پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بنویسید افغانستان بخوانید پاکستان


بنویسید افغانستان بخوانید پاکستان

سفر سال ۲۰۰۶ جرج بوش به هند و امضای توافقنامه بی سابقه اتمی بین دهلی نو و واشنگتن سرنوشت افغانستان را تغییر داد و به سمت و سویی کشاند که امروز شاهد آن هستیم

سفر سال ۲۰۰۶ جرج بوش به هند و امضای توافقنامه بی سابقه اتمی بین دهلی نو و واشنگتن سرنوشت افغانستان را تغییر داد و به سمت و سویی کشاند که امروز شاهد آن هستیم. براساس این توافقنامه امریکایی ها متحد شدند تا مدرن ترین تکنولوژی و تجهیزات انرژی اتمی را به هندی ها بدهند و نیز به رغم اینکه هند هنوز قرارداد منع گسترش سلاح های هسته یی (NPT) را امضا نکرده است امریکایی ها از ارتقای سطح همکاری های سازمان بین المللی انرژی اتمی با هند حمایت کنند. امضای این توافقنامه موازنه اتمی هند و پاکستان را به نفع دهلی نو تغییر داد و نیز به هندی ها امکان داد تا در آینده در بخش صلح آمیز انرژی هسته یی هر محدودیت جهانی را مرتفع سازند.

از نظر پاکستان، امضای توافقنامه امنیتی هند و امریکا حاکی از یک تغییر استراتژیک در سیاست خارجی امریکا و چرخش از محور اسلام آباد به سوی دهلی نو بود.

افزایش بی درنگ بمبگذاری ها، حملات انتحاری و ترور مقام های محلی افغانستان از سوی جماعتی که طالبان احیا شده نامیده می شوند از سوی برخی عکس العمل پاکستان به تغییر جهت گیری امریکا- یا دقیق تر شدن جهت گیری امریکا- از اسلام آباد به سوی دهلی نو تعبیر شد. اندکی پس از تحولات خبرنگار روزنامه شرق در کنفرانس خبری رنگین دادفر اسپنتا وزیر خارجه افغانستان در تهران به وخیم شدن شرایط امنیتی افغانستان پس از امضای توافقنامه اتمی هند و امریکا اشاره کرد و نظر وی را پیرامون این تحلیل جویا شد. اسپنتا از پاسخ به سوال فوق امتناع کرد و به شوخی گفت این خانم عجب سوال های سخت و دردسرسازی می پرسد.

در واقع افغانستان از دو سال گذشته به شدت به ورطه جنگ و ترور و خونریزی و حملات انتحاری درغلتیده و شرایط سیاسی اجتماعی در این کشور به نحوی رو به وخامت گذاشته است که بسیاری از تحلیلگران را به تجدیدنظر پیرامون دیدگاه خود در مورد افغانستان واداشت.

مقدمه فوق به صورت ضمنی نقش پاکستان را به عنوان بازیگر اصلی تحولات افغانستان مورد تاکید قرار می دهد؛ نقشی که با ساماندهی مجاهدین و مقابله با ارتش شوروی در سال ۱۹۷۹ شروع شد، با سقوط افغانستان و کابل از دست روس ها به دست مجاهدین و سپس طالبان و در آخر سرنگونی نیروهای طالبان و پیروزی نیروهای متحد غرب دچار نوسان و فراز و فرود شد، اما محوریت نقش پاکستان در کشور افغانستان هرگز در حاشیه قرار نگرفت.

● تئوری های حضور پاکستان در افغانستان

پس از جدا شدن بخش شرقی پاکستان از این کشور در سال ۱۹۷۱ و شکل گرفتن کشور بنگلادش الیت های ناسیونالیست پاکستانی حول این محور متمرکز شدند که پاکستان بدون مداخله سرویس های امنیتی هندی و حمایت آنان از جنبش جدایی طلبان بنگال هیچ گاه تجزیه نمی شد. براساس چنین دیدگاهی و به رغم نقش اساسی پاکستان در توافقنامه های امنیتی غرب در چارچوب سنتو و عضویت در سازمان پیمان جنوب شرق آسیا، این کشور کمکی برای مقابله با هندی ها از غرب دریافت نکرد. پیرو جدا شدن بخش شرقی پاکستان از این کشور استراتژیست های پاکستانی پیگیری سه محور اساسی را مورد توجه اساسی قرار دادند.

- غیرممکن بودن پیروزی در جنگ علیه هند، به دلیل نیرومندتر و ثروتمندتر بودن این کشور

- منافع استراتژیک این کشور در درازمدت منوط به همکاری و امضای توافقنامه های امنیتی با قدرت های غربی است.

- ارتش پاکستان برای تجدید ساختار و دور شدن از ارزش های دوران استعماری و دور شدن از میراث هند، لازم است براساس ارزش های اسلامی سازماندهی شود.

کودتای ژنرال ضیاءالحق در سال ۱۹۷۷ و دو سال بعد حمله شوروی به افغانستان که ظهور اسلامگرایی در افغانستان را با حمایت غرب تضمین می کرد شرایط را برای تحقق محورهای سه گانه فوق فراهم کرد. ضیاءالحق سازماندهی مقاومت مجاهدین علیه شوروی را به ISI و مقام های نزدیک و مورد اعتماد خود واگذار کرد که بسیار حرفه یی بودند و در گرایشات اسلامی آنان تردیدی وجود نداشت. انتصاب ژنرال سه ستاره حمید گل و امیر سلطان به عنوان پدران معنوی و بنیانگذاران طالبان زمینه ساز ظهور دو استراتژیست پرتلاش برای ساماندهی مقاومت چریکی اسلامی در منطقه شد. به این ترتیب CIA منابع مالی و تدارکاتی را برای ساماندهی نبرد علیه شوروی به ISI وصل کرد و ISI نیز متناسب با دکترین خود کمک های نظامی غرب در ارتباط با نبرد چریکی در افغانستان را حول دو محور متمرکز کرد.

۱) مدیریت نبرد چریکی در افغانستان موجب رشد و ارتقای مقاومت اسلامی در جمهوری های مسلمان نشین اتحاد شوروی شده و عملاً شورش علیه شوروی را از درون قلمرو این کشور ساماندهی می کند.

۲) بقای هزار ساله حکومت مسلمانان بر هند فقط از طریق ارتباط این کشور با آسیای میانه امکان پذیر شد.

با قطع شدن ارتباط مغول ها با آسیای میانه و مرگ اورنگ زیب ششمین حاکم مغول، حکومت مسلمانان در هند رو به زوال گذاشت و انگلیسی ها جای آنان را گرفتند.

براساس این دو محور، استراتژیست های ناسیونالیست مسلمان پاکستانی با پول امریکا، با استفاده ابزاری از مقاومت چریکی مجاهدین افغان علیه شوروی به گسترش نفوذ خود در افغانستان پرداختند، به این امید که با پیروزی هواداران اسلامی پاکستان در کشور افغانستان، پاکستانی ها نیز همچون مغول ها راهی به سوی آسیای میانه بیابند و در آینده زنجیره کشورهای پاکستان، افغانستان و جمهوری های آسیای میانه دیوار عظیم و مقاومی را برای عرض اندام در مقابل هند در جنوب آسیا بنا کند.

بدین ترتیب با ساماندهی مقاومت چریکی در افغانستان، هسته های مقاومت مسلحانه در کشمیر تحت کنترل هند نیز شکل گرفت. لشگر طیبه به عنوان پیشتاز گروه ها و جنبش های آزادیبخش کشمیر در سال ۱۹۸۹ با حمایت چندین گروه کوچک و بزرگ مجاهدین افغان که تجربیات قابل توجهی در نبردهای افغانستان اندوخته بودند، شکل گرفت. لشگر طیبه از آن روی به عنوان یک شاخه نظامی خیلی مهم و فرامرزی ارتش پاکستان مورد حمایت قرار گرفت.

به رغم حمایت ISI و ارتش پاکستان از نیروهای جهادی افغانستان، لشگر طیبه اصلی ترین شاخه نظامی برون مرزی این کشور بوده که از خبره ترین چریک های فعال در افغانستان سازمان یافت.

اولاً بیشتر الیت ارتش پاکستان اهل منطقه مرکزی پنجاب هستند، اعضای لشگر طیبه نیز اکثراً اهل پنجاب هستند. دوماً اعضای لشگر طیبه به شدت از قوانین انضباطی گروه پیروی می کنند، سوماً آنها بسیار وطن پرست و در صحنه نبرد خشن هستند و چهارم اینکه به لحاظ تعلیمات نظامی که دیده اند و تجربیاتی که در جنگ افغانستان اندوخته اند توانایی رزمی آنها قابل مقایسه با نیروهای ویژه هندی است.

همان قدر که افغانستان برای پاکستانی ها اهمیت دارد و اسلام آباد عملاً افغانستان را حیاط خلوت خود می داند، هندی ها نیز نفوذ در افغانستان را امری حیاتی می دانند. مهار پاکستان به عنوان دشمن دیرینه هند از اصلی ترین اولویت های سیاست خارجی کشور هند است. به میزانی که هندی ها به مشارکت در افغانستان خوانده شوند، به همان میزان نقش منطقه یی پاکستان مهار شده است. به عبارت دیگر بخش هایی از بحران امنیتی در افغانستان ناشی از رقابت منطقه یی دو کشور رقیب منطقه یی، یعنی هند و پاکستان است. هر چند لشگر طیبه در پی فشار دولت امریکا بر دولت پرویز مشرف در سال ۲۰۰۲ غیرقانونی اعلام شد، بسیاری معتقدند طیف های فعال در لشگر طیبه تحت عناوین دیگری هنوز علیه هند فعال هستند. به طور رسمی «جماعه الدعوه» جایگزین لشگر طیبه شده و بیشتر به امور خیریه و خدمات رسانی به اقشار ضعیف جامعه پاکستان مشغول بوده است. با این حال شاخه های نظامی کوچک و بزرگ ولی برون مرزی ارتش پاکستان با انجام یک یا چند عملیات در هند گاه و بیگاه موازنه منطقه یی به هم خورده هند و پاکستان را دوباره تنظیم می کنند. گفته می شود حملاتی که دو ماه گذشته در بمبئی انجام شد عکس العمل پاکستانی ها به بیش از حد فعال شدن هندی ها در افغانستان بوده است؛ عملیاتی که با ادامه رقابت منطقه یی دو کشور به اشکال مختلف باز هم امکان پذیر و تکرارپذیر است؛ البته به نفع پاکستانی ها و علیه کشور هند.

● مقابله جدی تر پاکستان با نفوذ هند در افغانستان

از زمان سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ پاکستانی ها همواره نگران نفوذ هند در افغانستان بوده اند. آنها همچنین نگران افزایش نفوذ ایران در افغانستان نیز هستند. هندی ها مدعی اند حضور آنان در افغانستان جنبه غیرنظامی دارد و به ساختن جاده، راه و مدرسه محدود می شود. یکی از راه هایی که با مشارکت هند و ایران در افغانستان ساخته می شود، امکان دسترسی افغانستان به دریای عمان را با وصل شدن به شبکه راه های ایران فراهم می کند؛ امری که حساسیت پاکستانی ها را برمی انگیزد زیرا پاکستانی ها معتقدند اگر قرار است افغانستان به دریای آزاد راه داشته باشد این فقط باید با وصل شدن به شبکه راه های پاکستان امکان پذیر است.

برخی از تحولات نیز واقعاً حاکی از آن است که دهلی نو پاکستانی ها را در افغانستان دور زده است. به عبارت دیگر هندی ها سیاست های امریکا در افغانستان را تحت تاثیر خود قرار داده اند. موسسه مطالعاتی MERIP معتقد است دو مثال می تواند به گسترش نفوذ هند در افغانستان به ضرر پاکستان اشاره داشته باشد. اول اینکه CIA ادعای هندی ها را مورد تایید قرار داده است که عامل انفجار ماه جولای و ویرانی سفارت هند در کابل سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان، یعنی ISI بوده است. عامل دوم اینکه CIA اخیراً اطلاعات حساس امنیتی را با دستگاه های امنیتی پاکستان معامله نمی کند. امریکایی ها معتقدند در صورتی که اطلاعات مربوط به تحرک شورشیان در مناطق مرزی را به دوایر امنیتی پاکستان بدهند، این اطلاعات از طریق پاکستانی ها در اختیار شورشیان قرار می گیرد. از همه مهم تر فرمان ماه جولای جرج بوش است که به نیروهای مستقر در افغانستان اجازه داده است در تعقیب طالبان و هواداران القاعده وارد خاک پاکستان شوند. مجوز فوق تاکنون ۲۳ حمله هوایی امریکایی ها به اهدافی در پاکستان را در پی داشته و منجر به کشته شدن حدود صد نفر غیرنظامی در پاکستان شده است و اعتراض پاکستانی ها را در پی داشته که معتقدند حملات نظامی امریکایی ها به منزله نقض حاکمیت پاکستان است و تلاش دولت برای به انتظام در آوردن مناطق قبیله یی را عقیم می گذارد. امریکایی ها معتقدند بخش هایی از حملاتی که در جنوب افغانستان انجام می شود از آن سوی مرزها هدایت می شوند.

افزایش حضور و نفوذ هندی ها در افغانستان سبب رشد یک دغدغه امنیتی بسیار حساس در میان پاکستانی ها می شود. مورد شناسایی قرار ندادن خط مرزی تقسیم دو کشور پاکستان و افغانستان موسوم به خط مرزی دوراند (Durand Line) از سوی کابل همواره یکی از شکاف های سیاسی بین دو کشور پاکستان و کلیه دول حاکم در افغانستان بوده است. تاکنون هیچ یک از دولت های به قدرت رسیده در کابل، از حکومت کمونیست ها گرفته تا حکومت طالبان، خط مرزی دو کشور را به رسمیت نشناخته اند.

استقرار یک دولت باثبات در افغانستان احتمال مطرح شدن این اختلاف مرزی- حقوقی را در مجامع بین المللی مطرح می سازد. با این حال پاکستانی ها در رقابت با هندی ها نگران آن هستند که افزایش مقبولیت هندی ها در افغانستان منجر به ارتقای حساسیت افغانی ها نسبت به خط مرزی مورد اختلاف دوراند شود. حمایت از جنبش حاشیه نشین پشتونستان آزاد که مرزهای شرقی پاکستان با افغانستان را آسیب پذیر می کند دغدغه یی جدی برای پاکستانی ها است. پاکستانی ها نگران تحریک احساسات میهن پرستانه افغان ها و طرح اختلاف مرزی افغانستان و پاکستان از سوی رقیب منطقه یی خود یعنی هند هستند. در صورتی که هندی ها با نفوذ در جریان های اجتماعی افغانستان بتوانند چنین تحرکاتی را به راه اندازند، در آن صورت موفق شده اند پس از بنگلادش یک جنبش تجزیه طلبانه و جدایی طلبانه دیگر را در داخل پاکستان تحریک کرده و راه بیندازند. در صورتی که دوایر امنیتی پاکستان یا سازمان های وابسته و غیروابسته به ارتش همچنان به مداخلات خود در افغانستان ادامه دهند و نیروهای غربی پس از صرف زمان و هزینه های کلان نتوانند مانع خرابکاری های پاکستانی ها در داخل افغانستان شوند، در آن صورت نیز باید انتظار آن را داشت که خود امریکایی ها احساسات میهن پرستانه افغان ها را تحریک کنند؛ اقدامی که حساسیت ناسیونالیست های پاکستانی را موجب خواهد شد و ممکن است آنها را وادارد نیروهای خود را یک کاسه کنند و مانع سرازیر شدن جنبش طالبان پاکستان به افغانستان شوند.

● ریشه های نفوذ عربستان سعودی در افغانستان

وساطت عربستان سعودی در مذاکرات دولت حامد کرزی و طالبان می تواند موجب افزایش نقش عربستان و احیای سوابق دیرینه این کشور در افغانستان شود. باراک اوباما رئیس جمهور منتخب امریکا نیز در یکی از مبارزات انتخاباتی خود بر نقش عربستان سعودی در افغانستان انگشت گذاشته و تاکید کرده است عربستان با میانجیگری خود و نیز با فعال کردن اهرم های نفوذ خود در پاکستان، می تواند به گسترش امنیت و آرامش در افغانستان کمک کند. در هر حال مرور نقش عربستان سعودی در افغانستان بی درنگ انفجار ۱۱سپتامبر را تداعی می کند. کسانی که عملیات ۱۱سپتامبر را هدایت کردند، با حمایت های عربستان از مجاهدین افغان شکل گرفتند، حمایت شدند، رشد یافتند و در نهایت القاعده را شکل دادند. با این حال به نظر می رسد فعال شدن دوباره عربستان سعودی در معادلات افغانستان، این بار هدف دیگری را مدنظر داشته باشد یعنی مهار ایران و جلوگیری از پا گرفتن نفوذ ایران در افغانستان.

در واقع واقعیت امروز افغانستان- از ۳۰ سال گذشته- بدون ملاحظه نقش عربستان سعودی امکان پذیر نیست. این سعودی ها بودند که در کنار امریکایی ها بخش عظیمی از بودجه مجاهدین افغان در مبارزه علیه کفار شوروی را تامین کردند. برخی از آمار حاکی از آن است که عربستان سعودی بین سال های ۱۹۹۰-۱۹۸۰ حدود چهار میلیارد دلار به صورت رسمی به مجاهدین افغان کمک کرده است. این کمک جدا از حمایت های مالی از موسسات خیریه اسلامی، مدارس مذهبی وهابی ها و نهادهای مذهبی و حوزه های علمیه یی است که طالبان از آن سر برآوردند. برخی از این کمک ها به صورت مستقیم از سوی شاهزاده های سعودی انجام یا در مساجد عربستان سعودی جمع آوری می شد و از افغانستان سر درمی آورد.

حمایت مالی عربستان سعودی از وهابی ها در پاکستان و سازماندهی آنان از سوی ISI جنبش طالبان را شکل داد. برخی معتقدند مداخلات و حمایت های عربستان سعودی از جریان های سیاسی در افغانستان فقط جنبه ایدئولوژیک نداشته بلکه ملاحظات استراتژیک این کشور را نیز مدنظر داشته است. با این حال تحویل ندادن بن لادن به عربستان سعودی از سوی طالبان در سال ۱۹۹۸از سوی سعودی ها این طور تفسیر شده که حکومت طالبان حکومت مسوولی نیست اما عربستان همچنان به صورت یکی از حامیان طالبان در افغانستان باقی ماند. عربستان سعودی یکی از اصلی ترین دولت های حامی حامد کرزی نیز بوده است. در سال ۲۰۰۲ کمک عربستان سعودی به افغانستان بالغ بر ۲۳۰ میلیون دلار در مقایسه با کمک ۹/۲۶ میلیون دلاری امریکا به افغانستان بود.

با این حال دعوت ملک عبدالله از نمایندگان کرزی و ملاعمر برای دیدار در مکه یکی از مهم ترین نقش هایی است که عربستان سعودی در تحولات افغانستان امروز برعهده گرفته است بسیاری معتقدند فقدان یک مدیریت یکپارچه و متحد از سوی طالبان و نیز ضعف، ناکارایی و فساد دولت کرزی احتمال رسیدن دو طرف به توافق را بسیار بعید می نمایاند.

با این حال بعد از پاکستان و هم عرض ایران و هند بازی عربستان سعودی در افغانستان عامل مهمی است که همواره بر تحولات این کشور تاثیرگذار بوده است.

● در جست وجوی راه حل برای کابل

افغانستان یکی از مهم ترین اولویت های دولت آینده امریکا خواهد بود. ژنرال دیوید مک کرنان فرمانده ناتو در افغانستان اخیراً تاکید کرده است نیروهای ناتو در افغانستان هر چه زودتر و با سرعت باید افزایش یابند. برخی از شرکای ناتو با نظر فرمانده ناتو در افغانستان موافق نیستند. چندی پیش سفیر انگلیس در افغانستان هشدار داده است راه حل بحران افغانستان فقط افزایش نیروهای نظامی نیست. در جریان اخباری که از طریق یک مجله مشهور و معتبر فرانسوی به نام Le Canard Enchaine به محافل دیپلماتیک درز کرده، سر شوالد کوپرکول سفیر انگلیس در افغانستان به همتای فرانسوی خود در افغانستان گفته است راه حل افغانستان افزایش نیروهای نظامی نیست زیرا افزایش شمار نظامیان غربی در افغانستان به منزله افزایش و چند برابر کردن اهدافی است که نیروهای طالبان به راحتی آنان را مورد هدف قرار می دهند.

به این ترتیب شاید بتوان گفت افغانستان امروز ثمره فاجعه یی است که نیروهای غربی در شکل دادن به آن بی نقش نبوده اند. از سال ۲۰۰۱ که حکومت طالبان در افغانستان سرنگون شد تقریباً هیچ تلاش جدی برای بازسازی این کشور صورت نگرفته است.

امروزه حوزه نفوذ دولت افغانستان به مناطقی از کابل محدود شده است که تردد نیروهای نظامی خارجی در آن بسیار قابل توجه است. همین عاملی بوده است که برخی ناظران امور افغانستان حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان را شهردار کابل بنامند تا رهبر اداره کننده یک کشور.

مسوولیت پذیر نبودن نیروهای غربی در افغانستان در قبال بازسازی این کشور خود به خود زمینه ساز رشد و احیای دوباره طالبان بوده است. هرچند نقش پاکستان در احیای دوباره طالبان انکارناپذیر است در صورتی که اندک تلاشی برای بازسازی افغانستان ویران، فقیر، بی سواد و بیمار هزینه شده بود در آن صورت احتمالاً افغانستان امروز نقش و رنگ دیگری داشت. بنا بر آخرین گزارش ها از اوضاع افغانستان بزرگ ترین تهدید در این کشور نه از سوی طالبان بلکه از سوی گروه های جنایتکار و باندهای آدم ربایی است. امروزه فقر و گرسنگی بزرگ ترین تهدید در جامعه افغانستان است که زمینه رشد و احیای همه جرائم از جمله حمایت از طالبان را فراهم آورده است. برآورد مرگ و میر احتمالی حدود هشت میلیون افغان در زمستان امسال آماری هشداردهنده است که از سوی مجامع بین المللی آشنا با افغانستان ارائه شده است. طالبان نقش قابل توجهی در ویرانی بنیان های اجتماعی افغانستان داشته است اما امروزه فقر، بیکاری، گرسنگی و فساد اداری خطری بزرگ تر از طالبان است. آمار حاکی از آن است که افغانستان طی دهه آتی یکی از جوان ترین کشورهای جهان خواهد بود. جوانی و حمایت جهانی برای بازسازی این کشور پتانسیل هایی هستند که می تواند از احتمال درگیر شدن دوباره افغانستان در یک جنگ تمام عیار بکاهد؛ البته اگر دیر نشده باشد.

فرزانه روستایی