جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
وفاداری
بازرگان ثروتمندی چهار همسر داشت همسر چهارم بازرگان بسیار زیبا بود و سوگلی او محسوب می شد. بازرگان به او خیلی علا قمند بو و همواره با او مهربانی می کرد و هر چه می خواست برایش تهیه می کرد. بازرگان همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و در تمام مهمانی ها به وجود او افتخار می کرد. او همسر دومش را هم خیلی دوست داشت و هر وقت مشکلی برای بازرگان رخ می داد، همسر دومش به او کمک می کرد.
همسر اول بازرگان بسیار باوفا بود و همواره او را از عمق جان و دل دوست داشت و همواره در کنار سختی ها و مشکلات، همراه شوهرش بود اما بازرگان به ندرت با او صحبت می کرد و از او مشورت می گرفت.
روزی بازرگان به سختی بیمار شد. دکترها به او گفتند که دیگر امیدی به او نیست و او به زودی خواهد مرد. بازرگان بسیار غمگین و ناراحت شد. او به زندگی اشرافی و روزهای خوشی که با همسرانش داشت، فکر می کرد. با خودش گفت: «من چهار همسر دارم، آیا وقتی که بمیرم آنها به من وفادار خواهند ماند؟» او چهار همسرش را صدا زد، رو به آنها کرد و گفت: «همسران من، من شما را بسیار دوست داشتم و هر چه را که خواسته اید، برایتان مهیا کرده ام. اکنون من در حال مرگ هستم. از شما می خواهم بعد از مرگم به من وفادار باشید و با کسی ازدواج نکنید.»
سوگلی بازرگان، شانه هایش را بالا انداخت و گفت: «نه، امکان ندارد!» و بدون اینکه کلمه دیگری بگوید، بیرون رفت.
جواب همسر چهارم بازرگان به مانند چاقوی تیزی قلب بازرگان را شکافت.
بازرگان غمگین شد و رو به همسر سومش کرد، همسرش در جوابش گفت: «نه، زندگی دراین دنیا زیباست و من بعد از تو حتما ازدواج خواهم کرد!» باز قلب بازرگان شکست و تب و درد شدیدی بدنش را فرا گرفت. در این هنگام همسر دوم بازرگان هم که داشت از اتاق بیرون می رفت به او گفت: «متاسفم، من هم قولی نمی دهم. اما بعضی وقت ها سرقبرت می آیم. این بیشترین محبتی است که می توانم به تو بکنم!»
این جواب هم مانند برق آسمانی به قلب بازرگان برخورد و او را خرد کرد. غم تمام وجود بازرگان را فرا گرفت، چشمانش را بست و از ته دل گریه کرد. ولی ناگهان صدای زنی را شنید که می گفت: «همسر عزیزم، من به تو وفادار خواهم ماند، برای من اهمیتی ندارد که تو کجا باشی.» بازرگان چشمانش را باز کرد و در کمال تعجب همسر اولش را دید.
بازرگان بیش از حد غمگین شد و گفت: «کاش آن زمانی که می توانستم، بیشتر به تو توجه می کردم.» همسر چهارم بازرگان، جسم او بود، در این دنیا هر چه قدر که پول و وقت برای زیبایی بدن صرف کنیم، پس از مرگ ما را تنها خواهند گذاشت.
همسر سوم بازرگان، ثروت و دارایی اش بود، زمانی که بمیریم، همه را از دست خواهیم داد. همسر دوم بازرگان، فامیل و دوستانش بودند. ما برای آنها تا وقتی که زنده هستیم، اهمیت داریم تنها در روز مرگ شاید بر روی قبرمان اشک بریزند و پس از آن فراموشمان خواهند کرد. ولی همسر اول بازرگان، روح او بود. عشق، مهربانی و اعمال خوب در این دنیا همواره با ما خواهند بود حتی پس از مرگ هم ما را ترک نخواهند کرد. هوسرانی و دلبستگی بازرگان به دنیا، باعث غفلت او از همسر اولش شده بود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست