چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

موقعیت سیاسی شیعیان منطقه و راه های حفاظت از منافع آن ها


موقعیت سیاسی شیعیان منطقه و راه های حفاظت از منافع آن ها

تبادل فرهنگی بین جوامع گوناگون شیعه کمک می کند به اینکه شیعه ها سعی کنند خود را با نقاط پیشرفته همطراز کنند این تبادل فرهنگی, دانشگاهی و حوزوی, که بین ایران و سایر نقاط هست, نقشی اساسی در پیشرفت شیعه در دنیا دارد

آنچه در پی می آید، حاصل سخنرانی جناب آقای دکتر علی اکبر ولایتی درباره گونه شناسی اجمالی شیعیان جهان و شکل گیری جنبش های شیعی در دو قرن اخیر و همچنین تأثیر انقلاب اسلامی بر سایر کشورهاست که در «مؤسسه شیعه شناسی قم» ایراد گردیده است.

● تعریف «منطقه»

تعریف های «منطقه» متعددند; یعنی هر کس از این کلمه برداشتی دارد. گاهی منظور «منطقه خاورمیانه» است، گاهی «منطقه خاور نزدیک» یا حتی هر دوی این ها. تعاریف متفاوتی طی قرن اخیر از کلمه «منطقه» شده است. انگلیسی ها از شمال آفریقا تا شرق آسیا را به «خاور نزدیک»، «خاور میانه» و «خاور دور» تقسیم می کردند. اخیراً آمریکایی ها اصطلاح «خاور نزدیک توسعه یافته» یا «خاور نزدیک بزرگ» را جعل کرده اند و عملا به «خاور میانه قدیم» یا خاور میانه با تعبیر انگلیسی ها و کشورهای دیگر از جمله جمهوری های تازه استقلال یافته قفقاز اطلاق می کنند. صهیونیست ها هم دارند همین کار را می کنند.

معلوم می شود این طرحی است که هر کدام از این تعاریف با قصد و غرض سیاسی خاص به دنبال آن هستند. در تعریف قدیم، ایران جزو خاورمیانه به حساب می آید، اما ترکیه و پاکستان جزو خاور میانه به حساب نمی آیند و بر اساس بعضی از تعاریف، ایران جزو آسیای غربی است. این بستگی دارد به اینکه چه کسی در کجا دارد راجع به ایران و یا این منطقه صحبت می کند. بنابراین، «منطقه» تعریف مشخصی ندارد; نه می توان گفت «خاورمیانه»، که در آن صورت، شبه قارّه جزو آن به حساب نمی آید، و نه می توان گفت «خاورنزدیک»، و نه به این شکلی که آمریکایی ها اخیراً گفته اند که حتماً شبه قارّه جزئش نیست.

● شمار شیعیان

درباره تعداد شیعیان جهان، ارقام متفاوتی نقل می شوند; بین دویست تا سیصد میلیون نفر ارقامی هستند که ذکر می شوند، که اگر این طور باشد بین ۱۵ تا ۲۵ درصد جمعیت مسلمانان شیعیان هستند. علت آنکه نه در مورد تعداد حقیقی مسلمانان آمار دقیقی در دست است و نه در مورد تعداد حقیقی شیعیان، این است که آمارها در بسیاری از جاها در دست دولت ها هستند و دولت ها بنا به مصالح سیاسی خودشان، عددها را متفاوت می گویند.

بنده خاطرم هست طی سال ها، سفرهایی که به هند داشتم، از مقامات و مسئولان هندی ارقام متفاوتی درباره تعداد مسلمان های هند می شنیدم; سال های متوالی هر وقت سؤال می کردیم تعداد مسلمان ها چقدر است، می گفتند: بین ۸۰ تا ۹۰ میلیون نفر، اما خود مسلمان ها می گفتند: بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون نفر. تفاوت بسیار است. جمعیت هند سال به سال زیاد می شود، اما جمعیت مسلمان ها تغییر نمی کند! رقم هایی که از جمعیت مسلمان ها ذکر می کردند، ثابت بودند، اما جمعیت هند مرتب افزایش پیدا می کرد! از ۸۰۰ میلیون شروع شد، تا به یک میلیارد رسید.

در چین هم همین طور، ارقام رسمی که دولت چین می داد، مسلمان ها را ۱۵ میلیون نفر ذکر می کرد، اما مسلمان ها تعداد خود را ۵۰ میلیون می گفتند. سال های متوالی ما هر وقت از چینی ها می پرسیدیم، همین عدد ثابت ۱۵ میلیون را می گفتند، ولی جمیعت چین از حدود مثلا ۹۰۰ میلیون به یک میلیارد و سیصد میلیون نفر رسید، اما رقم مسلمان ها تغییر نکرد! بالاخره، اگر جمیعت چین یا هند یک رشد سه درصدی دارد، مسلمان ها هم به همین نسبت باید زیاد شوند. این نشان می دهد که یک عزم سیاسی پشت این آمارها هست و به این آمارها نمی شود تکیه کرد. البته شاید مسلمان ها هم به صورت واکنشی عدد خودشان را بیش از آنچه هست بگویند; مثلا، از آن طرف می گفتند:

ـ عدد مسلمانان هند ۹۰ میلیون است; از این طرف، مسلمانان می گفتند: ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون نفر است. شاید نه ۲۰۰ میلیون نفر رقم واقعی است و نه ۹۰ میلیون نفر; طرفین هر کدام بر اساس مصالح خودشان، عدد مسلمانان را یک رقمی ذکر می کنند که لزوماً منطبق با واقیعت نیست.

در مورد شیعیان هم همین طور است. اگر از شیعیان افغانستان بپرسید که چند درصد مردم شما شیعه هستند، می گویند: ۲۵ درصد، اما اگر از اهل سنّت افغانستان بپرسید: می گویند: ۱۰ درصد. به همین صورت، در پاکستان و در جاهای دیگر، رقم ها را متفاوت می گویند. علت این موضوع هم مشخص است; هر جمعیتی متناسب با درصد و نسبتشان در هر جامعه ای، به همان نسبت، حقوق و مزایای خود را مطالبه می کنند.

در عراق، شیعیان شورای حکومتی بر اساس ۱۳ نفر از ۲۵ نفر هستند; یعنی از ۲۵ نفر اعضای شورای حکومتی ۱۳ نفر آن ها شیعه هستند. این میزانی است که در مجموع، گروه های داخل عراق، هم عرب های سنّی و کردها و هم عرب های شیعه در آن به تفاهم رسیده اند که درصد شیعیان در عراق این مقدار است که اندکی بیش از ۵۰ درصد است. شاید اگر از شیعیان خارج از حکومت سؤال شود، درصد شیعیان عراق را تا حدود ۶۰ درصد هم برسانند. همین طور است در عربستان و در دیگر کشورها; مثلا، در لبنان با وجود اینکه یک کشوری است که مناصب بر اساس مذهب تقسیم شده و رئیس جمهور مسیحی مارونی است، نخست وزیر سنّی است و رئیس مجلس شیعه، اما در عین حال، یک عدد ثابت و قابل اتّکایی وجود ندارد. به همین دلیل است که این مقدار بین حداقل و حداکثر تعداد شیعیان در جاهای گوناگون دنیا فرق می کند.

● فرقه های شیعه

شیعیان از فرقه های گوناگون هستند: «شیعه امامیه» منظور شیعه دوازده امامی است. شیعیان زیدیه که ۴ امامی هستند و عمدتاً در یمن زندگی می کنند و پس از حضرت علی بن الحسین(علیه السلام)، زید بن علی بن الحسین را و پس از او، یحیی بن زید را امام می دانند. فلسفه شان هم «قیام به سیف» است و به همین دلیل، یمنی ها نوعاً خنجری به کمر دارند که نمادی است از فلسفه قیام به سیف و شیعیان اسماعیلیه، که هفت امامی هستند و باطنی ترین نوع شیعیان هستند، شش امام ما را قبول دارند; یعنی تا امام صادق(علیه السلام) را.

هفتمین امامشان را یکی از فرزندان امام صادق(علیه السلام)می دانند که در زمان حیات خود آن حضرت، فوت کرد; یعنی اسماعیل. این ها بیشتر در شبه قارّه هند و شرق آفریقا، در بدخشان، در شمال شرقی افغانستان، بخشی در تاجیکستان، بخشی در چین در «سینچیانگ» یا ترکستان شرقی هستند. در سوریه، کسانی که به «علوی» معروفند، علوی نیستند; این ها با علوی های ترکیه متفاوتند. علوی های ترکیه بیشتر بکتاشی اند. علوی های سوریه نصیریه اند. این ها شیعه دوازده امامی اند، اسماعیلیه نسیتند، شیعه غالی دوازده امامی اند; یعنی تمامی ائمّه ما ـ علیهم السلام ـ را قبول دارند، اما یک نوع شیعه غالی هستند که صبغه پر رنگ باطنیگری دارند. در زمان تسلط فرانسوی ها بر سوریه و لبنان، نام این ها را «علوی» گذاشتند، وگرنه این ها علوی نیستند. شیعه امامیه از ـ به اصطلاح ـ فرقه «نصیریه» هستند که حکومت کنونی سوریه، یعنی رئیس جمهور و عده ای از رجال درجه یک سوریه از همین طایفه هستند.

● موقعیت شیعیان در جهان

شیعیان به چه کاری مشغولند؟ چه امکاناتی دارند؟ چه نیازمندی هایی دارند؟ و موقعیت اجتماعی شان در این جوامع چگونه است؟ در کشورهای گوناگون، موقعیت ها و امکانات آن ها متفاوتند. در ایران، باید گفت: بدون تردید، هیچ کشوری ـ به تعبیر امروز ـ در طول تاریخ اسلام، به اندازه ایران پایگاه تشیّع نبوده است. البته بعضی این را به عصر صفوی نسبت می دهند و می گویند:

ـ این موقعیت در آن زمان تقویت شد، اما همواره مهم ترین پایگاه شیعه ایران بوده است. قوّت شیعه فقط در زمان صفویه نبوده، در زمان آل بویه هم در ایران تشیّع حاکم بود و قیام سربداران، که شیعه بودند، در مقابل مغول، خود حکایت از نفوذ شیعه می کند. پایگاه اولیه شیعیان اسماعیلیه در «قهستان» خراسان، منطقه ای نزدیک بیرجند بود. این منطقه را در کتاب های تاریخی، به عنوان یکی از پایگاه های شیعه اسماعیلیه ذکر می کنند. «الموت» قزوین هم از پایگاه های شیعه اسماعیلیه بود. خراسان پایگاه شیعه زیدیه بود. وقتی یحیی بن زید به خراسان آمد و شهید شد، پس از آنکه خراسانیان علیه بنی امیّه قیام کردند، وقتی توانستند در خراسان قدرت را به دست بگیرند، مدت یک ماه در مرو پرچم سیاه برافراشتند و برای یحیی بن زید عزاداری نمودند، بعد به سمت شام حرکت کردند تا با مروان بن محمّد، آخرین خلیفه اموی، مقابله کنند.

این وضعیت شیعه در خراسان بود. در آن زمان، یعنی در نیمه اول قرن دوم هجری، قدرت شیعه در خراسان این طور بود که قیام کردند، اول منطقه خراسان را در دست گرفتند و یک ماه برای یحیی بن زید عزاداری کردند. آل بویه هم وقتی بر بغداد تسلط پیدا کردند، مراسم عزاداری عاشورا را در بغداد برگزار کردند; روز عاشورا سیاهپوش می کردند و عزاداری در بغداد به راه می افتاد. شهید اول از لبنان در زمان آل بویه، کتاب لمعه را به پادشاه سربداری در سبزوار تقدیم کرد. این نشان می دهد که پایگاه اصلی و قدرت شیعه در همان زمان هم ـ قرن هشتم ـ در ایران بود.

بنابراین، تردیدی نیست که وجود امام زاده ها و مقابر علویان در جای جای ایران به عنوان نقاطی مهم، آن گونه که شناسنامه شیعی این مناطق نشان می دهد، حکایت از آن می کند که پایگاه اصلی تشیّع از ابتدا در ایران بود و تا زمان ما هم همین وضعیت ادامه پیدا کرده است.

● ویژگی ضداستعماری شیعه

خصوصیت شیعه چه بوده است؟ در دو قرن اخیر، حرکت بیداری اسلامی به شکل محتوایی اش از ایران شروع شد. بی تردید، کار مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی، که از ایران شروع شد، برجسته ترین نماد بیداری اسلامی در ۱۵۰ یا ۲۰۰ سال اخیر بود، و این هم تک ستاره ای نبود که فقط در ایران باشد، همزمان با سید جمال، مرحوم میرزای شیرازی در رابطه با تنباکو قیام کرد; یعنی سید جمال حرکتش در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری ادامه پیدا کرد و تا ربع اول قرن چهاردهم ادامه پیدا کرد و فتوای مرحوم میرزا هم در سال ۱۳۰۹ قمری صادر شد.

این ها همزمان بودند. اینکه مرحوم میرزا فتوایی صادر کرد و قریب به اتفاق علما و مجتهدان ایران از او تبیعت کردند، از وجود یک زمینه آماده در موضوع مبارزه با استعمار حکایت می کند. و این به جاهای دیگر هم سرایت کرد، نه فقط به جهان تشیّع، بلکه به کل جهان اسلام. بی شک، حرکت بیداری اسلامی در مصر، متأثر از سیدجمال الدین اسدآبادی است و داعی اصلی و اولیه اش برای بازگشت به اسلام اولیه مرحوم سیدجمال است، وگرنه پیش از سیدجمال در مصر، طحطاوی بود که تقریباً قریب دویست سال از زمان او می گذرد. او به نوعی حکومت ملّی ـ مذهبی یا اسلام لیبرالی را توصیه می کرد. اصلا نوع دعوت و کیفیت دعوت او با دعوت سیدجمال الدین اسدآبادی تفاوت می کرد.

مجله عروة الوثقی، که مرحوم سید در پاریس ۱۸ شماره آن را منتشر کرد، برجسته ترین شاخصش مقابله و مبارزه با استعمار انگلیس بود، در حالی که دیگرانی که پیش از او احیاناً در مصر توصیه به مبارزه و بیداری می کردند به نوعی کنار آمدن با غرب را توصیه می کردند. اولین کسی که دعوت بازگشت به اسلام اصیل کرد، مرحوم سید جمال بود که ادامه راهش در مصر به «اخوان المسلمین» می رسد. این بذری است که سید جمال در مصر کاشت.

به هر حال، حرکت شیعیان در ایران همواره الگو بوده است، اولا برای کل شیعه در دنیا، و ثانیاً برای کل مسلمان ها. اگر هم در عراق حرکتی صورت گرفته ـ حتی شخص برجسته ای مثل مرحوم کاشف الغطاء، که اولین عالم برجسته اسلامی، چه شیعه و چه سنّی، است که فتوای جهاد علیه اسرائیل و صهیونیست ها را داد ـ بعد از سید جمال بوده است. چه در بین سنّی ها و چه در بین شیعیان، کسی با قاطعیت او فتوای جهاد نداده است. او از علمای عراق بود، ولی با وجود این، عَلَم حرکت های ضد استعماری در عراق هم اغلب به دست علمای ایرانی مقیم عراق بود.

در زمان مشروطه و ملّی شدن صنعت نفت هم علما در برافراشتن پرچم ملّی شدن نفت شریک بودند. جوهر این کار مبارزه با انحصارات بین المللی دولت های استعماری بود که در حقیقت، دنباله «قیام تنباکو» است. آنجا با تحریم استعمال دخانیات کمر استعمار انگلیس را شکستند و اینجا با ملّی شدن صنعت نفت. ممکن است به لحاظ مادی این ارزش زیادی نداشته باشد، ولی همین قدر که کشوری و ملتی بتواند هیمنه انگلیس را در قرن ۱۹ بشکند، خودش کار بزرگی است.

ملّی شدن نفت ماهیتش همین است. آنجا که موضوع ملّی شدن نفت در مجلس مطرح شد، اکثریت مخالفت می کردند. رزم آرا در مخالفت با ملّی شدن صنعت نفت در ایران، کلمه معروفش را گفت: «ما نمی توانیم صنعت نفت را اداره کنیم. ایرانی لولهنگ([۲]) نمی تواند بسازد، چه برسد به صنعت نفت.» در مخالفت با ملّی شدن صنعت نفت یک کاری توسط «فداییان اسلام» صورت گرفت که این را همه قبول دارند، چه مخالفان و چه موافقان. اینکه گلوله خلیل طهماسبی صنعت نفت را ملّی کرد درست است، اما پیش از قتل رزم آرا، در مجلس اکثریت با ملّی شدن صنعت نفت مخالف بودند.

پس از این کارِ مرحوم خلیل طهماسبی در رابطه با رزم آرا، قریب به اتفاق وکلای مجلس رأی به ملّی شدن صنعت نفت دادند و حکومت دکتر مصدق استعفا داد، قوام السلطنه روی کار آمد و از دربار برای آیة اللّه کاشانی پیغام دادند که شما مخالفت نکنید تا چند تا وزیر به انتخاب شما در کابینه قوام بگذاریم. مرحوم آیة اللّه کاشانی پیغام دادند که یا حکومت دکتر مصدق بر می گردد یا من کفن می پوشم و به خیابان می آیم که ماجرای سی تیر پیش آمد و حکومت قوام ساقط شد و حکومت دکتر مصدق برگشت.

مراتبی که عرض می کنم همه برای این است که معلوم شود از ایران حرکت آغاز می شد و دیگران نگاه می کردند به اینکه در ایران چه اتفاقی افتاده است و همین را دنبال می کردند، چه اهل سنّت و چه شیعیان دیگر جاها. برای مثال، قیام الجزایر در سال ۱۹۵۴ شروع شد و در ۱۹۶۲ به پیروزی رسید، هشت سال طول کشید. شاید فرحت عبّاس بود که در یکی از میتینگ ها برای مجاهدان الجزایر گفت: آنچه ما کردیم، در حقیقت، الگو گرفته از نهضت ملّی نفت در ایران بود. مشابه همین را به نوعی جمال عبدالناصر در ملّی کردن کانال سوئز در سال ۱۹۵۶ گفت; چون ملّی شدن نفت در ایران در سال ۱۹۵۱ اتفاق افتاد و ملّی شدن کانال سوئز ۱۹۵۶. آن ها هم همین را گفتند.

● الگوی انقلاب اسلامی برای جهان

انقلاب اسلامی ایران در حقیقت، هم برای شیعه و هم برای کل جهان اسلام یک الگوی جدید در کار مبارزاتی و رهایی از شرّ استعمار و احیای شیعه به وجود آورد. شیعه با انقلاب اسلامی در دنیا احیا شد. یکی از علمای پاکستان می گفت: در پاکستان، شیعه به حساب نمی آمد. انقلاب شما چندین سال شیعیان پاکستان را به جلو برد. مشابه همین در افغانستان اتفاق افتاد. در افغانستان، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، در زمان حکومت عبدالرحمان خان شیعه کشی به راه افتاده بود. تعداد زیادی از شیعیان افغانستان گریختند و به کوه های مرکزی و منطقه «هزارجات» رفتند.

از آن به بعد هم شیعیان افغانستان سرکوب می شدند; در زمان عبدالرحمان خان با شدت بیشتر و بعداً در زمان امان اللّه خان و نادر شاه و در زمان ظاهر شاه کم تر; ولی به هر حال شیعه به حساب نمی آمد. اما انقلاب اسلامی ایران شیعه را در آنجا هم احیا کرد. در عراق هم شیعه را احیا کرد و در جاهای دیگر، چه شیعیان را به طور اخص و چه مسلمان ها را به طور اعم. از انقلاب اسلامی همه الگو گرفتند.

انقلاب اسلامی در ایران آثار و نتایج متعددی داشت، در جماعت شیعه و در بین شیعیان. مهم ترینش احیای قدرت و قوّت و بیش از همه، هویّت شیعه در کل جهان بود. شیعیان احساس هویّت کردند، احساس شخصیت کردند، احساس قوّت کردند و آنچه در ایران اتفاق افتاد الگو شد، نه تنها برای شیعه، که برای اهل سنّت هم. نوع مبارزه و شکل انقلاب شاید برای کل جهان آثار متفاوتی در جاهای گوناگون داشت.

اولین اثری که انقلاب اسلامی ایران داشت، احیای دین سالاری یا احیای حکومت دینی با غلظت ها و شکل های متفاوت بود. با آقای لخ والسا، اولین رئیس جمهور بعد از کمونیسم در لهستان، ملاقاتی داشتم. ایشان پس از عصر کمونیسم، بعد از اینکه آقای ژنرال یاروزلسکی ساقط شد، انتخاب گردید. ایشان به من می گفت: انقلاب شما به ما این الگو را داد که می توان یا باید «دین سیاسی» داشت، یا اینکه سیاست در دیانت و دیانت در سیاست دخالت کند و موفق هم باشد. بنده مطّلع شدم که هر کس به ریاست جمهوری یا نخست وزیری لهستان انتخاب می شود، پیش از اینکه رسماً کارش را شروع کند، به واتیکان می رود و به نوعی از پاپ اجازه می گیرد; در حقیقت، حکمش را پاپ تنفیذ می کند.

این یک شکل ردیف شده از کاری است که در ایران صورت می گیرد: رئیس جمهور رأیش را از مردم می گیرد، اما حکمش را ولیّ فقیه تنفیذ می کند. به نوعی، این تنفیذ آراء مردم را در لهستان، که کاتولیک هستند، توسط پاپ می بینیم. آقای لخ والسا به بنده می گفت: ما در حقیقت، تحت تأثیر انقلاب شما هستیم.

همین موضوع در جهان در میان اهل سنّت با قوّت بیشتری شکل گرفت. در میان اهل سنّت، اینکه دین باید در سیاست و سیاست در دین دخالت کند به شکل خلیفه گری مطرح بود; یعنی اینکه مسلمانان خلیفه می خواهند. در قضیه «طالبان» مشاهده کردید که آقای بن لادن یک ملاّ عمری پیدا کرد و با او بیعت نمود و دستوراتش را از ملاّ عمر می گرفت، یا به عنوان «امیرالمؤمنین» به تأیید او می رساند. یا متفکری مثل رشید رضا در مصر، نظریه «بازگشت به اسلام اولیه» را در بحث حکومت طرّاحی می کرد; می گوید: باید حکومت جهانی واحد مسلمانان تشکیل شود.

در آن زمان، از میان رهبران دینی که قدرت را در اختیار داشتند، در یمن امام زیدی بود که هم رئیس حکومت بود و هم امام زیدیه. او می گفت: ما می توانیم همه با امام هادی به عنوان امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمانان بیعت کنیم و مرکز حکومت هم ـ مثلا ـ موصل عراق باشد که از همه جا به آن دست رسی تقریباً یکسان است و ملل مسلمان، اعم از عرب و غیر عرب، به آنجا دست رسی دارند. بنابراین، فکر حکومت دینی یا اسلام سیاسی، چه در بین اعراب و چه غیر اعراب و چه در بین سنّی ها و چه اهل شیعیان مطرح بوده است.

در شبه قارّه هند، اشخاصی مثل ابوالاعلاء مودودی یا ابوالحسن نقدی یا دیگران و قبل از این ها مثل علاّمه اقبال لاهوری، هر کدام به شکلی معتقد بودند که باید حکومت واحد اسلامی تشکیل شود و کسی که مسلمانان با او بیعت کنند در رأس این حکومت قرار گیرد.

البته در تشیّع وضعیت جور دیگری است. با توجه به تبعیتی که مردم از مراجع دارند و طرح نظریه «ولایت فقیه» یا طرح مجدّد آن یا تقویت و ترویجش توسط حضرت امام راحل(رحمه الله) موجب شد شکل جدیدی از حکومت، که اسمش «مردم سالاری دینی» گذاشته شده است، مطرح شود. این شکل جدیدی از حکومت است که نه در تاریخ اسلام سابقه دارد و نه در تاریخ جهان. واضع این هم شیعیان هستند که از ایران شکل گرفته; یعنی دموکراسی در کنار مذهب، مذهب در کنار دموکراسی.

هر کس حاکم می شود رأیش را از مردم می گیرد، اما توسط رهبر دینی حکم او تنفیذ می شود; مشروعیتش از دین است، مقبولیتش از آراء مردم. در تاریخ اسلام هم همین طور بوده است. حق خلافت با علی بن ابی طالب(علیه السلام) بود، اما آنجا که مردم به ایشان رو آوردند، همین هجومی که مردم کردند، برای ایشان تکلیف آورد; یعنی بیعت مردم حتی با کسی که حق خلافت با او بوده این هم جزو شروط است. در غدیر هم که حضرت علی(علیه السلام)نصب می شود، مسلمانان با آن حضرت بیعت می کنند. پس این هر دو یعنی «نصب الهی» و «اقبال مردم» چنین ریشه ای دارد به قدمت تاریخ اسلام. اما این به شکل جدیدش مطرح شده است; شده «مردم سالاری دینی».

آنچه در ایران و توسط شیعه عرضه شده، در کشورهای جهان سوم و در تاریخ اسلام به این شکل، بی نظیر است. «بیعت» یک شکل ابتدایی از رأی گیری است. شکل جدیدتر بیعت، «رأی گیری» است. چنین الگویی با چنین وضعی در دنیا سابقه ندارد.

زمانی که انقلاب کبیر فرانسه اتفاق افتاد و لیبرالیسم و لیبرال ـ دموکراسی با آن انقلاب پایه گذاری شد، با نظریه پردازی های افرادی مثل ژان ژاک روسو، زمینه فکری اش آماده شد. مبدأ تاریخ لیبرال ـ دموکراسی از همین انقلاب کبیر فرانسه است. این مترادف است با کنار گذاشتن دین; یعنی در مخیّله غربی ها نمی گنجد که آدم، هم می تواند دین داشته باشد، هم برای تعیین حکومت رأی بدهد. این ها نمی توانند دین و دنیای مردم را یک جا جمع کنند، با آن فلسفه و نگاهی که مسیحیت به دنیا و حکومت دارد و با سابقه هزار ساله ای که مسیحیت قرون وسطا در اروپا دارد.

به همین دلیل، آنچه را هم در جهان سوم اتفاق می افتاد یا یک حرکت چپ بود یا یک حرکت راست. اگر چپ بود به نوعی الگویش انقلاب اکتبر روسیه بود، و اگر راست بود الگویش انقلاب ژویه ۱۷۸۹ فرانسه بود. ولی شما می بینید که برای اولین بار، انقلابی با خاستگاه شرقی یا جهان سومی بدون الگو گرفتن از غرب ـ که باید گفت: هم مارکسیسم و هم لیبرالیسم هر دو خاستگاهشان غربی است ـ شکل گرفت و کارایی خودش را نشان داد، و بدون اینکه به نیروهای خارجی متّکی باشد و به همین صورت، ادامه پیدا کرد. حکومت جمهوری اسلامی با ۲۵ سال سابقه اثبات کرد که می شود این کار را کرد و سر پا ماند.

یکی از علت های اساسی مقابله دیگران با این انقلاب آن است که این انقلاب در جهان اسلام الگو نشود. راهی که این انقلاب برای پیروزی انتخاب کرد، حضور عمومی مردم در صحنه مبارزه است، بدون توسّل به خشونت.

انقلاب اسلامی ایران با راه پیمایی ها و حضور مردم در خیابان ها پیروز شد. اگر در روز ۱۷ شهریور مردم را به گلوله بستند، مردم متقابلا ارتشیان را به گلوله نبستند، هر قدر هم می خواستند از حضرت امام(رحمه الله) چنین اجازه ای بگیرند، ایشان موافقت نمی کردند. انقلاب با این شکل پیروز شد. جوهر این کار حضور همه مردم در صحنه است، نه اینکه یک عده به نیابت از طرف مردم تفنگ به دست بگیرند، عملیات چریکی راه بیندازند; نه، همه مردم حاضر می شوند، هر کسی وکیل خودش است.

این الگو در جاهای دیگر تکرار شد; در لبنان و فلسطین هم تکرار شد، و هر جا تکرار شد، موفق بود. در لبنان، رمز موفقیت لبنانی ها حضور همه مردم در صحنه است; یعنی همه مردم شیعه روزی که ضرورت اقتضا کند، مثل اینجا بسیج می شوند و به صحنه می آیند. ریشه های مبارزات لبنان در روان مردم لبنان است. وقتی مبارزه به این شکل مردمی شد، پیروز است.

مشابه همین در فلسطین اتفاق افتاده است. فلسطینیان شیعه نیستند، اما تحت تأثیر کاری هستند که در ایران صورت گرفت و در لبنان به شکل کوچک تر تکرار شد و موفق هم بود. از زمانی که عثمانی تجزیه شد، هنوز عثمانی شکست نخورده بود که اعلامیه «بالفور» صادر شد. پیش از آن، در سال ۱۹۱۶ معاهده «سایس پیکو» خاورمیانه را بین فرانسه و انگلیس تقسیم کرده بود. در سال ۱۹۱۷ وزیر خارجه انگلیس، بالفور، اعلامیه ای داد که برای یهودی ها یک وطن درست کنند. فلسطینی ها سه ربع قرن مبارزه کردند، اما هیچ گاه موفق نبودند، مگر زمانی که به «انتفاضه» رسیدند.

«انتفاضه» چیست؟ ترجمه ایرانی این واژه، مبارزه در فلسطین و حضور همه مردم در صحنه است. این ترجمه «انتفاضه» است. به محض اینکه گفته می شود «انتفاضه»، این صحنه در ذهن ها مجسّم می شود که فلسطینی ها در خیابان ها با اسرائیلی ها، که با تانک حمله می کنند، از کوچک و بزرگ و مرد و زن و پیر و جوان، مقابله می کنند، سنگ پرتاب می کنند. این سنگ در مقابل تانک کاری نمی کند، اما نشانه بیزاری فلسطینی ها از اشغال کشورشان است. پس از عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان، بنده به لبنان رفته بودم. آقای نبیه بری به من می گفت: آقای ادوارد سعید ـ که استاد فلسطینی دانشگاه نیویورک بود و فوت کرد ـ پس از این پیروزی به لبنان آمد و به منطقه جنوب لبنان رفت; جایی که به خاک فلسطین نزدیک تر است; یعنی حدّ فاصل بین سنگرهای حزب اللّه و سنگرهای بتونی اسرائیل. این طرف یک چاله خاکی بود که یک جوان حزب اللّهی در آن بود، آن طرف سنگرهای بتونی اسرائیلی ها، ایستاده، تمام قد با شیشه های ضد گلوله. فاصله ما با آن ها شاید ۱۵ متر بود.

ادوارد سعید گفت: من به «باب فاطمه» ـ نزدیکترین جا به اسرائیل ـ رفتم و سنگی برداشتم و به طرف سربازان اسرائیلی انداختم. آقای نبیه بری می گوید: بعد، از همان جا به من تلفن زد و گفت: من این کار را کردم. او از نیویورک بلند شد، آمد جنوب لبنان و یک سنگ انداخت و برگشت. شنیدم که پس از این با مدیریت دانشگاه نیویورک هم مشکل پیدا کرد. این حضور همگانی، حتی پیرمردها، پیرزن ها، بچه ها، کوچک و بزرگ در صحنه مبارزه، الگوی ایران است و مشابهی ندارد و هر جا هم که از این الگو پی روی کردند، پیروز شدند. امروز هم می بینید که اسرائیل و به تبعش آمریکا، در فلسطین به بن بست کامل رسیده اند. مادام که «انتفاضه» ـ یعنی شکل مردمی مبارزه با صبغه دینی ـ ادامه دارد، این ها پیروزند.

در عراق هم شما می بینید آنکه پیروز شده، بی تردید، شیعیان هستند; به دلیل استمرار مبارزات شیعیان عراق و یکی از علل اصلی سقوط صدّام حسین بود. اگر صدّام حسین در داخل کشور خودش با مقاومت مردم مواجه نبود، بعید بود کار او با آمریکایی ها به اینجا بکشد و امروز هم که ساقط شده، آنچه آمریکایی ها را ناامید کرده حضور مردمی عراقی هاست، چه سنّی و چه شیعه; هر کدام به شکلی. اما در نهایت، مجموعه تعیین کننده، شیعیان هستند. شما می بینید که در اربعین ۱۴۲۵ حضور ۵ میلیون شیعه در کربلا، هشداری بود به آمریکایی ها که از آن به بعد، هر وقت توده شیعه چیزی در عراق خواست، آمریکایی ها از خواسته شان عقب نشینی کردند.

آمریکایی ها گفتند: ما تصور می کردیم حدود ۵۰۰ هزار نفر در اربعین کربلا جمع شوند ـ بر اساس اطلاعاتی که داشتیم ـ اما ده برابر آنچه آن ها فکر می کردند ـ یعنی ۵ میلیون نفر ـ به کربلا آمدند. در عراق به هم ریخته که حکومت نداشت و پس از سقوط صدام هر کس هر جا هر چه به دستش می رسید برمی داشت، در چنین جای ناامنی در موقع اربعین ۵ میلیون نفر با نظم کامل، از مناطق خودشان راه افتادند و بعضی ها شاید ۲۰۰ کیلومتر پیاده روی کردند تا به کربلا آمدند و مراسمی را برگزار کردند و رفتند، بدون اینکه اختلالی ایجاد شود و آن سیستم خودکفایی درونی به صورت خودجوش کفایت این ها را به لحاظ تغذیه و آمد و رفت و نظم و انضباط انجام داد. این یک تظاهر بسیار عالی از همبستگی شیعه و حضور شیعه در صحنه است، درست در موقعی که این سرزمین در اشغال بیگانگان است.

در همین تهران، زمانی اگر یک پاسبان گلوله ای شلیک می کرد، مردم می گریختند، اما کار به جایی رسید که مردم جلوی تانک ایستادند. این نوع مبارزه، شجاعت، جسارت و حضور در میدان مبارزه در همه جا فراگیر شده است و با حضور قریب ۱۵۰ هزار نیروی آمریکایی، مردم به صحنه می آیند و خواسته خودشان را مطرح می کنند. امروز شما می بینید که آمریکایی ها می خواهند یک قانون اساسی از پیش نوشته شده توسط خودشان یا هدایت شده توسط خودشان را به عراقی ها تحمیل کنند، ولی مردم عراق زیر بار نمی روند و آیة اللّه سیستانی آن ها را تهدید می کند که اگر جز این باشد که مردم باید رأی بدهند و اکثریت آراء در کار تدوین پیش نویس قانون اساسی مؤثر باشد، ما زیر بار نخواهیم رفت و آمریکایی ها به نوعی تهدید می شوند که شیعه مقاومتش را قشنگ تر از این ابراز خواهد کرد.

● رویکرد آینده شیعیان

با توجه به وضعیتی که شیعیان دارند، برای آینده چه باید کرد؟ روح جدیدی در کالبد جامعه شیعه در همه جا دمیده شده است. شیعیان بیدار شده اند، حقوقشان را مطالبه می کنند و پرچمدار مبارزه علیه بیگانه هستند، منادی وحدت هستند. این نکته مهمی است که ما چه باید بکنیم تا وضعیتی که اکنون وجود دارد استمرار پیدا کند و رو به تکامل برود. در این باره، پیشنهاداتی مطرح هستند:

یکی )اینکه از مبانی و اصول خودمان عقب نشینی نکنیم، اصولی که تکیه بر آن ها موجب توفیق شیعه شده است، در هر جا، در ایران و لبنان و عراق و افغانستان و پاکستان مورد توجه قرار گیرند.

در پاکستان، این مقدار که امروز شیعه مطرح است، پس از سقوط سلسله های اسلامی در شبه قارّه هند سابقه ندارد: آقای سید ساجد نقوی را حکومت پاکستان دستگیر می کند، علمای شیعه و سنّی در حمایت از او، در پاکستان یکپارچه به دولت پاکستان اعتراض می کنند. این یک تحوّل اساسی است که چند چیز را نشان می دهد: یک. اقتدار شیعه را;

دو) اینکه شیعه توانسته است همین مجلس متحد را عملی کند. مجموعاً آقای قاضی حسین احمد و آقای سید ساجد نقوی و دیگران قریب ۶۲ نماینده از فراکسیون مذهبی ها و مسلمانان متدیّن، چه شیعه و چه سنّی، نماینده در مجلس پاکستان دارند و این تعداد کرسی را مسلمان ها هیچ گاه در مجلس پاکستان نداشتند. این وحدتی که مسلمان ها با هم پیدا کرده اند، خودش از دستاوردهای خوب شیعه در پاکستان است.

مشابه همین را شما در افغانستان می بینید. امروز در دولت افغانستان، آقای کرزای پنج وزیر و یک معاون شیعه دارد که این در تاریخ افغانستان سابقه ندارد این تعداد وزیر از شیعه باشند. این، هم اقتدار شیعه را نشان می دهد، هم همبستگی بین شیعه و سنّی را.

پس این موضوع دو مطلب را ثابت می کند:

نکته اول) اینکه شیعه هر جا هست قدر خودش را بداند، تلاش کند تا حق خودش را بگیرد. و این مطلب که «شیعه حقوق خودش را بگیرد»، معنایش این نیست که این حقوق در مغایرت با حقوق اهل سنّت باشند، بلکه راه چاره ای برای پیشرفت کشورهای اسلامی جز وحدت شیعه و سنّی نیست. اکنون در عراق همین طور است. در لبنان هم همین طور است. اگر آقای سیدحسن نصراللّه به عنوان قهرمان مطرح است به همین دلیل است. کل جهان عرب در رسانه های خودشان از سیدحسن نصراللّه به عنوان «صلاح الدین ایّوبی عصر جدید» نام می برند. صلاح الدین ایّوبی کسی بود که با پیروزی خودش، نقطه ختم افتخارآفرینی بر هشت دوره جنگ های صلیبی گذاشت; جنگ هایی که قریب دو قرن طول کشیدند. اگر سیدحسن نصراللّه به عنوان یک عالم و رهبر شیعی در لبنان می درخشد معنایش این نیست که کارش با کار اهل سنّت مغایر است; نه، مکمّل همدیگرند. هماهنگی که بین آقای سیدحسن نصراللّه و رهبر سیاسی «حماس» و دکتر رمضان عبداللّه یا آقای خالد مشعل رهبر «جهاد اسلامی» هست به گونه ای است که کسی که در صحنه مبارزات سیاسی لبنان و فلسطین است فرقی بین این ها نمی گذارد; یعنی فلسطینی ها هم در تظاهراتشان عکس سیدحسن نصراللّه را بالا می برند; همان طور که عکس آقای رمضان عبداللّه را یا عکس خالد مشعل یا عکس شیخ احمد یاسین را بالا می برند. این به هم آمیختگی منافع سنّی و شیعه و یکدستی شان در مقابل مطامع استعمار و وحدت کلمه شان از رموز پیروزی آن هاست.

نکته دوّم) این است که شیعیان در هر جا که هستند، باید از وضعیتی که دارند، خارج شوند. برخی مشکل دارند، به کمک دیگران نیاز دارند. شیعیان در هر جا هستند، باید به کمک بقیه بشتابند; به این صورت که اگر عقب ماندگی وجود دارد، آن را اصلاح کنند; اگر بی سوادی وجود دارد، مدرسه تأسیس کنند; اگر بی کاری و فقر وجود دارد، آن را برطرف کنند. تبادل فرهنگی بین جوامع گوناگون شیعه کمک می کند به اینکه شیعه ها سعی کنند خود را با نقاط پیشرفته همطراز کنند. این تبادل فرهنگی، دانشگاهی و حوزوی، که بین ایران و سایر نقاط هست، نقشی اساسی در پیشرفت شیعه در دنیا دارد.

● پاسخ به سئوالات

نکته ای را که یکی از حاضران تذکر داده اند این است که مرحوم علاّمه شرف الدین به مسلمانان سفارش می کردند زبان فارسی یاد بگیرند. البته چه عرب و چه غیر عرب باید زبان فارسی یاد بگیرند; همان گونه که یک فارسی زبان باید زبان عربی را که زبان قرآن است، فراگیرد. از مرحوم شرف الدین موسوی یا سیدجمال الدین اسدآبادی نقل شده است که «بل حَفَظ اللّهُ الایمانَ بِحفظِ الایرانِ.»

نکته دیگری که مرقوم داشته اند این است که من از سید جمال به عنوان کسی که نهضت بیداری اسلامی را ایجاد کرد، نام بردم، ولی برخی او را عامل انگلیسی ها و فراموسونر معرفی می کنند. طبیعی است هر کس بخواهد یک کار بزرگی بکند، بالاخره مورد نقد و حسادت و همه جور تعرّضی واقع می شود. زندگی سیدجمال این را نشان نمی دهد که او عامل انگلیس بوده باشد.

سیدجمال الدین در فرانسه، عروة الوثقی را منتشر می کرد; یک مجله عربی که تکیه اش بر ترغیب مسلمان ها به مبارزه با انگلیس بود. انگلیسی ها به دولت فرانسه فشار آوردند تا جلوی انتشار عروة الوثقی را بگیرد. چگونه آدم انگلیسی هاست و علیه انگلیس این طور عمل می کند؟ و مضبوط و مستند است که ۱۸ شماره بیشتر نتوانست عروة الوثقی را منتشر کند. علتش این بود که دولت انگلیس به دولت فرانسه فشار آورد. دولت فرانسه هم جلوی انتشار روزنامه او را گرفت.

سیدجمال به همه جا سر می کشید; از جمله مصر. مدتی با فراماسونرها رفت، دید این ها معیوبند، از جرگه آن ها خارج شد. فراماسونری هم اول که شکل گرفت، شعارش قانون گرایی و آزادی و اومانیزم و مانند اینها بود. همه این ها لغات خوبی هستند. در ایران هم عباس قلی خان آدمیت لقب «آدمیت» را برگزید که ترجمه «اومانیزم» است. باشگاهی هم درست کرد به نام «باشگاه آدمیت» که در حقیقت، ایرانی شده فراماسونری است.

مشابه همین کار، میرزا ملکم خان مجله ای در آورد به نام قانون. این ها شعارهایشان قانون، انسانیت، اخوّت و مانند این ها بود. اگر گروهی که هیچ سابقه ذهنی ندارد، بیاید شعار آزادی و برابری و برادری بدهد، طبیعتاً آدم ها جذبشان می شوند. ولی بعد از مدتی که فهمیدند این ها وابستگی دارند، از آن ها جدا می شوند. امروز برای ما معلوم شده که فراماسونری چه موجودی است، ولی آن زمان این طور نبود; یعنی از اول نیامدند بگویند که ما وابسته به جایی هستیم. آن روز که فراماسونری تشکیل شد هدف این نبود که عوامل استعمار را تولید کنند; نه، اصلا عده ای از استادکاران و بنّاها و معمارها برای حفظ منافع خودشان آمدند یک انجمن صنفی درست کردند که همین «فراماسون» یا «فریمیسن» باشد. اول یک اتحادیه صنفی بود. این اتحادیه صنفی بعدها مورد استفاده استعمار قرار گرفت، چه انگلیس، چه فرانسه و چه آلمان. در هر جا آمدند و لژهایی درست کردند; لژ اسکاتلند، لژ فرانسه، لژ آلمان. نقل می کنند: همه آن ها که به نوعی به هزار فامیل قاجار وابسته بودند، این ها، یا جزو لژ فرانسه بودند یا لژ انگلیس. بی ریشه ها و آن ها که به هزار فامیل قاجار وصل نبودند ـ مثل سید حسن تقی زاده ـ رفتند جزو لژ آلمان. حسین اعلاء هم جزو لژ آلمان شد; یعنی آن ها که جزو هزار فامیل قاجار و بعد هم پهلوی نبودند بی سر و سامان ها شدند. لژ آلمان این طور شکل گرفت. لذا، روزنامه قانون میرزا ملکم خان خیلی مورد استقبال قرار می گرفت.

بی تردید، سیدجمال الدین اسدآبادی نقش بسیار مهمی در بیداری اسلامی داشت و همّت والایی برای این کار گماشت. البته اشتباهاتی هم ممکن است مرتکب شده باشد; مثل هر کس دیگری، ولی پایه و اساس و مایه کارش حسن نیت بود. ایشان طلبه بود. اصلش از «اسد آباد» همدان است، مدتی در قزوین درس خواند و مدتی در تهران. شاگرد پدر مرحوم آقاسیدمحمّدصادق طباطبائی بود. آقاسید محمّد طباطبائی، از علمای مشروطه، پدرش در مدرسه «صدر» تهران درس می داد.

مرحوم سیدجمال شاگرد ایشان بود. از آنجا به عتبات رفت. بنا به یک سند، با هزینه مرحوم شیخ انصاری به هند فرستاده شد و در بمبئی برای خدمت، زبان انگلیسی و علوم جدید یاد گرفت; یعنی هزینه اش را بنا به یک روایت، مرحوم شیخ انصاری می داد. درست است که ایشان یک مشکل ارتباطی با مرحوم میرزای شیرازی پیدا کرد، ولی از مدافعان تحریم تنباکو بود. نامه های متعددی برای مرحوم میرزا نوشت و به نوعی، ایشان را به تحریم تنباکو ترغیب کرد. بنابراین، این ها با این نظر که او عامل انگلیس باشد، نمی خوانند. موقعی هم که مرحوم آیة اللّه کاشانی جلوی بعضی کارهای دکتر مصدق ایستادگی می کرد، متهمش می کردند به اینکه آیة اللّه کاشانی هم با انگلیس هاست; کسی که تفنگ به دست گرفته و در عراق با انگلیسی ها جنگیده بود.

در پاسخ به سؤال دیگری که درباره جلوگیری از شیعه کشی نوشته اند، عرض کنم: به قول شما، باید تدبیری اندیشید که از شیعه کشی جلوگیری شود. بنده کاره ای نیستم، ولی آن ها که اهل تدبیرند باید چاره ای بیندیشند. در مقابل شیعه کشی، یک راه این است که متقابلا ما هم بیاییم شیعه را تحریک کنیم که آن ها هم سنّی ها را بکشند. یک راه هم این است که با درایت بیشتری عمل کنیم; کاری کنیم که یک اقلّیت ـ مثلا ـ پانزده بیست درصدی شیعه در بین یک اکثریت هشتاد درصدی سنّی بتواند زندگی کند. نمی خواهیم که شیعیان ـ مثلا ـ پاکستان به ایران مهاجرت کنند، می خواهیم در پاکستان باشند، اگر قرار است باشند. آنچه در بدو امر به نظر می رسد این است که شیعه ها هم متقابلا همان کاری را بکنند که سنّی ها کردند، ولی تقریباً هیچ وقت شیعه چنین کاری نکرده است; یعنی سیره شیعه در تاریخ اسلام، با توجه به اینکه همواره در اقلّیت بوده، این نبوده که اگر سنّی ها یا بعضی از افراط گرایان اهل سنّت کاری خلاف اسلام کردند و شیعه کشی به راه انداختند، این ها هم سنّی کشی راه بیندازند.

اما اینکه چه تدبیری باید اندیشید، یکی این است که ایران به عنوان یک کشور مقتدر شیعی، سعی کند که حساب علما و بزرگان اهل سنّت آن کشور را از اشخاص افراطی جدا کند و با آن ها رابطه داشته باشد تا بتواند آن ها را قانع کند که خودشان گامی در جهت جلوگیری از این کار بردارند. در این زمینه، طی این سال ها زیاد کار شده است.

آنچه شما امروز می بینید حکایت از این می کند که وضعیت امروز بهتر از دو سه سال قبل است. بی تردید، بخشی از این، معلول تدابیری است که اندیشیده شده و اگر امروز می بینیم آقای سید ساجدی که در حقیقت رهبر درجه اول شیعیان است، وقتی دستگیر می شود، حتی علمای سلفی سنّی هم از ایشان حمایت می کنند، به همین دلیل است. پس از قضیه افغانستان و موضع گیری مقام معظّم رهبری در مقابل آمریکا، تعدادی از رهبران دیوبندی پاکستان، که از سلفی ها و متعصّبان اهل سنّت هستند، در سخنرانی ها و تظاهراتشان عکس ایشان و حضرت امام(رحمه الله) را بالا بردند; چون به این نتیجه رسیدند که تنها دولت اسلامی که علیه تهاجم آمریکا به افغانستان موضع صریح گرفت، رهبری ایران بود. این یک کار غیر مستقیم است، اما در نهایت، در اینکه فضای ضد تشیّع در پاکستان کاهش پیدا کند تأثیر دارد.

● سؤال: علاّمه محمّدمهدی شمس الدین ـ که در لبنان فوت کرد ـ از آیات قرآن این گونه برداشت می کرد که مؤمن بر مؤمن ولایت دارد و این نظر با مردم سالاری دینی، که در ایران هست، منافات دارد، لطفاً نظرتان را در این باره بفرمایید.

▪ پاسخ: علاّمه محمّدمهدی شمس الدین که من مکرّر خدمت ایشان رسیدم، یکی از کسانی بود که برای اعتلای شیعه در لبنان زحمت های زیادی کشید. احیاناً ممکن است که برخی نظرات ایشان با آنچه در ایران می گذرد منافات داشته باشد، اما کل قضیه این است که ایشان هم این سبک و سیاق حکومت را قبول داشت. همین که ایشان در مجلس اعلای شیعیان لبنان فعّال بود، حکایت از این تفکر می کرد که باید علمای شیعه در سرنوشت شیعیان دخالت کنند و به همین دلیل، مجلسی را که در زمان امام موسی صدر تشکیل شد، پی گرفت و با همان قوّت کار را ادامه داد و همواره تلاش داشت تا حضور شیعه در صحنه های سیاسی لبنان تقویت شود و بتواند به سهم خودش حقوق خود را استیفا کند.

● سؤال: سهم شیعیان در حملات و مبارزات عینی مردم عراق چقدر است؟ در مبارزاتی که علیه اشغالگران صورت می گیرند، آیا شیعیان هم در این حملات نقش دارند یا دست به کار نشده اند و منتظر اقدامات و مراحل بعدی حکومت انقلابی هستند؟

▪ پاسخ: این را باید برویم و در عراق بررسی کنیم; چون همیشه در اخبار ما می گویند: «عده ای ناشناس». معلوم نیست این «ناشناس ها» چه کسانی هستند، ولی حدس زده می شود که شیعیان در حال حاضر، بیشتر همان کاری را می کنند که بنده عرض کردم; یعنی حضور فعّال در صحنه های سیاسی عراق و انتخاب تاکتیک مبارزه متناسب با شرایطی که هست. شیعه اکنون دارد کار خودش را در آنجا پیش می برد، از آمریکایی ها تمکین نمی کند. فقط کافی است که شیعیان در هر امری اتفاق نظر داشته باشند و بر آن پافشاری کنند، آمریکایی ها عقب نشینی می کنند. این مکرر اتفاق افتاده است.

منبع: تحلیل دکتر ولایتی درباره گونه شناسی اجمالی شیعیان جهان و شکل گیری جنبش های شیعی

[۱] عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی و استاد تاریخ تمدن اسلامی.

[۲]. آفتابه گلی، لولهین، ابریق. (و)

منبع: سایت موسسه شیعه شناسی/ سال ۱۳۸۵