حضور دارند، سیاهپوستان لَخت و پاکِشان، سفیدپوستان بدجنس و نژادپرست – باب ایول[16] گردنکلفت در کشتن مرغ مینا، آقای گِرَدی او هانلون[17] در برو نگهبانی بگمار؛ معمولاً یک شخصیت مرد سفید پوست خردمند نیز وجود دارد، با القاب محترمانهای مثل کلنل، سرهنگ، یا قاضی، در اینجا – هم آتیکوس و هم عمو جک و دکتر فینچ این شخصیت را نمایندگی میکنند. شخصیت زن خوشگلک جنوبی هالو را خود جین لوییز بازی میکند: «من دربارة حکومت و اقتصاد و این حرفا چیزی سرم نمیشه، و دلمم نمیخواد بدونم، ولی حکومت فدرال برای منِ شهروند حقیر، چیزی جز کاغذبازی، بیکفایتی، عدمحساسیت، و مداخلهکننده نیست.» جین لوییز به قوانین ایالتی اعتقاد دارد ولی به هیچ یک از مؤسسات دولتی اعتماد نمیکند، از جمله کلیسای مِتودیست محلی.
متن برو نگهبانی بِگُمار، به طرز غریبی پُر است از خشونت – اسامی و فعلهای جنگی و مرگ: «میتوانست یک جمجمة دیگر هم به کمرش اضافه کند، ولی پس از سالها مطالعة جدی، جین لوییز دشمناش را میشناخت. هر چند میتوانست ترتیبش را بدهد...آخرین باری که با عمه آلکساندرا درگیر شده بود، بعد از مرگ برادرش بود.»
سرتاسر نوشته، حسی از آنچه موجود بوده را به خواننده میدهد، واکنشهای فکر نشدة نویسندة جوان و امیدوارِ نظارهگری که به نیویورک رفته تا اقبالش را بیازماید، سپس به خانهاش در آلاباما بر میگردد که از خانواده دیدار کند و با نگاه جدیدی متوجه چیزها میشود، شرایطی دقیقاً شبیه آنچه که در رمانش به کار میگیرد: هارپر لیِ واقعی برادری داشت که بر اثر بیماری فوت کرد، پدری که وکیل بود، کشیشی مِتدودیست، و الی آخر. خواننده تردید نمیکند که آقای فینچ حقیقتاً مشغول خواندن ماجرای آلگر هیس بوده، در حالی که دخترش یادداشتهایش را مینوشته.
4دگرگونی شخصیت آتیکوس است که خوانندگان را شگفتزده کرده است. اشتباه گرفتن شخصیت ادبی «آتیکوس» با یک شخصیت واقعیِ الهامبخش، خودبهخود عجیب است. ممکن است کتابی دربارة گاندی بخوانیم و از او برای یک زندگی بدون خشونت و اخلاقی الهام بگیریم، و این بستگی دارد به ما که متوجه شویم شخصیت اوراق کتاب در حقیقت نمایندة آدمی زنده است. آتیکوس هم، بیتردید، به دلیل اجرای نقشاش توسط گریگوریپک (در فیلم)، به نظر میرسد شخصیتی واقعی قلمداد شده، و مردم وقتی دربارة تفکرات واقعی او و تحقیر و کلافگیاش نسبت به سیاهپوستان میخوانند، خشمگین میشوند. خود جین لوییز هم عصبانی بود: «مردی که حتی نسبت یه یک سمور بیادبی نمیکرد و در دادگاه مینشست و از افراد بیسروپای حقیر طرفداری میکرد. بارها او را در بقالی دیده بود که با صبوری در صف انتظار و پشت سر سیاهان ایستاده بود. حالا چیزهایی میگفت از قبیلِ «دلتون میخواد یه اتوبوس پر از بچه کاکاسیاه رو بیارن تو مدرسهها، تئاترها و کلیساهای ما؟»
به عقب و کشتن مرغ مینا که بر میگردیم، میبینیم که حتی در آن کتاب هم آتیکوس بیشتر با شرافت و صداقت سنّتی و قدیمی مشخص میشود تا دیدگاه امروزی ما دربارة حقوق مدنی. دفاع زیبا، هر چند کمی موعظهگرانة او، دربارة انسانیت در کل و اجرای قانون، در کتاب بعدی تغییر کرده و به چیزی تبدیل شده که به تصور او واقعیت موجود است: «عزیزم، انگار متوجه نیستی که کاکاسیاههای اینجا هنوز، در بزرگی هم بچههای نابالغی هستند.»
حیرت نسبت به افکاری که آتیکوس در برو نگهبانی بِگُمار ابراز میکند، حقیقتاً درک نحوة تفکر نویسنده است، که در این مورد ظاهراً گزارش میدهد که در دهة 1950در مونروویلِ آلاباما، مردم چه میگفتند؛ حرفهایی که احتمالاً در کالیفرنیا و نیویورک هم زده میشد: «متوجه هستی که سیاهپوستای ما عقبافتادن. مگه نه؟»
جین لوییز از شنیدن حرفهای توهینآمیز و نژادپرستانه سرشار از خشم است، پدر و سفیدپوستهای دیگر محلی را به هیتلر تشبیه میکند و خودش را روشنفکرتر میداند. اما، وقتی به ما میگوید که پدرش چگونه در صف پشت سر سیاهپوستان میایستاده، ناخودآگاه، دماغ بالا بودن نژادش را بروز میدهد. فکر میکند «اینا اکثرشون مردم سادهای هستن، ولی این که دلیل نمیشه که انسانهای فرودستی باشن.» و به این ترتیب دیدگاه خود لی را هم میتوان در واژگان نهادینة کتاب تشخیص داد: «دنبال او وارد سالن تاریکی شد که رایحة غلیظ و شیرین سیاهپوستان تمیز، انفیه، و روغن موی هارتس آو لاو[18]، به مشام میرسید.» « این پسره کی بود؟ معلوم بود تو هچل افتاده و به کمک نیاز داره، ولی در عوض چیکار میکنن، تمام روز میشینن تو آشپزخونه و دربارة «سازمان ملّی پیشبرد رنگینپوستان» حرف میزنن...»
چیزی که جین لوییز حسرتش را دارد، برابری نژادی واقعی، یا فرصتهای برابر نیست، بلکه همزیستی مسالمتآمیزی است که حس میکرد پیش از تشکیل و دخالت این سازمان وجود داشته، که میشد به افراد برجستهای مانند پدرش برای حل درست مسائل مراجعه کرد، کالپرنیا سر جایش بود، خدمت میکرد و قابل اعتماد بود، و تفاهمی میان دو نژاد وجود داشت که حداقل به نظر سفیدپوستان، خوب کار میکرد. حالا، وقتی جین لوییز، در برو نگهبانی بگمار، میبیند آتیکوس مجانی به سیاهپوست فقیری کمک میکند، از قدرناشناسی سیاهپوستان احساس انزجار میکند: «قوم و قبیلة کالپورنیا اول از همه به کی مراجعه میکردن؟ چند دفعه طلاق زیبو را گرفت، حداقل پنج بار» هرچند جین لوییز طرفدار برابری و شرافت انسانی است، و معتقد است که کوررنگ است، در عین حال تردید ندارد که دادگاه عالی حق ندارد به آلاباماییها بگوید مدارسشان را چگونه اداره کنند: «به نظر میرسد برای برآورده کردن نیازهای بخش کوچکی از جمعیت (سیاهان)، دادگاه ترتیب وحشتناکی داده که میتواند ـ البته به شکل منفی آن ـ بر اکثریت مردم تأثیر بگذارد. آتیکوس، من چیزی از این حرفها سرم نمیشود، همینقدر میدانم که فقط قانون اساسی میان ما و هر ماجرایی که آدم زبلی بخواهد راه بیندازد حکم میکرد، که آن را هم دادگاه مثل برق با یک اصلاحیه لغو کرد.»
منظور او اصلاحیة دهم است که حقوق ایالات را مشخص میکند. شگفتانگیزتر آنکه، آشکار است که نه برو نگهبانی بِگُمار و نه کشتن مرغ مینا، هیچ یک قصد دفاع از حقوق مدنی (سیاهان) را ندارند، برخلاف آنچه که قاعدتاً ما تصور میکردیم، بلکه حسرت بازگشت به دوران مهربانتر و ملایمتری را دارند، که افراد ممتازی مانند فینچ، پیش از جنبش حقوق مدنی و دخالت دادگاه عالی، از آن بهرهمند بودند. جین لوییز از افرادی مانند پدرش انتقاد میکند که چرا با افریقایی-امریکاییها بهتر رفتار نکردهاند: «آیا کسی تا به حال، طی تمام این کش و واکش و حرفهای مغلق دربارة حقوق ایالتی و نوع حکومتی که باید داشته باشیم، به فکرش رسیده که به سیاهها کمک کند.» ولی برای او رنجآورترین کشف آن است که پدرش انسان کاملی که تصور میکرد نیست.
منبع: نیویورک ریویو آو بوکس، اکتبر 2015.
[1] Harper Lee
[2] Scout Finch
[3] Atticus Finch
[4] de Kooning
[5] Tonja Carter
[6] Tay Hohoff
[7] R.B. Lippincott
[8] National Association for the Advancement of Colored People (NAACP)
[9] Calpurnia
[10] Bishop Colenso
[11] Alger Hiss، یکی از کارمندان دولت امریکا که در سال 1948به جاسوسی برای شوروی متهم شد و در دادگاه به دلیل شهادت دروغ محکوم شد.
Whittaker Chambers[12] ، کمونیست سابقی که افشاگریهایش دربارة فعالیت های جاسوسیاش به همراه آلگار هیس جنجالی به پا کرد.
[13] Hattie McDaniel
[14] Aunt Jemima
[15] Clytie
[16] Bob Ewell
[17] Grady O’Hanlon
[18] Hearts of Love
این مطلب در چارچوب همکاری های انسان شناسی و فرهنگ و نشریه جهان کتاب منتشر می شود.
صفحه «جهان کتاب» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/cooperation/789
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست