یکشنبه, ۱۹ اسفند, ۱۴۰۳ / 9 March, 2025
تصویر جادوگری قهار

چهرههای شاخص و بزرگ همواره در طول تاریخ بشریت وجود داشتهاند و صفحات این کهنهکتاب را رقم زدهاند، اما هیچ زمانی در تاریخ بشریت نبوده است که انسان، همانند مرد قرن بیست و یکمی تا این حد اسیر و فریفته چهرهها باشد.
انسان امروز در میان انبوههای از چهرههای آشنا و غریبه زندگی میکند به نوعی که این چهرهها حجم عظیمی از زندگی او را به تصرف خود درآوردهاند؛ چهرههایی که بر صفحه تلویزیون نقش میبندند؛ چهرههایی که بر پرده عریض سینما به نمایش درمیآیند، چهرههایی که بر روی جلد مجلات و روزنامههای مختلف درج میشوند و چهرههایی که بر در و دیوار ابرشهرها به نمایش گذاشته میشوند، همگی این انسان شهرزده را محاصره کردهاند.
انسان امروز در محاصره رسانههاست؛ رسانههایی که همه فضاهای او را اشغال کردهاند.
رادیوها مطبوعات، روزنامهها و تلویزیونها دیگر مجالی برای این ساکن زمین باقی نگذاشتهاند.
انسان امروز با رسانهها متولد میشود، با رادیو رشد میکند، با تلویزیون سخن میگوید و با سینما راه میرود و از این رو همه واقعیتها و ارزشهای خود را و حتی آرمانهایش را از این رسانههایی که تمام زمانهای انسان را اشغال کردهاند، فرامیگیرد.
زودباوری و تغافل، گریز از درک و عمق مطالب و تلاش برای باور ساده و زودهنگام عارضه همین سلطه رسانهای است و از همین رو است که صاحبان زر و ثروت و زور و قدرت تمام هموغم خود را برای تصرف و در اختیار گرفتن رسانهها مصروف کردهاند؛ به گونهای که در جهان امروز کمتر رسانه مستقل و قدرتمندی را میتوان یافت که خود را از گزند نفوذ یا کنترل این گربههای چاق، مصون نگاه داشته باشد.
صاحبان قدرت و ثروت، با دستاندازی و نفوذ در ساختارهای رسانههای اعم از روزنامهها و مجلات یا تلویزیونهای پرمخاطب تلاش میکنند تا هر چه بیشتر خود را به عنوان ناخدای کشتی افکار عمومی جهانیان اثبات کنند.
همه صاحبان رسانه ادعا میکنند که رسانهشان مستقل است و آنها فقط در جهت اطلاعرسانی و خدمت به مخاطب فعالیت میکنند.
آنها ادعا میکنند که فقط به رسالت حرفهای خود ادای دین میکنند و حاضر نیستند به هیچ فشاری تن بدهند.
مالکان رسانهای همواره بیان میکنند که هدفشان فقط رساندن اطلاعات درست به مخاطب است، اما به محض این که یک اتفاق مهم یا جهانی در سطح جهان روی میدهد همه آنها همانند بنگاههای تجاری و توزیعکنندگان آگهیهای تبلیغاتی و گاه به صورتی احمقانه به توجیه منافع و حرکتهای طرفی خاص مبادرت میکنند، جنگ عراق نمونه واضحی از این همسویی و اتفاق بود.
زمانی که اولین موشکها به سمت بغداد شلیک شد، جهت همه دوربینها به سمت دجله و فرات برگشت، همه خبرنگاران به عراق اعزام شدند.
عدهای در شمال، عدهای در جنوب، قسمتی در شرق و نفراتی در غرب عراق مستقر شدند. همه به انعکاس رویدادهای جنگ پرداختند، هدف همه یک چیز بود؛ اطلاعرسانی شفاف و واقعی.
اما آنچه که بر صفحه تلویزیونها و مانیتورها نقش بست، نشان داد که این اهداف چگونه تفسیر میشوند و هر رسانهای بنا به میل صاحبان یا سرمایهگذارانش چگونه نسبت به قضایا واکنش نشان میدهد.
مرگ و مجروح شدن شهروندان عراقی واقعیتی بود که از روز آغاز جنگ و حتی تا همین لحظه بیوقفه ادامه دارد، اما کمتر رسانه و خبرگزاری بود که به جدیت نسبت به درج واقعیات و خسارات شهروندان از خود واکنش نشان دهد.
بسیاری از رسانهها ترجیح دادند تا به بازنمایی فیلمهای سینمایی بپردازند و سعی کنند هر چه بیشتر صحنههایی شبیه به انفجارهای هالیوودی و تخریبهای بزرگ را فیلمبرداری و به مخاطبان خود عرضه کنند.
به مدت چند هفته، تکاندهندهترین و جنجالیترین نمایش تلویزیونی جهان عملیات حمله به عراق بود؛ چیزی شبیه به سریالهای اکشن و پرزدوخورد آمریکایی و البته با چند صدنفر کشته بیشتر.
بمبها همچون آتشبازی فیلمهای انیمیشن دیزنی در بغداد منفجر میشدند؛ تفنگداران دشمن فرضی را از پا درمیآوردند و خبرنگاران گیجومنگ کنار آنها به پیش میرفتند و گزارشهای همهپسند میفرستادند.
شبکههای خبری تلویزیونی از خبرنگارانشان میخواستند تمام جزئیات جنگ را توضیح دهند و از این رو، مزخرفات بود که پشت سر هم میآمد و خبرنگاران پیشاپیش جملهای را تکرار میکردند.
پس از آن نمایش سه هفتهای، مردم جهان نمایش جدیدی با عنوان روز آزادی را تماشا کردند: مجسمههای صدام سرنگون میشد و مردم شادی میکردند؛ غارتگران شیشهها را میشکستند و وسایل را میدزدیدند؛ و به قول روزنامهنگاران آمریکایی، بغداد همچون لسآنجلس زمان شورش سیاهان شده بود.
در میانه این هیاهو، یافتن خبرهای واقعی خیلی مشکل بود. کم بودند شبکههایی که تصاویر متعددی از غیرنظامیان مجروح، بیمارستانهای مملو از زخمی و مقامات ناامید صلیب سرخ را نشان میدادند و در مورد فاجعهای انسانی هشدار میدادند.
در حالیکه شبکههای آمریکایی دوست داشتند به جای پخش این تصاویر به صید صحنههایی بپردازند که در آن عراقیان جوان پرچم امریکا را با عکسهای ستارگان سینمای هالیوود تکان میدادند.
تصاویری این چنین که ترکیبی از سیاست و فرهنگ عامه سینمایی بود، تأکیدی بود بر اشارات رسانهها بر شباهتهای این جنگ و برخی حوادث و شخصیتهای سینمایی.
اگر بپذیریم که در سالیان اخیر واقعیت و سینما در هم تنیده شدهاند میتوان به مستند بیبیسی نیز اشاره ای داشت که در آن به صدام و بدلهای او و تفاوتهای چهره صدام با بدلهایش که توسط یک کارشناس و توسط ابرکامپیوترها تصویر شده است اشاره کنیم.
صدام با بدلهایی متفاوت و گوناگون آنقدر پیچیده است که کمتر کسی میتواند او را از بدلهایش تشخیص دهد و از همین رو شاید یافتن او مانند پیدا کردن سوزن در انبار کاه باشد به گونهای که حتی کشتن و مرگ صدام خود به آغاز بیسرانجامی از بازی موش و گربه بدل شده و به عنوان دستمایهای جالب برای فیلمسازان و سناریونویسان هالیوودی تبدیل شود.
محمد حسین فیروزی
http://ertebatat۸۲.blogfa.com
نویسنده: مهدی جدینیا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست