جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
زندگی پیامبر اسلام ص
● شناخت مختصری از ولادت و دوران كودكی
ولادت پیغمبر اكرم به اتفاق شیعه و سنی در ماه ربیع الاول است , گو اینكه اهل تسنن بیشتر روز دوازدهم را گفته اند و شیعه بیشتر روز هفدهم را , به استثنای شیخ كلینی صاحب كتاب كافی كه ایشان هم روز دوازدهم را روز ولادت می دانند . رسول خدا در چه فصلی از سال متولد شده است ؟ در فصل بهار . در السیرهٔ الحلبیهٔ می نویسد : ولد فی فصل الربیع در فصل ربیع به دنیا آمد . بعضی از دانشمندان امروز حساب كرده اند تا ببینند روز ولادت رسول اكرم با چه روزی از ایام ماههای شمسی منطبق می شود , به این نتیجه رسیده اند كه دوازدهم ربیع آن سال مطابق می شود با بیستم آوریل , و بیستم آوریل مطابق است با سی و یكم فروردین . و قهرا هفدهم ربیع مطابق می شود با پنجم اردیبهشت .
پس قدر مسلم این است كه رسول اكرم در فصل بهار به دنیا آمده است حال یا سی و یكم فروردین یا پنجم اردیبهشت . در چه روزی از ایام هفته به دنیا آمده است ؟ شیعه معتقد است كه در روز جمعه به دنیا آمده اند , اهل تسنن بیشتر گفته اند در روز دوشنبه . در چه ساعتی از شبانه روز به دنیا آمده اند ؟ شاید اتفاق نظر باشد كه بعد از طلوع فجر به دنیا آمده اند , در بین الطلوعین .
● مسافرتها
رسول اكرم , به خارج عربستان فقط دو مسافرت كرده است كه هر دو قبل از دوره رسالت و به سوریه بوده است. یكسفر در دوازده سالگی همراه عمویش ابوطالب , و سفر دیگر در بیست و پنج سالگی به عنوان عامل تجارت برای زنی بیوه به نام خدیجه كه از خودش پانزده سال بزرگتر بود و بعدها با او ازدواج كرد . البته به بعد از رسالت , در داخل عربستان مسافرتهایی كرده اند . مثلا به طائفرفته اند , به خیبر كه شصتفرسخ تا مكه فاصله دارد و در شمال مكه است رفته اند , به تبوك كه تقریبا مرز سوریه استو صد فرسخ تا مدینه فاصله دارد رفته اند , ولی در ایام رسالت از جزیرهٔ العرب هیچ خارج نشده اند .
● شغلها
پیغمبر اكرم چه شغلهایی داشته است ؟ جز شبانی و بازرگانی , شغل و كار دیگری را ما از ایشان سراغ نداریم . بسیاری از پیغمبران در دوران قبل از رسالتشان شبانی می كرده اند ( حالا این چه از الهی ای دارد , ما درست نمی دانیم ) همچنانكه موسی شبانی كرده است . پیغمبر اكرم هم قدر مسلم این است كه شبانی می كرده است . گوسفندانی را با خودش به صحرا می برده است , رعایت می كرده و می چرانیده و بر می گشته است . بازرگانی هم كه كرده است . با اینكه یك سفر , سفر اولی بود كه خودش می رفت به بازرگانی ( فقط یك سفر در دوازده سالگی همراه عمویش رفته بود ) . آن سفر را با چنان مهارتی انجام داد كه موجب تعجب همگان شد .
● پیغمبر اكرم در عصر جاهلیت
سوابق قبل از رسالت پیغمبر اكرم چه بوده است ؟ در میان همه پیغمبران جهان , پیغمبر اكرم یگانه پیغمبری استكه تاریخ كاملا مشخصی دارد ... الف-در همه آن اهل سال قبل از بعثت , در آن محیط كه فقط و فقط محیط بت پرستی بود , او هرگز بتی را سجده نكرد . البته عده قلیلی بوده اند معروف به[ ( حنفا]( كه آنها هم از سجده كردن بتها احتراز داشته اند ولی نه اینكه از اول تا آخر عمرشان , بلكه بعدا این فكر برایشان پیدا شد كه این كار , كار غلطی است و از سجده كردن بتها اعراض كردند و بعضی از آنها مسیحی شدند . اما پیغمبر اكرم در همه عمرش , از اول كودكی تا آخر , هرگز اعتنائی به بت و سجده بت نكرد .
این , یكی از مشخصاتایشان است.
ب -پیش از بعثت برای خدیجه كه بعد به همسری اش در آمد , یك سفر تجارتی به شام انجام داد در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانتو درستكاری اش روشن شد او در میان مردم آنچنان به درستی شهره شده بود كه لقب[ ( محمد امین]( یافته بود امانتها را به او می سپردند . پس از كه با او پیدا كردند , باز هم امانتهای خود را به او می سپردند , از همین بعثت نیز قریش با همه دشمنی ای رو پس از هجرت به مدینه , علی ( علیه السلام ) را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت كه امانتها را به صاحبان اصلی برساند .
ا در بسیاری از كارها به عقل او اتكا می كردند . عقل و صداقت و امانت از صفاتی بود كه پیغمبر اكرم سختبه آنها مشهور بود به طوری كه در زمان رسالت وقتی كه فرمود آیا شما تاكنون از من سخن خلافی شنیده اید , همه گفتند : ابدا , ما تو را به صدق و امانت می شناسیم .
یكی از جریانهایی كه نشان دهنده عقل و فطانت ایشان است , این است كه وقتی خانه خدا را خراب كردند ( دیوارهای آن را برداشتند ) تا دو مرتبه بسازند , حجر الاسود را نیز برداشتند . هنگامی كه می خواستند دو مرتبه آنرا نصب كنند , این قبیله می گفت من باید نصب كنم , آن قبیله می گفتمن باید نصب كنم , و عنقریب بود كه زد و خورد شدیدی روی دهد . پیغمبر اكرم آمد قضیه را به شكل خیلی ساده ای حل كرد . قضیه , معروف است , دیگر نمی خواهم وقت شما را بگیرم .
مسئله دیگری كه باز در دوران قبل از رسالت ایشان هست , مسئله احساس تأییدات الهی است . پیغمبر اكرم بعدها در دوره رسالت , از كودكی خودش فرمود . از جمله فرمود من در كارهای اینها شركت نمی كردم . . . گاهی هم احساس می كردم كه گویی یك نیروی غیبی مرا تأیید می كند . می گوید من هفت سالم بیشتر نبود , عبدالله بن جدعان كه یكی از اشراف مكه بود , عمارتی می ساخت . بچه های مكه به عنوان كار ذوقی و كمكدادن به او می رفتند از نقطه ای به نقطه دیگر سنگ حمل می كردند . من هم می رفتم همین كار را می كردم . آنها سنگها را در دامنشان می ریختند , دامنشان را بالا می زدند و چون شلوار نداشتند كشف عورت می شد . من یك دفعه تا رفتم سنگ را گذاشتم در دامنم , مثل اینكه احساس كردم كه دستی آمد و زد دامن را از دستم انداخت, حس كردم كه من نباید این كار را بكنم , با اینكه كودكی هفت ساله بودم .
از جمله قضایای قبل از رسالت ایشان , به اصطلاح متكلمین[ ( ارهاصات]( است كه همین داستان ملك هم جزء ارهاصات به شمار میآید . رؤیاهای فوق العاده عجیبی بوده كه پیغمبر اكرم مخصوصا در ایام نزدیك به رسالتش می دیده است . می گوید من خوابهایی می دیدم كه : | یأتی مثل فلق الصبح | مثل فجر , مثل صبح صادق , صادق و مطابق بود , اینچنین خوابهای روشن می دیدم . چون بعضی از رؤیاها از همان نوع وحی و الهام است, نه هر رؤیایی , نه رؤیایی كه از معده انسان بر می خیزد , نه رؤیایی كه محصول عقده ها , خیالات و توهمات پیشین است .
جزء اولین مراحلی كه پیغمبر اكرم برای الهام و وحی الهی در دوران قبل از رسالت طی می كرد , دیدن رؤیاهایی بود كه به تعبیر خودشان مانند صبح صادق ظهور می كرد , چون گاهی خود خواب برای انسان روشن نیست , پراكنده است, و گاهی خوابروشن است ولی تعبیرش صادق نیست , اما گاه خواب در نهایت روشنی است , هیچ ابهام و تاریكی و به اصطلاح آشفتگی ندارد , و بعد هم تعبیرش در نهایت وضوح و روشنایی است.
از سوابق دیگر قبل از رسالت رسول اكرم یعنی در فاصله ولادت تا بعثت , این است كه - عرض كردیم - تا سن بیستو پنج سالگی دو بار به خارج عربستان مسافرت كرد .
پیغمبر فقیر بود , از خودش نداشت یعنی به اصطلاح یك سرمایه دار نبود . هم یتیم بود , هم فقیر و هم تنها . یتیم بود , خوب معلوم است , بلكه به قول[ ( نصا ب](لطیم هم بود یعنی پدر و مادر هر دو از سرش رفته بودند . فقیر بود , برای اینكه یكشخص سرمایه داری نبود , خودش شخصا كار می كرد و زندگی می نمود , و تنها بود . وقتی انسان روحی پیدا می كند و به مرحله ای از فكر و افق فكری و احساسات روحی و معنویات می رسد كه خواه ناخواه دیگر با مردم زمانش تجانس ندارد , تنها می ماند .
تنهایی روحی از تنهایی جسمی صد درجه بدتر است . اگر چه این مثال خیلی رسا نیست , ولی مطلب را روشن می كند : شما یك عالم بسیار عالم و بسیار با ایمانی را در میان مردمی جاهل و بی ایمان قرار بدهید . ولو آن افراد , پدر و مادر و برادران و اقوام نزدیكش باشند , او تنهاست. یعنی پیوند جسمانی نمی تواند او را با اینها پیوند بدهد . او از نظر روحی در یك افق زندگی می كند و اینها در افق دیگری . گفت[ : ( چندان كه نادان را از دانا وحشت است , دانا را صد چندان از نادان نفرت است]( .پیغمبر اكرم در میان قوم خودش تنها بود , همفكر نداشت . بعد از سی سالگی در حالی كه خودش با خدیجه زندگی و عائله تشكیل داده است , كودكی را در دو سالگی از پدرش می گیرد و میآورد در خانه خودش .
كودك , علی بن ابی طالب است . تا وقتی كه مبعوث می شود به رسالت و تنهائیش با مصاحبت وحی الهی تقریبا از بین می رود , یعنی تا حدود دوازده سالگی این كودك , مصاحب و همراهش فقط این كودك است . یعنی در میان همه مردم مكه كسی كه لیاقت همفكری و همروحی و هم افقی او را داشته باشد , غیر از این كودك نیست . خود علی ( ع ) نقل می كند كه من بچه بودم , پیغمبر وقتی به صحرا می رفت , مرا روی دوش خود سوار می كرد و می برد .
در بیست و پنج سالگی , معنی خدیجه از او خواستگاری می كند . البته مردم باید خواستگاری بكند ولی این زن شیفته خلق و خوی و معنویت و زیبایی و همه چیز حضرت رسول است . خودش افرادی را تحریك می كند كه این جوان را وادار كنید كه بیاید از من خواستگاری كند . میآیند , می فرماید آخر من چیزی ندارم . خلاصه به او می گویند تو غصه این چیزها را نخور و به او می فهمانند كه خدیجه ای كه تو می گویی اشرافو اعیان و رجال و شخصیتها از او خواستگاری كرده اند و حاضر نشده است , خودش می خواهد . تا بالاخره داستان خواستگاری و ازدواج رخ می دهد . عجیب این است :
حالا كه همسر یك زن بازرگان و ثروتمند شده است, دیگر دنبال كار بازرگانی نمی رود . تازه دوره وحدت یعنی دوره انزوا , دوره خلوت , دوره تحنف و دوره عبادتش شروع می شود . آن حالت تنهایی یعنی آن فاصله روحی ای كه او با قوم خودش پیدا كرده است , روز بروز زیادتر می شود . دیگر این مكه و اجتماع مكه , گویی روحش را می خورد . حركتمی كند تنها در كوههای اطراف مكه ( ۱ ) راه می رود , تفكر و تدبر می كند . خدا می داند كه چه عالمی دارد , ما كه نمی توانیم بفهمیم . در همین وقت است كه غیر از آن كودك یعنی علی ( ع ) كس دیگر , همراه و مصاحب او نیست .
ماه رمضان كه می شود در یكی از همین كوههای اطراف مكه - كه در شمال شرقی این شهر است و از سلسله كوههای مكه مجزا و مخروطی شكل است - به نام كوه[ ( حرا]( كه بعد از آن دوره اسمش را گذاشتند جبل النور ( كوه نور ) خلوت می گزیند . شاید خیلی از شما كه به حج مشرف شده اید این توفیق را پیدا كرده اید كه به كوه حرا و غار حرا بروید . و من دو بار این توفیق نصیبم شده است و جزء آرزوهایم این است كه مكرر در مكرر این توفیق برای من نصیب بشود . برای یك آدم متوسط حداقل یك ساعتطول می كشد كه از پائین دامنه این كوه برسد به قله آن , و حدود سه ربع هم طول می كشد تا پائین بیاید .
ماه رمضان كه می شود اصلا به كلی مكه را رها می كند و حتی از خدیجه هم دوری می گزیند . یك توشه خیلی مختصر , آبی , نانی با خودش بر می دارد و می رود به كوه حرا و ظاهرا خدیجه هر چند روز یك مرتبه كسی را می فرستاد تا مقداری آب و نان برایش ببرد . تمام این ماه را به تنهایی در خلوت می گذراند . البته گاهی فقط علی ( ع ) در آنجا حضور داشته و شاید همیشه علی ( ع ) بوده , این را من الان نمی دانم . قدر مسلم این است كه گاهی علی ( ع ) بوده است , چون می فرماید :
| و لقد جاورت رسول الله ( ص ) بحراء حبن نزول الوحی | .
آن ساعتی كه وحی نزول پیدا كرد من آنجا بودم .
از آن كوه پائین نمیآمد و در آنجا خدای خودش را عبادت می كرد . اینكه چگونه تفكر می كرد , چگونه به خدای خودش عشق می ورزید و چه عوالمی را در آنجا طی می كرد , برای ما قابل تصور نیست . علی ( ع ) در این وقتبچه ای است حداكثر دوازده ساله . در آن ساعتی كه بر پیغمبر اكرم وحی نازل می شود , او آنجا حاضر است . پیغمبر یك عالم دیگری را دارد طی می كند . هزارها مثل ما اگر در آنجا می بودند چیزی را در اطراف خود احساس نمی كردند ولی علی ( ع ) یك دگرگونیهایی را احساس می كند . قسمتهای زیادی از عوالم پیغمبر را درك می كرده است , چون می گوید :
| و لقد سمعت رنهٔ الشیطان حین نزول الوحی | .
من صدای ناله شیطان را در هنگام نزول وحی شنیدم .
مثل شاگرد معنوی كه حالات روحی خودش را به استادش عرضه می دارد , به پیغمبر عرض كرد : یا رسول الله ! آن ساعتی كه وحی داشت بر شما نازل می شد , من صدای ناله این ملعون را شنیدم . فرمود بله علی جان !
| انك تسمع ما اسمع و تری ما اری و لكنك لست بنبی | .
شاگرد من ! تو آنها كه من می شنوم , می شنوی و آنها كه من می بینم , می بینی ولی تو پیغمبر نیستی .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست