دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
درباره دو اثر تازه اوژن یونسکو با ترجمه داریوش مهرجویی ریشه پوچی در زبان نیست
داریوش مهرجویی سینماگر مطرح کشورمان که قبلاً هم علاقهمندی خود به هنر تئاتر را بیان کرده بود، با ترجمه دو نمایشنامه از اوژن یونسکو بر این علاقهمندی صحه گذاشته است. او دو متن "درس" و "آوازهخوان طاس" را برای ترجمه از زبان فرانسه انتخاب کرده و در این باره مینویسد: دو نمایشنامه "درس" و "آوازهخوان طاس" را میتوان جزء مهمترین آثار اوژن یونسکو دانست، و از آنجا که هر دو از کارهای اولیه اوست، از تر و تازگی بیشتری نسبت به سایر آثارش برخوردار است؛ آنجا که معنا پادرهوا و چندپهلو و طنزآمیز و گزنده میشود، به بهترین وجه جوهر محتوایی تئاتر ابسورد را برملا میکند. این نمایشنامهها را به قصد اجرا (که هنوز میسر نشده) از متن فرانسه و ترجمه انگلیسی آن به فارسی برگرداندهام.گویا علی رفیعی در ارائه متون اصلی و دیگر آثار یونسکو با داریوش مهرجویی همکاری داشته و نشر هرمس این ترجمهها را امسال در سههزار نسخه منتشر کرده است.
● اوژن یونسکو
اوژن یونسکو در ۱۹۱۲ در رومانی از یک پدر و مادر رومانیایی و فرانسوی به دنیا میآید. او از یکسالگی به فرانسه میرود و تا ۱۳ سالگی در آنجا زندگی میکند. در ۱۹۲۵ به رومانی میرود و در سال ۱۹۳۸ با گرفتن بورس دولتی به فرانسه میرود، و از سال ۱۹۴۹ نمایشنامهنویسی را آغاز میکند.
یونسکو در تمام دوران خلاقه زندگیاش موفق به نوشتن ۳۰ نمایشنامه میشود که هر یک از این آثار با انتقادات متعددی روبهرو میشود و هنوز هم این آثار در گوشه و کنار جهان اجرا میشوند. "آوازهخوان طاس("۱۹۵۰)، "درس( "۱۹۵۱)، "صندلیها( "۱۹۵۲)، "قاتل بیمرز( "۱۹۵۹)، "کرگدن( "۱۹۶۰)، "عابر در هوا( "۱۹۶۲)، "شاه میمیرد( "۱۹۶۲) و "تشنگی و گشنگی( "۱۹۶۶) از جمله آثار مطرح او به شمار میآیند. یونسکو همچنین به مباحث تئوریک تئاتری علاقهمند است و همین نکته بـاعـث مـیشود که یادداشتها و خاطراتش را منتشر کند.
"یادداشتها و ضدیادداشتها( "۱۹۶۲)، "حال گذشته و گذشته حال( "۱۹۶۸)، "خرده یادداشتها( "۱۹۷۷)، "پادزهر( "۱۹۷۷) و "مرد مورد بحث( "۱۹۷۹) از جمله کتابهای او در این زمینه هستند. او در سال ۱۹۷۱ طی مقالهای به نام "من برشت را دوست ندارم" ! مخالفت خود را با تمامی آثار ایدئولوژیک، این گونه ابراز میکند: برشت را دوست ندارم و کارهایش را نمیپرستم چون انسان آفریده برشت دوبعدی است و عمق ندارد.
برشت بعد متافیزیکی انسان را نادیده میگیرد و فقط به ابعاد اجتماعی انسان توجه میکند و بر این مبنا برای تئاتر، تنها کارکرد انتقادی-اجتماعی قائل است، نه کارکردی زایا و خلاق. در حالی که تئاتر به عنوان یک هنر نمایشی-ادبی بدون متافیزیک نمیتواند موجودیت داشته باشد. این نویسنده نوآور و پیشرو به شدت از تئاتر متعهد وسنتی پرهیز میکند و پرداختن به مـســـائـــل ســیـــاســـی، تــاریـخــی و اجـتـمــاعــی را خــارج از کــار نمایشنامهنویسی آوانگارد میداند و در برابر تئاتر سنتی تکبعدی، تئاتر انتزاعی و ماوراءالطبیعه را ارائه میکند.
● آوازهخوان طاس
"آوازهخوان طاس" درباره عدم ارتباط افراد یک خانواده است. افرادی که سالها در کنار هم زندگی کردهاند و در هر لحظه گویی با یک ناشناختگی و غریبگی طویلالمدت دوباره به بازیابی خود میپردازند و نتیجه این که اصلاً ارتباطی بین این آدمها نبوده است.
او حرفهاش روزنامهنگاری بوده و اصلاً از تئاتر خوشش نمیآمد و تا سن ۳۸ سالگی به فکر نوشتن نمایشنامه نیفتاده بود تا این که یک روز در حین خواندن یک کتاب آموزش زبان فرانسه به انگلیسی، جملات بیربط و خالی از مفهوم این کتاب، جرقههای نوشتن برای تئاتر را در او روشن کرد. اوژن یونسکو اکثر جملات اشخاص نمایشنامه آوازهخوان طاس را از روی همین خودآموز فرانسه به انگلیسی برمیدارد. در واقع او با این متن میخواهد تراژدی زبان را به صحنه بیاورد.
در نمایش "آوازهخوان طاس"، نمایش با نواخته شدن ۱۷ ضربه ساعت دیواری آغاز میشود و سپس خانم اسمیت میگوید: "خب، ساعت ۹ شد " و آنقدر این جمله را جدی و عادی ادا میکند که گویی بازیگر، تپق زده است.یونسکو با نوشتن این متن بر جریان متعارف تئاتر زمان خود میتازد و عنوان ضدتئاتر را به اثر خود میدهد. او نام نمایشنامهاش را از نام یک شخص غایب در نمایش میگیرد، چون در آوازهخوان طاس، هیچ آوازهخوانی نیست که طاس یا مودار باشد. یونسکو با حذف قهرمان از متن، در واقع نمایشهای سنتی را به سخره میگیرد که معمولاً در آنها حضور یک فرد غایب، راز آفرینی میکند و معما میسازد. در این نمایش زمان، کلام، عمل، تم و مضمون نمایش با هیچ منطق و واقعیتی سازگاری ندارد.
● درس
درس از آن دست نمایشنامههایی است که به عدم ارتباط و برقراری یک رابطه مفهومی بین انسانها دلالت میکند. گویی این عدم ارتباط، نتیجهای جز یک جریان تراژیک دربر نداشته باشد که عایدی آن فقط خندیدن است. مردم به تماشای یک تراژدی از وضعیت روزگار خود مینشینند و به جای متأثر شدن از حال و هوای آن، کنشی برعکس از خود آشکار میسازند.
همه دعوت شدهاند به خندیدن درباره مصائب و بدبختیهای روزگار خود که از آن به کمدی-تراژیک تعبیر و تفسیر میشود. درس، روایت معلم و شاگردی است که سرانجام معلم به ضرب چاقو شاگردش را به قتل میرساند. درست همانطور که یونسکو به ضرب پوچی (معنا باختگی) زبان را میکشد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست