سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مرثیه کسی که شبیه آدمهای امروز نیست
▪ بهناز جعفری حالا امروز این قدر چهره شناخته شدهای هست که احتیاج به معرفی کردن ندارد. او به همراه شقایق نوروزی دو بازیگر اصلی سریال «بیداری» هستند. شقایق نوروزی که اولین کار تصویری خودش را تجربه میکند.
▪ سریال «بیداری» سریال خوبی است اما خیلیها عقیده دارند همزمانی پخش آن با سریالهایی همچون ساعت شنی و روزگار قریب باعث شده آنچنان که باید دیده نشود. البته در این میان یکی دو تا ایراد حقوقی هم به کلیت ماجرای داستان آن وجود دارد که انگار توی چشم قانوندانها میزند. پیگیری این موضوع باشد برای بعد.
▪ با اینکه نقش این دو بازیگر در سریال بیداری هیچ ربطی به هووها ندارد اما انگار خیلیها این احساس را نسبت به آنها پیدا کردهاند که هوو هستند. هووهایی که بعضی وقتها با هم مهربانند و بعضی وقتهای دیگر نامهربان.
▪ بهناز جعفری اصرار دارد که نقش او در سریال اصلاً منفی نیست و خسته شده از اینکه هر کس او را میبیند به او میگوید چرا اینقدر منفی بازی میکنی. از طرف دیگر شقایق نوروزی هم یک جورهایی میخواهد از مظلومیت تورنگ فرار بکند و امیدوار است این کاراکتر روی بازیها و انتخابهای آیندهاش سایه نیندازد.
▪ میگویند سریال «بیداری» آن طور که باید دیده نشده این شاید به خاطر سروصدای حول و هوش «ساعت شنی» باشد و پخش سریالهای «روزگار قریب» و «شهریار»؟
بهناز جعفری: نه من این مسئله را قبول ندارم. حالا شاید به این خاطر که با خیلیها برخورد کردهام که از این سریال تعریف میکنند. این سنگ محک من است ولی دلیل شخصیای هم برای این موضوع دارم. همیشه عادت دارم موقع پخش کارهایم در مورد آنها قضاوت میکنم. فکر میکنم اگر تماشاچیای هم خیلی دیر به جمع بینندگان این کار پیوسته باشد بدش نیاید آن را پیگیری کند چون داستان خوب و جذابی دارد. اما خاص بودن «ساعت شنی» را هم نمیتوانم انکار بکنم، همان طور که فکر میکنم «حلقه سبز» هم میتوانسته و میخواسته که خاص باشد ولی به نظر من به دلیل ضعف کلی سینمای ما در جلوههای ویژه به این خواستهاش نرسیده.
شقایق نوروزی: شاید بشود گفت سریالهایی که میگویید موفقتر شدهاند عامپسندتر از «بیداری» بودهاند ولی فکر میکنم آنهایی که تخصصیتر به کار نگاه میکنند نظر دیگری داشته باشند.
▪ تورنگ یک جاهایی اعصاب آدم را خرد میکند، این را خودت قبول داری؟ اعصابت موقع فیلمبرداری یا الان که کار را میبینی از دستش به هم نمیریزد؟ روی نروت نبود؟
شقایق نوروزی: من در اوایل برخوردم با تورنگ به چنین حسی رسیده بودم و یکجاهایی به نظرم کارهایش احمقانه میآمد ولی در بحثهایی که با آقای عظیمپور داشتیم یواشیواش که پیش رفتیم با آن کنار آمدم. آن وقت دیدم که نه چیز غیرعادی در شخصیت او وجود ندارد. اینکه میگویی اعصاب آدم را خرد میکند شاید به خاطر این است که فکر میکنیم رفتار او مغایر چیزی است که الان در جامعه ما باب شده اما این رفتار برای تورنگ چیز غیرعادی نیست. او آدمی است که به همه چیز سالم نگاه میکند.
بهناز جعفری: میخواهم اینجا از اینکه فیلم را تا حالا دیدهایم فاکتور بگیرم. وقتی که سناریو را خواندم همه چیز برایم پذیرفتنی بود به دلیل اینکه میگفتم خب این آدمی است که از یک روستا میآید تهران و کسی که از چنین فضایی به یک شهر بزرگ اینچنینی بیاید حتماً خیلی از چیزهای آن را هم نمیداند. به نظر من در سیستم شهرنشینی امروزی کمی شارلاتانیسم و از اینجور چیزها وجود دارد که در مقابلش روراستی مثلاً روستاییها را داریم.
