دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
فرهنگ و قدرت

استوارت هال، که یکی از شخصیتهای برجسته چپ جدید در دهه ۶۰ میلادی بود، همچنین یکی از بنیانگذاران مطالعات فرهنگی در بریتانیا و تاثیرگذارترین نماینده آن در سطح بینالملل است. او که اولین ویراستار نشریهNew Left Review در سالهای ۶۱-۶۰ و به همراه پی وانل در ۱۹۶۴ کتاب «هنرهای عامه» را تالیف کرد، از ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۹ مدیر مرکز مطالعات فرهنگی معاصر در دانشگاه بیرمنگام بود. وی در این دوره تولید جمعی دامنه وسیعی از آثار را مورد مطالعه قرار داد و از این طریق بسیاری از عقاید اصلی جامعهشناسی اروپایی، نمادشناسی و نظریه ایدئولوژی را برای اولین بار وارد مطالعات فرهنگی در بریتانیا کرد. در همان زمان مرکز پیشگام تحلیل اهمیت فزاینده مسئله نژادی در بطن سیاست بریتانیا بود.
به دنبال تلاشاش برای احراز کرسی جامعهشناسی در دانشگاه آزاد انگلستان و مشارکت در مباحثاتی که در دانشگاه کمونیستی لندن در اواخر دهه ۹۰ صورت میگرفت، مقالاتاش درباره تاچریسم او را به شخصیتی برجسته در عرصه روشنفکری مبدل کرد.
▪ وضعیت فعلی مطالعات فرهنگی در بریتانیا را نسبت به گذشته چگونه توصیف میکنید؟
ـ این سوال بستگی دارد به اینکه شما چقدر میخواهید به عقب برگردید چون هر کسی روایت خود را در اینباره دارد و روایت افراد هم با هم متفاوت است. مطمئنا چیز مشخصی درباره لحظه تاسیس آن در دهه ۶۰ وجود داشت، اما حتی در طول آن دوره وقتی که مرکز فعالیتهای مربوط به مطالعات فرهنگی عمدتا در بیرمنگام بود، این رشته به واسطه صورتبندیهای مجدد و عمده چندینبار تغییر شکل پیدا کرد؛ و در هر حال هرگز صرفا چیزی نبود که در هر زمان تداوم داشته باشد. این امر تا حدی به خاطر ساختار مرکز مطالعات بیرمنگام بود. هر گروه مطالعاتی سیر حرکتی خاص خود را داشت، بنابراین زمینه متحدالشکلی وجود نداشت. از آن زمان به بعد هر تصرفی در موضوع (Appropriation) و هر گسترشی به شکلگیری چیزهای جدید منجر شد. معهذا، مقایسه لحظه شکلگیری مطالعات فرهنگی با وضعیت فعلی آن بسیار حیرتانگیز است. فعالیتهای بسیار متنوعی تحت عنوان مطالعات فرهنگی انجام میشوند. اگر آمریکا را وارد قضیه کنید، مسئله باز پیچیدهتر میشود، و پراکندگی جهانی در این زمینه به سرعت در حال رخدادن است. استرالیاییها به روشی بسیار گسترده وارد مطالعات فرهنگی شدهاند و توسعه آسیایی این رشته گسترده است: در تایوان، سایگون... بنابراین بارزترین چیز درباره وضعیت فعلی تصرف موقعیتی آن است. باید بنیانی وجود داشته باشد که به مردم اجازه دهد تا تضادهای موجود در مطالعات فرهنگی را شناسایی کنند، و نه چیز دیگری، اما در هرحال، گرایشی نسبت به مطالعات فرهنگی وجود دارد که آن را مبتنی بر تنوع فکری محلی قرار دهد که در آن در حال فعالیت است. سوالاتی که مردم از مطالعات فرهنگی میپرسند و انتظار پاسخگویی آن را دارند، در ژاپن بسیار متفاوت از سوالاتی است که مردم در استرالیا یا بریتانیا میپرسند.
▪ چه چیزی این بنیان را میسازد؟
ـ تعریف کردن آن بسیار دشوار است. شما میتوانید بسیار کلیگویی کنید ـ اینکه فرهنگ بعدی از معنا و نمادین است ـ اما مطالعات فرهنگی همیشه به این مسئله در بافتار روابط اجتماعیای نگریسته است که در آن رخ میدهد و پرسشهایی درباره سازمان قدرت طرح کرده است. پس فکر میکنم این نشاندهنده قدرت فرهنگی است که معمای آنچه مطالعات فرهنگی را از مثلا مطالعات کلاسیک متمایز میکند، درنهایت مطالعه فرهنگ اعصار رومی است. تمام انواع مطالعات فرهنگی درحال حاضر به حیات خود ادامه میدهند، اما علاقه به امتزاج اشکال و معانی نمادین با مطالعه قدرت در مرکز مطالعات فرهنگی قرار گرفته است. با این حال، اگر تصرف در موضوع متنوع میشد و عنصری حاضر نبود، من در نامیدن آن تحت عنوان مطالعات فرهنگی تعلل میکردم. بنابراین من بین مطالعات فرهنگی و فیالمثل گونههای خاص ساختارشکنی قائل به تمایز هستم. بسیاری از ساختارشکنان طوری کار میکنند که فعالیتشان یک نوع مطالعات فرهنگی محسوب شود. اما یک ساختارشکنی صوری که درباره ورود فرایندهای نمادین به درون بافتهایی اجتماعی و انباشت آنها با قدرت پرسشهایی مطرح نکند، نمیتواند جزء مسائل مربوط به مطالعات فرهنگی قرار گیرد، البته آنطور که من قضیه را میبینم؛ هرچند احتمال دارد آن یک عمل اختصاصی کامل باشد. این سخن به معنای ردکردن ساختارشکنی نیست. اما پیرامون مطالعات فرهنگی همواره «این ارتباط با چیزی دیگر» وجود داشته است مانند رابطه بین مطالعات فرهنگی و روانکاوی؛ مطالعات فرهنگی و فمینیسم و مطالعات فرهنگی و مسائل نژادی.
▪ جالب است که شما به دورهبندی مشهور خودتان از این تاریخ برحسب تغییراتی که در یک بنیان رخ میدهد و شکلدهنده تصور فرهنگی است، اشارهای نکردید ـ به این معنا که در بریتانیا مطالعات فرهنگی با تصوری انسانشناختی (Anthropological) از فرهنگ شروع شد و سپس در لحظهای خاص در اوایل دهه ۷۰ به سمت تصوری پر رمز و رازتر (Semiotic) تغییر جهت داد. آیا هیچ تصور جدیدی از فرهنگ وجود ندارد که تنظیمکننده زمینه آن در زمان حاضر باشد به طریقی که این دو پارادایم در گذشته عمل میکردند؟ یا زمینه مطالعات فرهنگی خردتر شده است و بنیان نظری خود را از دست داده است؟
ـ مطمئن نیستم که تصور تنظیمکنندهای از فرهنگ در گذشته و حال وجود داشته باشد، هرچند تغییری که شما راجع به آن صحبت میکنید، امری بسیار اساسی است. نظر خاص ویلیامز در این باره یعنی «کل شیوه زندگی» در تقابل با بهترین چیزی که تصور یا گفته شده، یا عقاید والا، از همان آغاز پرسشهای زیادی برانگیخت. قبل از آنکه نقد مشخصه ارگانیستی آن تعریف شکل گیرد، او به زحمت چیزی درباره آن جمله مینوشت. آن حرکتی مهم بود، حرکتی جامعهشناختی و انسانشناختی، اما آن نظر برحسب تصوری انسانگرایانه از اعمال اجتماعی و نمادین شکل گرفت. تغییر واقعا بزرگ ورود رمزشناسی و ساختارگرایی بود: نه به این خاطر که تغییر فرهنگ متوقف ماند، بلکه به این خاطر که تعریف تغییر پارادایم پابرجاماند، هرچند اعمال منظور نظر بود و نه کل شیوه زندگی. بایست مقداری خودمختاری نسبی وجود داشته باشد که وارد مطالعه اعمال معنادهنده شده است.
اگر میخواهید رابطه آنها را با کل شیوه زندگی مورد مطالعه قرار دهید، باید فکری با بیانی واضح و روشن به وجود آورید نه آنکه موضعی چون موضع ویلیامز اتخاذ گردد دایر بر اینکه «هرچیزی بیانگر چیز دیگری است»: اعمال و دلالت آنها همه یکی هستند؛ خانواده و عقاید درباره خانواده با هم مترادفاند؛ از نظر ویلیامز همه چیز در عمل منحل میشود. البته الگوی جدید بسیار زبانشناختی و بسیار سوسوری است، اما با این حال، آن گسستی قطعی بود. همه چیز بعد از آن به آن لحظه بازمیگردد. پساساختارگرایی به گسست ساختارگرایی بازمیگردد. الگوهای روانکاوانه بسیار متاثر از لحظه لوی استراوسی یا لحظه آلتوسری هستند. اگر قرار بود من برای دانشجویان در این زمینه چیزی بنویسم، هنوز همان دو تعریف را برمیگزیدم، و نمیگفتم که تعریف سومی وجود دارد. فکر میکنم احتمالا خواهید گفت که تعریفی پستمدرن یا تعریفی دلوزی وجود دارد که میگوید دلالت همان معنا نیست، آن پرسش تاثیرگذاری است، اما من در ایده تنظیمکنندگی فرهنگ گسستی نمیبینم که مانند مورد قبل جنبه بنیادین داشته باشد.
ترجمه: سعید وهابی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست