دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

تاریکی, «سکوت» و زخم


تاریکی, «سکوت» و زخم

نگاهی به کارنامه ملویل به مناسبت زادروزش

« تماشاگر سینما بودن بهترین حرفه‌ دنیاست. »

ژان پیر ملویل، شخصیت مستبد و مردانه‌ای داشت که با آن کلاه، پالتو یا بارانی و عینک آفتابی منحصر به فردش، همچنان جایگزینی در دنیای سینما ندارد. شوخ طبعی تلخ و گزنده او برای هر بازیگری در حین کار بسیار جذاب و مرعوب‌کننده بود. نابغه، صبور، سخت‌گیر و منضبط؛ افتاده و خجالتی، باوسواس، ساکت و آرام؛ جریان‌ساز، الگو، کمال‌گرا، متدین و معتقد بود.

تاریکی، سکوت، زخم و درد و تنهایی و مرگ، بدبینی، عشق‌های فروخورده، سرنوشت‌های محتوم، دایره‌های سرخ پوچ تودرتو و . . . تنها برخی از صفات و ترکیبات ضد و نقیضی است که می‌توانیم در توصیف شخصیت و جهان‌بینی فیلمسازی‌اش به‌کار ببریم. نام او ژان پیر گرومباخ بود اما به دلیل علاقه شدید قلبی به نویسنده‌ مشهور آمریکایی «هرمان ملویل» نام خود را به «ملویل» تغییر داد.

ژان پیر ملویل فیلمساز شهیر، روز بیست اکتبر سال ۱۹۱۷ در پاریس متولد شد. او که در جنگ جهانی دوم در جبهه بریتانیا حضور داشت، پس از بازگشت از جنگ، باتوجه به ذوق و قریحه‌ بالایش در سینما به فیلمسازی کمال‌گرا و مستقل تبدیل شد. ملویل که مثل سایر دوستان بزرگ موج نویی‌اش (ژان رنوار، ژان کوکتو، رنه کلر، تروفو و گدار) داعیه‌ هنری‌ساز بودن نداشت. در اصل هم هنری‌ساز نبود. در بحبوحه اواخر دهه‌ پنجاه که موج ساخت فیلم‌های هنری و روشنفکری، فضای ملتهب جامعه و سینمای اروپا و به ویژه فرانسه را در برگرفته بود (گدار «از نفس‌افتاده» می‌ساخت و تروفو به فکر «چهارصد‌ضربه‌«اش بود!) همواره دلبسته‌ سینمای خاص خودش بود و با برخی از فصول درخشانی که در فیلم‌های مهم کارنامه‌اش خلق می‌کرد و اصرار بر نوعی اجرا و فرم روایی پرطمطراق در داستان فیلم‌ها، دست به ساختار شکنیِ کلیشه‌های ژانر گنگستری می‌زد. او به گونه‌ای اغراق‌آمیز از برخی فضاهای تصنعی و انتزاعی در دکور و کادر، رنگ و میزانسن‌های فیلم‌هایش بهره می‌برد که گویی هیچ ابایی ندارد تا سایرین به این نکته پی ببرند که بسیاری از صحنه‌ها و سکانس‌های آثارش را در استودیوی خود فیلمبرداری کرده است.

سینمای ملویل الگو و شمایل سینمایی مردانه ‌است: آدم‌های او اغلب مردان به آخر خط رسیده‌ای هستند که در دوران زوال شخصیتی خود و در زمانه‌ا‌ی ناهمگون، تقلا می‌کنند و دست وپا می‌زنند و سرانجام مشتاقانه به کام مرگ می‌شتابند. اما نه مرگ حقیرانه‌ای که اغلب آدم‌ها مجبورند آمدنش را با منت و اکراه قبول کنند بلکه مرگ مشتاقانه‌ای که برای وصالش آغوش می‌گشایند. این یکدستی و کمال دنیایی که او برای شخصیت‌‌های سینمایی آثارش ترسیم می‌کرد از او خالق ضیافت‌شناسی می‌ساخت که تاریکی را همیشه به روشنایی مطلق ترجیح می‌دهد. پیش به سوی رستگاری آن هم از دل خروارها سیاهی و پلیدی!

از سوی دیگر ملویل فیلمسازی‌ است که شخصیت و هویتی انکار‌ناپذیر به واژه «سکوت» بخشیده است. سکوت و تنهایی در آثار ملویل خود «هدف» هستند. نوعی سیر و سلوک در زندگی‌. ملویل دید خوشی به این جهان نداشت این را از همین گفته به یادماندنی‌اش می‌توان فهمید: «اگر در دنیا فقط دو نفر باقی مانده باشند، حتما یکی به دیگری خیانت خواهد کرد.» او سینماگر شخصیت‌شناسی است که حتی به موجودات بی‌جان نیز، جان و شخصیت می‌بخشید. به عنوان مثل آینه: آینه در آثار ملویل نمادی از روشن‌گری شخصیت‌های اوست. او از نمایش چهره شخصیت‌هایش در پیشگاه آینه و ورنداز کردن‌شان لذت می‌برد. لحظات اینچنینی متعددی را می‌توان با آلن دلون در «سامورایی» یا ایو مونتان در «دایره‌ سرخ» و ژان پل بلموندو در «کلاه» به یاد آورد.

دنیای ملویل یکی از صادقانه‌ترین و در عین حال استیلیزه‌‌ترین جهان‌بینی‌های تاریخ سینماست. او خالقی ا‌ست که خود در جهان همه‌ فیلم‌هایش زندگی ‌می‌کرد. اغلب آثار او از لحاظ المان‌های زیبایی‌شناسانه‌ فرم و ساختار روایت، بسیار هوشمندانه تحت تاثیر سینمای آمریکا و به ویژه فضای سینمای گنگستری دهه‌ سی‌ هستند اما با حفظ موقعیت‌های بومی فرانسه و به ویژه شهر پاریس. به نوعی حتی می‌توان گفت سنت‌های گنگستری فرانسه را او در سینما آفریده است. با این وجود سینمای او از لحاظ درونمایه و بن‌مایه‌های این سبک روایت، بسیار تحت تاثیر آداب و سنن شرقی و به ویژه متاثر از فرهنگ ژاپن است تا جایی که عشقش را به آیین بودا، هیچ کجا کتمان نکرده است و یکی از شاهکارهایش، «دایره سرخ»، با نقل قولی از بودا آغاز می‌شود.

نمی‌شود «سامورایی» را دید و دلبسته تنهایی و سکوت ویران‌گر شخصیت جف کاستلو‌یش نشد، ملتمسانه به عشق کشیش «لئون مورن کشیش» نگاه نکرد یا در فصل ترور سیمون سینیوره توسط رفقا و هم‌مسلکانش در «ارتش سایه‌ها» با دیدن نگاه او، متحیر و آزرده خاطر نشد یا از خلوص رفاقت‌ مردانه‌ سیلیان در «کلاه»، بهت زده نشد. اسطوره‌های قابل احترام بسیاری در سینما وجود دارند که ملویل یکی از آنهاست. ملویل با آن که در طول زندگی حرفه‌ای بیست و اندی ساله‌اش، تنها چهارده فیلم بلند سینمایی ساخت، ولی کماکان به عنوان یکی از برجسته‌ترین و تاثیر‌گذارترین سینماگران صاحب سلیقه و به معنای واقعی و دقیق کلمه مولف و مستقل و صاحب «جهان و دنیای» منحصر‌به فرد، شهرت و محبوبیت دارد. او بهترین فیلم‌هایش را در فرانسه و در استودیوی شخصی خودش در دهه‌ شصت و هفتاد ساخت و تمام عمرش را داخل استودیوی خودش می‌گذراند. نمی‌شود شیفته‌ سینما بود اما عاشق سینماگری نشد که سینه‌چاک این ساحت سحر‌انگیز است. هر فریم، هر قاب، هر کات و هر جمله و دیالوگی از آثارش همچون یک پیکره‌ به هم دوخته شده، به قلب و روح‌مان سنجاق شده است و هنوز این قابلیت را دارد که ما را بهت‌زده می‌کند.

میثم جاویدی