پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
پاسخی ناتمام به چالشهای فکری
▪ چه زمینههای تاریخیی برای بحث از جهان هرمنوتیک ایرانی وجود دارد؟
ـ نخست باید مباحثی را درباره جهان شرق و اسلام و ایران مطرح کنیم. باید بازگشتی به گذشته داشت. انقلاب اسلامی مطرحکننده تفکر خاصی است که بهخوبی تبیین نشده است و متفکران ما کمتر به مسأله امام و انقلاب از منظر فلسفی و تاریخی پرداختند. وقتی امام شعار نه شرقی و نه غربی را گفتند، تصور این بود که تنها بعد سیاسی قضیه مورد نظر ایشان است. در محافل علمی ما هم به این مسأله توجه نمیشود و تبیین علمی و فلسفی از آن ارائه نمیشود. بحث هرمنوتیک طرح میشود؛ اما پیوند آن مسائل و مشکلات فکری و تاریخی با جامعه ما عمیقا مطرح نمیشود. بعضی هم میترسند میان مسائل فکری و سیاسی پیوندی ایجاد کنند. این از آنجا ناشی میشود که به لحاظ تاریخی، طی این ۱۵۰ ساله تعریف بدی از سیاست، حتی در عرصه تفکر و فلسفه شده و سیاست مساوی با فریب و حیله قلمداد شده است. البته با توجه به گذشته دور و اخیر، برخی روشنفکران به نام دفاع از حقوق مردم، استقلال و آزادی و حاکمیت قانون و نظام مشروطه در دام استعمار گرفتار آمدند و جامعه ما را دچار نوعی از خود بیگانگی مضاعف کردند. در غرب اگر کسی تفکری را مطرح میکند، خودش است. قبل از انقلاب و الآن هم عدهای صحبتهایی میکنند که حتی در عرصه مسائل فکری، هم خود و هم دیگران را گمگشته و سرگردان میسازند. این فقط در ارتباط با سیاستمداران و عرصه سیاست محض نیست؛ روشنفکران برجستهای در دوران رضاخان و شاه بودند که در این دام گرفتار آمدند. آنها اسلام را قبول نداشتند و حتی نسبت به مصالح ایران هم متأسفانه تعلق خاطر جدی و عملی نداشتند. پرسش ما در اینجا این است که چرا معدودی از روشنفکران که لااقل در مورد تاریخ و فرهنگ و ادب ایران آثار خوبی نوشتند، توانستند کشتار وحشیانه ۱۵ خرداد را از سوی رژیم وابسته خائن پهلوی تأیید کنند؟ نخبگان کشور ما بعد از انقلاب مشروطه دچار نوعی شقاق و دوگانگی شخصیت و عدم اصالت و نوعی بیصداقتی شدند که موجب گسست مخرب میان تفکر اصیل و سیاست، حتی در ساحت فرهنگ و تفکر گردیدند و متأسفانه این روند حتی بعد از ظهور انقلاب نیز از سوی پارهای از آنها ادامه یافت؛ در حالیکه در جهان غرب تقریبا هیچ فیلسوف، متفکر سیاست و روشنفکر اجتماعی اصیلی را نمییابید که نسبت به ارتباط این دو مسأله سرنوشتساز جامعه خود بیتفاوت باشد.
متأسفانه بعد از خیزش مردم در انقلاب مشروطه برای خروج از استبداد و تحجر، به علت جهالت، سستی و یا خیانت برخی روشنفکران وابسته، این جریان عظیم با داعیه مبارزه با اسلام و ظواهر آن و به نام دفاع از تجدد و مدرنیزاسیون، با استحاله انقلاب مشروطه در چنبر و دام تو در توی استعمار خارجی گرفتار آمد. یکی از بزرگترین علل این استحاله و شکست انقلاب مشروطه، دامن زدن برخی روشنفکران ناآگاه و یا وابسته، به تعارض اسلام و مقتضیات زمان و امکان پیشرفت و کسب آزادی و تمدن واقعی (نه صرفا غربی) بود؛ تا آنجا که جامعه از سر اضطرار تسلیم رضاخان و استعمار انگلیس و بعد آمریکا گردید.
▪ این قرائت از نسبت ما و جهان جدید بعد از انقلاب چگونه دنبال میشود؟
ـ این گروههای فکری هماکنون نیز با طرح مسأله تعارض سنت و مدرنیته و یا اسلام و غرب، اسلام را صرفا مساوی با سنت، آن هم نه سنت نبوی و علوی، بلکه سنت و آنچه در گذشته حتی در ارتباط با حاکمان مستبد گذشته اتفاق افتاد میانگارند و با تأثیرپذیری از کلام مسیحی و یهودی در غرب، قائل به صامت بودن متن و کتاب دینی مسلمانان هستند - البته در ابتدا میگفتند کتاب و دین در اصل کامل است؛ اما بعد همین را نیز نفی کردند و آن را هم مانند کتاب مقدس، ناقص و تحریفشده اعلام نمودند - و تحت تأثیر مکتب سوبژکتیویسم و نحلههای مختلف آن قائل به نسبیت کامل فهم ما از دین شدند و اینکه در هیچ مرتبهای نمیتوان به نحو یقین مفاد کلام خدا را فهمید و معرفت بشری که پشتوانه فهم ما از کتاب و سنت است، کاملاً نسبی و محدود و متغیر است و بشر هیچ راهی برای ورود و فهم مفاد کلام خدا ندارد.
در کنار این نظریه (قبض و بسط) نظریههایی مشابه و متأثر از مکتب هرمنوتیک نیز این داعیه را دارند که اساسا مفسر و خواننده کتاب و سنت نیز به علت پارهای پیشفرضها، علایق و انتظارات و نیز محدودیت کامل معرفت بشری (که باز هم ریشه در مکتب اصالت سوژه و شکاکیت دارد) نمیتواند راه به درک آنها برد. مضافا اینکه مطابق نظریه قبض و بسط، اصولی چون امامت، نبوت و عصمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امامان به علت مخدوش و یا جعلی بودن نمیتواند ملاک فهم و تفسیر ما از کتاب و سنت شود و عقل و حجیت آن نیز که در حکمت خالده و علم مابعدالطبیعه از ارزش و اعتباری والا برخوردار است، بیاعتبار است.
نظرات بالا، اصل بسیاری از نوشتههای پر شاخ و برگ و مزین به برخی اشعار عرفانی است. این مطالب، تأثیرات سطحی و دست دوم افکار امثال هیوم، کانت، مکتب پوزیتیویسم و نظریهبازیهای زبانی ویتگنشتاین و نئوپوزیتیویسم پوپر و برخی گفتههای نحلههای پدیدارشناسی و هرمنوتیک و سخنان برخی متکلمین معتقد به پلورالیسم معرفتی و دینی است، به انضمام تعصبهای شخصی و جریانی نسبت به برخی اندیشمندان منتقد آنها و پارهای غرضورزیهای سیاسی و متأسفانه خودبزرگبینیها همراه با اصرار در احیای دین، آن هم در سطح بزرگانی چون غزالی (البته بدون دانش و ایمان وسیع وی) به قیمت امحای اصول بنیادینی چون اصل عصمت، عدم تحریف قرآن کریم و حتی عدم نقص در اراده و کلام الهی، به نحوی که تحت تأثیر کلام تحریفشده تورات قائل به عدم توانایی و نقص در ایجاد ارتباط مبدأ هستی با انسان است.
این در حالی است که متون دینی مسیحی و یهودی زمینه این آموزهها در غرب است.
در تورات آمده که خداوند گفت من پشیمان شدم انسان را آفریدم (البته به علت شرارتهای بعدی انسانها). یعنی علم خدای تورات به آینده، مبتنی بر ظن و گمان بوده است، نه یقین؛ و یا در جریان برج بابل، خداوند از ساختن برج و پیشرفت تمدن انسانها در بابل دچار حسد میشود و به فرشتگانش دستور میدهد که عامل این پیشرفت و تفاهم و در نتیجه تعاون در میان آنها را که همان وحدت کلمه و زبان است، مغشوش سازند تا مراد هم را نفهمند و دچار سرگردانی و سوء تفاهم و اغتشاش و رکود و شکست شوند.
نظریهپردازان قبض و بسط نیز تحت تأثیر این کلام ناقص و چنین خدای ناتوانی قائل به عدم خلوص علم دینی و در نتیجه معرفت ظنی در انسانها شدهاند و به علت اعتقاد به مکتب نسبیت پوپری و اصالت سوژه به بحران رسیده در غرب، حتی علم و دریافت وحی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از مفاد کلام الهی را هم غیر خالص و کاملاً شخصی، یعنی مساوی با تجربه فردی میدانند و ابلاغ وحی را نیز آنچنان که مورد نظر خداست، غیرممکن میشمرند و در نتیجه فهم آن را در هیچ مرتبهای برای مسلمین ممکن نمیدانند. سؤال ما این است که اگر چنین است، پس اساسا خداوند چگونه میتواند به عنوان موجودی کامل (خداوند) پذیرفته شود؟ ثانیا چگونه میتوان به وجود آن اعتقاد جدی داشت (نه ظنی و مبتنی بر نوعی احتمال قمارگونه)؟ ثالثا خدای کامل و توانا چرا دین و پیامش را نمیتواند برای بشر قابل فهم سازد؟ رابعا خدای ناتوان و یا غیرآگاه به آینده با معرفتی ظنی دیگر، آیا وجودش در تناقض با خود نمیباشد و آیا اعتقاد به خدای ناتوان و ناقص میتواند از نظر یک عقل سلیم با هر نگاه درون و یا برون دینی قابل قبول باشد و یا این خود یک تناقض آشکار است؟ آیا میتوان قائل به فعل عبث از حقیقتی کامل به نام خدا شد؟ آیا او در این مورد نمیتواند دین خود را برای عقول انسانی قابل درک سازد (البته با مراتب تکاملی بیپایان) یا نمیخواهد؟
▪ منشأ این سوء تعابیر در کجاست؟
ـ بخشی از این ذهنیات، معلول جهل است. برای مثال، در مواجهه کشورمان با غرب طالباف اسلام را انکار نمیکند؛ بلکه در صدد ترمیم اسلام است و اسلام را آن طور که به نحو ناقص در زمان او در مجامع روشنفکری و درباری هست میفهمد؛ لذا به نوعی التقاط اسلام با فرهنگ غرب پناه میبرد، البته بدون تعامل واقعی با آن. این ناشی از جهل است. اما آخوندزاده عناد میورزد و شدیدا به اصل اسلام حمله میکند. مبنای تفکر ملکمخان در نقد اسلام و نسبت آن با زمان و غرب نیز خیانت است. لذا نه اسلام درست معرفی میشود و نه مشکل تاریخی آن درست طرح میشود.
▪ شرایط بعد از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
ـ من اعتقاد ندارم همه چیز توطئه است. اگر کسی با اسلام مخالفت میکند، بخشی از آن ناشی از جهل است. من یقین دارم بسیاری از روشنفکران غربگرای ما که متون فلسفی یا سیاسی را بهدقت میخوانند، قرآن را یک بار از اول تا آخر با تعمق و دقت نخواندهاند. هنوز بسیاری از آنها یک خطبه از نهج البلاغه را با دقت نخواندهاند و فهم نکردهاند و از اینکه محتوای قرآن کریم و یا برخی جوامع روایی را در یک تعامل و مفاهمه در کنار آثار متفکران غربی همچون کانت و هگل قرار دهند، وحشت میکنند. اساسا فکر نمیکنند که در اصول کافی مباحث هستیشناسی و انسانشناسی خلاق و عمیقی هست که اگر اهلش بخواند، با آن میتواند با دکارت، کانت و هیدگر دیالوگ برقرار کند؛ زیرا این گروه از اسلامگریزان دچار یک سابقه و یا پیشداوری مخرب و ژرف تاریخی از درون و بیرون نسبت به حقیقت اسلام هستند. بنده به عنوان یک علاقهمند و خواننده آثار فلسفی که در حد استطاعت محدود خود تلاشی سیساله کردهام، معضل و مسأله کانت سالها آزارم میداد و قرآن و برخی جوامع روایی را بارها با دقت و حوصله خواندم؛ ولی موفق به رفع معضل مذکور در حد فهم خود نشدم؛ تا اینکه بالاخره در خطبهای از امام حسین با فهم و سیر در یک جمله آن، گره مذکور برایم باز شد. در آنجا بعد از یک سلسله دلایل عقلانی و فلسفی متقن میفرماید: شناختنیها را باید به او (مبدأ وجود) شناخت؛ نه او را بهشناختنیها؛ زیرا او خالق همه چیز، از جمله وجود و ذهن آدمی است. نظرم این است که قرآن را باید بارها و بارها خواند و به تفاسیر بسنده نکرد. لذا در اینجا با توجه به برخی مدعیات اصحاب مکتب هرمنوتیک مبنی بر اینکه مفسر پیشفرضها و فهمی محدود دارد و زبان عربی هم یک ساختار و محدودیتهایی دارد، چگونه میتوان محتوای وحی را با این محدودیتهای فکری و زبانی و تاریخی و فرهنگی مختلف و متغیر به نحو صحیح فهمید؟ باید گفت این مسأله به نحوی صحیح مطرح نشده است؛ زیرا این ناشی از نوعی نگاه بیرونی به دین است که قائل به جدایی و حتی فاصله معرفتشناسی میان آدمی و خداست؛ در حالیکه خدا همانطور که در طبیعت تجلی میکند، به عنوان مبدأ وجود در فکر و عقیده انسان هم تجلی میکند. حتی کسی که در حال تشکیک در این مسأله است، فکر و وجودش در گرو وجود و اراده و فکر خداست؛ زیرا او هماکنون با تمام وجود در ارتباط با علت وجودی خویش است. پیوندی وجودی بین فکر و خدا هست که هیدگر متذکر این مسأله میشود؛ اما در قرآن بهتفصیل بیان میشود: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی أنفسهم حتی یتبین لهم أنه الحق» (فصلت: ۵۳) و نیز این آیه که خدا بر همه چیز شاهد است. این آیه بر وجودش کفایت نمیکند. اولاً آیاتم در جهان هست (یعنی نگاه درونی و بیرونی به دین) و ثانیا خود خدا شاهد بر همه چیز است.
▪ در نهایت آیا مفرّی از این وضعیت آشفتهبازار وجود دارد؟
ـ در نهایت باید رابطه موجودات را با مبدئشان بیان کنیم. حتی در غرب هم میگویند باید از فیزیک به متافیزیک برویم. اما در اینجا قضیه عکس است. حتی غرب هم این را نمیگوید. غرب راجع به خودش بهتر از ما صحبت میکند. چون گاه ما با اغراض سیاسی و جناحی بخشی از غرب را بزرگ میکنیم تا یکدیگر را بکوبیم. لازمه حل این مشکلات، عدالت، تفاهم، احساس مسؤولیت و تفکر و عدم تعلق به سیاستزدگی و باندبازی است.
● اشاره
۱) آقای باوند در این گفتوگو مطالب قابل تأملی را بیان کردهاند که شاید مهمترین آنها اشاره به این مسأله باشد که بسیاری از مشکلات فکری و معرفت شناختی با مراجعه به کتاب و سنت قابل رفعند. این نکته که بسیاری روشنفکران ما حتی یک دور قرآن و نهج البلاغه را از سر تأمل نخواندهاند، مطلب درستی است؛ اما باید پرسید چرا آن بخش از روشنفکران که با قرآن و نهج البلاغه و سایر متون روایی آشنا هستند، نتوانستهاند طرحی قابل قبول برای حل معماهای معرفتی درافکنند؟
۲) بدون اینکه بخواهیم در امکان استخراج یک نظام معرفتی منسجم و پاسخگو از منابع اسلامی خدشه کنیم، این مسأله را میپرسیم که آیا برخورد جزءنگرانه با آیات و روایات میتواند ما را به حقیقت برساند؟ آیا بدون داشتن یک رویکرد کلنگرانه و نظاموار میتوان مسائل معرفتی مهم را به دین نسبت داد؟ به نظر نمیرسد با دیدن یک جمله دعا یا یک روایت یا یک آیه قرآن، بدون توجه به سایر آیات و روایات و بدون در نظر گرفتن نظام فکری و معرفتی اسلامی، که خود آن باید با کاری اجتهادی و طاقتفرسا به دست آید، بتوان یک مشکل بزرگ معرفتشناختی را حلشده دانست. شاید جناب آقای باوند نیز با ما در این جهت همفکر باشند؛ اما آنچه در گفتوگو آمده، بیانگر جستوجو برای بهدست آوردن یک نظام منسجم معرفتی مبتنی بر کتاب و سنت نیست.
۳) آیا میتوان با رویکردی دروندینی با فیلسوفانی همچون دکارت، کانت و هیدگر دیالوگ برقرار کرد، در حالی که این فیلسوفان در همه چیز تردید میافکنند؟ بهکارگیری قرآن و روایات در این زمینه پیشفرضهای زیادی دارد که در گفتوگو با یک فیلسوف غیر معتقد به اسلام باید تک تک آنها را اثبات کرد. بله، میتوان برای خود مسلمانان مسائل مطرحشده از سوی آن فیلسوفان را مطرح ساخت و پاسخهایی دروندینی برای آنها پیدا کرد. شاید بتوان گفت مقصود آقای باوند نیز همین است؛ زیرا روی سخن ایشان با روشنفکران مسلمان است. اما باید این نکته را متذکر بود که همه روشنفکران مسلمان در مباحث معرفتی تسلیم پیشفرضهای مؤمنان نمیشوند؛ بنابراین، در برابر آنها نیز چارهای جز اثبات آن پیشفرضها وجود ندارد؛ کاری دشوار، اما شدنی.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست