یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

همیشه خراشی هست روی صورت احساس


همیشه خراشی هست روی صورت احساس

نگاهی جامعه شناسانه به سریال جراحت

صدای ترک‌هایی که روی شیشه ایجاد می‌شود، در تیتراژ آغازین سریال جراحت، حس از درون فروریختن و شکستن را به بیننده منتقل می‌کند. ناگهان ترک‌هایی به شکل تار عنکبوت روی شیشه ایجاد می‌شود که حاکی از ضربه‌ای ناگهانی و محکم است. این نگرانی که از تیتراژ آغازین سریال شروع می‌شود، تا پایان در تمام شخصیت‌ها موج می‌زند. چینش فاجعه‌ها به دنبال هم حاصلی جز نگرانی درونی آدم‌ها نخواهد داشت.

این فاجعه‌ها از برخورد امیرحافظ با دروازه‌بان و زندان رفتن او آغاز و با بارداربودن اکرم، مشکل ژنتیک برای بچه‌دارشدن، خودسوزی انسی، فرار اکرم و امیرحافظ و دستگیرشدن آنان، معلول بودن کودک و سقط آن و... پیگیری می‌شود.

در میان تمام شخصیت‌ها، بزرگ‌خان نگران‌ترین فرد است و حسی از نگرانی عمیق و دائمی ‌در چهره‌اش موج می‌زند. او نگران است. اما نه نگران اکرم و آینده او، بلکه نگران حرف مردم و آبروداری است.

او در یکی از دیالوگ‌هایش می‌گوید: «دخترم بیوه بشه؟ بدون عروسی؟ بدون سر و صدا؟ بی‌شناسنامه؟ کدوم ثبت و عقد رو خط بزنم؟» یا «حرف مردم می‌دونی چیه؟ اسم شوهر توی شناسنامه دخترم، می‌شه گل، در دهن مردم رو می‌بنده.»

انگار طلاق اکرم در اینجا به موضوعی حاشیه‌‌ای و بی‌اهمیت بدل می‌شود. دغدغه اصلی بزرگ حرف و قضاوت مردم است.

این که اکرم چقدر آسیب روحی و روانی و جسمی‌ می‌بیند و آینده‌اش چه می‌شود برای پدرش درجه دوم اهمیت را دارد. تمام افراد خانواده معتقدند که کار خلاف شرع و عرفی اتفاق نیفتاده است، با این حال بیشتر نگران قضاوت دیگران در مورد این موضوع هستند. اگر دیگران قضاوت‌های منفی در این مورد داشته باشند، این موضوع برای آنها لکه ننگی می‌شود. با این که از نظر خودشان چیزی که قابل سرزنش باشد رخ نداده است، پس چرا بزرگ‌خان اینقدر نگران است؟

چرا قضاوت دیگران هرچند که عادلانه و درست هم نباشد، مانند قسمتی از حقیقت برای برخی مردم جامعه با ارزش جلوه می‌کند؟

چارلز هورتون کولی، جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز مکتب کنش متقابل نمادین معتقد است آگاهی یک شخص از خودش، بازتاب افکار دیگران درباره اوست. کولی برای روشن‌ساختن خصلت انعکاسی «خود»، آن را با آیینه مقایسه کرده است: همچنان که سیما، اندام و لباس‌مان را در آیینه برانداز می‌کنیم، در ذهن دیگران نیز به‌گونه‌ای تخیلی، برداشتی از ظاهر، رفتار، اهداف، کردار، شخصیت و دوستانمان داریم و به ‌صورت‌های گوناگون از این برداشت متأثر می‌شویم. مفهوم «خود آیینه‌سان» از ۳ عنصر اصلی ساخته می‌شود: «ما به چشم دیگران چگونه می‌آییم؟»، «داوری آنها درباره ما چیست؟» و سرانجام، «پس از دانستن قضاوت دیگران درباره خودمان چه احساسی برای ما پدید می‌آید، غرور یا سرشکستگی؟»

وی اصطلاح «خود آیینه‌ای» را برای نشان‌دادن این معنی که ما در آیینه رفتار دیگران با خودمان، خویشتن را می‌شناسیم، به‌کار می‌برد. مفهومی‌ که ما از «خود» داریم، یعنی این که چه کسی هستیم و چگونه هستیم؟ این مفهوم، از کنش‌های متقابل ما با دیگران به‌وجود می‌آید، بازخوردهایی که ما از مردم درباره خودمان می‌گیریم، به ‌ما می‌فهماند و می‌قبولاند که چه کسی و چگونه آدمی ‌هستیم.

به همین دلیل بزرگ‌خان می‌گوید: «تمام کسانی رو که می‌شناسیم، برای عروسی دعوت کنید، می‌خوام پر سر و صدا باشه». او می‌خواهد قضاوت تمام کسانی که او را می‌شناسند، به نفع خودش جلب کند. چرا که با توجه به نظریه کولی بازتاب قضاوت‌های دیگران در مورد او، موجب ارزیابی او از خودش می‌شود.

موضوع قابل توجه دیگر این است که این اتفاق برای ۲ خانواده پیش آمده است. برای خانواده اکرم و خانواده امیرحافظ یک اتفاق مشابه قرار است رخ دهد.

فرزندان آنان می‌خواهند از هم جدا بشوند و کودکشان را سقط کنند. اما میزان پریشانی و نگرانی ۲ خانواده به یک اندازه نیست. مادر و پدر اکرم بسیار مضطرب هستند. بزرگ‌خان به مادرش می‌گوید تا به حال اینقدر دلش نگرفته است. بزرگ‌خان و همسرش، برخوردشان با این اتفاق بسیار احساسی و غیرمنطقی است. اما پدر و مادر امیرحافظ خیلی منطقی در مورد آینده فکر می‌کنند. آنها مدام می‌گویند زندگی بدون بچه، این زوج را در آینده خسته می‌کند. در نتیجه جدایی را تصمیمی‌ بسیار درست و منطقی جلوه می‌دهند. مادر امیرحافظ از این جدایی خوشحال به نظر می‌رسد. او پس از تشویق پسرش به طلاق، با خوشحالی خانه را مرتب می‌کند و با تهیه شام جشنی کوچک تدارک می‌بیند.

این تفاوت در برخورد با یک موضوع واحد از کجا ناشی می‌شود؟

این دو پدر و مادر هر کدام آینده‌ای مجزا را تصور می‌کنند، خانواده اکرم آینده‌ای نامشخص، مبهم و حتی کمی‌ تاریک برای اکرم می‌بینند. اما خانواده امیرحافظ در فکر ساختن آینده‌ای روشن برای او هستند. این نکته نشان از متفاوت بودن جایگاه مرد مطلقه و زن مطلقه در فرهنگ ما ایرانیان دارد.

مساوی نبودن هزینه‌هایی که هریک باید بعد از طلاق در جامعه بدهند، باعث می‌شود جهت‌گیری آنان نسبت به موضوع طلاق متفاوت باشد. حتی آنها در مواجهه با بچه‌دار شدن قبل از ازدواج محضری‌شان موضع یکسانی ندارند. با این که بچه هم متعلق به اکرم و هم متعلق به امیرحافظ است، خانواده اکرم این موضوع را بی‌آبرویی برای خودشان می‌دانند. ولی خانواده امیرحافظ حساسیت زیادی نسبت به این موضوع نشان نمی‌دهند. این تفاوت‌ها نشان دهنده وجود کلیشه‌های جنسیتی در فرهنگ ذهنی آنهاست.

همچنین در طول داستان پدر و مادر‌ها به جای دختر و پسر تصمیم می‌گیرند. ۲ خانواده از زمان کودکی اکرم و امیرحافظ تصمیم به ازدواج آنها گرفته بودند. بزرگ‌خان می‌گوید: «انسی از ۱۰ سالگی روی سر اکرم دست می‌کشید و می‌گفت عروس گلم»، بعد از محرم شدن دختر و پسر، ۲ خانواده تصمیم گرفتند که ۴ سال صبر کنند: «این ۴ سال لازم بود تا از آب و گل در بیان»، ۲ خانواده جلسه‌ای بدون حضور عروس و داماد تشکیل می‌دهند و تصمیم به جداشدن آنها می‌گیرند. نظر دختر و پسر در مورد این تصمیم پرسیده نمی‌شود.

انسی می‌گوید: «اونها الان داغ هستند، ۱۰ سال یا حتی ۳ سال دیگه سوت و کوری خونه را می‌فهمند» یا اسماعیل به پسرش می‌گوید: «همون جوری که یک روز دل بستن را یاد گرفتی، یک وقت‌هایی باید دل کندن را یاد بگیری .»

شکل ظاهری این خانواده‌ها «خانواده هسته‌ای» است، اما از نظر کارکرد شبیه به «خانواده گسترده» است. خانواده هسته‌ای تعداد افراد کمی‌ دارد و اعمال قدرت در آن افقی است. امور خانواده با مشورت تمام اعضا انجام می‌شود. خانواده هسته‌ای مخصوص جوامع شهرنشین است، اما در خانواده گسترده چند خانواده با یکدیگر در یک مکان زندگی می‌کنند. همچنین در این نوع خانواده هرم قدرت به صورت عمودی است. مسن‌ترین افراد برای تمام اعضای خانواده تصمیم می‌گیرند. خانواده گسترده در مناطقی که بافت روستایی دارند رواج دارد.

افراط در هر کدام از موارد بررسی شده، منجر به آسیب‌دیدن کیان خانواده می‌شود. زیرا هر گاه صلاح کسی را بیشتر از خودش بخواهی، خودش را از دست خواهی داد.

چنان که درک متقابل و آگاهی بین افراد ایجاد شود، این آگاهی منجر به شکوفایی همگان می‌شود. در آن زمان می‌توان لبخند زد و شعر سهراب سپهری را نقض کرد و گفت: ببین! همیشه خراشی نیست، روی صورت احساس.

زینب محمودآبادی