▪ این اولین حضور شما در تلویزیون است، چطوری برای بازی در «بیداری» انتخاب شدید؟
ش.ن: آقای عظیمپور برای این کار دنبال یک چهره جدید بودند که دیده نشده باشد و بتواند نقش را برای مخاطب باورپذیرتر بکند. به همین خاطر از حدود ۳۰۰ نفر تست گرفتند که من هم جزو آخرینهای آن بودم و بعدش هم خب انتخاب شدم.
▪ شاید برای خانم نوروزی اینطور نباشد اما کار کردن با کارگردانی که تجربه اول کاریاش است به نوعی برای شما ریسک به حساب میآید.
ب. ج: برای من زیاد پیش آمده که در کارهای تجربی بچههای دانشگاه کار کنم. فیلمهای کوتاه زیادی را هم بازی کردهام و اصلاً هم این حس را نداشتهام که حالا برویم تا بعداً ببینیم چه میشود. کاملاً با ایمان رفتم سر این کار چون درباره موفقیتش مطمئن بودم.
▪ یک تعریف از کلمه هوو در جامعه سنتی هست که با چیزی که ما در این فیلم میبینیم خیلی فرق دارد، یعنی اصلاً میشود گفت شماها در این فیلم هوو نیستید. میخواهم بدانم قبل از این کار تعریف و ذهنیت شما از کلمه هوو چه بوده؟
ب.ج: من یاد مادرهای ایرانی میافتادم. یک قصه روتین ایرانی که حالا میتوانست در حرامسراها اتفاق بیفتد که سوگلیای وجود داشت و تعدادی زن دیگر و اینها مجبور بودند با هم زندگی کنند و با یک شوهر سر کنند. یک چیز دیگر هم که به آن خیلی فکر میکنم این است که اصلاً پذیرفتن هوو و سر یک نفر دیگر آمدن چطور میتواند در مخیله آدم بگنجد؟ اما الان فکر میکنم در این ماجرا اصلاً سراغ کلمه هوو نرویم چون تعریف جالبی هم در جامعه ما ندارد. به هر حال نقش من (شادی) از سینا جدا شده بود و از یک جای قصه به بعد و بعد از مرگ او به ماجرا اضافه میشود و اصلاً ماجرای زن روی زن آمدن در کار نیست.
▪ به نظر شما رفتن سراغ این طور موضوعات خاص که تلویزیون تازه به سراغشان رفته چقدر میتواند مفید باشد؟ چه موضوعات دیگری از این دست هست که باید به سراغشان رفت؟
ب.ج: یک چیزی است که مدتهاست مثل خوره به وجود من افتاده. این که آقا جان چرا گفتن حقیقت باید جرم داشته باشد و کارهای این طوری قلع و قمع بشود. چرا اجازه داده نمیشود که «ساعت شنی» طبق همان سیستمی که ساخته شده پخش و تمام بشود. یادم میآید وقتی کار آقای کمال تبریزی «دوران سرکشی» ساخته و پخش شد خیلی از خانوادهها معترض بودند که دخترهای ما هر چه را هم که بلد نبودند یاد گرفتند و از این جور حرفها.
یا مثلاً حالا رحم اجارهای و موضوع «حلقه سبز» که مورد مناقشه قرار گرفته. من فکر میکنم اینها همه واقعیتهایی است که دارد اتفاق میافتد و ما همهاش میخواهیم روی آنها درپوش بگذاریم و نمیدانم چرا اساتید اهل فن و بزرگان و کسانی که باید تصمیم پخش بگیرند، اجازه پخش چنین چیزهایی را به سختی میدهند؟
چرا به رحم اجارهای که معضل خیلی از دخترهای این جامعه است و دارند از همین راه پول در میآورند و در قانون هیچ چیز حمایتی برای آنها وجود ندارد نباید پرداخته بشود؟ چرا ما همهاش به این عادت کردهایم که نه نشان ندهیم چون چیزهایی را هم که بلد نیستند یاد میگیرند! چرا به عکس ماجرا فکر نمیکنید؟ چرا همهاش تماشاچی باید در یک سطح عامی قرار بگیرد که کوتاهترین درجه ممکن است. چرا فکر نکنیم که با دیدن این چیزها هم میشود راه درست را پیدا کرد و درستتر تصمیم گرفت؟
ش. ن: غیر از چیزهایی که بهناز گفت که چرا اجازه نمیدهند که مثلاً فلان چیز گفته شود من فکر میکنم خود جامعه ما هم خیلی وقتها نسبت به این طور مسائل کمپلکس دارد. این چیزی است که دارم امروز با آن برخورد میکنم. من فکر نمیکنم موضوع «بیداری» خیلی خارج از عرف جامعه باشد فقط یک ماجرای کوچک این وسط شاید خیلی عرف نباشد. اینکه ازدواج این دختر در شناسنامهاش ثبت نشده. حتی خود مردم عادی نمیخواهند خیلی راحت با این موضوع کنار بیایند و در برابر چنین مسائلی گارد دارند. حالا نمیدانم چرا همه دوست دارند ادعا بکنند که ما در جامعه اصلاً چنین افراد و چنین معضلاتی نداریم!
▪ برگردیم سراغ «بیداری» و خاطرهها و اتفاقات اطرافش. میخواهم درباره همکاریتان در این سریال صحبت کنید؟
ش. ن: اولین چیز راحتی من و بهناز در کنار هم بود. چیزی که به خاطر مهربانی بهناز پیش آمد. ما بده بستان خوبی با هم داشتیم.
ب. ج: نکته جالب توجه در مورد ما این بود که دریافتهای ما از هم بدون دیالوگ بود و ما خیلی راحت همدیگر را درک میکردیم و اصولاً چون من خیلی موقع کار عصبی میشوم شقایق مدام به من آرامش میداد. ما مدام در بازی همدیگر را چک میکردیم.
▪ میخواهم اینجا هر کدام از شما نقشش را با من عوض کند و به عنوان خبرنگار از آن یکی درباره کار و چیزهایی که شاید ما نمیدانیم بپرسد. در حقیقت میخواهم یک جورهایی با هم دوئل کنید.
ب. ج: اگر به جای نقشم باشم از تورنگ میپرسم تو که میدانستی که من اینقدر بچه دوست دارم چرا آن را به من ندادی؟ شاید این یکی از هزاران ریاکشن مردم در هر روز نسبت به ما باشد. اینکه مثلاً اگر تو بچه را بگیری چکار میکنی یا مثلاً وقتی با وحید فرار میکنی چه میشود و... یعنی اگر فیلم دست من بود به جای شادی به تورنگ میگفتم تو بچه را بده به من و به باقی ماجرا کاری نداشته باش و مطمئن باش خوشبختش میکنم. تا تورنگ هم بتواند از آن خانواده دل ببرد و بعد هم گذشتهاش را مثلی خیلی از زنان جامعه ما پاک کند. چون میدانم خیلیها این کار را میکنند که حتی دوباره شناسنامه میگیرند و یک زندگی نو را شروع میکنند.
ش. ن: پایان ماجرا از دیدگاه تورنگ فکر نمیکنم خیلی متفاوت باشد با این چیزی که الان برایش اتفاق میافتد. درباره تورنگ باید این را هم در نظر بگیریم که مسیرش اینقدر مثل شادی باز نیست که بتواند مثلاً دوتا انتخاب داشته باشد حتی. شخصیت او خیلی نوسان دارد و چیزهای مختلفی را باید بگذراند و بالا و پایین کند تا به همین پایانی که دارد برسد.
ب. ج: حالا اگر من بخواهم از شقایق سؤال کنم از او میپرسم تو دوست داری بعد از این کار چه اتفاقی برایت بیفتد؟
ش. ن: بعد از این جریان هنوز که هنوز است احساس میکنم که تئاتر برایم جذابتر است.الان در این موقعیتی که هستم این طور فکر میکنم نمیدانم بعداً هم این طور باشم یا نه! امیدوارم واقعاً هر اتفاقی که قرار است برایم بیفتد به همین خوبی باشد. یعنی من فکر میکنم که تورنگ شروع خوبی بوده. امیدوارم دچار این نشوم که به قول بهناز مجبور باشم به هر بادی بروم. دوست دارم خودم انتخاب کنم.
▪ درباره بازخوردهای بیرونی کار هم حرف بزنیم.
ب. ج: طبق معمول به من میگویند نمیشود تو اینقدر منفی نباشی؟! ولی اینجا صادقانه میگویم که من منفی نیستم. من به نوبه شادی به تورنگ کمک میکنم حالا یک جاهایی هم شاید بد بشوم اما شخصیتم یک شخصیت خاکستری است. الان شما واقعاً فکر میکنید من در این کار یک عجوزهام؟
ش. ن: بیشترین سؤالی که از من میپرسند همان سؤال اول شماست. اینکه چرا بعضی وقتها تورنگ اینقدر روی اعصاب است؟ و من هم همان جوابهایی که به شما دادم را به آنها میدهم. در مورد نقش شادی هم اتفاقاً من با آدمهایی برخورد داشتهام که به او حق میدادهاند و جبهه منفی نسبت به آن نداشتهاند.
▪ شاید این ماجرا از سیاق برنامههای تلویزیونی به وجود میآید. اینکه یا همه آدم خوبه هستند و یا آدم بده و هیچ آدم بینابین و خاکستری وجود ندارد. چیزی که شبیه اکثر ما باشد. حالا با این اوصاف شما به عنوان بازیگران این کار، ته ماجرا از بازی خودتان در «بیداری» راضی هستید؟
ب. ج: من نقش خیلی خوبی را در این سریال دارم. شاید چیزی که آرزوی خیلی از دخترهاست. اینکه به راحتی و بیمحابا تصمیم بگیرند، بروند یا بمانند یا مثلاً فلان کار را بکنند. اینکه تو با سر بروی توی شکم ماجرا. من خودم هم گاهی وقتها به او حسودیام میشود. حالا اما دوست دارم حس شقایق را هم نسبت به این کار بدانم. فکر میکنم سؤال از او در اینجا مثل آن روزی بود که من روسری آبی را بازی کرده بودم. اگر آن روز چنین سؤالی را از من میپرسیدند میگفتم خیلی شاد و خوشحال بودم و احساس میکردم که خب من هر کاری را که بلد بودم انجام دادهام ولی الان که مینشینم و صدای ونگونگ خودم را گوش میکنم دلم میخواهد بروم و خودم را در روسری آبی یک فصل بزنم و بیایم بیرون. فکر کنم این را باید در سالهای بعد از شقایق پرسید، به همین خاطر برویم سراغ سؤال بعد بهتر است.
▪ تورنگ برای شما چه چیزی در بازیگری داشت؟ میخواهم بدانم چقدر شبیه خودتان بود؟
ش. ن: قطعاً یک شباهت خیلی بارز بین ما بوده که برای اجرای نقشاش انتخاب شدهام. ولی وقتی که شروع کردیم به کار تازه فهمیدم که نه اتفاقاً فاصلههایمان از هم خیلی زیاد است. چیزی که این کار، آخر سر برای من داشت تجربه تصویر بود.
نمیگویم فقط از نظرتکنیک کاری، کلاً تجربه کار در فضای تصویر که به نظرم خیلی فرق میکند با فضای تئاتر و چیزی که من از آن تجربه داشتم. به غیر از بحث کاری همان طور که بهناز اول کار به من گفت: «تو در این کار بزرگ میشوی» واقعاً «بیداری» از نظر زندگی و اجتماعی چیزهایی را برای من آورد که شاید تا قبل از آن با چنین تجربههایی آشنا نبودم.
▪ دنبال یک سؤال برای پایان این گفتوگو میگردم.
ب. ج: من هم دنبال یک پایان توپ هستم. من دفعه بعد اگر با شما مصاحبه داشته باشم اول سؤال آخر را از شما میپرسم. بهتر نیست؟ فکر میکنم شروع خوبی باشد.
ش. ن: من هم دفعه بعد حتماً باید با بهناز بیایم یادتان باشدها. فکر میکنم این طوری تمامش کنیم بهتر باشد.
سهیل سلیمانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست